پژوهشگر جوان عباس بداغ آبادی

 

6 ویژگی خاص امام عصر (عج)

برخی ویژگی های خاصّ حضرت مهدی علیه السلام بر طبق احادیث و روایات معتبر

 

۱٫ مخفی بودن آثار حمل در مادر حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

یکی از ویژگی های خاص آن حضرت این است که زمانی که مادر آن حضرت به ایشان باردار بوده، اثری از حمل در آن بانوی بزرگوار مشاهده نمی شد. این موضوع هر چند در برخی از پیامبران(علیهم السلام) سابقه داشته؛ ولی در باره امامان معصوم(علیهم السلام) این چنین، گزارش نشده است.
وقتی امام حسن عسکری(علیه السلام) نوید ولادت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به عمة بزرگوار خود (حکیمه خاتون) می دهد، آن بانو با کمال شگفتی می‌پرسد: چگونه امشب آن نور پاک از نرجس به دنیا می‌آید؛ در حالی که اثری از بارداری در او مشاهده نمی-شود؟۱

۲٫ مخفی بودن ولادت آن حضرت

از مهم‌ترین ویژگی‌های ولادت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، مخفی بودن آن است. سَعِیدِ بْنِ جُبَیر می‌گوید: از امام سجاد(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: «فِی الْقَائِمِ مِنَّا سُنَنٌ مِنْ سُنَنِ الانْبِیاءِ(علیهم السلام) … وَ سُنَّةٌ مِنْ إِبْرَاهِیمَ … وَ أَمَّا مِنْ إِبْرَاهِیمَ فَخَفَاءُ الْوِلادَةِ وَ اعْتِزَالُ النَّاسِ …»؛۲ «در قائم ما سنّت هایی از پیامبران وجود دارد … اما از ابراهیم پنهانی ولادت و کناره گیری از مردم…».

۳٫ روشن شدن چراغی در بیت الحمد، از ولادت تا هنگام ظهور

«بیت» در لغت به معنای خانه و «حمد» به معنای ستایش و ثنا است. این واژه در بعضی از روایات ، به کار رفته و از آن به عنوان جایگاهی مربوط به حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) یاد شده است.
مفضل گوید: شنیدم امام صادق(علیه السلام) فرمود: «اِنَّ لِصَاحِبِ هَذا الاَمْرِ بَیتاً یقَالُ لَهُ بَیتُ الحَمْدِ فِیهِ سِراجٌ یزهَرُ مُنذُ وُلِدَ اِلَی یوْمَ یقُومُ بِالسَّیفِ لا یطْفَأ»؛۳ «همانا برای صاحب این امر خانه‏ای است که بدان «بیت الحمد» می‌گویند. در آن چراغی هست که از هنگام ولادت روشنی می‏بخشد؛ تا روزی که با شمشیر قیام می‌کند، خاموش نخواهد شد».
اگر چه به روشنی جایگاه این خانه و چگونگی روشنایی آن، بیان نشده است؛ ولی احتمال می‏رود مقصود، معنای کنایی باشد که با ولادت آخرین حجّت الهی، چراغ هدایت بشر با فروغی هر چه بیشتر، به پرتو افشانی پرداخته و زمین را از نور وجود خود آکنده ساخته است. این روایت با همین مضمون از امام باقر(علیه السلام) نیز نقل شده است.۴

۴٫ خاتم الاوصیا بودن ایشان

«خاتم الاوصیاء»، به معنای پایان بخش جانشینان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) است. یکی از ویژگی های اختصاصی آن حضرت، آن است که پایان بخش سلسله امامت است. این لقب ابتدا بر زبان خود آن حضرت در کودکی، جاری شد.
طریف ابونصر گوید: «بر صاحب الزّمان وارد شدم؛ آن حضرت فرمود: برای من صندل احمر (نوعی چوب خوش بو) بیاور. پس برای ایشان آوردم؛ آن حضرت به من رو کرد و فرمود: آیا مرا می‏شناسی؟ گفتم: بله سپس فرمود: من کیستم؟ عرض کردم: شما آقای من و فرزند آقای من هستید. پس آن حضرت فرمود: مقصودم این نبود! گفتم: خداوند مرا فدای شما گرداند. بفرمایید مقصودتان چه بود؟
حضرت فرمود: «اَنَا خَاتَمُ الاَوْصیاءِ وَبِی یدْفَعُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ البَلاءَ عَنْ اَهلی وَشِیعَتی»؛۵ «من خاتم الاوصیاء هستم که خداوند به وسیلة من، بلا را از اهل و شیعیانم دور می‏سازد».
علاوه بر خاتم الاوصیاء از حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عنوان خاتم الائمه نیز یاد شده است؛ چنان که رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) می‏فرماید: «مَعَاشِرَ النّاسِ اِنّی نَبی وَعَلی وَصیی اَلا اِنَّ خَاتَمَ الاَئِمّةِ مِنّا القائِمُ الْمَهْدی…»؛۶ «ای مردمان! من پیامبرم و علی جانشین من است. آگاه باشید که خاتم الائمه، قائم مهدی از ما است».
این ویژگی نیز اختصاص به حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دارد.

۵٫ پنهان زیستی ایشان

با مراجعه به مجموعه‏های روایی روشن می‏شود که شمار بسیاری از احادیثی که دربارة وجود حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بوده و از ظهور او نوید داده است؛ از غیبت غمبار او نیز خبر می‏دهد. غیبت آن حضرت ـ با ویژگی‌های خاص خود ـ به این صورت نه تنها برای هیچ یک از امامان(علیهم السلام) رخ نداده، که برای هیچ یک از پیامبران نیز اتفاق نیفتاده است. البته از برخی روایات استفاده می‌شود که یک نحوه غیبتی، برای برخی از انبیا بوده است.

۶٫ میراث انبیا نزد ایشان

یکی از ویژگی‌های حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) این است که هنگام ظهور، بسیاری از میراث‏های پیامبران را به همراه خواهد داشت. دربارة اینکه این امور به چه منظور نزد او جمع شده، سخن صریحی وجود ندارد؛ ولی با توجّه به نقش آن حضرت ـ که همان نقش انبیا و اولیا است و او آرزوی همه آنان را تحقق خواهد بخشید ـ می‏توان نتیجه گرفت که تمامی ابزار آنان، در اختیار حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار خواهد گرفت. دیگر اینکه آن حضرت وظیفه دارد تا همة پیروان ادیان را به دین مقبول الهی (اسلام) دعوت کند و این مواریث، نشانه‏هایی از حقانیت آن حضرت است. از این رو همان‏ گونه که در روایات از زنده ماندن حضرت مسیح(علیه السلام) ، به عنوان هدایت مسیحیان و ارجاع ایشان به پیروی از حضرت مهدی(علیه السلام) یاد شده؛ می‏توان سایر میراث‏ها را به عنوان وسیله‏ای برای اتمام حجّت بر آنان دانست.

برخی از آنچه در روایات مورد اشاره قرار گرفته، عبارت است از:

۶ـ۱٫ پیراهن رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم)
یعقوب بن شعیب از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده است که به وی فرمود: «آیا پیراهن قائم را ـ که هنگام قیام می‌پوشد ـ نشانت ندهم؟ عرض کردم: چرا؛ پس آن حضرت جعبه‏ای را خواست و آن را گشود و از آن پیراهن کرباسی را بیرون آورد. آن را باز کرد که ناگهان دیدم در آستین چپ آن، آثار خون مشاهده می‏شود. سپس فرمود: این پیراهن پیامبر گرامی خداوند است؛ در روزی که دندان‏های پیشین آن حضرت ضربه دید. آن خون را بوسیدم و بر صورت خویش نهادم. سپس امام صادق(علیه السلام) آن را در هم پیچید و برداشت».۷
۶ ـ۲٫ عمامه پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) ،
۶ ـ۳٫ زره رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) ،۸
۶ ـ۴٫ سلاح حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) ،۹
۶ ـ۵٫ پرچم پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) ،۱۰
۶ ـ۶٫ سنگ حضرت موسی(علیه السلام) ،۱۱
۶ ـ۷٫ عصای حضرت موسی(علیه السلام) ،۱۲
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «عصای موسی چوب آسی از یک نهال بهشتی بود. هنگامی که وی به سوی مدین می‌رفت، جبرئیل آن را برایش آورد و آن عصا همراه با تابوت آدم، در دریاچة طبریه (در شمال فلسطین) است و هرگز آن دو نمی‏پوسند و تغییر نمی‏یابند تا اینکه حضرت قائم هنگام قیام، آن دو را بیرون می‏آورد».
۶ ـ۸٫ انگشتری سلیمان(علیه السلام) ،۱۳
۶ ـ۹٫ تشتی که حضرت موسی(علیه السلام) در آن قربانی می‏کرد.۱۴
امام علی(علیه السلام) فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) فرموده است: «المَهْدِی مِنْ وُلْدِی، تَکُونُ لَهُ غَیبَةٌ وَ حَیرَةٌ تَضِلُّ فِیها الاُمَمُ، یأتِی بِذَخِیرَةِ الاَنبِیاءِ فَیمْلاُها عَدْلاً وَقِسْطاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً»؛۱۵ «فرزندم مهدی یک غیبت و حیرتی دارد که امت‏ها در آن گمراه شوند. او با ذخیرة پیغمبران می‌آید و زمین را پر از عدل و داد می‌کند؛ آن گونه ‏که پر از جور و ظلم شده باشد».
همان گونه که اشاره شد، شاید یکی از حکمت‏های این میراث داری، این است که پیروان تمامی ادیان، با دیدن میراث پیامبر خود، به حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ایمان آورند و نیز اهداف حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و قیام ایشان، در برگیرندة تمامی اهداف پیامبران بزرگ است. از این رو در آن هنگامه عظیم، آن حضرت با در اختیار گرفتن میراث پیامبران بزرگ، هدف خود را ـ که در واقع هدف جمیع آنان بوده است ـ تحقق می‏بخشد.

با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

 

نئو فراماسونری در عرصه جنگ نرم

یکی از خصوصیات و ویژگی های تشکیلات فراماسونری،نو به نو شدن در هر زمان و منحرف نمودن اذهان از سازمان اصلی شمار می آید

این ویژگی تقریبا از همان دوران نخست شکل گیری این تشکیلات مخوف صهیونی در عملکردها و تحرکات آن ، بارز و مشخص بود. مثلا درحالی که اساس تشکیلات فراماسونری از همان نخستین سالهای اولیه هزاره دوم میلادی و پس از اولین جنگ های صلیبی توسط فرقه موسوم به شوالیه های معبد شکل گرفت و به تدریج در سراسر اروپا گسترش پیدا کرد اما در تواریخ رسمی، تاریخ شکل گیری نخستین لژهای ماسونی را مربوط به قرن هجدهم و تشکیلات بنایان آزاد و اشخاصی مانند دژاگولیه دانستند.

یا تا همین اواخر شرکت این تشکیلات را در انقلاب های فرانسه و آمریکا انکار می کردند و یا نفوذ سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی آن را در مراکز قدرت منکر می شدند.

به عنوان مثل تا سالیان دراز، حضور اعضای لژهای مختلف ماسونی در نهادهای قدرت دوران قاجار و پهلوی تکذیب می شد و اصلا وجود چنان تشکیلاتی را افسانه جلوه می دادند. اما مسائل مختلف و افشاگری برخی روحانیون و نویسندگان مبارز در سطح داخل و خارج باعث برافتادن پرده های راز و رمز این تشکیلات مخوف در همان سالها گردید.

نئو فراماسونری در عرصه جنگ نرم

تشکیلات فراماسونری معمولا در شرایطی که به تدریج پرده از رازهایش بر می افتد ، شروع به پوست اندازی و نو به نو شدن می نماید و خود طی برنامه هایی سیستماتیک شروع به افشاگری علیه سازمان قبلی که از حیض انتفاع افتاده و به اصطلاح دیگر سوخته به حساب می آید، می کند. این مسئله در طی دهه ۱۳۴۰ شمسی مقارن با دهه ۶۰ میلادی نیز اتفاق افتاد. در طی این سالها ناگهان ۳ جلد کتاب توسط اسماعیل رایین درباره تشکیلات فراماسونری ایران و لژهای مختلف و اعضای آن تحت عنوان ” فراموشخانه و فراماسونری در ایران ” به چاپ رسید . این اتفاق که برای نخستین بار در ایران رخ می داد، آن هم در شرایطی که مراکز سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور در تیول تشکیلات فراماسونری بود، رویداد حیرت آوری می نمایاند.

اما بعدا مشخص شد که در آن سالها ، تشکیلات فراماسونری در ایران مشغول به اصطلاح پوست اندازی بوده و لژهای مختلف را در یک سازمان بزرگ تحت عنوان لژ بزرگ ایران متشکل می کرده که در راس آن شریف امامی ( یکی از معدود ماسون های درجه ۳۳ ) حضور داشته است. سالها بعد که خاطرات اسداله علم (وزیر دربار شاه) انتشار یافت ، روشن شد که اساسا هزینه و امکانات انتشار کتاب های ۳ جلدی اسماعیل رایین توسط ساواک تامین شده بوده است.

