سفیانی بر شام غلبه می کند. سپس میان آنها در منطقه قرقیسیا جنگی درخواهد گرفت در آن جنگ، آنقدر کشته می شوند که پرندگان آسمان و درندگان زمین از مردارشان سیر می شوند و . . .
خبرگزاری شبستان: دو تحقیق در این زمینه قابل بررسی و تبیین است: برخی از دانشمندان، یکی از علائم ظهور امام مهدی(ع) را وقوع معرکه جنگی در منطقه ای به نام "هرّ مجدون" و به تعبیر روایات "قرقیسا" می دانند. این قضیه حتی در کتب اهل کتاب نیز به آن اشاره شده است. (رؤیای یوحنا، 16/16013؛ سفر زکریا، 14/1-5؛ کتاب مقدس ص 843).
اهل کتاب از یهود و نصارا این معرکه جنگی را بس عظیم و خطرناک می دانند که در پایان تاریخ بشر اتفاق خواهد افتاد.
"هرمجدون" کلمه ای است مشتق از "هر" به معنای کوه، "مجدوّ" که اسم وادی یا کوه کوچکی در شمال فلسطین است. اهل کتاب گمان می کنند مساحت معرکه این جنگ از منطقه مجدو، در شمال فلسطین تا ایدوم در جنوب امتداد دارد (حدود دویست مایل)(شبکه معلومات،ص4).
آنان معتقدند: در این جنگ لشکری با حدود 400 میلیون نفر شرکت خواهند داشت. (شبکه معلومات ص2). لشکری که از عراق، ایران، لیبی، سودان و قفقاز در جنوب روسیه تشکیل شده است. (مجله الفکر الجدید، شماره 15 و16).
دکتر عبد الکریم زبیدی می گوید: "... این حادثه همان حادثه بزرگی است که قبل از ظهور امام مهدی(ع) تحقق خواهد یافت و در روایات از آن به معرکه "قرقیسیا" یاد شده است. در آن واقعه میلیون ها لشکر از آمریکا، اروپا، روسیه، ترکیه، مصر و دولت های مغرب عربی و لشکریانی از شهرهای شام؛ یعنی، سوریه، اردن، لبنان، فلسین و اسرائیل شرکت خواهند داشت. همگی در منطقه ای به نام قرقیسیا از بلاد شام با هم مواجهه خواهند داشت و سفیانی در این هنگام خروج خواهد کرد...".(مجله الفکر الجدید، 15 و 16).
کلینی به سند خود از امام باقر(ع) نقل کرده که به میسر فرمود: ای میسر! چه مقدار بین شما و قرقیسیا فاصله است؟ عرض کرد: نزدیک "شاطئ فرات" است. حضرت فرمود: "اما انه سیکون بها وقعة لم یکن مثلها منذ خلق الله تبارک و تعالی السموات و الارض و لا یکون مثلها ما دامت السموات و الارض مادبة للطیر تشبع منها سباع الارض و طیور السماء...".(کافی، ج8، ص245، ح451). آگاه باش که در آن مکان، واقعه ای اتفاق خواهد افتاد که نظیر آن از زمان خلقت آسمان ها و زمین از جانب خداوند ـ تبارک و تعالی ـ اتفاق نیفتاده است و نخواهد افتاد. آنجا محل پذیرایی پرندگان خواهد بود. درندگان زمین و پرندگان آسمان از آن سیر خواهند شد".
از مجموع روایات استفاده میشود که فرمانده عملیاتی این جنگ از جانب دشمنان اسلام، شخصی به نام سفیانی است. او کسی است که به کمک مراکز جاسوسی یهود و آمریکا، در میان مردم تفرقه انداخته و مردم را بر ضد شیعیان اهل بیت تحریک خواهد کرد و نیز بعد از پناه بردن امام زمان(ع) به کعبه با عدهای از یاران خود، در صدد مقابله با حضرت بر خواهد آمد که خود او با لشکریانش در منطقهای به نام "بیدا" به زمین فرو خواهند رفت.
در همین جنگ است که بنیه یهود از هم پاشیده شده و بسیاری از آنها نابود خواهند شد. بخاری به سندش از رسول خدا(ص) نقل کرده که فرمود: " قیامت برپا نمیشود تا آنکه شما با یهود بجنگید؛ در آن هنگام به حدی از آنان کشته خواهد شد که حتی سنگی که یک یهودی در آن پناه گرفته، میگوید: ای مسلمان! این یهودی است که در کنار من پناه گرفته، او را به قتل برسان".(صحیح بخاری، ج3، ص232).
بیان دوم:
نبرد قرقیسیا:
سفیانی پس از سرکوب مخالفان، هدفی جز حمله به عراق ندارد. از این رو، با سپاهی بزرگ به سمت عراق رهسپار می شود. در میانه راه در منطقه ای به نام قرقیسیا(شهری در سوریه در محل اتصال رود خابور و فرات)، جنگی هولناک درمیگیرد و بسیاری کشته می شوند.
در تعدادی از احادیث پیشوایان دینی از جنگ "قرقیسیا" خبر داده اند. امام صادق(ع) در حدیثی فرمودند: "ان لله مائدة [مأدبة] بقرقیسیاء یطلع مطلع من السماء فینادی: یا طیر السماء و یا سباع الارض، هلموا الی الشبع من لحوم الجبارین"؛"برای خداوند ودر قرقیسا سفرهای(غذایی) است. از آسمان ندا دهنده ای آشکار می شود و آواز می دهد: ای پرندگان آسمان و ای درندگان زمین، بشتابید برای سیر شدن از گوشت ستمگران!"(نعمانی، الغیبه، ص389، ح63).
روایتی دو گروه درگیر این جنگ را فرزندان عباس و مروانی خوانده است، اما 4 حدیث دیگر سفیانی را یکی از طرف های درگیری می دانند، ازجمله حضرت علی(ع) فرموده است:
"یظهر السفیانی علی الشام ثم یکون بینهم وقعة بقرقیسیا حتی تشبع طیر السماء و سباع الارض من جیفهم..."؛"سفیانی بر شام غلبه میکند. سپس میان آنها در منطقه قرقیسیا جنگی در خواهد گرفت در آن جنگ، آنقدر کشته می شوند که پرندگان آسمان و درندگان زمین از مردارشان سیر می شوند".(عقد الدرر، ص87، باب 4، فصل2).
از میان روایات یاد شده، تنها این حدیث امام باقر(ع) از سند معتبری برخوردار است:
"... و یمر جیشه بقرقیسیا فیقتلون بها فیقتل من الجبارین مأة الف ... ؛ ... سپاه سفیانی به قرقیسیا می رسند و در آنجا نبردی درمی گیرد و از ستمگران یکصد هزار نفر کشته می شوند..." (نعمانی، الغیبه،ص392، باب 14، ح67).
از میان این روایات، به حدیثی که طرف های درگیر جنگ قرقیسیا فرزندان عباس و مروانی برمی شمرد، به لحاظ خبر واحد بودن و ضعف سند و مخالفت با دیگر روایات، نمی توان اعتماد کرد. اما براساس روایت معتبر پیش گفته و سایر روایاتی که مؤید این حدیث اند، چند مطلب را می توان بیان کرد:
1. نبرد قرقیسیا واقع خواهد؛
2. یکی از متخاصمین، سفیانی است؛
3. دو طرف درگیری اهل باطلاند؛
4. این نبرد، تلفات انسانی فراوانی بر جای خواهد گذاشت؛
5. سپاه سفیانی، علی رغم تلفات سنگین، پیروز این نبرد است.
روایات به انگیزه این نبرد اشاره نکرده اند؛ اما این احتمال وجود دارد که نبرد یاد شده به دلیل مقاومت حاکمان آن سرزمین، در برابر زیاده خواهی های سفیانی باشد؛ چرا که سفیانی برای رسیدن به کوفه، تمام مسیر شام تا کوفه را تصرف خواهد کرد.
در روایات درباره طرف دیگری که در نبرد قرقیسیا می رزمد، چیزی نیامده است. همچنان که گذشت از روایات یاد شده تنها بر حق نبودن دو گروه متخاصم را می توان فهمید. در روایت معتبر دیگری امام باقر(ع) فرموده است:
"... کفی بالسفیانی نقمة لکم من عدوکم و هو من العلامات لکم، مع ان الفاسق لو قد خرج لمکثتم شهرین بعد خروجه لم یکن علیکم بأس حتی یقتل خلقا کثیرا دونکم ..."؛"... سفیانی برای عذاب دشمنان شما بس است و او برای شما یکی از علامات است. وقتی این مرد فاسق قیام کرد، باکی بر شما نیست که یک یا دو ماه درنگ کنید تا این که او تعداد زیادی از غیر شما را بکشد ..." (همان، ص417، باب 18، ح3).
این روایت هر چند به نبرد قرقیسیا تصریح نکرده، اما به قرینه سایر روایات، به احتمال فراوان درباره جنگ یاد شده خواهد بود، و بر این اساس، از این روایت فهمیده میشود که: طرف دیگر این نبرد نیز از دشمنان شیعه است.
به نظر میآید آنچه قابل پذیرش است، اصل وقوع درگیری ها است. اما در رابطه با جزئیات نمیتوان سخن دقیقی گفت. باید توجه داشت که انسان بر اساس قدرت اختیار خود، میتواند امور را تغییر دهد، و قرآن و روایات به این نکته تصریح دارند.
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
جنگندههای سوخوی 25 نیروی هوایی سپاه با رهگیری یک هواپیمای بیسرنشین آمریکا و شلیک به آن، باز هم رو دستی مهم و ناگهانی به اقتدار نظامی امریکا زدند و دوباره نگاهها به سمت تقابل پهپادهای متجاوز غربی و هوشمندی پدافندی ایران رفت.