در آن ۳ جلد کتاب اگرچه به درستی سازماندهی، چارتر تشکیلاتی و چگونگی عضویت و اسامی بسیاری از ماسون های ایران چاپ شده بود اما از عملکرد سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی شان و همچنین تاثیر در تصمیم گیری های مراکز قدرت رژیم شاه سخنی به میان نیامده بود . علاوه برآن  درباره تشکیلات جدید یعنی لژ بزرگ ایران نیز مطلبی درج نشده بود. ضمن اینکه قدرت این تشکیلات به رخ مردم کشیده شد و به نوعی رعب و وحشت در دل به خصوص طبقه به اصطلاح روشنفکر و شبه روشنفکر ایجاد گردید.

در طی سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، خیلی ها به دنبال همان تشکیلات و سازمانی بودند که با چارتر مشخص در کتاب رایین افشاء شده بود. درحالی که سالها پیش از آن افشاگری، کل تشکیلات به لحاظ سازماندهی و ارتباطات ، اساسا تغییر کرده بود!

سومین مثالی که می توان درباره خود افشاگری های تشکیلات فراماسونری ارائه نمود ، موجی است که از اوایل هزاره سوم و پس از علنی شدن جریان آخرالزمان گرای صلیبی/صهیونی در جهان به راه افتاد و تعداد زیادی مقاله و کتاب در این باب به چاپ رسید و فیلم های متعددی نیز برهمین اساس ساخته و با سر و صدای بسیار برپرده سینماهای جهان نقش بست که مهمترین آنها سه گانه “دن براون” یعنی “رمز داوینچی” ، “فرشتگان و شیاطین” و “سمبل گمشده” بود که دو قسمت اول توسط ران هاوارد کارگردانی شده و طی سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۷ اکران گردید. کار به جایی رسیده که حتی شبکه های تلویزیونی معلوم الحال ماسونی مانند BBC و VOA نیز در فیلم های مستندی به افشای اسرار سازمان فراماسونری می پردازند!

در این کتب و فیلم ها بسیاری از اسرار کهن ماسونی برملا شد و علاوه براینکه به اصطلاح اطلاعات سوخته ماسونی در معرض دید عموم قرار گرفت ، یک نوع قدرت نمایی روانی هم توسط این تشکیلات صورت پذیرفت. این در حالی بود که تشکیلات ماسونی سالها پیش از آن بازهم پوست اندازی کرده و در شکل و شمایل جدید فرقه ها و شبه عرفان ها و صدها و هزاران فرقه به اصطلاح معنویت گرا ظهور یافته بود.

تلاش برخی خبرنگاران و نویسندگان و کارشناسان در ایران و دیگر کشورها موجب شد تا برخی مراکز مهم تصمیم گیری فراماسون ها همچون بیلدربرگ یا کمیته ۳۰۰ در معرض افشاگری قرار گیرند و خیل اسناد و مدارکی که خصوصا در سالهای پس از انقلاب درباره نفوذ و کارنامه سیاه تشکیلات ماسونی در جریان بسیاری از فجایع تاریخی ایران و جهان انتشار یافت، باعث گردید تا این تشکیلات نهان روش، دست به یک موج دیگر خودافشاگری بزند که این بار ظاهر گرایی ، رواج سطحی نگری و دور ساختن افکار عمومی از حوزه های نفوذ تشکیلات فراماسونری (اعم از سیاسی و اقتصادی و نظامی و به خصوص فرهنگی و هنری) در دستور کار قرار گرفت.

نئو فراماسونری در عرصه جنگ نرم

به دنبال تولید فیلم هایی مانند”رمز داوینچی”،”فرشتگان و شیاطین”،”گنجینه ملی”و …مجموعه های مستندی نیز تولید شد که اذهان را از شاخص های حضور افکار ماسونی در عرصه های فرهنگی و هنری و علمی به سوی ظواهر و نمادها و برخی اطلاعات سوخته مانند بازخوانی ساختارهای قدیمی این تشکیلات سوق دادند . نمونه فیلم هایی از این نوع را افرادی مانند “دیوید اک” جلوی دوربین برده که با هزینه تشکیلات فراماسونری در سطوح وسیعی نیز در سراسر جهان پخش شد.

متاسفانه افشاگری های انحرافی و فریبنده امثال “دیوید ایک” بر برخی از محققان و افراد و گروههای ضد ماسون در ایران و جهان تاثیر گذارد و آنها را به جای تعمق در تفکرات و شاخص های اندیشه های ماسونی و بررسی نفوذ و رخنه عناصر آن در عرصه های فرهنگی و علمی و طراحی برنامه های سیاسی/اقتصادی برای قبضه نمودن مراکز قدرت ، به افراط در نمادگرایی و سمبلیسم ، اصلی کردن این نمادها و سمبل ها در تحرکات ضد ماسونی بسنده کردند که بعضا این افراط های غیر واقعی به سطح لوث نمودن فعالیت های ضد ماسونی کشیده شد.

از این دست آثار می توان به مجموعه مستند “Arrival” اشاره کرد که با نام “ظهور”در ایران تکثیر و توزیع شده است.در این مجموعه ضمن پرداختن افراطی به نمادها و نشانه های مختلف ماسونی ، از تحلیل اندیشه ها و تفکرات مخرب فراماسونری به شدت پرهیز شده و مخاطب را در سطح یک سری ظواهر نگاه داشته و به وی اجازه نمی دهد که پدیده فراماسونری را در عمق اندیشه و فکر ، بررسی و تحلیل نماید. چنین گرایشی متاسفانه در برخی از سخنرانان داخلی که بعضا در دانشگاهها و مراکز علمی و آکادمیک نیز برنامه دارند ، مشهود است که به دلیل عدم حضور فعال  محققان و پژوهشگران معتبر این حوزه در محافل و مجامع علمی ، بعضا بازار داغی هم پیدا کرده اند.

به نظر می آید برای تشخیص چنین جریانی و تلاش جهت تصحیح مسیر فعالیت عناصر یاد شده ، کافی است که به برخی از شاخصه های بارز تشکیلات ، تفکر و اندیشه فراماسونری که اساسا ریشه  در تاریخ این تشکیلات داشته و با گذر زمان هم هیچ تغییری نکرده  توجه نماییم:

۱ – نمایاندن فراماسونری به عنوان یک ایده و سازمان مستقل سیاسی و فکری و دور ساختن آن از هرگونه شائبه صهیونیستی در حالی که بنا به نوشته ها و اسناد مختلف و کهن صهیونی ، تشکیلات فراماسونری شاخه ای از امپراتوری جهانی صهیونیسم محسوب شده و از دیرباز به عنوان بازوی سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی آن عمل کرده است.

۲ – باستان گرایی مهمترین شاخصه تفکر امروز فراماسونری است. تفکری که از همان زمان ورود نخستین فراماسون ها به این سرزمین ترویجش در دستور کار قرار گرفت. عمده هدف نیز نه احترام و اکرام تاریخ باستان یا گذشته مثلا باشکوه این آب و خاک بلکه تنها و تنها القاء این فریب و نیرنگ تاریخی بود که ایران دارای تاریخ باشکوهی از ۲۵۰۰ سال پیش به این سو بوده ( یعنی بدون تعارف ۵۰۰۰ سال تاریخ مشخص قبل از آن را نادیده گرفتند!) ولی در حمله اعراب ( بخوانید مسلمانان ) نابود شده و از بین رفته است!! در واقع آنچه مراد ماسون ها از این باستان گرایی یا آرکاییسم ( ایران منهای اسلام ) بوده و هست ، جز هجمه علیه تمدن پرشکوه اسلامی و دین خاتم و جلوه های تاریخی و اجتماعی آن نیست. امروز نیز این نوع باستان گرایی به انحاء مختلف در مکتوبات و سخنرانی ها و فیلم های جریان به اصطلاح روشنفکری و همچنین جریان های نوظهورسیاسی فکری به چشم می خورد. جریانی که تاریخ تمدن اسلامی را طی حاکمیت ۱۰ قرنی اش بر دنیای خاموش قرون وسطی و پس از آن و همچنین تاثیر اساسی آن در شکل گیری تمدن امروز بشری را نادیده می گیرد.

۳ – ترویج تفکرات اومانیستی( انسان محوری )  و سکولاریستی ( جدایی دین از زندگی و اجتماع)  در اشکال و فرم های مختلف هنری و فکری و اندیشه به نحوی که خدا را از زندگی بشر خارج کرده و به جای آن مسائلی از قبیل اراده انسانی و یا معنویت های غیر الهی را بنشانند. این تفکراتی است که شاخص ترین ماسون های دوران رنسانس تحت عنوان نهضت روشنگری تئوریزه کرده و طی ۳-۴ قرن اخیر در اشکال مختلف ادبی و هنری و علمی به خورد بشریت داده اند. از جمله حضور تعیین کننده این تفکرات صهیونی در دروس و سرفصل های درسی علوم انسانی دانشگاهها یکی از آسیب های جدی جامعه فرهنگی و هنری ما به حساب آمده است.

۴ – ترویج لیبرالیسم به عنوان سیستم سیاسی-اجتماعی منتج از اومانیسم و سکولاریسم.

۵ – ترویج اباحه گری و بی بند و باری و جدی نگرفتن آن در سطح جامعه

۶ – تسامح و تساهل در اصول واحکام دینی مانند حجاب ، روابط زن و مرد و …

۷ – ناکارآمد جلوه دادن قواعد اسلامی در مدیریت جامعه و ارتجاعی نشان دادن و واپس گرا نمایاندن قوانین دینی مانند قصاص ، حضانت ، ارث و …برای مسائل امروز

۸ – نادیده گرفتن ولایت فقیه در تداوم نبوت پیامبران و امامت ائمه اطهار (ع) و به عنوان نیابت امام عصر (عج)

۹ – غربزدگی و خودباختگی نسبت به تجدد و مدرنیسم غرب

۱۰ – تسامح دربرابر فرقه های صهیونی از قبیل بهاییت و وهابیت و همچنین فرقه های نوپدید

متاسفانه نشانه های متعددی را از حضور عناصر فوق در عرصه های فرهنگی و هنری و علمی امروز جامعه اسلامی مان شاهدیم. از تحسین و تجلیل عناصر و عوامل پیشانی سفید ماسون تحت عنوان دانشمند و فیلسوف و متفکر و فرهیخته و …گرفته ( که در نشریات و رسانه های مختلف صورت می گیرد ) تا چاپ مکتوبات و برنامه های دیداری و شنیداری در تضعیف و خدشه دارساختن اصول و احکام و قوانین اسلامی تا محدود ساختن صهیونیسم و تفکرات صهیونی به اسراییل و فلسطین تا پرهیز از تبیین ابعاد شرک آمیز ، نژادپرستانه ، سرمایه سالارانه و سلطه طلبانه اندیشه صهیونیسم و مصادیق آشکار و پنهانش در عرصه های فرهنگی و هنری و علمی و تا …

نئو فراماسونری در عرصه جنگ نرم

آنچه بیان شد ، نشان می دهد که تشکیلات فراماسونری در یک سازماندهی نوین ، امروزه ورای نمادسازی و سمبل گرایی در عرصه یک جنگ نرم تمام عیار با تمامیت اسلام درگیر شده و همه نیروهایش را به این میدان فراخوانده است تا دریک درگیری نفس گیر پس از فروپاشی ایدئولوژیک جامعه اسلامی ( همچون تجربه آندلس)، فروپاشی فیزیکال آن را شاهد باشد.

امروز نادیده گرفتن این تهاجم فرهنگی همه جانبه ( که مقام معظم رهبری آن را به طور رسمی از آذرماه ۱۳۶۸ یعنی فقط حدود ۶ ماه پس از آغاز ولایتشان گوشزد کرده و طی این ۲۲ سال در هر فرصت و در بسیاری از بیاناتشان مراحل مختلف آن را تبیین نموده و ضرورت مقابله برنامه ریزی شده را یادآور شده اند) جز تاثیر اندیشه های ماسونی نیست ، اندیشه ای که تمامی طرح و برنامه های فوق را جز توهمی بیش ندانسته و تحت تاثیر القائات صهیونیست هایی مانند کارل پوپر و دانیل پایپز (که توهم توطئه را تئوریزه نمود ) آن را حاصل خیالات و تصورات کهنه شده محسوب می کنند.

با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

 

چرا امام مهدی(عج) تا کنون ظهور نکرده است ؟

برای ارایه ی پاسخی جامع به این پرسش بخشی ازکتاب «رهبری برفرازقرون» (۱)را نقل می کنیم:
وقتی آن حضرت خود را برای یک دگرگونی اجتماعی آماده ساخته چه چیز مانع شده است که در دوره ی غیبت صغری یا سال های پس ازآن به میدان بیاید و غیبت طولانی نسازد ؛ با توجه به این که درآن زمان ، زمینه و شرایط کارهای اجتماعی واصلاحی بسیارآسان بوده است؟

آن حضرت به واسطه ی رابطه ی مستقیمی که بر اثر برنامه ریزی های خاص در زمان غیبت صغری با مردم داشت ، این امکان را یافته بود که یاران خود را گرد آورد و با قدرت ، کار خود را شروع کند. قدرت های حاکم آن زمان نیز به این مرتبه از توان و نیروی دهشتناک که انسان امروزه بر اثر پیشرفت علم و صنعت به آن دست یافته است ، نرسیده بود.
جواب این است که هرکاری برای تغییرساختار جامعه به وقوع پیوندد ؛ موفقیت آن بستگی به یک سلسله شرایط و زمینه های خارجی دارد و تا همه آن شرایط کاملاً تحقق نیابد امکان رسیدن به هدف وجود ندارد.

البته آن تغییرات اجتماعی که سرچشمه ای الهی دادازنظرپیام،ربطی به عواملی خارجی(مانندوضعیت سیاسی- اجتماعی جامعه، واقعیت های بین المللی، توانایی های مردم و…)ندارد؛ زیراپیامی که زیربنای این تغییرات است، الهی وآسمانی است وشرایط خارجی درآن مؤثرنیست ولی ازجنبه ی اجرایی به شرایط بیرونی متکی است وموفقیت وزمان انجام آن بستگی به آن داردودرست به همین جهت بوده است که آسمان درانتظارماند تا پنج قرن ازجاهلیت بگذرد وآن وقت آخرین پیام خودرابه واسطه ی حضرت محمد(صلی الله علیه وآله)فرستاد؛ وباآن که جهان دردوران فترت نیازشدیدبه پیامبرداشت ولی به خاطروابستگی اجرایی به شرایط خارجی درآن تأخیرشد.برخی ازعوامل خارجی که اجرای اصلاحات به آن نیازداردعبارت است ازفضای مناسب وجوعمومی برای تغییرات مورد نظر و برخی جزییات است که جنبش انقلابی درپیچ وخم – های باریک آن رامی طلبد.

برای نمونه، انقلابی که «لنین»در روسیه باموفقیت رهبری کرد به عامل مهمی مانند جنگ جهانی اول وسست شدن پایه ی امپراطوری تزار وابسته بود که در ایجاد فضای مناسب برای انقلات سهم بسزایی داشت وعوامل جزیی و محدود دیگری نیز درآن مؤثر بود مانند این که «لنین»توانست به سلامت وارد روسیه شود و انقلاب را رهبری کندکه اگرهرحادثه ای باعث تأخیر ورود او شده بود؛ احتمال داشت انقلاب نتواندبه این سرعت حاکم شود.

آری ، سنت تغییر ناپذیر الهی بر این است که اجر او ایجاد تغییرات اصلاحی بستگی به عوامل خارجی ، فضای مناسب وجو عمومی داشته باشد و به همین جهت بوده است که اسلام پس از یک دوره طولانی و پس از چندین قرن ، ظهورکرد.

پس با این که خدای بزرگ ، توانایی دارد همه مشکلات وسختی ها را برای پیام رسانی های آسمانی ، هموار و به وسیله ی اعجاز فضای مناسب ایجادکند ، این روش را انتخاب نکرده است ؛ زیرا امتحان و ابتلا و رنجی که مایه ی تکامل انسان می شود در صورتی تحقق می یابدکه تحولات ، طبیعی و مطابق با شرایط خارجی باشد.البته این مانع نیست که خداوند در برخی جزییات دخالت کند ، جزییاتی که در اصل فضای مناسب مؤثر نیست ولی گاهی برای ایجاد تحرک لازم است ؛ مانندکمک ها و توجهات غیبی که خداوند در لحظه های حساس و بسیار دشوار به اولیای خود می کند ؛ چنان که ، آتش نمرود برای ابراهیم گلستان می شود و دست آن یهودی پیمان شکن که شمشیر بر روی پیامبر(صلی الله علیه وآله)کشید ازحرکت می افتد و یا تند باد شدیدی که چادرهای کافران ومشرکان رازمانی ه درجنگ خندق ،مدینه رامحاصره داشتندازریشه درمی آوردوترس ووحشت رادردل های آنان می افکند.

ولی همه این ها ازجزییات فراتر نمی رود و در زمانی که زمینه و شرایط برای اصلاحات عمومی کاملاً آماده است کمک های فوریتی ، صورت طبیعی به خود می گیرد و با واقعیت های خارجی مطابقت می کند.

ما واقعیت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)را با این دید بررسی می کنیم تا دریابیم که انقلاب او از نظر اجرا همانند همه انقلاب ها به زمینه های عینی وخارجی بستگی دارد و بایستی فضای مناسب موجود باشد. از این رو طبیعی است که منتظرآن شرایط باشیم. همه می دانندکه حضرت مهدی(عج) کارش محدود به یک منطقه و یک بخش ازجهان است و بایستی همه بشریت را از تاریکی ستم به روشنایی عدل ، رهنمون گردد . برای اجرای چنین تحول بزرگی تنها وجود داشت . پس از این تحول بزرگ ، فضای مناسب جهانی می طلبد که همه ی زمینه های خارجی لازم برای انقلاب عمومی وآن وجود داشته باشد.

عامل اساسی در ایجاد این فضای مناسب و پذیرش پیام جدید عدالت ازطرف مردم همانا احساس پوکی و پوچی است که انسان متمدن آن روز خواهدکرد و منشأ این احساس ، تجربه های مختلف بشری از تمدن است؛ تمدنی که جنبه های منفی آن پشت او را خم می کند و به آنجا می رسد که می فهمد شدیداً نیاز به کمک دارد واز عمق جان ، توجه خود را به عالم غیب یا منبعی مجهول ، معطوف می دارد.

امّا از نظر پیشرفت های مادی می توانیم بگوییم درآینده شرایط برای رساندن پیام به جهانیان بهتر ازگذشته است ؛ زیرا بخش های مختلف دنیا به هم نزدیک می شوند ، مردم می توانند با هم ارتباط برقرارکنند و وسایلی که یک سازمان مرکزی برای آگاه سازی ملت ها ازرسالت جدید بدان نیاز دارد، دردسترس می باشد.

امّا این که هر چه بیشتردر ظهورآن حضرت تأخیر بیفتد ، ابزار وآلات جنگی پیشرفته ترخواهد شد، درست است ولی ابزار و آلات مادی برای کسانی که روحیه ی خود را باخته اند و از درون پیوسیده اند به چه کار می آید ؟ چه بسا در طول تاریخ که کاخ یک تمدن بزرگ با اولین تلنگر فرو ریخته است چرا ؟ برای این که چنین بنایی در واقع از قبل فرو ریخته بوده است و هیچ گونه پشتوانه وتکیه گاهی نداشته است.

با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

 

منظور از دين و کتاب جديدی که امام زمان می آورد ، چيست؟

ادیان آسمانی درحقیقت مانندآب زلال وشفافی هستنده ازآسمان نازل می گردندکه درآغاز، مانند صفا و پاکی باران و روشنایی آفتاب هستند، ولی باتماس افکارمنحط جاهلان ودست های آلوده ی مغرضان وآمیختگی با عادات و خرافات ، گاهی چنان تحریف می شوند که جاذبه ی خود را از دست می دهند . یکی از رسالت های امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)پیراستن اسلام از این آلودگی ها و خرافات و پیرایه ها ، و به تعبیر دیگر، نوسازی بنای کاخ شکوهمنداسلام است.از این رو ، درپاره ای از روایات از این نوسازی تعبیر به«دین جدید» شده است.

امام باقر(علیه السلام)می فرمایند: «هنگامی که قائم خروج کند، امرجدید وکتاب جدید و روش جدیدوداوری باخودمی آورد»(۲)یعنی درآن زمان ، اسلام در آن چنان از لابلای انبوه خرافات و تحرف ها و تفاسیرنادرست بیرون می آورد، که گویی بنایی کاملاً نو و جدید ساخته است.

اما راجع به کتاب جدید ، دوگونه می توان توضیح داد . یکی این که ، کتاب جدید، قرآنی است امیرالمؤمنین(علیه السلام)به همان صورت وترتیب، که در۲۳سال برپیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)نازل شده ، جمع آوری کرده است.چنان که امام علی (علیه السلام)فرموده است: «گویا می – بینیم شیعیان ما درمسجدکوفه خیمه هایی نصب کرده اند و قرآن راهمان طورکه نازل شده به مردم تعلیم می دهند.»(۳)

توضیح دوم این است که ، قرآن اصیل فراموش شده راچنان اززوایای تحریفات معنوی وتفسیرهای نادرست بیرون می کشدکه می توان نام کتاب جدید برآن گذاشت . زیرا در غیر این صورت ، لازم می آید که یک کتاب آسمانی جدید بر او نازل شود ، که این امرشدنی نیست ، برای این که در روایات آن حضرت به عنوان یک داعی وحافظ قرآن کریم معرفی شده است، پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) می فرماید: «قائم ازفرزندان من است …،مردم را به پیروی من وآیین من وامی دارد، وآن ها را به کتاب پروردگارم دعوت می نماید.»(۴)

اعتقاد به رجعت از اصول دین است یا اصول مذهب ؟

قبل ازپاسخ به این سؤال می بایست نخست مفهوم وتصویر روشنی ازآن دو واژه به دست آوریم تا بتوانیم به سؤال فوق برسیم.

همان طورکه می دانیم دین دریک تقسیم بندی به اصول و فروغ دین تقسیم می شود و منظور از اصول دین ، در این تقسیم ، هرگونه اعتقاد معتبردینی است که مربوط به بینش و شناخت خدا و جهان و انسان می شود، و منظوراز فروغ دین احکام عملی است که وظایف فردی و اجتماعی پیروان آن دین رابیان می کند ، به عبارت دیگرمنظور از اصول دین ، اساسی ترین وزیر بنایی ترین امور اعتقادی است ، درمقابل سایر امور اعتقادی که نسبت به آن ها جنبه تبعی و فرعی دارند، آن اصول عبارت اند از: توحید ، نبوت و معاد – که ادیان الهی درسه اصل فوق مشترکند- که این اصول در حقیقت پاسخی به روشن ترین سؤالات فکری انسانند . طبیعی است که انکار هر یک از این سه اصل ، موجب خروج از دین و اثبات کفر است.

اما اصول مذهب عبارت از این است که گاهی پیروان یک مکتب که در اصول بنیادی دین با یکدیگر مشترکند، برداشت ها و تلقیات مختلفی در دین می شود.این برداشت ها و طرز تفکر خاص از مکتب- باحفظ اصول و وجوه اشتراک- را اصول مذهب می گویند . عدم اعتقاد به این اصول موجب خروج از دین نمی شود ، بلکه موجب خروج ازآن طرز تفکر و برداشت خاص می – شود؛ مثل اعتقاد به عدل و امامت، که عدل از امور اعتقادی تابع توحید و امامت تابع نبوت است . از این رواست که می بینیم مذاهب مختلفی پدیدآمده هم چون شیعه و سنی که هرکدام طرز تفکر خاصی نسبت به امامت دارند.

اعتقاد به رجعت از اصول دین نیست و معتقدنبودن به آن هم موجب کفر و خروج از دین نم باشد، بلکه ازاصول مذهب امامیه است . به طوری که اعتقاد به اصل رجعت گروهی ازمؤمنان وکافران به دنیا پیش از قیامت ، ضروری است . هرچند که باور داشتن جزییات مسایلی که در رجعت اتفاق می افتد لازم وضروری نیست.

به هرحال اعتقاد به رجعت هم سنگ اعتقاد به صراط و میزان است.مرحوم «شبر» دراین باره می -گوید:
«اصل رجعت، حق است وشبهه ای درآن نیست وعدم اعتقادبه آن موجب خروج ازجرگه مؤمنان وشیعیان می شود. چراکه رجعت از امور ضروری مذهب شیعه بوده وروایاتی که درموردصراط ومیزان وغیرآن دوبه دست مارسیده است ، از جهت تعداد و نیز صحت مدارک و وضوح دلالت ، افزونتر از روایات رجعت نیست.