اما این مدل پهپاد آمریکایی چگونه متولد و چطور توسط ایران رهگیری شده بود؟
به گزارش مشرق، در زمان جنگ ویتنام نیروی هوایی آمریکا پروازهای شناسایی فراوانی را بر فراز ویتنام شمالی به منظور عکس برداری و اطلاع پیدا کردن از وضعیت ارتش این کشور انجام داد. در طی این پروازها آمریکا شمار بسیار زیادی از جنگنده ها و خدمه خود را از دست داد. تلفات گسترده آمریکا در ویتنام در بحث خدمه هواپیماهای شناسایی، طراحان نظامی این کشور را مجبور کرد تا به سمت راهی بروند که حداقل از تلفات انسانی در این بخش بکاهند.
ظهور پرندههای بیسرنشین با قابلیت عکسبرداری از مواضع دشمن پاسخی به این نیاز بود. پهپادهای اولیه عمدتا تنها قابلیت تهیه عکس از مناطق مختلف را داشتند. این عکس ها بایستی بعد از برگشت این پرنده ها از ماموریت از بدنه آنها خارج و پس از ظهور مورد استفاده قرار می گرفت. اما با ظهور فناوریهایی همچون دوربین پیشرفته دیجیتال و همچنین بحث ارتباط ماهواره ای و انتقال زنده تصاویر به مرکز، این مشکل نیز حل شد.
در سال 1994 یکی از معروفترین پهپادهای شناسایی جهان یعنی «پرودیتور» اولین پرواز خود را انجام داد. این پهپاد امروزه بیشتر به دلیل قتل عام هزاران زن و کودک به وسیله موشکهای هدایت شونده خود به شهرتی جهانی رسیده است اما باید گفت که این پهپاد در اصل یک مدل شناسایی بوده است.

این پهپاد با طول 8 متر و دهانه بال 20 متر از یک موتور ملخی 4 سیلندر با توان 115 اسب بخار بهره می برد. این پهپاد می تواند با سرعتی در حدود 165 کیلومتر بر ساعت پرواز کرده و به مدت 13 ساعت بر روی یک هدف به پرواز ادامه دهد. برد پردیتور در حدود 1100 کیلومتر است و می تواند تا ارتفاع حدودا 7 کیلومتری از سطح زمین اوج بگیرد. این پرنده توسط خدمه زمینی از فواصلی دور کنترل می شود.
با توجه به صحبتهای فرمانده نیروی هوایی سپاه پاسداران که پهپاد متجاوز به آسمان ایران را مدل «MQ-1» معرفی کرده می توان نگاهی به ویژگیهای این پرنده بدون سرنشین داشت. تفاوت این مدل با مدلهای قبلی خانواده پردیتور این است که این پرنده می تواند علاوه بر تجهیزات مربوط به شناسایی، تسلیحاتی را نیز حمل کند. البته با توجه به گزارشهای موجود مشخص شده است که پهپاد آمریکایی متجاوز به حریم ایران غیر مسلح بوده و تنها به قصد عملیات جاسوسی به آسمان ایران نفوذ کرده است.
تجهیزات فوق مدرن جاسوسی روی پهپاد کشف شده
پردیتور از سالهای پایانی دهه 90 میلادی پروازی های شناسایی خود را بر روی مناطقی مثل یوگسلاوی سابق آغاز کرد اما عمده عملیات های آن به سه کشور عراق، افغانستان و پاکستان در سالهای اخیر برمی گردد. این پهپاد اولین بار درسال 2001 میلادی به موشکهای ضد تانک هلفایر مجهز شده و تبدیل به اولین پهپاد مسلح جهان شد.
اما مهم ترین بخش پهپاد پردیتور، سامانه شناسایی و جاسوسی آن است. این پهپاد به دوربین های الکترواپتیک، فروسرخ و رادار روزنه برای شناسایی عوارض سطحی مجهز شده است. این دوربین ها به منظور تصویر برداری در شب و روز و کلیه شرایط مختلف آب و هوایی طراحی شدند. نکته مهم در مورد این دوربین ها این است که می توانند از فاصله ای در حدود 12 کیلومتر بر روی هدفی به اندازه یک اتومبیل کوچک زوم کرده و آن را زیر نظر بگیرند.
دوربین های سری «DLTV» نصب شده بر روی پردیتور از لنزهایی با فاصله کانونی 955 میلی متر بهره می برند و دو دوربین فروسرخ این پهپاد نیز با داشتن 6 زاویه دید گوناکون از لنزهایی با فاصله کانونی بین 19 تا 560 میلی متر بهره می برند. این دوربینها با توان زوم بالا هستند که به پرودیتور توان زوم تا حدود 12 کیلومتر را میدهند.

این پهپاد می تواند به ارسال تصاویر زنده برای هر نقطه ای از جهان اقدام کند. برای نمونه می توان تصور کرد که همزمانی که این پهپاد آمریکایی به حریم هوایی ایران نفوذ کرده بوده است در حال پخش مستقیمی از جزیره خارک ایران برای مقامات آمریکایی بوده است. این قابلیت از آن جهت مهم است که حتی در صورت ساقط شدن پهپاد اطلاعات و تصاویر ضبط شده توسط پهپاد تا لحظه نابودی به مرکز مورد نظر ارسال شده و قابل استفاده است.
رادار روزنه به کار رفته بر روی پردیتور مدل «TESAR» ساخت شرکت نورثروپ گرومن است که توانایی تهیه تصاویری با کیفیت 0.305 متر را از سطح زمین را دارد. بنا بر ادعای شرکت سازنده در صورتی که این رادار اقدام به تهیه تصویر از یک منطقه بیابانی را بکند و روز بعد نیز همان حرکت را در همان نقطه تکرار کند و شخصی از آن منطقه با یک خودرو عبور کرده باشد امکان شناسایی رد وی بر روی زمین به وسیله مقایسه دو تصویر گرفته شده وجود دارد.
به نظر می رسد بر همین اساس است که سردار حاجی زاده فرمانده هوافضای سپاه امروز اعلام کرد که استنباط ما این است که این پرنده علاوه بر اهداف نظامی جمع آوری اطلاعات از جزیره خارک و اطلاعات اقتصادی و مسائل نفتی و تردد نفتکش ها را رصد می کرد.
بر اساس نوع ماموریت می توان «پردیتور» را به تجهیزات دیگری همچون نشانه گذار لیزری برای انجام حملات بعدی با مهمات هدایت شونده، سامانه های جنگ الکترونیک و ضد جنگ الکترونیک و همچنین مسافت یاب های لیزری مجهز کرد.

نکته مهم دیگر توانایی پردیتور برای باقی ماندن بر روی یک محدوده است. این پهپاد می تواند به مدت 24 ساعت و با سرعتی در حدود 100 کیلومتر بر ساعت بر فزار منطقه مورد نظر خود به پرواز پرداخته و به انجام ماموریت بپردازد. این پایایی بالا نیز از جمله مولفههای مهم در عملیات های شناسایی و جاسوسی می باشد.
نحوه شناسایی پریدیتور؛ یک اتفاق خوب و مهم
اما در این جا باید به دونکته مهم دیگر نیز اشاره کرد. بحث اول هماهنگی عالی بین واحدهای رادار زمینی و جنگنده های سوخوی 25 سپاه است. به طور کلی جنگنده های سوخوی25 بر خلاف هواپیمایی مثل اف 14 ، فاقد توانایی رهگیری و رزم هوایی هستند و برای پشتیبانی زمینی طراحی شدند و البته امکان این که خلبان ایرانی به صورت اتقاقی و به صورت تماس چشمی این پهپاد آمریکایی را شناسایی کرده باشد نیز تقریبا غیر ممکن است.
مهمترین احتمال موجود در این جا شناسایی این پرنده متجاوز توسط واحدهای راداری وسپس هدایت دقیق جنگنده ایرانی به سمت آن بوده است و احتمال ضعیف تر، تجهیز جنگنده های سپاه به رادارهای مدرن و جدید.

نکته قابل توجه دوم بحث محلی است که حادثه اخیر در آن رخ داده است؛ جزیره خارک به عنوان یکی از مهم ترین پایانه های نفتی ایران به نوعی یکی از اصلی ترین شریان های اقتصادی کشور به شمار می رود که روزانه تعداد زیادی از نفتکشهای ایرانی و خارجی در آن پهلو می گیرند.
بنا به شواهد موجود به نظر می رسد که این پرنده متجاوز آمریکایی به منظور کسب اطلاعات از وضعیت حمل نقل دریایی در این منطقه و البته آمادگی دفاع هوایی ایران به این منطقه سرک کشیده بوده که خوشبختانه با پاسخ سریع مدافعان آسمان ایران رو به رو شده است. حال باید منتظر ماند و دید، باز هم جاسوسهای نفتی آمریکا برای اطلاع از نحوه شکست خوردن تحریم ها، جرات حضور پهپادی در این منطقه مهم را دارند یا ترجیح می دهند از طریق بازوهای رسانه ای خود کسب اطلاع کنند.
البته ای کاش این خبر ابتدا توسط ایران اعلام میشد تا رسانههای غربی فرصت و جرات ابراز نظر در این باره را نکنند...
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
کعب الأحبار گفته است:
نیز، حسن بَصْرِی گفته است:
ابو سعید خُدْرِی گفت: پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) فرمود:
امام علی(علیه السّلام)، در بیان حوادث آخرالزمان، می فرماید:
فهرست
بهائيت چيست؟
ادعاى ظهور امام دوازدهم
قرآن و بهائيت:
بررسى كتب بهائيت:
ايدئولوژى بهائيت
ايدئولوژى شيخيه
پيرامون اصول عقايد شيخيه:
ايدئولوژى بابيه
پيرامون اصول عقايد بابيان
ايدئولوژى ازليه و بهائيه
كنشگران بهائيت
كنشگران شيخيه:
علل گرايش پيروان به بهائيگرى
بهائى گرى در مشروطه
بهائى گرى در عصر پهلوى
انجمن حجتيه و بهائيان:
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
سخنرانی استاد رائفی پور در پردیس کرج
تاریخ : 90/4/31
موضوع : نقد بهائیت
موضوعات مطرح شده :
تاریخچه بهائیت
بابیت
معرفی محمدعلی باب
ادعای خدائی محمد علی باب
و....