باآن که اعتقاد به صراط به میزان و جزآن ها ضروری است، اما، بایدتوجه داشت که اختلاف و بینش های متفاوت درجزییات مسأله رجعت، ضرری به اصل آن نمی زند، همان طورکه برداشت -های متفاوت در ویژگی های صراط ومیزان در اصل آن خدشه وارد نمی سازد»(۵)

با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

ايران در آستانه ظهور ، در چه وضعيتي قرار دارد ؟

با توجه به روایات می‌توان شرایط ایران را تا حدودی این گونه ترسیم کرد: «دانش و معارف دین اسلام و مکتب تشیع، از ایران و قم، به جهانیان صادر می‌شود.لذا موقعیت علمی ایران ممتاز است و اصلی ترین مرکز دین اهل بیت(ع) خواهد بود. در روایتی از وجود مقدس امام صادق(ع) نقل شده است: «به زودی، کوفه، از مؤمنان خالی می‌گردد و دانش مانند ماری که در سوراخش پنهان می‌شود، از آن شهر رخت برمی‌بندد؛ سپس علم ظاهر می‌شود در شهری به نام قم؛ آن شهر معدن علم و فضل می‌گردد(و از آنجا به سایر شهر‌ها پخش می‌شود) به گونه‌ای که باقی نمی‌ماند در زمین جاهلی نسبت به دین، حتی زنان در خانه‌ها. این قضیه نزدیک ظهور قائم(ع) واقع می‌شود … علم، از قم به سایر شهر‌ها در شرق و غرب پخش می‌شود و حجت بر جهانیان تمام می‌شود به گونه‌ای که در تمام زمین، فردی پیدا نمی‌شود که دین و علم به او نرسیده باشد. بعد از آن قائم، قیام می‌کند و سبب انتقام خدا و غضب او بر بندگان(ظالم و معاند) می‌شود؛ زیرا، خداوند انتقام (و عذاب) بر بندگان روا نمی‌دارد، مگر وقتی که حجت را انکار کنند»(بحار الانوار، ج ۵۷و۶۰، ص۲۱۳)

خیزش و جنبشی بزرگ برای دعوت مردم به طرف دین، در ایران روی می‌دهد. از امام کاظم(ع) نقل شده است: «مردی از اهل قم، مردم را به سوی حق دعوت می‌کند. گروهی، دور او اجتماع می‌کنند که مانند پاره‌های آهن‌اند و باد‌های تند(حوادث) نمی‌تواند آنها را از جای برکند. از جنگ خسته نمی‌شوند و کناره‌گیری نمی‌کنند و بر خدا توکل می‌کنند. سر انجام، پیروزی برای متقین و پرهیزکاران است»(بحار، ج۶۰، ص۲۱۶، ح۳۷)

گویا این حرکت، همان حرکتی است که از امام باقر(ع) نقل شده است: «گویا می‌بینم گروهی از مشرق زمین خروج می‌کنند و طالب حق هستند، اما به آنان پاسخ داده نمی‌شود. مجدداً برخواسته‌ی خود تاکید می‌کنند ولی جواب نمی‌شنوند. پس چون چنین دیدند، شمشیر‌ها را به دوش می‌کشند، در مقابل دشمن می‌ایستند تا حق به آنها داده می‌شود، اما این بار قبول نمی‌کنند بلکه قیام می‌کنند و نمی‌دهند آن را (پرچم قیام را) مگر به صاحب شما(امام زمان(ع))»(بحار الانوار، ج۵۲، ص۲۴۳، ح۱۱۶)

خروج سید حسنی و خراسانی که در روایات به آنها اشاره شده است را می‌توان در این باره دانست. بنابراین، موقعیت اجتماعی آن روز ایران حرکت به سوی حق طلبی و دعوت به آمادگی برای ظهور است.
در بستر این جامعه نیز یاران حضرت شکل می‌گیرند. در حدیثی از امام صادق(ع) نقل شده است: «قم را قم نامیدند، چون اهل او، اجتماع می‌کنند با قائم آل محمد(ص) و با او قیام می‌کنند و او را یاری می‌کنند»(بحار الانوار، ج ۵۷و ۶۰، ص۲۱۶، ح۳۸)
در روایاتی که به نام یاران و شهر‌ها اشاره دارد، شهر‌های متعددی از ایران ذکر شده است. خلاصه آن که ایران، مرکز صدور دین و معارف اهل بیت است و زمینه‌سازی برای ظهور می‌کند.

در برخی از روایات اهل بیت(ع) به حضور فعال عجم در سپاه و ارتش مخصوص امام مهدی(ع) اشاره شده است. البته مقصود از عجم ملت‌های غیر عرب است، ولی به احتمال زیاد بیشترین مصداق آن در عصر ظهور، ایرانیان خواهند بود به ویژه که مرکز شیعه در ایران است.

مجموعه روایات وارده در مورد ایرانیان نشان می‌دهد که این گروه، زمینه‌سازان حکومت حضرت مهدی(ع) در جهان هستند و بیشترین تأثیر را در روند استقرار حکومت آن خورشید عالم‌تاب دارند.

با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

کیمیاگر ؛ جلد دوم انجیل شیطان پرستی ،پائولو کوئیلو

نقد و بررسی کتاب کیمیاگر اثری از پائولو کوئیلو  که متاسفانه در ایران اسلامی هم ترجمه و انتشار یافت

 

پائولو کوئیلو در سال ۱۹۴۷ در ریودوژانیرو به دنیا آمد. شهرت او در امریکای لاتین تقریباً با شهرت گابریل گارسیا مارکز برابری می‌کند.

از میان آثار وی کیمیاگر از محبوبیت بیشتری برخوردار است.

چاپ نخست این کتاب فقط نهصد نسخه بود. اما با انتشار کتاب بریدا، توجه خوانندگان به دو اثر قبلی وی نیز معطوف شد و بالاخره کیمیاگر به میزان فروشی می‌رسد که رکورد فروش کتاب را در تاریخ نشر برزیل می‌شکند و اسمش در کتاب رکوردها ثبت می‌شود.

پس از ترجمه کیمیاگر به زبان ایتالیایی در سال ۱۹۹۵ دو جایزه‌ی ملی و بین‌المللی از سوی کشور ایتالیا و پس از ترجمه‌ی فرانسوی آن در ۱۹۹۶ از سوی وزارت فرهنگ فرانسه نشان «دلاور ادبیات و هنر» به کوئیلو اهدا شد.

در سال ۱۹۹۳ کیمیاگر پرفروش‌ترین کتاب استرالیا می‌شود و روزنامه‌ی «هرالد مورنینگ» آن را کتاب سال می‌نامد و زیبایی فلسفی لایزال آن را می‌ستاید.

اما هیچ کس از منبع الهام بخش این داستان سخنی به میان نیاورده، حتی در کتاب «رازگشایی کیمیاگر» اشاره ای به دفتر ششم مثنوی و داستان گنج و فقیر حتی از سوی مترجم هم نشده است.

در کتاب کیمیاگر با جوانی به نام سانتیاگو آشنا می‌شویم که چوپان است و اهل کتاب خواندن. او در پی خوابی که دو بار آن را می‌بیند به راهنمایی چند نفر؛ اول یک زن کولی، بعد پیرمردی به نام مَلکی صَدَق یا پادشاه سالیم، روانه‌ی یافتن گنجش می‌گردد که بر اساس آن خواب در اهرام مصر واقع است.

در طی سفر باید گوسفندهایش را، علاقه مندیش به کشور و زن مورد علاقه‌اش و پول و لباسش، همه و همه را از دست بدهد تا تحت تعلیم و راهنمایی پیری واقع شود و از صحرا بگذرد و مراقبه و سکوت در پیش گیرد تا به راستی کیمیاگر گردد.

او در پی یافتن عشقی زمینی به نام فاطمه، به خاطر آن عشق و تحت راهنمایی‌های پیری دیگر به جنگ با رهزنان عشق برمی خیزد تا در صحرا با روح جهان یکی شود و به درجه کیمیاگری برسد و بتواند معجزه کند.

کیمیاگر ؛ جلد دوم انجیل شیطان پرستی ،پائولو کوئیلو

یعنی با باد و خورشید و صحرا سخن گوید و آن‌ها را تحت سلطه‌ی خویش درآورد و با برپا کردن طوفان شن بر جنگ جویان فایق آید. سرانجام قلبش به او می‌گوید که گنج او در بالای تپه ای مشرف به اهرام مصر نهفته است.

اما در حال جست و جو مورد هجوم قرار می‌گیرد و به سبب سرزنش یکی از آنان که به وی می‌گوید:

«من چون تو احمق نبودم که پی خوابم سرزمینم را ترک کنم و برای همین هم اکنون در اینجا هستم»

در می‌یابد که گنج او در سرزمینی است که از آنجا سفرش را آغاز کرده است.

جــوان چوپـان چون بـاز می‌گردد در همان کلیسای متروکـه ای که با گوسفندانش می‌خوابیده است در زیر یک درخت انجیر مصری، گنج را می‌کاود و می‌یابد.

تنها مطالعه‌ی کتاب کیمیاگر کافی است تا شباهت‌های فراوان آرمان‌ها و نمادهای برگزیده‌ی کوئیلو با نمادگرایی فراماسونری کشف شود.

کیمیاگر ؛ جلد دوم انجیل شیطان پرستی ،پائولو کوئیلو

شاید ذکر این نکته هم جالب باشد که از سوی الیستر کرولیِ ماسون، کتابی به نام قانون به وی اهدا شده که به قول خودش فرشته ای در قاهره آن را به او دیکته کرده است.

سانتیاگو جوانی است با رویاهای شخصی خود. وی ماجراجو است و به دنبال هر چیزی که زندگی را از یک نواختی دور کند. به دنبال هر چیزی که زندگی را جالب و ارزشمند می‌کند.

در واقع کوئیلو در کیمیاگر می‌خواهد این موضوع را عنوان کند که انسان‌ها در صورتی ارزشمند هستند که در پی رسیدن به افسانه‌ی شخصی خود باشند و برای رسیدن به آن باید قدم در راه بگذارند.

راهی که منتهی به سعادت و نیکبختی می‌شود. پس سانتیاگو را به راهی می‌فرستد که به اهرام مصر (مهم‌ترین نماد فراماسونری) منتهی می‌شود. برای رسیدن به افسانه‌ی شخصی خود.

کوئیلو بیان می‌دارد که تنها بودن در این راه یعنی رسیدن به همه‌ی خواسته‌ها و البته متقابلاً نیرومند شدن روح جهان.

کیمیاگر ؛ جلد دوم انجیل شیطان پرستی ،پائولو کوئیلو

از نظر وی کسانی که بیرون از این راه قرار می‌گیرند افراد بی ارزشی هستند که تنها نیازشان رفع گرسنگی، تشنگی و خستگی است.
تازه همان را هم افرادی که در این راه قدم گذاشته‌اند باید تأمین کنند و مسئولیت مراقبت و نگهداری از آن‌ها (در حوزه ای کلانتر، مسئولیت هدایت جهان) به عهده‌ی آن‌هاست.

این نکته روی تصویر ابتدای هر فصل به خوبی پر رنگ شده. چوپانی در راه رسیدن به اهرام و گوسفندانی خارج از جاده در حال چریدن!! هستند و چوپانی ندارند.

کوئیلو در همان آغاز کتاب با بیانی نمادین دین را بنیانی ویران شده و کهنه قلمداد می‌کند و می‌گوید که به جای آن چیزی نو روییده است.

«او سانتیاگو نام داشت. روز رو به زوال می‌رفت که با گله‌اش به کلیسای کهنه‌ی متروکی رسید. سقف آن از مدتها پیش فرو ریخته، و سپیدار تنومندی در مکانی که زمانی صندوقخانه کلیسا بود روییده بود.»(۱)

«هنگامی که نخستین انوار سپیده دم پدیدار شد، شبان میش‌هایش را به سوی خورشید راند. با خود اندیشید: آن‌ها نیازی به تصمیم گرفتن ندارند… آنان به آب و غذا راضی هستند و این برایشان کافی است؛ و در عوض سخاوتمندانه پشم خود، همراهی و گاه گوشتشان را به او می‌دهند» (۲)

چه مضمون مشابهی بین این چند جمله فوق در همان اوایل کیمیاگر و این قسمت از پروتکل سوم صهیون وجود دارد:

«گوییم بدون کمک متخصصان ما قادر به اندیشیدن و درست فکر کردن نیستند. آن‌ها کوته بین تر از آنند که ضرورت ایجاد آنچه را که ما در روز تاسیس پادشاهی خود به وجود خواهیم آورد، دریابند.»(۳)

و جالب‌تر وقتی می‌شود که بدانیم گوییم به معنای حیوانات و چهار پایان است و در اصطلاح به غیر یهود اطـلاق می‌شود.

کیمیاگر ؛ جلد دوم انجیل شیطان پرستی ،پائولو کوئیلو

کوئیلو در قسمتی دیگر از کیمیاگر چه راحت به مسلمانان توهین می‌کند و با چه تفاخری انتشارات کاروان او را به ایران دعوت می‌کند.

«در این چند ساعت او مردانی را دیده بود که دست در دست هم راه می‌رفتند، زنانی که چهره‌هایشان را پوشانده بودند و روحانیانی که بالای برج‌های بلند می‌رفتند و می‌خواندند درحالی‌که همه زانو به زمین زده، پیشـانی به خـاک می‌سائیدند.

این حرکات غیر مسیحی بود، پسر جوان به خاطر آورد که در کودکی، در کلیسای دهکده‌اش مجسمه سن ژاک کبیر را دیده بود سوار بر اسبی سفید، با شمشیر آخته که افرادی شبیه این آدم‌ها را پامال می‌کرد. ناراحت بود و احساس تنهایی وحشتناکی داشت. این کافرها نگاه خوفناکی داشتند.»(۴)

کوئیلو سانتیاگو را به راه افسانه‌ی شخصیش می‌کشد و از او فردی ارزشمند می‌سازد.

در این راه اتفاقات گوناگونی برایش می‌آفریند که هرکدام شاید به نحوی برایش ضروری و برکتی بزرگ بوده است و به تعبیر خودش:

«هر برکتی که پذیرفته نشود به نفرین و لعنت تبدیل می‌شود.»(۵)

هرچند که سانتیاگو آن‌ها را شر تصور کند.

چوپان جوان زمانی را در طنجه می‌گذراند و در این مدت آمادگی لازم برای ادامه‌ی سفرش را کسب می‌کند.

اما نکته ای که در این میان حائز اهمیت است مدت این زمانی است که صرف آمادگی وی برای طریقت افسانه‌ی شخصیش می‌شود. یازده ماه و نه روز. دو عدد مهم فراماسونری. (و دقیقاً تاریخ حادثه‌ی یازده سپتامبر ۱۱/۹)

کیمیاگر ؛ جلد دوم انجیل شیطان پرستی ،پائولو کوئیلو

سانتیاگو در راه رسیدن به اهرام از صحرا عبور می‌کند و در واحه ای وسط بیابان با دختری به نام فاطمه آشنا می‌شود. زنی که تمام عمر منتظرش بوده و با وزش هر باد عطرش را احساس کرده.

او عاشق فاطمه می‌شود؛ و این عشق را گنجینه‌ی حقیقی این سفر و افسانه‌ی شخصیش می‌پندارد. (البته باید در نظر داشت که انتخاب نام فاطمه که در جهان اسلام از قداست خاصی برخوردار است آگاهانه بوده)

در فلسفه‌ی هنر زن به صورت قراردادی نماد عقیده و سرزمین است و تصاحب یک زن مسلمان از سوی مرد نا مسلمانی از مغرب زمین به معنای تصرف این عقیده و سرزمین است.

سانتیاگو پس از دیدار کیمیاگر و قرار گرفتن در مسیر درست از سوی او به گنجش نزدیک می‌شود.

گنج او در مکانی است که در آن گریه خواهد کرد؛ و او درست هنگامی که به قله‌ی تپه رسید، اهرام ثلاثه‌ی مصر در برابر او بودند. به زانو درافتاد و گریه کرد.

«مرد جوان به زحمت از جا بلند شد و یک بار دیگر هم اهرام را نگاه کرد. اهرام به او لبخند می‌زدند. او هم لبخند زد، قلبش از شادی سرشار بود. او گنجینه را پیدا کرده بود.»

کوئیلو در راه رسیدن به این نقطه از نیروهای بسیاری کمک می‌گیرد. اما جالب است بدانیم که در اندیشه‌ی وی شیاطین و خدا هردو به انسان نیرو می‌بخشند و کمکش می‌کنند.

چیزی که باعث انتخاب یکی از این دو می‌شود هیجان انگیز بودن دعوت آن‌هاست.

سانتیاگو از هر دو نیروی شر و خیر در راه تحقق افسانه‌اش استفاده می‌کند. آن چنان که می‌بینیم نیروهای ویرانگر (جن‌ها، اشرار و شیاطین) حتی انسان را در رسیدن به افسانه‌ی شخصی یاری می‌دهند.

و همچنین با اعتقاد به نوعی از جبر در جایهایی از کتابش می‌گوید مهم نیست که چه می‌کنی (بد یا خوب آن مهم نیست) باید آنچه را که مکتوب ماست دنبال کنیم:

«کیمیاگر گفت: مهم نیست چه می‌کنی، هرکس بر روی زمین همواره تجلی بخش بنیادی‌ترین رسالت در سرگذشت جهان است و اغلب این را نمی‌داند.»(۶)

کیمیاگر ؛ جلد دوم انجیل شیطان پرستی ،پائولو کوئیلو

هر دوی این مفاهیم در کنار هم انسان را به مسیری هدایت می‌کند که برای رسیدن به خواسته‌هایش از هیچ چیز و هیچ راهی دریغ نکند با دریافت انرژی و امدادهای غیبی از شیاطین و نیروهای شر و انجام هر آنچه که برای ما لذتی حاصل می‌کند که در واقع از آن فرار هم نمی‌شود کرد.

این گونه تنها می‌شود به همان جریان عظیم فراماسونری خدمت کرد با محوریتی به نام اومانیسم. همان درخت جدیدی که در ابتدای کتاب به جای کلیسایی متروک روییده است.

با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

دلایل عقلی بر زنده بودن حضرت مهدی(عج)

امامت امام زمان(ع) و وجود حضرت از مباحث امامت خاصه است .در امامت خاصه مستقیماً نمی توان از دلیل عقلی بهره گرفت[۱]، بلکه دلیل عقلی امامت عامه و ضرورت وجود امام (ع) در تمام زمان ها را اثبات می کند.

 

در امامت عامه برهان عقلی بر ضرورت وجود انسان معصوم و حجت الهی روی زمین اقامه می شود.

حال اگر ادله تاریخی و روائی دال بر ولادت و حیات حضرت مهدی(ع) به مقدمه ی اول ضمیمه گردد، اثبات می شود که در این زمان تنها آن حضرت(عج) واسطه فیض الهی است و زنده هم می باشد[۲].

بررسی دو رکن استدلال:

۱)- برهان عقلی بر ضرورت وجود امام در همه زمان ها:

الف: برهان لطف: نبوت و امامت یک فیض معنوی از جانب خداوند است که بر اساس قاعده لطف باید همیشه وجود داشته باشد. قاعده لطف اقتضا می کند که در میان جامعه ی اسلامی باید امامی باشد که محور حق بوده و جامعه را از خطای مطلق باز دارد.

این جمله امام صادق(ع) که “مانا خداوند عزوجل جلیل تر و عظیم تر از آن است که زمین را بدون امام رها کند”[۳]، ممکن است اشاره به همین برهان باشد.

الطاف وجود امام غائب را می توان در موارد ذیل برشمرد:

۱٫حراست از دین خداوند در سطح کلی.[۴]

۲٫ تربیت نفوس مستعد.

۳٫ بقای مذهب.

۴٫ وجود الگویی زنده که می تواند مقتدای مردم قرار گیرد.

ب: برهان علت غائی: در علم کلام ثابت می شود که خداوند از افعال خود هدف و غرضی دارد و چون خداوند کمال مطلق است و نقص در او راه ندارد غایت افعال الهی به مخلوقات برمی گردد و غایت وجود انسان، انسان کامل است یعنی انسان مانند درختی است که میوه ی آن وجود انسان کامل است.

ج: برهان امکان اشرف:

در فلسفه قاعده ای مطرح می شود به نام قاعده امکان اشرف و معنای آن اینست که ممکن اشرف باید در مراتب وجود اقدم از ممکن اخس باشد…[۵]

در عالم وجود انسان اشرف مخلوقات است و محال است که وجود، حیات، علم، قدرت و جمال و… به افراد انسان برسد قبل از آنکه این کمالات به انسان کاملی که حجت روی کره ی زمین است، رسیده باشد.

د: برهان مظهر جامع: هویت مطلقه ی خداوند در مقام ظهور، احکام وحدت بر او غلبه دارد و در وحدت ذاتی مجالی برای اسمای تفصیلی نیست و از طرف دیگر در مظاهر تفصیلی که در عالم خارج ظاهر می شوند، احکام کثرت ، غالب بر وحدت است . اینجاست که فرمان الهی مقتضی صورتی اعتدالی است که در آن وحدت ذاتی و یا کثرت امکانی بر یکدیگر غلبه نداشته باشد تا بتواند مظهری برای حق از جهت اسمای تفصیلیه و وحدت حقیقیه باشد و آن صورت اعتدال همان انسان کامل است.[۶]

ما در اینجا به همین مقدار بسنده می کنیم و خواننده را به مطالعه ی کتب مفصل ارجاع می دهیم.[۷]

۲)- ادله تاریخی و روائی ولادت و حیات حضرت مهدی(ع) زیاد است؛ ما برای نمونه به چند سند تاریخی اشاره می کنیم:

۱٫بسیاری از دانشمندان نامدار اهل سنت پذیرفته[۸] و در کتاب هایشان متذکر شده اند که: مهدی موعود فرزند امام حسن عسکری(ع) است و در سامراء در سال ۲۵۵ هجری متولد شده است و در پس پرده غیبت زندگی می کند و روزی به امر خداوند ظهور خواهد کرد[۹].‌

۲- امام عسکری(ع) قبل از ولادت فرزندش امام مهدی(عج) از ولادت حضرت خبر داده بود،‌ از جمله به عمه اش “حکیمه خاتون” فرمود: “در شب پانزدهم شعبان فرزندم مهدی از نرگس خاتون متولد می شود”.[۱۰]

احمد بن اسحاق می‌گوید: از امام ابو محمد حسن عسکری(ع) شنیدم که فرمود: “حمد و سپاس خدای را که مرا از دنیا نبرد تا این که جانشین من و مهدی موعود را به من نشان داد. او از حیث ویژگی های جسمانی و اخلاقی و رفتاری شبیه ترین انسان ها به پیامبر خدا(ص) است. خدا مدتی وی را در حالت غیبت نگهداری می‌کند و سپس ظاهر می‌شود و جهان را از عدل و داد پر می‌کند”.[۱۱]

نیز حضرت عسکری(ع) بعد از ولادت فرزندش، خواص و نزدیکان را از تولد امام مهدی(عج) آگاه نمود.

محمد بن علی بن حمزه گوید: از امام عسکری(ع) شنیدم :”حجت خدا بر بندگان و امام و جانشین من در پانزدهم شعبان سال ۲۵۵ در هنگامة طلوع فجر متولد شد”[۱۲].

احمد بن حسن بن اسحاق قمی می گوید: وقتی که امام مهدی(عج) متولد شد، نامه‌ای از امام عسکری(ع) به من رسید که حضرت مرقوم فرموده بود: فرزندی برایم متولد شده است. این موضوع را مخفی بدار، زیرا جز برای دوستان و نزدیکان ما آن را اظهار نخواهم کرد”.[۱۳]

ابراهیم بن ادریس می‌گوید: امام ابو محمد عسکری(ع) گوسفندی را برای من فرستاد و فرمود: “این را به جهت ولادت فرزندم “مهدی” عقیقه کن و به خود و خانواده ات بخوران”.[۱۴]

۳ ـ امام عسکری(ع) افزون بر این که قبل از ولادت امام مهدی بشارت داد و بعد از تولد به خواص خبر داد که مهدی موعود ولادت یافته است، گام دیگری برداشت، و آن این بود که برای افزایش ایمان و اطمینان شیعیان، فرزندش امام مهدی را به تعدادی نشان داد.

احمد بن اسحاق می گوید: امام عسکری(ع) کودک سه ساله ای را به من نشان داد و فرمود: ای احمد، اگر تو نزد خدا و امامان گرامی نبودی، فرزندم را به تو نشان نمی دادم. بدان که این کودک همنام و هم کنیه ی رسول خدا است و همان کسی است که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.[۱۵]

معاویه بن حکیم،‌ محمد بن ایوب و محمد بن عثمان بن سعید عمری می‌گویند: ما یک گروه چهل نفره در خانة‌ امام حسن عسکری(ع) جمع شده بودیم، حضرت فرزندش امام مهدی را به ما نشان داد و فرمود: “این امام شما و جانشین من است”.[۱۶]

علی بن بلال، احمد بن هلال، محمد بن معاویه بن حکیم و حسن بن ایوب می‌گویند: ما تعدادی از شیعیان در خانه ی امام حسن عسکری(ع) تجمع نمودیم و از حضرت دربارة‌ جانشین وی پرسش نمودیم، پس از ساعتی حضرت کودکی را به ما نشان داد و گفت: “بعد از من این امام شما است”.[۱۷]

عمر اهوازی می‌گوید: امام حسن عسکری(ع) فرزندش را به من نشان داد و فرمود: “بعد از من این فرزندم امام شما است”.[۱۸]

ابراهیم بن محمد گوید: در خانة عسکری کودک زیبایی را دیدم، از حضرت پرسیدم: یا ابن رسول الله، این کودک کیست؟ حضرت فرمود: “این کودک من است. این جانشین من است”.[۱۹]

یعقوب بن منفوس می‌گوید: خدمت امام عسکری(ع) رسیدم و از حضرت درباره ی امام بعدی و صاحب الامر جویا شدم. حضرت فرمود: پرده را کنار بزن؛ کنار زدم، در این هنگام کودک پنج ساله ای را دیدم که به سوی ما می آید، آمد و روی زانوی حضرت عسکری(ع) نشست. حضرت فرمود: “این امام شما است”.[۲۰]

۴- بعد از بشارت های امام عسکری(ع) و نشان دادن فرزند بزرگوارشان مهدی، به خواص و افراد مورد اطمینان، اینک نوبت خواص است که اقدام نمایند و وجود امام مهدی را به اطلاع دیگر شیعیان برسانند تا آنان را از شک و حیرت نجات دهند.

افرادی همانند حکیمه خاتون، دختر محمد بن علی بن موسی الرضا(ع)، عثمان بن سعید عمری، حسن بن حسین علوی، عبدالله بن عباس علوی، حسن بن منذر، حمزة بن ابی الفتح، محمد بن عثمان بن سعید عمری،‌ معاویة بن حکیم، محمد بن معاویة بن حکیم، محمد بن ایوب بن نوح، حسن بن ایوب بن نوح، علی بن بلال، احمد بن هلال، محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر، یعقوب بن منفوس، عمر اهوازی، خادم فارسی،‌ ابوعلی بن مطهر، ابی نصر طریف ‌‌خادم، کامل بن ابراهیم، احمد بن اسحاق، عبدالله مستوری، عبدالله جعفر حمیری، علی بن ابراهیم مهزیار، ابوغانم خادم، کوشیدند و ولادت امام مهدی(عج) را به اطلاع شیعیان رساندند.