لینک دانلود تصویری
قسمت اول
قسمت دوم
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
(بسم الله الرحمن الرحیم)
فایل صوتی سخنرانی استاد رائفی پور با موضوع بهاییت و صهیونیسم
- مکان : یزد
- زمان : ۹۱/۲/۱۸
- (صوتی)
لینک غیرمستقیم/ دریافت
لینک غیرمستقیم/ دریافت
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
شاید بد نباشد بدانید که تقریبا تمامی راه آهن ها و بندر های اسراییل را دولت آلمان بابت غرامت هولوکاست احداث کرده
بسیاری از شهر ها و شهرک های صهیونیستی و واحد های مسکونی آن بابت غرامت هولوکاست توسط دولت آلمان احداث شده
خیلی از کشتی های تجاری و نظامی آلمان به نفع اسراییل بابت هولوکاست مصادره شد
هواپیما های باقی مانده آلمان از جنگ جهانی دوم تقریبا همگی به نفع اسراییل مصادره شد و بعدا نیز تعداد هواپیما های بیشتری نیز اسراییل تقریبا به زور از آلمان گرفت
زیردریایی هایی نیز همین سرنوشت را داشتند
خون بهای 6 میلیون نفر به نرخ روز به اسراییل پرداخت شد
دستمزد چندین میلیون نفر/ساعت بابت کارهایی که اسرا در زمان جنگ جهانی دوم در اردوگاههای آلمان نازی کار کردند به اسراییل پرداخت شد
حدود 3.500.000 نفر فقط یهودی تحت عنوان بازمانده هولوکاست تا آخر عمر از آلمان مستمری دریافت می کنند (که الان هم ادامه دارد)
همه ساله مقداری پول بابت این که اسراییل از یهودی ها حمایت می کند به این رژیم پرداخت می شود
دولت آلمان موظف است هر ساله میزان خاصی از بودجه اسراییل را تامین نماید
دولت آلمان موظف است میزانی (گاها تا 90 درصد) بودجه سازمان های یهودی را تامین نماید
دولت آلمان موظف است بابت تسلی درد هایی که در زمان جنگ جهانی دوم به وجود آمده به اسراییل غرامت پرداخت نماید
تمامی طلاهایی که در زمان تصرف آلمان به دست متفقین از بانکهای آلمان سرقت شده و عموما به بانکهای متفقین خصوصا امریکا برده شده بود بابت هولوکاست به دولت اسراییل داده شد
هر شمش طلایی که در بازار های جهانی رویش علامت عقاب نازی و صلیب شکسته مشاهده شد فورا توقیف و بابت هولوکاست به دولت اسراییل داده شد
تمامی حساب های شرکت های آلمانی از قبیل پورشه ، میسر اشمیت ، فولکس واگن و ... در بانکهای سوییس مسدود شده و موجودی آن به اسراییل داده شد
رؤسای شرکتهای آلمانی در 1944 بدین نتیجه رسیدند که احتمالا کشور آنان این جنگ را خواهد باخت و آلمان پس از جنگ برای بازسازی به سرمایه احتیاج دارد.آنان تصمیم گرفتند این سرمایه را در یک حساب مشترک در یک بانک سوییس نگاه دارند تا آلمان پس از جنگ بتواند از آن استفاده کند و ساخته شود ...... سرمایه مزبور به دست اسراییل مصادره شد
تمامی موجودی حسابهای بانکی افرادی که در جنگ جهانی دوم کشته شدند اعم از آلمانی و ایتالیایی و انگلیسی و روسی و ... همگی بابت هولوکاست به دولت اسراییل تحویل داده شد
و از همه جالب تر کشور هایی مانند : شوروی ، امریکا ، انگلیس ، فرانسه ، ایتالیا ، اتریش ، بلژیک ، هلند ، ... موظفند سالانه بابات هولوکاست میزانی غرامت بپردازند!!!!! شاید بپرسید چرا؟ به این دلیل که این جنایت مقابل چشمان آنها اتفاق افتاده و آنان نظاره گر بودند و به یهودی ها کمک نکرده اند!!!!!!!!!!!!!
حالا به اینها جمع بزنید غراماتی که آلمان بابت آغاز کردن جنگ و کل جنگ جهانی دوم می پردازد که بیشترش را اسراییل دریافت می کند
لازم به ذکر است غرامات جنگ جهانی اول در سال 2010 به پایان رسید...خدا می داند چند سال دیگر باید غرامات بابت جنگ جهانی دوم به امثال اسراییل پرداخت شود
نقطه قوت اسراییل این است! یک دروغ بزرگ به نام هولوکاست!
جنگ جهانی دوم حقیقتا بزرگترین رویارویی ملل مختلف بر علیه استکبار جهان بود
مردم حق طلب جهان از هر رنگ و نژاد و با هر نیت و ایدئولوژی ای دست به دست هم دادند تا ریشه مستکبرانی چون انگلیس و شوروی را بخشکانند ولی...
شد آنچه شد
در ذیل عکسهایی از لشکرهای آذری و گرجی و ترکمن و قزاق که به ارتش آلمان پیوستند تا شوروی را شکست داده و ملتشان را از دست شوروی نجات داده و برای ملت هاشان استقلال به ارمغان بیاورند
معنی عبارت روی آرم:
BİZ ALLA Bilen=ما خدا شناسیم
این عبارت می تواند از جمله اسنادی باشد که مخالفت آذری ها و ترک های ساکن شوروی با کمونیسم ضد دین را ثابت کند
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
در این دین به قدری تنوع ،پراکندگی و گوناگونی وجود دارد که به سختی میتوان رشتهی وحدت بین مظاهر مختلف آن را پیدا کرد. این پراکندگی در تمام جنبههای نظری و اعتقادی و همچنین جنبههای عملی و اجتماعی این دین کاملا مشهود است. به طوری که فرقهای از هندوها برای نجات از چرخهی تولد و مرگهای مکرر(1) از تمام لذتهای دنیوی دست میکشند و این را بهترین راه برای عدم تعلق به دنیا و درنتیجه نجات میدانند. از طرفی فرقهی دیگری آزادی در بهرهمندی از لذتهای حسی را بهترین راه رهایی میدانند.
مذاهب اصلی هندو
با این همه مذاهب اصلی هندو سه فرقهی زیر است:
1- مذهب ویشنویی
2- مذهب شیوه ای
3- مذهب شاکته ای
اصول اعتقادی مشترک بین فرقهها زیاد نیست. مثلا آموزهی سمساره(2) ، مفهوم کرمه(3) و اصل حجیت ودهها تقریبا از مشترکات مذاهب هندویی هست اما موارد غیرمشترک بیشتر از مشترک هاست.
مبحث منجی در بسیاری از مذاهب هندو وجود دارد اما در مذهب ویشنویی بسیار جدی و اساسی هست. به همین دلیل ما هم آموزه منجی موعود در این مذهب را بررسی میکنیم.
پی نوشتها:
1- ادیان هند همگی به تناسخ اعتقاد دارند و رنج زندگیهای پیدرپی را معضل اساسی بشر میدانند و در جستجوی رهایی از این گرفتاری هستند.
2- همان آموزهی تناسخ است.
3- کرمه یعنی اعمال فرد در این زندگی که تعیین کننده چگونگی زندگی بعدی است.
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان

به متن زير توجه كنيد
http://www.ipetitions.com/ petition/stop-violence- against-muslim-minority-in- myanmar/
بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام و احترام
پخش صوتي با تاخير سخنراني استاد رائفي پور به مناسبت عيد سعيد غدير خم در مشهد
شما ميتونيد از طريق پلير زير فايل هاي صوتي رو گوش كنيد.فايلها در زير پلير ليست خواهد شد.
لينك دانلود نرم افزار اجرايي روي كامپيوتر:
http://199.201.124.194/raefi.exe
لينك اجرايي براي گوشي موبايل:
mms://199.201.124.194/raefi
دوستاني كه به دليل هاي مختلف امكان دانلود نرم افزار ها را ندارند و تمايل به انلاين گوش دادن دارن
به ادرس زير مراجعه كنند
http://www.qm313.com/live.html
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
..اما ارتباط آن با نظم نوین جهانی چیست؟
باید بگم در لایه های ایلومیناتی و در رتبه های بالای هرم آن ، هر چیزی باید محرمانه بماند.. فرزندان ایلومیناتی بخوبی از وجود نیبیرو با خبرند. و سعی دارند با تغییرات روی نمادهای خود ، آنرا منتسب به خودشان سازند. برای محققان جهان کاملا روشن گشته که از بیش از یک قرن پیش تمامی وقایع حال حاضر جهان اعم از پیشرفتها و جنگها بخوبی پیش بینی شده است . همین بیانگر قدرت و استعداد شیطان در بوجود آوردن وقایع و حکایت از پیچیدگیهای حوادث پیش رو دارد. پروژه نیبیرو یک پروژه محرمانه است که تا زمان خودش باید در تاریکی بماند.
آلبرت پایک به عنوان رهبر ایلومینای و دارای رتبه 33 که بالاترین رتبه در هرم فراماسونری است شناخته میشود . او در نامه ای که در سال 1871 به مازینی نوشت وقوع سه جنگ جهانی رو به دقت پیش بینی کرده بود.