به روایتی از حکیمه خاتون توجه فرمائید: امام حسن عسکری(ع) کسی را دنبال من فرستاد که امشب (شب نیمة شعبان) برای افطار نزد من بیا، چون خداوند امشب حجت خود را آشکار می‌کند. پرسیدم: این مولود از چه کسی است؟ فرمود: از نرجس. گفتم: در نرجس اثر حمل مشاهده نمی شود. فرمود: موضوع همین است که گفتم. من در حالی که نشسته بودم، نرجس آمد و کفش مرا از پایم در آورد و فرمود: بانوی من، حالت چطور است؟ گفتم: تو بانوی من و خانواده ام هستی. او از سخن من تعجب کرد و ناراحت شد و فرمود: این چه سخنی است؟ گفتم: خداوند در این شب به تو فرزندی عنایت می‌کند که سرور دنیا و آخرت است. نرجس از سخن من خجالت کشید. سپس بعد از افطار‌، نماز عشا را به جا آوردم و به بستر رفتم. بعد از نیمه شب برخاستم و نماز شب خواندم. بعد از تعقیب نماز به خواب رفتم و دوباره بیدار شدم، دیدم نرجس نیز بیدار شد و نماز شب به جا آورد. از اتاق بیرون رفتم تا از طلوع فجر با خبر شوم، دیدم فجر اوّل طلوع کرده و نرجس در خواب است. در این هنگام این سؤال به ذهنم خطور کرد که چرا حجت خدا متولد نشد. ناگهان امام عسکری(ع) از اطاق مجاور صدا زد: عمّه جان، شتاب مکن که موعد نزدیک است. من نشستم و قرآن خواندم. در هنگامی که مشغول خواندن قرآن بودم، ناگهان نرجس خاتون با ناراحتی از خواب بیدار شد. من با شتاب خودم را به او رساندم و پرسیدم: چیزی احساس می کنی؟ گفت: آری. گفتم: نام خدا را بر زبان جاری کن، این همان است که در آغاز شب به تو خبر دادم، مضطرب نباش، دلت را آرام کن. در این هنگام پردة نوری میان من و او حائل شد، ناگهان متوجه شدم که کودک ولادت یافته است. چون جامه را از روی نرجس برداشتم، دیدم که آن مولود سر به سجده گذاشته و به ذکر خدا مشغول است. در این هنگام امام حسن عسکری(ع) صدا زد:”عمه! فرزندم را نزد من بیاور.!”نوزاد را خدمت حضرت بردم، حضرت او را در آغوش گرفت و بر دست و چشم و مفاصل کودک دست کشید و در گوش راست اذان و در گوش چپ اقامه گفت: و فرمود:”فرزندم، سخن بگو”. نوزاد لب به سخن گشود و شهادتین بر زبان جاری کرد و سپس به امام علی(ع) و دیگر امامان(ع) به ترتیب درود فرستاد تا رسید به نام پدرش و بر او هم درود فرستاد. سپس امام عسکری(ع) به من فرمود: عمه، فرزند را نزد مادر ببر تا به او سلام کند و بعد نزد من بیاور. نوزاد را نزد مادر بردم و به مادر سلام گفت، و سپس نزد حضرت برگرداندم. حضرت فرمود: روز هفتم نزد ما بیا، روز هفتم آمدم. حضرت فرمود: عمه جان، فرزندم را بیاور، آوردم. همانند روز اوّل شهادتین و سلام بر امامان را بر زبان جاری کرد. سپس این آیه را تلاوت نمود: “و نرید أن نمنّ علی الّذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین”.

حکیمه خاتون می‌گوید: بعد از این، روزی خدمت رسیدم، پرده را کنار زدم و امام مهدی(ع) را ندیدم، گفتم: فدایت شوم،‌ امام مهدی چه شد؟ فرمود: عمه جان، او همانند حضرت موسی(ع) در خفا نگهداری می‌شود.[۲۱]

۵-بعد از شهادت امام عسکری(ع)، امام مهدی (عج) از طریق نشان دادن کرامت ها و شواهد صدق (معجزه یا شبه معجزه) وجود و امامت خویش را برای شیعیان امام عسکری(ع) نمایاند و حجت را بر آنان تمام کرد.

در آغاز غیبت صغری، سازمان مخفی وکالت که از زمان امام صادق(ع) برای چنین دوره ای پایه ریزی شده بود، از مهم ترین وظایفش این بود که شک و حیرت شیعیان را بزداید و آنان را به امام غایب و نیابت نواب اربعه مطمئن نماید. نائبان و وکیلان حضرت با ارائه ی شواهد صدق، کرامت ها و علوم برتر اعطایی از ناحیة مقدسه به این امر اقدام نمودند.

کرامت ها و شواهد صدق در برخی موارد مستقیماً توسط امام مهدی(عج) و در برخی موارد با واسطه ی سفیران به شیعیان بیان می‌شد؛ تا شیعیان افزون بر این که به وجود امام مهدی(ع) ایمان داشته باشند، به نیابت نواب اربعه نیز مطمئن شوند. نشان دادن کرامت ها و شواهد صدق عمدتاً در زمان سفارت اولین سفیر ناحیه ی مقدسه، عثمان بن سعید عمری صورت گرفت، چون که در این دوره هنوز شیعیان در حیرت بودند و به وجود امام مهدی (عج) پی نبرده بودند.

سید بن طاووس می نویسد: “امام زمان(ع) را بسیاری از اصحاب پدرش امام حسن عسکری(ع) دیده و از وی اخبار واحکام شرعی روایت کرده اند. از این گذشته حضرت وکیل هایی داشت که اسم، نسب و وطن آنان معلوم بود و آنان معجزات، کرامات، پاسخ مسائل مشکل و بسیاری از اخبار غیبی را که حضرت از جدش پیامبر(ص) روایت کرده بود، نقل کرده اند.[۲۲]

دلایل عقلی بر زنده بودن حضرت مهدی(عج)

نمونه ها:

در این جا به ذکر چند نمونه اکتفا می‌کنیم:

۱ـ روایت سعد بن عبدالله اشعری قمی: وی می‌گوید: “حسن بن نضر” که در میان شیعیان قم جایگاه ویژه ای داشت، بعد از رحلت امام عسکری(ع) در حیرت بود. او و “ابو صدام” و عده ای دیگر تصمیم گرفتند که از امام بعدی جویا شوند. حسن بن نضر نزد ابو صدام رفت و گفت: امسال می خواهم به حج بروم. ابو صدام از او خواست که این سفر را به تعویق اندازد، ولی حسن بن نضر گفت: نه، من خوابی دیده ام و بیمناکم ، بنابراین باید بروم. قبل از حرکت به احمد بن یعلی بن حماد دربارة اموال متعلق به (امام) وصیت کرد که این اموال را نگه دارد تا این که جانشین امام عسکری(ع) مشخص شود. به بغداد رفت و در آن جا از سوی ناحیة مقدسه توقیعی به دستش رسید و به امامت امام مهدی(عج) و نیز به وکالت خاصة عثمان بن سعید عمری مطمئن شد.

۲- روایت محمد بن ابراهیم بن مهزیار: او می‌گوید پس از وفات امام حسن عسکری(ع) در مورد جانشین آن حضرت به شک افتادم. پدرم وکیل حضرت بود و اموال زیادی نزدش بود. پدرم اموال را برداشت و من را به همراهی طلبید و به راه افتادیم، پدرم بین راه مریض شد و به من در مورد اموال وصیت نمود و گفت: از خدا بترس و این اموال را به صاحبش برگردان. هر که این نشانه را گفت، اموال را به او بسپار. سپس وفات کرد.

چند روزی در عراق ماندم، سپس نامه ای از سوی عثمان بن سعید به من رسید که در آن نامه همة علائم و نشانه های اموال بیان شده بود، نشانه هایی که جز من و پدرم کسی آن را نمی دانست.[۲۳]

محمد بن ابراهیم بن مهزیار با این کرامت و شاهد صدق هم به امامت امام مهدی وهم به نیابت عثمان بن سعید مطمئن شد.

۳ـ روایت احمد دینوری سراج: او می‌گوید: یکی دو سال بعد از درگذشت امام حسن عسکری(ع) به قصد حج از اردبیل حرکت کردم و به دینور رسیدم، مردم در خصوص جانشین امام عسکری(ع) متحیر بودند، اهل دینور از آمدن من خشنود شدند. شیعیان آن جا سیزده هزار دینار سهم امام، به من دادند که به سامرا ببرم و به جانشین حضرت بسپارم. گفتم: هنوز جانشین حضرت حتی برای خودم روشن نیست. گفتند: تو مورد اعتماد ما هستی. هر وقت جانشین حضرت را پیدا کردی، به او بده. سیزده هزار دینار را گرفتم و با خود بردم. در کرمانشاه با احمد بن حسن بن حسن ملاقات کردم، او هم هزار دینار و چند بقچه پارچه به من داد تا به “ناحیة مقدسه” برسانم. در بغداد در پی نایب حضرت می گشتم. به من گفتند که سه نفر مدعی نیابت هستند. یکی باقطانی است. رفتم نزدش و امتحانش کردم و از او شاهد صدق خواستم، چیزی نداشت که مرا قانع کند. سپس رفتم نزد دومی به نام اسحاق احمر، او را هم به حق نیافتم. رفتم نزد سومی، ابوجعفر یا عثمان بن سعید عمری، بعد از احوال پرسی به او گفتم: اموالی از مردم نزد من است و باید به جانشین امام عسکری(ع) تحویل دهم، در حیرتم و نمی دانم چه کنم. او گفت: برو در سامرا به خانه ابن الرضا (امام حسن عسکری(ع)) در آن جا وکیل امام را خواهی یافت. به سامرا رفتم و در خانه حضرت سراغ وکیل امام را گرفتم. دربان گفت: منتظر باش، الآن بیرون می آید. لحظه ای بعد فردی آمد و دست مرا گرفت و درون خانه برد. بعد از احوال پرسی به او گفتم: مقداری اموال از ناحیة جبل آوردم و به دنبال دلیل هستم. ناچارم از هر کس دلیلی برای اثبات نیابت وی یافتم، اموال را به او تسلیم کنم. در این وقت برای من غذا آوردند، گفت غذایت را بخور و کمی استراحت کن، سپس به کار تو رسیدگی می‌شود. بعد از گذشت پاسی از شب آن مرد نامه ای به من داد که در آن آمده بود: احمد بن محمد دینوری آمده و این مقدار پول و کیسه و بقچه آورده و درون آن کیسه این مقدار پول است،‌ و تمامی جزئیات را بیان داشت. از جمله نوشته بود: در کیسه پسر فلان شخص زره ساز شانزده دینار است. از کرمانشاه نیز یک کیسه از فلان شخص است، و فلان بقچه از احمد بن حسن مادرانی است که برادرش پشم فروش است و … با این نامه شک و تردیدم بر طرف شد و مشخص شد که عثمان بن سعید عمری نایب حضرت است. حضرت در این نامه به من دستور داد که اموال را به بغداد ببرم و نزد همان فردی که با او ملاقات داشتم، تحویل دهم.[۲۴]

۴ ـ روایت محمد بن علی اسود: وی می‌گوید: در آغاز غیبت صغری پیرزنی پارچه ای به من داد و گفت آن را به ناحیة مقدسه برسان. من آن را با پارچه های بسیاری دیگر همراه خود آوردم. چون به بغداد رسیدم و نزد عثمان بن سعید رفتم، وی گفت: همه اموال را به محمد بن عباس قمی بده. من همه را به او سپردم، جز پارچه پیر زن را. پس از آن عثمان بن سعید از ناحیه مقدسه این پیغام را فرستاد که پارچه پیرزن را نیز به وی تسلیم کن… .[۲۵]

۵ـ روایت اسحاق بن یعقوب: می‌گوید: از عثمان بن سعید شنیدم که می گفت: مردی از اهل عراق نزد من آمد و مالی را برای امام(ع) آورد، حضرت آن را پس داد و فرمود:‌حق پسر عمویت را که چهارصد درهم است، از آن بپرداز! آن مرد مبهوت و متعجّب شد و حساب اموال خود را بررسی کرد و معلوم شد که پسر عمویش چهارصد درهم از او طلب دارد. آن را برگرداند، سپس مبلغ باقی مانده را تسلیم حضرت نمود و حضرت پذیرفت.

[۲۶] ۶ـ روایت محمد بن علی بن شازان: ‌می‌گوید: اموالی از مردم نزد من جمع شده بود، برای این که به ناحیة‌ مقدسه برسانم، دیدم بیست درهم کمتر از پانصد درهم است. این مقدار را افزودم و با نامه برای عثمان بن سعید نائب امام مهدی(ع) فرستادم. چیزی هم در این نامه قید نکرده بودم، وی در پاسخ نوشت: پانصد درهم رسید. بیست درهم از آن مال تو بود.[۲۷]

با این خبرهای برتر، کرامت ها و شواهد صدقی که در آغاز غیبت صغری ارائه شد، شیعیان امام حسن عسکری(ع) تماماً به امامت امام مهدی(ع) و نیابت عثمان بن سعید پی بردند .شک و حیرت شیعیان در امر امامت که ناشی از خفای ولادت و غیبت امام مهدی (عج) بود،‌ با تلاش های خالصانه کارگزاران حضرت در سازمان مخفی وکالت، در چند ساله آغازین دوره‌ غیبت صغری کاملاً برطرف شد.