او در بوستون ایالت ماساچوست بدنیا آمد. او فرزند سارا و بن آندروز بود . اجداد او جان پایک ، بنیانگزار وود بریج در نیوجرسی بود. وی تا 15 سالگی در Newburyport و Framingham ..درس خواند . در ماه اوت سال 1825 ، او وارد دانشگاه هاروارد شد و اندکی بعد به کار تدریس پرداخت ولی او در سال 1871 نامه ای به مازینی فرماندار وقت نوشت و پیش بینی سه جنگ جهانی را کرد که عینا اتفاق افتاد.. رابرت پایک دارای رتبه 33 در طبقه بندی فراماسونری و به عقیده محققان بنیانگزار نظم نوین جهانی است . پیش بینی های او بسیار تکان دهنده و طبق جزئیات به وقوع پیوستند.
http://en.wikipedia.org/wiki/Albert_Pike
پیش بینی او را باهم میخوانیم :
جنگ جهانی اول : این جنگ به منظوره قدرت تزارها خواهد بود و تبدیل به اتحاد بین کمونیست ها به منظور سرنگونی طبقه روشنفکر خواهد شد. این جنگ بین دولت های بریتانیا و آلمان صورت خواهد گرفت که هدف نهایی آن تضعیف مذهب خواهد بود و در نهایت کمونیسم پیروز خواهد شد.
جنگ جهانی دوم : با بهره گیری از اختلاف بین فاشیست و صهیونیست انجام خواهد گرفت. در این جنگ صهیونیسم سیاسی ، نازیسم را از بین خواهد برد که بعد از آن نیاز خواهد بود به تشکیل کشوری بنام اسرائیل در فلسطین. در این جنگ از وجود کمونیسم برای متعادل ساختن مسیحیت در کشورهای اروپای شرقی همچون چک اسلواکی استفاده خواهد شد. تا زمانی که تحولات عمده و غیر منتظره ای واقع شود.
جنگ جهانی سوم : این جنگ بین روشنفکران صهیونیست و رهبران جهان اسلام در خواهد گرفت. نظر پایک در این رابطه این است که این جنگ باید با بهره گیری از اختلافات ریشه دار بین بین مسلمانان جهان و صهیونیست ها آغاز گردد . نتیجتا باعث خستگی جسمی ، روحی ، معنوی و نیز سقوط اقتصادی و نیز اختلاف بین مسلمانان خواهد انجامید. (از بین رفتن اسلام)
نکته دیگری که باید بدانیم اینست که فتح و نابودی توامان با هم صورت خواهد گرفت. تحولات ناگهانی به وضوح خود را نشان خواهند داد و این دوران را باید عصر ِ خونینترین و وحشتناکترین وقایع تاریخ بشر دانست. عصری که تمام مردم جهان رو برای مقابله با یک اقلیت کم تحریک میکنند. اما در نهایت نوری سراسر جهان رو فرا خواهد گرفت که همه مردم رو بر ضد ادیان متحد خواهد ساخت (نور شیطان) این همان حقیقت فتح و نابودی است.
دیگه دوستان باید اطمینان پیدا کرده باشند که بزودی جنگ صورت خواهد گرفت. و همه آنچه در سالهای اخیر شنیده اید به وقوع خواهند پیوست .. حتی اگر مطابق میل ما نباشد.. در مقالات آینده به مطالب مهم دیگری در این باره خواهیم پرداخت.. نکته مهم دیگر اینکه این نمادها در حقیقت ارتباطی به شیطان ندارند از جمله نماد هوروس و عقاب دوسر یا نماد فروهر و اژدهای آتشین و ستاره داود .... بلکه فراماسون با زیرکی توانسته این نمادها رو به خودش منتسب کنه..
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
خورشید شکفته در غدیر است علی
باران بهار در کویر است علی
بر مسند عاشقی شهی بی همتاست
بر ملک محمدی امیر است علی
عید کمال دین، سالروز اتمام نعمت
هنگامه اعلان وصایت و ولایت امیر المومنین علیه السلام
بر شیعیان و پیروان ولایت خجسته باد
گروه گزارش ویژه مشرق ؛ سیاست خارجی آمریکا بر این اساس استوار بوده که در صورت اقتضای منافعش با تمام توان از حق حاکمیت ملتها، جداییطلبی، استقلالخواهی و تجزیه کشورها حمایت نماید. مقامات این کشور بارها با توسل بر حق تعیین سرنوشت انسانها و در راستای پیشبرد اهداف سیاست خارجی خود خواهان اعطای حق استقلال به ساکنین کشورهای مختلف بودهاند. اما وضعیت وحدت ملی در داخل خود ایالات متحده آمریکا چگونه است؟ آیا ایالتهای این کشور که برخی به عنوان جمهوریهای مستقل وارد این کشور شدهاند میتوانند در صورت خواست مردم از این اتحاد بیرون آیند؟ جنگ داخلی آمریکا نشان داد که جواب این سؤال یک "نه" خونبار خواهد بود. رویهای که آن زمان و به لطف پیروزی نظامی و نه حقوقی بنیان نهاده شد هماکنون نیز جاری است و خروج ایالتها به هیچ وجه مورد پذیرش قرار نمیگیرد. در گزارش حاضر سعی میشود، خوانندگان با جنبشهای جدایطلبی امریکا و نظر افکار عمومی در مورد آنها آشنا گردند.
آیا ستارهها در حال فرار از پرچم ایالات متحده آمریکا هستند؟
الغای بردگی، تجزیه آمریکا و جنگ داخلی
انتخاب آبراهام لینکلن و آغاز تجزیه
انتخاب آبراهام لینکلن جمهوریخواه و طرفدار الغای بردگی به عنوان رئیسجمهوری در آمریکا در سال 1860 باعث گردید ایالت کارولینای جنوبی از ایالات متحده جدا گردد. در حقیقت این ایالت مدتها به دنبال بهانهای بود تا جنوب علیه شمال ضدبردهداری متحد گردد. البته اینکه چرا شمال آمریکا با اتخاذ چنین ژست انساندوستانهای در صدد الغای بردگی بود خود بحث دیگری است. زمانی که نتایج انتخابات قطعی گردید، کارولینای شمالی طی میثاقنامهای اعلام داشت، "بدین وسیله، اتحاد بین کارولینای شمالی و دیگر ایالتها تحت عنوان "ایالات متحده آمریکا" فسخ میگردد."
با برگزیده شدن آبراهام لینکلن به ریاست جمهوری آمریکا، کارولینای جنوبی اعلام اسقلال کرد
(لینکلن در کنار نیروهای ائتلاف شمال طی جنگهای داخلی آمریکا)
در 1 فوریه 1861، شش ایالت جنوبی دیگر اعلام استقلال نمودند. در 7 فوریه، هفت ایالت مذکور با تصویب یک قانون اساسی، ایالتهای کنفدرال آمریکا را تشکیل دادند. در این زمان بقیه ایالتها هنور در ایالات متحده قرار داشتند. لینکلن در 4 مارس 1861 و پس از ادای سوگند اعلام داشت که جدایی این ایالتها را به رسمیت نمیشناسد و بار دیگر خواهان برقراری اتحاد شد. اما در 12 آوریل نیروهای ائتلاف جنوب به سربازان ایالات متحده که حاضر به تخلیه پادگان سامتر (Fort Sumter)، در چارلستون، کارولینای جنوبی نشده بودند حمله برده و بدین ترتیب جنگ داخلی آمریکا آغاز گردید.
جفرسون دیویس، رئیسجمهور منتخب ایالتهایی که مستقل شده بودند و اعضای کابینه وی
11 ایالت از آمریکا جدا میشوند
7 ایالت مستقل آمریکا بلافاصله جفرسون دیویس (Jefferson Davis)، سناتور سابق، را به عنوان رئیس جمهور ایالات کنفدرال آمریکا انتخاب نمودند. پس از حادثه پادگان سامتر ایالات ویرجینیا، آرکانزاس، تنسی و کارولینای شمالی نیز به سرعت اعلام استقلال نموده و به دولت کنفدرال پیوستند. در این میان، چندین ایالت دیگر که به عنوان ایالات مرزی شناخته میشوند اگرچه در برخی حوزهها با جنوب همرأی بودند اما به ایلات متحده وفادار ماندند. البته تعداد زیادی از ساکنین این ایالتها در دوران جنگ داخلی به ارتش جنوب پیوستند.
هر دو طرف به امید پیروزی وارد جنگ شدند. در حوزه منابع مادی، نیروهای شمال از توفق سرنوشتسازی بهره میبردند. بیست و دو ایالت با جمعیتی بالغ بر 22 میلیون نفر در برابر 11 ایالت با جمعیت 9 میلیونی صف کشیده بودند. برتری صنعتی شمال حتی برتر از برتری جمعیتی آن بود. خطوط راهآهن در شمال نیز سامان یافتهتر از جنوب بوده و بدین ترتیب ارسال نیرو با سرعت بیشتری انجام میگرفت. جنوب نیز دارای مزایایی بود. نیروهای جنوبی در داخل قلمرو خود دفاع میکردند و از سازمان نظامی منسجمتری نی برخوردار بودند.[1]
در این جنگ که تا سال 1985 به طول انجامید در حدود 450 هزار نفر کشته و 335 هزار نفر نیز خمی شدند تا تبدیل به دومین جنگ پرتلفات تاریخ آمریکا تاکنون گردد. جنگ داخلی آمریکا بالاخره با پیروزی نیروهای شمال و اعاده اتحادیه پایان یافت.[2]
مخالفت لینکلن با استقلال ایالتهای جنوبی آمریکا جنگ داخلی آمریکا را در پی داشت
در این جنگ قریب به 780 هزار آمریکایی کشته و زخمی شدند
وضعیت حقوقی:
آیا ایالتها یا مناطق آمریکا میتوانند از این کشور جدا گردند؟
حقوقدانان هم موافق و هم مخالف حق جداییطلبی ایالتها هستند. همین امر نشان میدهد که مباحثهای مشروع را میتوان در این مورد آغاز نمود. متمم دهم قدرتی را که به ایالات متحده تفویض نشده است برای ایالتها یا مردم محفوظ میدارد مگر اینکه ایالتها به صورت مشخصی از اعمال این قدرت ممنوع شده باشند.
در قانون اساسی آمریکا، جداییطلبی نه مجاز شمرده میشود و نه ممنوع است
در حقیقت قانون اساسی چیزی در مورد جدایی بیان نمیکند. در گذشته نیز هنگامی که ایالتهای جنوبی در حال جدایی بودند کنگره با تصویب متممی جداییطلبی را ممنوع ساخت – این امر نشان میدهد که کنگره دارای صلاحیت اعطای جدایی نیز است. سه ایالت از 13 ایالتی که در ابتدا ایالات متحده را تشکیل دادند (رودآیلند، نیویورک و ویرجینیا) در زمان پیوستن به این اتحادیه حق انحصاری خود برای جدایی را محفوظ نگه داشتند و از آنجایی که این حق از آن زمان تاکنون مورد مخالفت قرار نگرفته بنابراین میتوان آن را به سایر ایالتها نیز تعمیم داد. در قرن 19، قبل از اینکه کارولینای جنوبی آغاز گر زنجیره جداییطلبی شود، هفت ایالت (کنتاکی، پنسیلوانیا، جرجیا، کارولینای جنوبی، ویسکونسین، ماساچوست و ورمونت) قوانینی برای الغای اختیارات واشنگتن تصویب نمودند. این امر هیچ واکنشی از جانب واشنگتن در پی نداشت.
ایالتهای ویرجینیا، رودآیلند، نیویورک از ابتدای تشکیل ایالات متحده از حق جداییطلبی برخوردارند
البته دولت لینکلن طوری رفتار نمود که گویی جداییطلبی غیرقانونی است و پیروزی سپاهیان وی در جنگ به صورت عملی نشان داد که اگر ایالتها به دنبال جدایطلبی باشند مجازات خواهند شد.[3] قانون نانوشتهای که تاکنون ادامه داشته است.
دادگاه عالی آمریکا نیز جداییطلبی را غیرقانونی اعلام نموده اما در عین حال بیان داشته که انقلاب و یا توافق ایالتها میتواند منجر به جدایی گردد.[4]
تحرکات جداییطلبانه از دهه 80 تاکنون
جدایی ایالتی:
برخی ایالتهای در سه دهه اخیر فعالیتهایی انجام دادهاند که به منزله تحرکات جداییطلبانه میتوان قلمداد نمود. در ادامه به لیست این نوع فعالیتها اشاره میگردد:
آلاسکا: در نوامبر 2006، دادگاه عالی آلاسکا در پرونده "کولهاس علیه ایالت" اعلام نمود که جدایی غیرقانونی است و اجازه نداد تا با برگزاری یک همهپرسی در میان مردم این ایالت جداییطلبی از آمریکا به رأی گذارده شود. "حزب استقلال آلاسکا" یکی از نیروهای فعال در این حوزه محسوب میگردد.
جداییطلبی کالیفرنیا: برخی گروههای مردمی فعال در این ایالت خواهان استقلال آن از ایالات متحده هستند. آنها یک نشست در حمایت از جداییطلبی در 15 آوریل 2010 برگزار نمودند تا در مورد پیشبرد هدف خود به بحث و گفتگو بنشینند. برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد این جنبش به اینجا (http://zocalopublicsquare.org/) مراجعه نمایید.
جرجیا: در 1 آوریل 2009، سنای ایالتی جرجیا قطعنامه 1-43 را تصویب نمود که بر اساس آن ایالتها میتوانستند از اجرای قوانین فدرال سرباز زنند. در این قطعنامه همچنین اعلام شده بود که اگر کنگره برخی اقدامات به مانند محدود ساختن تسلیحات یا مهمات را اجراء نماید، دولت ایالات متحده دیگر وجود نخواهد داشت.[5]
هاوایی: "جنبش خودمختاری هاوایی" دارای برخی گروههای فعال است که تاکنون توانستهاند امتیازاتی را از ایالت هاوایی کسب نمایند. برای مثال در مارس 2011، عبارت "معاهده الحاق" از یک تندیس حذف گردید.[6]
با تصمیم دادگاه عالی آمریکا برای رسیدگی به پرونده "ناحیه کلمبیا علیه هلر" (District of Columbia v. Heller) در اواخر سال 2007، در اوایل سال 2008 جنبشی در مونتانا آغاز گردید و حداقل 60 مقام منتخب این ایالت اعلام کردند که اگر "متمم دوم" طوری تفسیر گردد که حقوق افراد را محدود نماید، جدایی احتمالی از آمریکا مورد بحث قرار خواهد گرفت.[7]
تجمع طرفداران جدایی هاوایی
کارولینای جنوبی: در ماه می 2010 گروهی با عنوان "جمهوری سوم پالمتو" (Third Palmetto Republic) در کارولینای جنوبی اعلام موجودیت نمود. عنوان این گروه اشاره به این واقعیت بود که ایالت مذکور دو بار تاکنون اعلام استقلال کرده است: یک بار در سال 1776 و بار دیگر در سال 1860. این گروه به مانند گروه "جمهوری دوم ورمونت" بوده و اعلام داشته که هدفش استقلال و آزادی کارولینای جنوبی و عدم ورود به هر سیستم فدرال دیگر است.
جنبش جداییطلبی تگزاس: گروه "جمهوری تگزاس" فعالیتهای مجادلهبرانگیز خود را در اواخر دهه 1980 آغاز نمود.[8] این گروه هنوز به فعالیتهای خود ادامه میدهد. در سال 2009، ریک پری (Rick Perry)، فرماندار تگزاس، در یکی از نشستهای حزب جمهوریخواه مسأله جدایی را مطرح نموده و اعلام داشت: "تگزاس مکانی منحصر بفرد است. وقتی در سال 1845 وارد ایالات متحده شدیم، یکی از مسائل این بود که هرگاه بخواهیم میتوانیم از آن خارج شویم ... امیدوارم که آمریکا و بالاخص واشنگتن بدین مسأله توجه داشته باشند. ... اگر واشنگتن به تحقیر مردم آمریکا ادامه دهد چه کسی میداند که در آینده چه چیزی ممکن است رخ دهد."[9]
ورمونت: "جمهوری دوم ورمونت" که در سال 2003 تأسیس گردید، شبکهای متشکل از چندین گروه است که خود را به عنوان شبکه "شهروندان غیرخشونتطلب" و نیز یک اتاق فکر مخالف با استبداد آمریکای شرکتی و دولت ایالات متحده معرفی مینماید. این شبکه سعی دارد از طرق صلحآمیز ایالت ورمونت را بار دیگر مستقل ساخته و در نهایت ایالات متحده را تجزیه نماید.[10] این گروه همکاری نزدیکی با "مؤسسه میدلبوری" دارد که در سال 2004 و پس از برگزاری نشستی در ایالت ورمونت تأسیس شد. در 28 اکتبر 2005، فعالین این جنبش "کنفرانس استقلال ورمونت" را برگذار نمودند، "اولین گردهمایی ایالتی در مورد جدایی از ایالت متحده پس از اینکه کارولینای شمالی در 20 می 1861 تصمیم به استقلال گرفت." این فعالین همچنین در نشستهای جدایطلبانه ملی که در سالهای 2006 و 2007 توسط مؤسسه میدلبوری برگزار شدند نیز شرکت نمودند. در این نشستها دهها گروه از سراسر آمریکا حضور یافتند.[11]
پرچم "جمهوری دوم ورمونت" یکی از فعالترین گروههای استقلالطلب آمریکا
جمهوری لاکوتا: برخی از ساکنین لاکوتا در مونتانا، ویومنگ (Wyoming)، نبراسکا، داکوتای شمالی و داکوتای جنوبی یک جمهوری تشکیل دادند تا استقلال ملتی را بدست آورند که همیشه دارای حاکمیت ملی بوده و به میل خود به ایالات متحده نپیوسته است؛ بنابراین آنها در حقیقت خود را جداییطلب نمیدانند.[12]
جدایی منطقهای
کاسکادیا (Cascadia): تاکنون تلاشهای مکرری صورت گرفته تا یک جمهوری دموکراتیک منطقهای به نام کاسکادیا در منطقه شمال غربی آمریکا تشکیل شود. هسته اصلی کاسکادیا با جدایی ایالتهای واشنگتن، اورگون و استان بریتیشکلمبیا تشکیل میگردد، در حالیکه برخی حامیان جنبش از پیوستن بخشهایی از شمال کالیفرنیا، جنوب آلاسکا، آیداهو و مونتانا نیز حمایت میکنند تا مرزهای کاسکادیا بر اساس مرزهای زیستمحیطی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی تعریف گردند.[13]
نمایش پرچم کاسکادیا توسط تماشاچیان آمریکایی فوتبال
- جبهه شمال غربی: این جبهه یک جنبش تجزیهطلبانه است که خواستار تشکیل یک جمهوری مستقل ملی در ایالتهای شمال غربی یعنی واشنگتن، اورگون و ایداهو و نز مونتانای غربی است.[14]
- ایالت جفرسون: ایالت جفرسون نام یک جنبش در و اطراف یرکا (Yreka)، کالیفرنیا، است که هدفش جدایی از ایالات متحده و تشکیل یک دولت مستقل است. ایالت جفرسون شامل تمام 20 کانتی اورگون و کالیفرنیا خواهد بود.