شیعیان با بهره مندی از کرامت ها و علوم غیبیة حضرت مهدی(عج) به دو نکته پی بردند: یکی این که دانستند مسیر اصلی امامت ترسیم شده از زمان پیامبر(ص) و علی(ع)، به درستی طی شده و امامت از امام حسن عسکری(ع) به فرزندش امام مهدی(عج) منتقل شده است و در این دورة غیبت صغری، حضرت مهدی(عج) از پشت پرده شیعیان را رهبری می کند.

دوم این که سازمان مخفی وکالت که از قبل با رهبری امامان(ع) فعالیت می کرد، اینک در دوره غیبت صغری نیز فعال است و “عثمان بن سعید عمری” از ناحیه مقدسه، مسئولیت و تولیت این سازمان را عهده دار است. بنابراین شیعیان هم به امامت امام مهدی پی بردند و هم به نیابت خاصه مطمئن شدند.

دلایل عقلی بر زنده بودن حضرت مهدی(عج)

بعد از درگذشت عثمان بن سعید عمری، به دستور حضرت مهدی(ع)، پسرش محمد بن عثمان مسئولیت و تولیت آن را بر عهده گرفت، در این هنگام برخی از شیعیان، نه در وجود امام زمان(عج) بلکه در نیابت محمد بن عثمان شک کردند، که امام مهدی(عج) با در اختیار قرار دادن برخی از کرامت ها و شواهد صدق، موجب شد شیعیان به نیابت محمد بن عثمان بن سعید عمری مطمئن شدند و تنها چند نفر به جهت ریاست طلبی و هواپرستی با محمد به مخالفت برخاستند. این ها به دروغ ادعای نیابت کردند، و محمد بن عثمان با بهره گیری از کرامت ها و شواهد صدق، ادعای آنان را باطل کرد و شیعیان بیشتر به حقانیت محمد بن عثمان پی بردند.[۲۸] سپس در دورة نیابت حسین بن روح هم برخی از خواص با وی به مخالفت برخاستند، ولی با مشاهدة کرامت، از مخالفت دست برداشتند و عذر خواهی نمودند.[۲۹]

بعد از حسین بن روح نیابت به ابوالحسن علی بن محمد سمری رسید و آخرین توقیع که در دورة غیبت صغری صادر شد، نیز کرامتی دیگر محسوب می‌شود. امام مهدی(عج) در نهم شعبان سال ۳۲۹ هجری توقیعی صادر می‌کند و به ابوالحسن علی بن محمد سمری متذکر می شود که: “تو شش روز بعد می میری. امور سازمان وکالت را سر و سامان بده و اموال مردم را برگردان بعد از این دیگر نیابت خاصه منتفی است”. راوی می‌گوید: رفتم نزد ابوالحسن علی بن محمد سمری. او این توقیع را به من نشان داد و در روز موعود رفتم و دیدم ابوالحسن علی بن محمد سمری در حال جان دادن است.[۳۰]

این نامه دلیل دیگری است برای حقانیت شیعه و وجود امام زمان(عج) .

طولانی بودن عمر امام زمان (عج) :

مسئله طول عمر، از شاخه‏های مسئله “حیات” است. حقیقت و ماهیت حیات بر بشر مجهول است و شاید بشر، هیچ گاه از این راز سر در نیاورد. اگر پیری را عارض بر حیات بدانیم و یا آن را قانون طبیعی بشناسیم که بر بافت و اندام موجود زنده، عارض می شود، و به مرور زمان، موجود زنده را به مرحله فرسودگی و مرگ می‏رساند، معنایش این نیست که این پدیده، قابل انعطاف پذیری و در نتیجه تأخیر نباشد. بر همین اساس دانش بشری، گام‏های مؤثری درباره درمان پیری برداشته است. در اواخر قرن نوزدهم بر اثر پیشرفت‏های علمی، امید به زندگی طولانی تر رونق بیشتری یافت و شاید در آینده نه چندان دور این رؤیای شیرین به واقعیت بپیوندد. درباره عمر طولانی مهدی موعود (عج) هیچ گونه شگفتی باقی نمانده و امکان علمی و نظری آن جای تردید ندارد. حضرت حجت با دانش خدادادی و با استفاده از روش‏های طبیعی و علمی می‏تواند مدتی دراز در دنیا بماند و آثار فرسودگی و پیری در او پدیدار نگردد.

از سوی دیگر اگر مسئله کوتاهی عمر را قانون عمومی یا غالبی بدانیم، وجود استثناها در هر امری، از جمله امور طبیعی این عالم، مسئله‏ای روشن و انکارناپذیر است. نظیر گیاهان، درختان و جاندارانی که در دامن طبیعت از سابقه‏ای کهن و عمری طولانی برخوردار می‏باشند. حال چه استبعادی دارد که در عالم انسانی هم برای نگهداری حجت خدا به عنوان ذخیره و پشتوانه اجرای عدالت و نفی و طرد ظلم و ظالمان، قائل به استثناء شویم و او را موجودی فراتر از عوامل طبیعی و اسباب و علل ظاهری بدانیم که قوانین طبیعت در برابرش انعطاف پذیری دارند و او بر آنها برتری دارد؟ این امری ممکن است گرچه عادی و معمولی نباشد. به گفته علامه طباطبائی “نوع زندگی امام غائب را به طریق خرق عادت می‏توان پذیرفت. البته خرق عادت غیر از محال است و از راه علم هرگز نمی‏توان خرق عادت را نفی کرد، زیرا هرگز نمی‏توان اثبات کرد که اسباب و عواملی که در جهان کار می‏کنند، تنها همان‏ها هستند که ما آنها را دیده‏ایم و می‏شناسیم و دیگر اسبابی که ما از آنها خبر نداریم یا آثار و اعمال آنها را ندیده‏ایم یا نفهمیده‏ایم، وجود ندارد، از این رو ممکن است در فردی یا افرادی از بشر اسباب و عوامل به وجود آید که عمری بسیار طولانی، هزار یا چندین هزار ساله برای ایشان تأمین نماید.[۳۱]

از سوی دیگر معمرین زیادی در تاریخ وجود داشته‏اند که مستندترین آنان، حضرت نوح (ع) است. قرآن تصریح می‏کند که ۹۵۰ سال فقط پیامبر بوده [۳۲] و حتماً عمر وی بیشتر از این بوده است. عمر طولانی حضرت خضر نیز مصداقی از آن می‏باشد[۳۳]و [۳۴] . بر این اساس می‏توان عمر طولانی حضرت را پذیرفت و هیچ گونه استبعادی از نظر عقلی در آن راه ندارد.

با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

 

اقتصاد مقاومتی به چه کار می آید ؟

سال ۱۳۵۹ وقتی کشور ما مورد هجوم نظامی صدام جنایتکار قرار گرفت در آن دوران شرایط خاصی برای دفاع پدید آمد وقتی که امام(ره) مردم را برای حضور در جبهه فراخواندند دیگر فرقی نمی کرد زن یا مرد پیر یا جوان همه و همه آمده بودند تا از کشور دفاع کنندودراین راه ازخودگذشتگی های فراوانی از خود نشان دادند همین حضور به موقع مردم باعث شد تا جنگ به دفاع مقدس تبدیل شود.

نقش و جایگاه ارزنده مردم در دوران هشت سال دفاع مقدس کشور نشان داد که کشور ما در زمان تهدیدات دشمن فقط به نیروهای نظامی اکتفا نمی کند بلکه در هر شرایطی بر روی حضور مردم در صحنه حساب ویژه ایی باز خواهد کرد ، با حضور مردم در صحنه و دفاع از کشور و تشکیل بسیج ۲۰ میلیونی توانستیم شرایط جنگ را به نفع خود تغییر دهیم و پیروز و سربلند و باعزت در جهان شویم.

امروز نیز دشمنان قسم خورده این سرزمین جنگ دیگری را برای ما در نظر گرفته اند و با تمام قوا و تجهیزات وارد جنگ اقتصادی با ما شده اند دشمنان انقلاب اسلامی می خواهند با تشدید فشارهای اقتصادی ملت را به ستوه در آورند و مسئولان را وادار کنند تا از اصول و اهداف انقلاب عقب نشینی کنند رهبر معظم انقلاب از چند سال قبل با هوشیاری کامل تمامی این تحرکات را برای مسئولین نظام تشریح می کردند و با ارائه راهکارهای مناسب تاثیرگذاری تئوری های “تخریبی اقتصادی” غربی-آمریکایی را به حداقل ممکن می رساندند و بر همین اساس شعارهای سال های اخیررا همچون اصلاح الگوی مصرف، همت مضاعف – ‌کار مضاعف، جهاد اقتصادی و تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی به عنوان حلقه هایی برای ایجاد یک منظومه اقتصادی مطرح کردند تا حرکت عمومی کشور در عرصه اقتصادی ساماندهی شود.

اقتصاد مقاومتی به چه کار می آید ؟

مقام معظم رهبری با توجه به فضایی که دشمن درحال حاضربه راه انداخته و مهمترین هدف دشمن را از فشارهای اقتصادی در شرایط کنونی، لطمه زدن به “رشد و رفاه ملی” و ایجاد مشکل برای مردم به منظور دلسرد و جدا کردن آنان از نظام اسلامی می دانند از این رو حضرت آقا با توجه به فضا موجود به مردم و مسئولین توصیه می کنند که اقتصاد مقاومتی را سرلوحه فعالیت های اقتصادی خود قرار دهند زیرا ما در داخل کشور با ظرفیت ها، امکانات و قابلیت های خوبی روبه رو هستیم و بدون شک می توانیم اقتصاد مقاومتی را به خوبی پایه گذاری کنیم به شرطی که اولا در پایه گذاری این اقتصاد دولتمردان با توجه به نقش محوریشان نقش کلیدی را ایفا کنند زیرا برای بسط دادن اقتصاد مقاومتی در جامعه ابتدا می بایست باورما می توانیم را درمسئولان ایجاد کرد و پس از آن اهمیت اقتصاد مقاومتی به جامعه ومردم منتقل شود.

اقتصاد مقاومتی در دو حوزه داخلی و خارجی قابل تبیین است.درحوزه خارجی با اقتصاد مقاومتی می توان در برابر صف آرایی دشمنان و تشدید فشارهایی که با تحریم برای ما بوجود می آورند ایستادگی کرد و توجه داشت که در حال حاضر خود انها با چالش ها و بحران های اقتصادی فراوانی روبه رو هستند. در حوزه داخلی نیز باید درباره اقتصاد مقاومتی به مشارکت مردم در فعالیت های اقتصادی اشاره کرد.

اقتصاد مقاومتی به چه کار می آید ؟

برای مقاومتی کردن اقتصاد باید بسیج مردمی تشکیل شود زیرا یکی از نکات مهم اقتصاد مقاومتی به صحنه آوردن مردم است واستفاده از پتانسیل قوای مردمی است و مردم نیز در این راه می بایست سختی موجود را به جان بخرند و افق های روشنی را که پس از این دوران در انتظار ملت ما می باشد را در نظر بگیرند و و حضرت آقا در خصوص نگاه به آینده روشن تعبیری زیبایی را مطرح فرمودند ” باید با نگاه بر آینده که همان فتح‌قله‌ است بر چالش‌ها غلبه کنیم”.

ونکته آخر این که بی تردید راهبرد اقتصاد مقاومتی دارای شاخصه ها، ابعاد و لایه های فراوان و مختلفی است که توجه صاحب نظران و مسؤولان به این موضوع از ضروریات امروز جامعه است.اما نکته اولیه در این خصوص آن است که اقتصاد کشور باید از نظر قوانین و مقررات، فضای مساعد کسب و کار و سایر شرایطی که رقابت پذیری را در صحنه های جهانی و بین المللی و همچنین در برابر شوکهای اقتصادی فراهم می کند، حفاظت شوداین مقاومت با انسداد و بستن راه‌های آسیب رسان به اقتصاد، تهاجمی کردن اقتصاد به جای تدافعی بودن آن، با طراحی یک هسته مقاوم جامع پژوهشی، تنظیم یک نقشه جامع علمی، بستن منافذ ایجاد حباب کاذب پولی و مالی در اقتصاد و… به وجود می‌آید. و شایسته است اندیشمندان اقتصادی که دغدغه اصلی آنها ایران اسلامی است به تفصیل و به صورت تخصصی به این موضوع بپردازند.

با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

این کلیپ زیبا را گروه پژوهشگران جوان برای شما دوستان عزیز آماده کرده اند تا لذت ببرید..............