- اتحادیه جنوب: این گروه سعی دارد "یک جمهوری مستقل و آزاد در جنوب آمریکا تشکیل دهد." این جمهوری مرکب از ایالتهایی خواهد بود که طی جنگهای داخلی آمریکا ایالات کنفدرال را تشکیل میدادند. برخی این جنبش را با عنوان نئوکنفدرال مورد اشاره قرار میدهند.[15]
تجمع طرفداران اتحادیه جنوب
جدایی قلمرو:
پورتوریکو: جنبش استقلال پورتوریکو در شورش تاینو (Taíno) در سال 1511 ریشه دارد. این جنبش سعی دارد تا جزیره پورتوریکو خودمختاری بدست آورد.
نظرسنجیها چه میگویند؟
تقریبا نیمی از جوانان آمریکایی و نیز نژاد غیرانگلوساکسون، جداییطلبی را حق ایالتها میدادند
بر اساس نظرسنجی مؤسسه میدلبوری و شرکت نظرسنجی زوگبی (Middlebury Institute/Zogby International) در حدود 22 درصد از افراد بالغ در آمریکا معتقدند که هر ایالت یا منطقهای میتواند "به صورت صلحآمیز از آمریکا جدا شده و تبدیل به یک جمهوری مستقل گردد."
جدول موافقین و مخالفین حق جداییطلبی در آمریکا
ارقام ارائه شده در میان بازههای مختلف سنی تقریبا یکسان بود اماحمایت از حق جدایطلبی ایالتهای آمریکایی در میان جوانان 18 تا 24 ساله قویتر و در حدود 40 درصد بود. این امر نشان میدهد که نسل جدید تمایل بیشتری به جنبشهای جداییطلبی در آمریکا و نیز اعطای حق جداییطلبی به ایالتها و یا مناطق داخل ایالات متحده آمریکا دارند.[16]
بررسی نژادی نظرسنجی نشان میدهد که بیشترین نژادهای طرفدار اعطای حق جداییطلبی به ایالتها را اسپانیاییزبانها (43٪) و آمریکایی-آفریقاییها (40 ٪) تشکیل میدهند. در میان سفیدپوستها تنها 17 درصد اعلام داشتند که ایالتها و یا مناطق حق جداییطلبی صلحآمیز را دارند. این در حالی است که تقریبا نیمی از شرکت کنندگان معتقد بودند سیستم سیاسی و انتخاباتی دو حزبی برای اداره جامعه آمریکایی دیگر کارآمدی لازم را ندارند.
جدول موافقین و مخالفین سیستم سیاسی کنونی آمریکا
طی این نظرسنجی، 35 درصد از جوانان زیر 30 سال آمریکایی و 33 درصد از آفریقایی-آمریکاییها اعلام نمودهاند که از تلاشها برای جدایی ایالت و یا منطقه محل سکونتشان از ایالات متحده آمریکا حمایت خواهند نمود. [17]
روند رو به رشد حامیان حق جداییطلبی ایالتها
بر اساس نظرسنجی انجام گرفته توسط مؤسسه راسموسن (Rasmussen) که در سال 2012 انجام گرفته، در حدود یکچهارم مردم آمریکا معتقد هستند که ایالتها میتوانند از آمریکا جدا شوند. به گفته اسکات راسموسن (Scott Rasmussen)، مؤسس و رئیس موسسه "گزارشهای راسموسن"، "گزارشهای اخیر نشان میدهند که آمریکاییها نگرانیهایی جدی و فزاینده در مورد دولت فدرال دارند."
مؤسسه راسموسن: تعداد حامیان حق جداییطلبی ایالتها نسبت به سال 2010 رشدی 60 درصدی داشته است
راسموسن در مصاحبه با شبکه خبری سیانبیسی افزود: "ما شاهدیم که مردم از جهات مختلفی در مورد دولت فدرال نگرانی دارند. 51 درصد مردم معتقدند که دولت فدرال تهدیدی برای آزادیهای آنها است."[18] در سال 2010، زمانی که راسموسن این نظرسنجی را برای اولین بار انجام داد در حدود 14 درصد با حق جداییطلبی ایالتها موافق بودند. سال بعد این رقم به 21 درصد رسیده و در سال 2012، 24 درصد موافق حق ایالتها برای جداییطلبی هستند. بر اساس نظرسنجی، "تنها 34 درصد افراد بالغ ساکن در آمریکا دولت را حامی و حافظ حقوق فردی میدانند."[19]
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
دايرة المعارف منتشر شدة جريانهاي فرقهاي، در اين فهرست به طور رسمي، قريب به 2000 فرقه را برميشمرد. فرقههاي نوظهور كه در غرب با اسم «ميكستر» (مخلوط كننده)، شناخته ميشوند، دست به پلوراليسم وحشتناكي زدند تا اين گمان به وجود بيايد كه راه دستيابي به معنويّت، دين و آسمان، تنها اسلام و اديان ابراهيمي شرقي نيستند.
فرقهها، چه آن گروه كه داراي سابقهاي كهن هستند چه گروه نوظهور آنها، همگي نحلهاند. نِحَلْة به معني دعوي، كيش و مذهبي غيرالهي و غيرآسماني، در برابر ملّت به معني دين آسماني و وحياني است. همواره كلمات «ملل» و «نِحل» كنار هم آمدهاند. هر زمان ملّت و ديني الهي براي هدايت آمده، نِحله و مدّعي دروغيني نيز قد كشيده و خودي نموده است.
مدّعيانِ لاف زن، اهوا و آراي شركآلود را در اصول عقايد و دستور كار خود وارد ساختهاند تا خلق عالم را در مسير هواجس و هوسها رهزني كنند. از همين رو، سابقة نحلهها و فرقهها به درازاي سابقة اديان و ملل آسماني است. آنها در ميان عموم اقوام نيز سابقه داشته و هم اكنون نيز به صورتهاي مختلف جريان دارند.
در جهان اسلام، از اوّلين سالهاي بعثت نبيّاكرم(ص)، التقاط و امتزاج آرا و اهوا، موجد نحلهها شدند. كتاب «ملل و نحل» مرحوم شهرستاني، فهرستي طولاني از اين مجموعه كه بيشترين آنها متعلّق به دوران گذشتهاند، (521 ق.) ارائه كرده است.
ابوالفتح محمّد بن عبدالكريم شهرستاني، در زمان سلطان سنجر و به سال 548 ق. ـ حدود نه قرن پيش ـ فوت كرد. همچنان كه گفته شد، او در مجموعة دو جلدي «الملل و النحل» كه به فارسي به اسم «توضيح الملل» منتشر شده، فهرستي طولاني از عموم اديان و فرقهها را كه صدها مورد را شامل ميشود و در عصر او شناخته شده بود، ارائه كرده است.
پس از شهرستاني؛ يعني از قرن ششم هجري تا دوران معاصر، صدها و هزاران فرقة ديگر به اين مجموعه افزوده شده است. به قول شاعر:
جنگ هفتاد و دو ملّت همه را عذر بنه
چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند
در دوران معاصر؛ يعني از قرن دوازدهم هجري تا عصر ما، در دو نقطه عطف مهم، از خانة سياه استعمارگران، به ويژه از سوي «انگلستان»، فرقهها و نحلههاي فراواني ايجاد و در دامان جوامع شرقي و غربي رها شدند تا هر لحظه بر ميزان تفرّق و تشتّت مستضعفان افزوده شود و مجال اتّحاد و اتّفاق آنان بيش از پيش گرفته شود. ترديدي نيست كه آنان، در ميان اين رودخانة گِلآلود فرهنگي و اجتماعي، ماهي دلخواه خود را صيد كردهاند.
تصوّر بيخصم زيستن
«سون وو» كه در «ايران» او را با نام «سون تزو» مي شناسند و در زمرة يكي از قديميترين استراتژيستهاي نظامي دوران كهن و در خدمت امپراتوران «چين» بوده در يكي از آثار خود با نام «هنر جنگ»1 مينويسد:
در مسائل نظامي، اين مطلب يكي از اصول است كه فرض را بر نيامدن دشمن نبايد گذاشت؛ بلكه بايد دربارة سرعت مقابله با وي انديشه كرد.
همچنين نبايد فكر كرد كه دشمن حمله نميكند؛ بلكه بايد درصدد شكست ناپذير كردن خود بود.
او براي ضربه زدن به دشمن و اميران و فرماندهان كشور در حال نبرد، طرحها و نقشههاي شگفتي را به عنوان مجموعهاي از «استراتژيهاي ضربه زدن» مطرح ميكند. برخي از سر فصلهاي اين استراتژيها عبارتند از:
1. گاه از اطراف آنها عقلا و اشخاص صاحب فضيلت را دور كنيد تا مشاور نداشته باشند؛
2. خائناني را به كشورش بفرستيد تا بنيان ادارة وي را بركنند؛
3. به كمك فريبكاريهاي مزوّرانه، وزيران را از حكّام جدا كنيد؛
4. پيشهوران زبردست را به كشورش گسيل داريد تا مردم را به اسراف تشويق كنند؛
5. موسيقيدانان و رقّاصان گستاخ و بيعفّت به وي دهيد تا عادات آنها را دگرگون سازند؛
6. زنان زيبا به وي بدهيد تا عقل از سر آنها به در رود و ... .
پوشيده نيست كه همة اين خطوط استراتژيك، طيّ سالهاي اخير در مورد كشورهاي اسلامي و به قصد ضربه زدن به نظامهاي سياسي مردمي و از جمله ايران اسلامي به كار گرفته شدهاند. هر يك از اين خطوط به تنهايي، جبههاي را فراروي ما ميگشايد و بخشي از حيات سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي ما را هدف قرار ميدهد تا زماني كه به تدريج، امكان «فروپاشي از درون» يا تضعيف همة قوا حاصل و بيهزينهاي جدّي، قلّهاي و كشوري فتح شود.
تأسيس و تقويت فرقهها و گسيل جريانهاي فرقهاي در كشورهاي اسلامي، همچون ايران، يكي از مهمترين حيلهها و حربههاي استعمار براي ضربه زدن به اتّحاد و اتّفاق مردم بوده و هست.
چنان كه گفته شد و بنا به روايت كتاب الملل و النحل از صدر اسلام، نحلهها و فرقههاي بسياري در اقصا نقاط جهان اسلام پا گرفتند. عموم اين فرقهها، به عنوان جريانهايي مذهبي و اجتماعي در جامعة اسلامي قابل شناسايياند و با رويكردي داخلي به جغرافياي فرهنگي مشرق اسلامي، راه خود را پيميگيرند. اين جريانها حاصل و محصول:
1. عدول از صراط مستقيم مطرح شده از سوي كتاب الله و آل الله (عترت رسول ختمي مرتبت(ص))؛
2. غفلت دانسته يا جاهلانه دربارة مبادي و منابع اصول ديني؛
3. اختلاط و التقاط آموزهها؛
4. و بالأخره تعصّبها و خودخواهيهاي حزبي و قبيلهاي هستند.
اين جريان پيامدهاي گوناگوني داشته كه گفتوگو و تشريح آن از حوصلة اين مقاله خارج است.
در نقطه عطف مهمّ ديگري، طيّ قرون 12 و 13 ق. مرزهاي خاكي و فرهنگي شرق اسلامي توسط استعمارگران درنورديده شد. مطالعة مراكز مطالعاتي مسيحي دربارة اسلام و مسلمانان و آگاهي مستشرقان از بسياري از ظرفيتها و نقطه ضعفها انگيزهاي شد تا استعمارگران؛
ـ پشيمان كردن مسلمانان و مشرق زمينيان از همة كينورزيهايشان عليه غرب؛
ـ درگير كردن همة قواي موجود در اين منطقه با هم؛
ـ تأسيس فرقههاي جديد؛
ـ و تقويت نقاط گسل ميان مذاهب و فرق را در دستور كار خود قرار دهند.
آنها به خوبي ميدانستند كه در شرق اسلامي، ظرفيت لازم براي سر بر آوردن يك جريان بزرگ سياسي و اجتماعي ديني وجود دارد. تجربة امپراتوري عثماني و سالها تلاش و مبارزة غرب براي از هم پاشيدن اين امپراتوري مسلمان، كافي بوده است كه غرب تلاش نمايد تا براي هميشه زمينههاي مجتمع شدن قواي مسلمانان را حول مذهب و رهبري مذهبي و ديني از بين ببرد.
صليبيها بر اين باور بودند:
اگر مسلمانان در يك امپراتوري اسلامي متّحد شوند، خطر بزرگي خواهند بود يا ممكن است نعمتي براي جهان باشند، آنها تا زماني كه متفرّق هستند و با يكديگر سازگاري ندارند، بدون وزن و اثر هستند و از آيندة آنان نبايد هراس داشته باشيم.2
با اين رويكرد، آنها همة همّ خود را مصروف در هم شكستن اتّحاد مسلمانان، نفوذ در ميان آنان و فاسد كردن مناسبات و معاملاتشان كردند.
تاريخ دسيسة غرب صليبي و متّحد صهيونيست آن، عليه اسلام و مسلمانان، دفتر قطوري است كه متأسّفانه از چشم مسلمانان دور مانده. برخي از عناوين اين دفتر عبارتند از:
- ايجاد تفرقه و نزاع مذهبي؛
جاسوسان انگليسي، طيّ دو قرن گذشته نقش مهمّي در ايجاد جنگهاي فرقهاي داشتهاند.
- ترويج فرهنگ غربي از راههاي مختلف؛
راهاندازي مدارس و نشر تعاليم اروپايي ميان مسلمانان، جلوه دادن شيوة زندگي اروپايي به وسيلة آثار سينمايي، ترجمة كتب، نشريات، روزنامهها و اعطاي بورسيه به دانشجويان مسلمان، تنها بخش كوچكي از اين جريان را به خود اختصاص ميدهد.
- ترويج مفاسد اخلاقي از طريق اشاعة قمار، شرب خمر و ... ؛
كاردينال لافيگري، يكي از مبلّغان مسيحي اعتراف ميكند كه اسلام، محكمترين ديني است كه زير بار اسارت نميرود و آرزو ميكند كه روزي، همة مسلمانان، مسيحي شوند.3
- حمله به اسلام و شخصيّتهاي ديني و مذهبي مسلمانان به ويژه حضرت ختمي مرتبت، محمّد بن عبدالله(ص)؛
وارونه جلوه دادن حقايق ديني اسلام و سيره و سنّت مسلمانان نزد ساكنان غرب، كشتار خاموش علما و سخنوران مسلمان به انحاي مختلف و ... تنها نمونههاي بارزي از اين توطئة كثيف عليه جهان اسلام بوده است.
- راهاندازي فرقة وهّابيت در قطب و مركز سكونت اهل سنّت؛
- تأسيس فرقة بهائيّت در قطب و مركز سكونت شيعيان؛
تأسيس فرقة وهّابيت در كشور «عربستان»، در نيمة اوّل 12 ق. و در كنار آن راهاندازي فرقة بهائيّت در ايران، در نيمة دوم قرن 13 ق. نطفة بزرگترين اختلاف و درگيري و در نتيجه منفذ مجراي تخلية همة قواي مسلمانان منطقه را در خود داشت.
در «شبه قارة هند» نيز در نيمة اوّل قرن 13ق. فرقة شيخيه پا به عرصه نهاد.
اين جريان مرهون عواملي، چون دسيسة استعمارگران از يك سو و خودفروختگي، جهالت و خيانت عوامل مسلمان از ديگر سو بود. اين دو، از بيخبري و غفلت جماعتي از مسلمانان مستضعف نيز حدّاكثر بهرهبرداري را كردند.
اين سه انحراف فرقهاي بزرگ در درون اين جغرافياي اسلامي اتّفاق افتاد؛ ليكن به دليل داشتن خاستگاه و رويكردي خارجي، امكان بسياري براي نابودي فرهنگي و مذهبي اين منطقه و در پي آن ثروتهاي مادّي مردم به همراه داشت.
اين سه جريان اصلي و انحرافي را با مشخّصات عمومي زير ميتوان شناسايي كرد:
1. رويكرد بخشي از اصول آنها به آموزههاي ديني و مذهبي؛
2. گرايش سياسي به جريانات استعماري؛
3. تأكيد و اصرار بر انديشة جدايي دين از سياست؛
4. رويكرد تفرقهافكنانه در جامعة اسلامي؛
5. توسّل به سلاح شبههافكني و ايجاد ترديد، به قصد خارج كردن رقيب از ميدان؛ البتّه به نفع استعمار.
شرح عملكرد و تأثير مستقيم و غيرمستقيم اين سه جريان فرقهاي، طيّ حدود دو قرن اخير، دفتر بزرگي است كه در اين صفحات نميگنجد؛ ليكن ميتوان به استناد همة آنچه كه گذشته و اسناد آن موجود است، نتيجه گرفت كه اينان نقش عمدهاي را در نتايج زير ايفا نمودهاند:
1. سلب حيثيّت معنوي از آموزههاي ديني؛
2. ايجاد رخنه در صفوف مسلمانان؛
3. نابود كردن بسياري از فرصتها؛
4. گشوده شدن بيش از پيش دستهاي استعمار بر حيات مادّي و معنوي جهان اسلام؛
5. منفعل ساختن جهان اسلام در وقت مواجهه با غرب استعماري، در مجامع جهاني و نقاط عطف مهم؛
6. درگير كردن جوانان به آلودگيهاي اخلاقي، افيونها و ...؛
7. ايفاي نقش ستون پنجم و جاسوسي براي عوامل داخلي استعمار و سازمانهاي اطّلاعاتي بيگانه؛
8. شناسايي اشخاص حقيقي و حقوقي مجاهد و مبارز بر ضدّ يهود، صهيونيسم و غرب و معرفي آنان به دشمنان اسلام؛
9. ايجاد بلوا و جنجال رسانهاي و تبليغاتي عليه اسلام و مسلمانان و تضعيف قواي مسلمانان؛
10. همراه شدن با استعمارگران در حمله به كشورهاي اسلامي؛
11. ستيز با رويكردهاي فعّال فرهنگي و مذهبي مستقلّ جهان اسلام و زمينهسازي براي عمل استعمارگران در شرق اسلامي؛
12. مقاومت در برابر احياگري ديني مسلمانان در جهان معاصر.
اين جريانات در پيوند با كانونهاي فساد، به زودي تبديل به آلت دست استعمار و يهود در منطقة خود شدند.
بر همگان مكشوف است كه مركز اصلي بهائيّت در «فلسطين» اشغالي (حيفا و عكا)، در حالي پابرجا، آباد و در امان است كه صاحبان اصلي فلسطين، مجال نفس كشيدن را در اين منطقه ندارند.
كدامين جريان مذهبي يا قدرت سياسي ميتوانست تمامي امكان و ابنية اسلامي مستقر در «حجاز» را از صفحة زمين محو كند؛ چنانكه وهّابيون با تمام قدرت مرتكب آن شدند؟ به همان سان كه همين جريان، از اوّلين روزهاي حضور متّفقين غربي؛ يعني ائتلاف صليب و صهيون در «عراق»، همة نيروي خود را براي كشتار مسلمانان و مردم آسيب ديده در كار وارد كرده و حتّي يك گلوله به سوي نيروهاي شيطاني «آمريكا» و «انگليس» پرتاب نكردند.