[تصویر: Abrajolbayt.jpg]

با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : جمعه 25 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

 

احوال مردم مشرق زمین در زمان ظهور امام زمان(عج)

در روایات رسیده از پیامبر اعظم(ص) شاهد اسامی برخی از ملت‌ها و یا سرزمین‌هایی هستیم که ظاهراً نقش خاصی را در آخرالزمان و هنگامه ظهور ایفا می‌کنند و نیز ارتباط خاصی با امر ظهور و نهضت آن حضرت دارند. یمن، عراق، مصر، فلسطین، شام و ایران نمونه‌هایی از این مناطق‌اند. در این مجال نگاهی به روایاتی می‌اندازیم که متوجه اهل خراسان (ایران)اند؛

 

اشاره:
پیامبر اعظم(ص) اسلام مجموعه تکامل‌یافته فضائل همه انبیاء و اولیای الهی در طول تاریخ و درخشان‌ترین کهکشان عالم وجود است که هزاران منظومه و خورشید درخشان فضیلت و کرامت را در خود جای داده است، علم توأم با اخلاق، حکومت همراه با حکمت، عبادت همراه با خدمت به خلق، جهاد توأم با رحمت، عزت همراه با فروتنی، روزآمدی توأم با دوراندیشی و صداقت با مردم در عین پیچیدگی‌های سیاسی از ویژگی‌های بارز پیامبر اکرم(ص) است.
جلوه آشکار و مظهر اسمای خداوندی، نمونة انسان کامل و سرآمد تمام پیامبران و ختم رسل است.
پیامبر رحمت و رأفت درباره ویژگی‌های یاران آخرین جانشین خود، یعنی حضرت مهدی(ع) بیاناتی دارند که به اجمال به چند نمونه از آن‌ها اشاره می‌کنیم.

آنهایی که در لسان روایات به «اهل المشرق» و یا «اهل الفارس» تعبیر شده‌اند. قبل از بررسی این احادیث، برخی از صفات و ویژگی‌های این گروه که هر کدام در روایتی ذکر شده است را بنگرید:
پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: آنها کسانی هستند که اگر دین در ثریا باشد مردانی از ایشان به سوی آن رفته و به آن دست می‌یابند۱، پس از من در (نوع) رابطه‌شان با اهل بیت من مورد آزمایش قرار می‌گیرند۲، سرسپردگان و پیروان حضرت مهدی(ع) هستند۳، مانند آهن محکم و استوار۴، و مانند شیر درنده، شجاع و مقاوم‌اند۵، همة آنها بهشتی خواهند بود۶٫
نمونه‌های بسیاری از این احادیث در کلام مبارک پیامبر اکرم(ص) دیده می‌شود، اما آنچه که به عنوان نشانة این گروه آمده است «رایات سود» یا همان پرچم‌های سیاه رنگ است که از مشرق ظهور می‌کند. اینکه صاحبان این پرچم‌ها چه کسانی هستند و چه خواهند کرد سؤالی است که جواب آن را در روایات جستجو کردیم:

کسی که آنها را یاری کند خداوند را یاری کرده است، در غیر این صورت خداوند آنها را خوار و ذلیل می‌کند.

پیامبر اکرم(ص) از بلاهایی که به اهل بیت او خواهد رسید یاد کردند تا آنکه فرمودند:
پرچمی از مشرق به رنگ سیاه ظهور کرده که هر کس آن را یاری کند خداوند را یاری کرده و هر که آن را یاری نکند خداوند او را خوار و ذلیل می‌نماید. تا آنکه صاحبان پرچم نزد مردی می‌آیند که هم‌نام من است. و او را امیر خود می‌گردانند و خداوند نیز او را تأیید و یاری می‌کند.۷
البته تعداد روایاتی که در مورد «پرچم‌های سیاه» وارد شده، متعدد و فراوان است و شاید اصل آن، یک حدیث باشد که به صورت‌های متعددی بیان شده است. اما آنچه که پس از تحقیقات به آن رسیدیم، مطمئن شدیم که اصل حدیث متوجه آمادگی طایفه‌ای از خراسان برای پیروی و یاری حضرت مهدی(ع) است.۸

هرکه از آنها آگاهی یابد به سوی آنها برودو با ایشان بیعت نماید.

آن حضرت می‌فرمایند که پرچم‌های سیاهی از سمت مشرق پدیدار خواهند شد که دارندگان آنها دل‌هایی سخت‌تر و محکم‌تر از آهن دارند و هر کسی خبر آنها را بشنود باید بهسوی آنها رفته و با ایشان بیعت نماید، هرچند از روی یخ بگذرد.۹
در این روایات نام مبارک حضرت مهدی(ع) و نیز برخی از صفات ایشان هم آمده است:
حضرت مهدی(ع)، خلیفةالله، هم در میان آنهاست.
هرگاه دیدید پرچم‌های سیاه از سمت خراسان ظاهر شده نزد آنها رفته هرچند از روی یخ بگذرید. خلیفه‌الله، حضرت مهدی(ع) در میان آنهاست.۱۰

اگر کوه‌ها بر سر راهش قرار گیرند آنها را نابود می‌سازد.

مردی از فرزندان امام حسین(ع) از سمت مشرق خروج خواهد کرد که اگر کوه‌ها بر سر راهش قرار گیرند، آنها را منهدم کرده و از میانشان راه می‌گشاید.
روایات، حاکی از ظهور گروهی قدرتمند از مشرق‌اند که به فرماندهی شخصی به نام شعیب بن صالح از قبیلة بنی تمیم است. وی با یاران سفیانی نبرد کرده و آنها را شکست می‌دهد تا آنکه وارد بیت‌المقدس شده و آمادة حکومت حضرت مهدی(ع) می‌گردد. و از سمت شام توسط سیصد نفر نیز یاری می‌شوند، بین خروج او (شعیب) و رسیدن حضرت مهدی(ع) هفتاد و دو ماه طول می‌کشد.۱۲
در روایت دیگری آمده است:
فتنه‌ها شهر زوراء را فرا می‌گیرد تا آنکه بسیاری از زن‌ و مردها کشته می‌شوند و اموال‌ها غارت می‌گردد و چه تجاوزهایی که به نوامیس مردم صورت می‌گیرد، خداوند رحمت کند کسی که زنان بنی‌هاشم را در آن روز پناه دهد که آنان حرمت و آبروی من می‌باشند… سپس مردی از قبیلة بنی عقیم به نام شعیب بن حاصل خروج می‌کند،‌ پرچم شعیب سیاه و هدایت شده به نصر و یاری و کلام الهی بوده تا آنکه خود را به حضرت مهدی(ع) می‌رساند و میان رکن و مقام با او بیعت می‌کند.۱۳

هر که از او پیروی نماید نجات یافته و هر که از او تخلف کند هلاک خواهد شد.

رسول خدا(ص) می‌فرمایند: قیامت بر پا نخواهد شد، تا آنکه قائم ما برای حق به اذن خداوند متعال قیام کند. هر کس از او پیروی کند نجات یافته و هر کس از او تخلف کند هلاک خواهد شد. به خاطر خدا، به هر شیوه‌ای هر چند از روی یخ بگذرید، نزد او بروید که او خلیفة خداوند عزوجل است.۱۴
همان‌طور که مشاهده می‌فرمایید در این احادیث تعبیر به این مضمون آمده است که… ولو حبواً علی الثلج (هرچند از روی یخ بگذرید). این تعبیر در روایات، مختص به بلاد خراسان است.۱۵

صاحبان پرچم‌های سیاه جنگی خواهند کرد که هرگز مانند آن اتفاقی نیفتاده است.

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: گنجی در نزد شماست که بر سر آن جنگی میان سه نفر از فرزندان پادشاهان اتفاق می‌افتد که هیچ یک در آن به پیروزی نمی‌رسند. سپس از سمت مشرق پرچم‌های سیاهی پدیدار می‌شود، آنها نبردی خواهند کرد که هرگز مانند آن اتفاق نیفتاده است (راوی گوید سپس حضرت چیزی فرمودند که آنرا به خاطر ندارم) آن‌گاه فرمودند: هنگامی که آن پرچم‌ها را دیدید به هر وسیله‌ای که می‌توانید هر چند از روی یخ بگذرید خود را به آنها رسانده و با ایشان بیعت کنید، زیرا او خلیفة خدا حضرت مهدی(ع) است.۱۶
البته قابل ذکر است که روایات،‌ آغاز امر ظهور گروهی که از مشرق برخاسته و خود را آماده و مهیا برای پیروی از آن حضرت می‌کند، را مورد توجه قرار می‌دهند و چیزی از ظهور خود آن حضرت از مشرق در این روایات وجود ندارد. آنچه که مشهور و متواتر است آن است که حضرت مهدی(ع) در مکه ظهور خواهند کرد.

با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : شنبه 22 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

 

13 خاندان معروف یهودی دنیا   خاندان آستور

حتما در تصویر هرم ایلومناتی طبقه انجمن ۳۰۰ خاندان را داده اید ،‌درباره این طبقه اینگونه نوشته اند : در این طبقه ۳۰۰ خاندان ثروتمند یهودی معرفی می شوند که زیر نظر ۱۳ خاندان تاجدار دنیا را اداره می کنند.این ۳۰۰ خاندان به قدری ثروتمنداند که ثروتشان در مخیله من و شما نمی گنجد.این ۳۰۰ خاندان یهودیانی هستند که نامشان کمتر به گوشمان خورده یا اصلا به گوشمان نخورده است. خاندان روچیلد ، خاندان راک فِلِر ، خاندان مِندِز ، خاندان آبنادانا ، خاندان بِنونیزد  و غیره از آن دسته اند.

در این سلسله مقالات که مدتی است بر روی آن کار میکنیم به معرفی کامل این ۱۳ خاندان معروف دنیا خواهیم پرداخت ، سلسله مقالات بسیار جذابی است . حتما تا آخر همراه ما باشید…

 

به نام خدا

خاندان آستور(Astor)

چکیده

جریان رویدادها در ۴۰۰ سال بدین صورت است. در اواخر دوران قرون وسطی خاندان های شیطانی مختلفی به جنوب غربی آلمان مهاجرت کردند. در جنوب غربی آلمان جادوهای مربوط به دیانا انجام میشد و این امر زنگ خطری برای عوامل مختلف کلیسای کاتولیک روم بود. خانواده آستور مدیریت محل های ملاقات جادوگران را در منطقه هایدلبرگ بر عهده داشتند. جادوگری تقریبا در سرتاسر جنوب غربی آلمان گسترش می یافت. بررسی اسناد قدیمی مربوط به سال های ۱۵۰۰ تا ۱۶۵۰ نشان می دهد که جادوگری در سرتاسر این منطقه انجام می شده است. خاندان آستور مقام, ثروت و قدرتی که متناسب با جایگاه انها در اواخر سال ۱۷۰۰ و مدیریت مخفی آنها باشد نداشتند. در آلمان, انگلستان و فرانسه هیچ راهی برای صعود از نردبان اجتماعی نبود, با این حال در آمریکا برای آنان فرصت هایی وجود داشت. خانواده استور دو نفراز پسرهای خود را یکی به انگلستان و دیگری را به آمریکا فرستادند تا راه را برای جان جیکوب آستور باز کنند. سپس جان جیکوب, باهوش ترین پسر خود که از بیش از همه به او امیدوار بودند را به آمریکا فرستادند.

هنگامیکه خانواده آستور در آمریکا بودند به طبقه ممتاز شیطانی که مقر آن در انگلستان بود کمک کردند تا کنترل خود را بر آمریکا حفظ کنند. چون خانواده آستور از آلمان آمده بودند و همچنین چون شیطان پرستی به صورت مخفیانه انجام میشد, دیگران نمیتوانستند زیاد به کمک های جان جیکوب آستور به جنبش های طرفدارنخبگان انگلستان شک کنند.

پس از آنکه خاندان آستور در آمریکا به طبقه اشرافیت رسیدند به انگلستان مهاجرت کردند. در آنجا به دلیل موقعیت اجتماعی عالی که در آمریکا داشتند, هیچکس به بخشیدن نشان های نجابت به آنان از جانب ملکه انگلستان شک نکرد. در تمام طول این مدت, افراد مرتبط با ایلومناتی فرصت هایی را در اختیار خانواده آستور قرار میدادند. در اینجا لازم است به این نکته اشاره شود که بین گروه های زیر روابطی وجود داشته است:

اعضای خاندان سلطنتی انگلستان, شیطان پرستی در انگلستان, فراماسونری در انگلستان, جادوگری در آلمان و اشرافیت سیاه ایتالیا ( با توجه به آزادی که اینجانب به عنوان نویسنده این مقاله دارم, میخواهم بحث را با ارائه مثال هایی از این روابط ادامه دهم. گرچه این بحث در ظاهر به طور مستقیم به خاندان آستور مربوط نمیشود, اما در حقیقت به آنها ارتباط دارد).

تصور کنید فردی چشم انداز وسیع رویدادهای اتفاق افتاده در جهان مخفی را بررسی می کند, آنگاه ستاره دنباله داری را می بیند که به سرعت از آن چشم انداز عبور می کند. اگر بخواهد تاریخچه حقیقی آن ستاره دنباله دار را بدست بیاورد باید اثر حرکت آن را در طول آن چشم انداز دنبال کند. با این وجود کتب تاریخی از روی عمد اهمیت بسیاری از گروه ها و بازیگرانی را که در امتداد مسیر حرکت این ستاره دنباله دار قرار دارند را پنهان کرده اند.

گروه های خاص

فرقه شوالیه های کلاه خود یک جامعه مخفی ایلومناتی به سرکردگی سر فرانسیس بیکن بود. به منظور پنهان کردن مراسم و تشریفات ماسونی آن, سر فرانسیس بیکن نمایشنامه ای با عنوان ” فرقه شوالیه های کلاه خود” نوشت