طيّ سه دهة اخير، درست در شرايطي كه غرب، افول و پايان تاريخ خود را به تجربه نشست، جمع كثيري از مستضعفان غربي در پي كشف راه رهايي، دست به دامان اسلام زدند و به اعتراف آمار، اسلام رقم اوّل رشد را در ميان همة فرق و مذاهب در جهان به دست آورد، جريان سوم فرقهسازي سر بر آورد. اين جريان نوپا كه از ميان مجامع مخفي ماسوني و سازمانهاي امنيّتي ائتلاف صليب و صهيون (موساد، سيا و ام. آي. سيكس) سر برآورد، با استفاده از شرايط تاريخي ايجاد شده4 و همة امكانات مالي، امنيّتي و اجتماعي غرب، در يك فهرست طولاني، حدود 4000 عنوان فرقه را به خود اختصاص داده است.
دايرة المعارف منتشر شدة جريانهاي فرقهاي، در اين فهرست به طور رسمي، قريب به 2000 فرقه را برميشمرد. فرقههاي نوظهور كه در غرب با اسم «ميكستر» (مخلوط كننده)، شناخته ميشوند، دست به پلوراليسم وحشتناكي زدند تا اين گمان به وجود بيايد كه راه دستيابي به معنويّت، دين و آسمان، تنها اسلام و اديان ابراهيمي شرقي نيستند.
اين فرقهها با اختلاط و امتزاج آموزههاي بيبنياد برهمنان هندويي، سرخپوستان آمريكاي لاتين، نحلههاي مسيحي، آموزههاي كابالايي يهودي و تجربههاي فرادرماني كه به صدها شاخه تقسيم شدهاند، بشر مبتلاي غربي و ساكنان خودباختة شرقي را مواجه با گسترة بزرگي از جريانات فرقهاي شبه مذهبي و شبه عرفاني كردند.
به جز همّت شيطانيِ جريانات ذكر شدة ضدّ اسلام و ضدّ انسان، عوامل ديگري زمينههاي كارگر افتادن دسيسهها را فراهم آوردند كه مهمترين آنها عبارتند از:
1. خستگي انسان غربي از ازدحام تكنيك، تكنولوژي و زندگي كسالتبار مدرن قرن بيستم؛
2. غيبت آموزههاي اصيل ديني اسلامي در سطحي وسيع و در صحنة حيات اجتماعي انسان معاصر؛
3. تجربة پايان تاريخ غربي و به صدا در آمدن زنگ اين تاريخ كهنه به نام دين و به نام خدا؛
4. تلاش سران مجامع مخفي و گردانندگان جهان و غرب براي پاسخگويي به طلب و تشنگي طبيعي مستضعفان غربي جوياي دين و معنويّت از طريق سراب فرقههاي شبه مذهبي؛
5. تلاش غرب براي مقابله با اسلام و خيزشهاي مذهبي دوران معاصر؛
6. تلاش غرب براي استمرار دورة فاعليّت فرهنگي و تمدّني خود در عصر افول و سقوط.
نبايد از نظر دور داشت كه دلّالگي شيطان براي بسط جداييها و چنددستگيها ميان ابناي بشر، نقش عمدهاي در اين ماجرا داشته است.
درست در همين شرايط، فرقههاي نخنما و خاموش دورة دوم نيز مجال حركت و تلاش را براي خود فراهم ديده و دست در كار وارد كردند و با تجمّع قوا و متشكّل كردن نيروها، همدوش با فرقههاي نوظهور، به جان مستضعفان جهان افتادند.
بر هيچ كس پوشيده نيست كه فرقههايي، همچون اسماعيليه، صوفيه، قاديانيه و حتّي بهائيّت كه در اثر موج بزرگ خيزش اسلامي در ايران در سايه و كنجي خزيده بودند و حتّي هيچ مجالي براي گفتوگو و عرض اندام نيز در خود سراغ نداشتند، سرويسهاي امنيّتي غرب و با شناسايي قبلي، امكان جان گرفتن دوباره و حضور در مجامع بينالمللي را به دست آورند. به اين ترتيب دسيسههاي غرب به آنها حياتي دوباره بخشيد.
جريانات فرقهاي نوظهور و شبه مذهبي را با مشخّصات زير ميتوان شناسايي كرد:
1. سكوت و انفعال در برابر غرب، استكبار و ظلم مستكبران صليبي و صهيوني؛
2. فقدان تكليف، شريعت و تعهّدات قابل قبول و تعريف عقل و شرع؛
3. فقدان طرحي قابل دفاع براي آينده و جايگزين مناسبات بحرانزدة كنوني؛
4. دامن زننده به پلوراليسم مذهبي؛
5. تكيه كننده بر حيات فردي و نحلهاي؛
6. تساهل و تسامح در مناسبات فردي و جمعي زنان و مردان؛
7. شكستن مرزهاي حلّيت و حرمت در خورد، خوراك و روابط مردان و زنان؛
8. آلودگي به درجات مختلف از شرك، نفاق و حتّي كفر (ثنويّت، تثليث، ضدّ خدايي، شيطانپرستي)؛
9. ارتباط پنهان با مجامع ماسوني و صهيوني؛
10. فقدان نظام جامع عقيدتي، اخلاقي و عملي، متناسب با نيازهاي مادّي و فرهنگي انسانها؛
11. ابتلابه افراط و تفريط در آموزهها؛
12. همسويي با خاستگاه و اهداف غرب و صهيونيسم بين الملل.
به كارگيري ابزار نوين رسانهاي (راديو، تلويزيون، ماهواره و اينترنت) و محصولات جديد سمعي و بصري (لوحهاي فشرده) با استفاده از سرمايههاي حاميان صليبي و صهيوني و سرريز اين جريانات فرقهاي، اين امكان را فراهم آورد كه تيراژ و شمارگان بيسابقه، در ميان عموم مردم ساكن شرق اسلامي به گردش درآيد.
توزيع رايگان آثار و منشورات، تأسيس هزاران سايت بر روي شبكة جهاني اينترنت، راهاندازي شبكههاي اجتماعي، كليساهاي تلويزيوني و خانگي و تشكيل محافل در خانهها و ... بر سرعت دامن گستردن اين جريانات افزوده است.
طيّ سي سال اخير، سازمانها و نهادهاي رسمي فرهنگي در كشور، به دلايل مختلف قادر به رديابي و شناسايي خطرهاي تهديدكنندة فرهنگي نبودند؛ بلكه نقش بازدارنده و منفي نيز در اين ميدان ايفا كردهاند.
به دليل ابتلاي اين سازمانها و نهادهاي دولتي وابسته به رديف بودجة رسمي كشوري به:
1. نظام بروكراتيك اداري؛
2. مديريّت حزبي و قبيلهاي با عمر كوتاه فصلي؛
3. كارشناسان حقوق بگير و فاقد اطّلاعات و تجربه؛
4. فقدان انگيزه و درد؛
5. فقدان استراتژي كلان فرهنگ و سياست فرهنگي مدوّن؛
6. عوامل نفوذي بيگانه و جاسوس در لباس عوامل خودي؛
7. مصونيّت ويژه در برابر هر گونه نقد و پرسش خبرگان و خبرنگاران،
آنها قادر به رصد وقايع و جريانات و جبران خسارات نبودند و در اين ميان، گاه خود مبدّل به عامل توسعه و نشر آموزههاي مشكوك و مردود نيز شدند؛ چنان كه طيّ سالهاي اخير، آثار مكتوب جريانات فرقهاي نوظهور از مجاري رسمي گذر كرده و با طيّ مراتب، امكان حضور در شهر و كوي و برزن را يافتهاند.
به جرئت ميتوان اعلام داشت: بيش از يكصد ميليون نسخه از اين آثار در ايران توزيع شده است.
ملاحظات سياسي و درگيريهاي حزبي و گروهي داخلي نيز در غفلت از اين ماجرا و اخذ تصميم بهموقع و قاطع بيتأثير نبوده است. حسب آنچه رخ داده، امروزه در ميان مردم و به ويژه نسل جوان، بسياري از حسّاسيتها و غيرتورزيهاي ديني و ملّي كمرنگ شده و جاي خود را به نوعي تساهل و تسامح بخشيده است؛ بخش بزرگي از سنّتهاي پسنديده، ضعيف و كمرنگ شده و زشتي انجام برخي از رفتارها و بديها از بين رفته است.
ابتلا به خورد، خفت، شهوت، دوري گزيدن از ازدواج و قبول مسئوليّت خانوادگي، افزايش طلاق و گسست پيوندهاي خانوادگي، تنها بخشي از عوارض اين رويدادها هستند.
آنچه رخ داده، خواست عوامل بيگانه و ائتلاف صليب و صهيون است. مشكل ما اينجاست كه:
1. از دشمن و دشمني ورزيدن بيوقفهاش غفلت ميورزيم؛
2. بدون ملاحظة تاريخ گذشته، با نوعي سادهلوحي، رويدادها را بريده و نقطهاي مطالعه ميكنيم و از شناسايي جرياني پرهيز داريم؛
3. مجال پرسش و نقد را به عموم نهادها، سازمانها محدود كرده و به اشخاص حقوقي مصونيّت بيش از اندازه بخشيدهايم؛
4. مناصب و پستها را نه بر اساس لياقت و ضرورت، بلكه بر اساس تمايلات حزبي و قبيلهاي، بين اشخاص تقسيم كردهايم؛
5. از شنيدن آمار و اطّلاعات واقعي پرهيز ميكنيم و به تملّقگويان و چاپلوسان، مجال جولان ميدهيم؛
6. از آخرالزّمان و مأموريّت الهي بنياسماعيل براي تأسيس حكومت جهاني غفلت داريم؛ به همان سان كه چشم خود را بر تمنّاي بنياسرائيل براي تأسيس امپراتوري جهاني بستهايم؛
7. از سرمايهها و امكانات بالقوّة انساني و توان فرهنگي موجود در كشور كه ميتواند ما را در گذار از اين شرايط ياري دهد، تنها به دليل سوءتفاهمها و پچپچهاي اطرافيان و نزديكان غفلت داريم.
والسّلام علي من التّبع الهدي
اسماعیل شفیعی سروستانی
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان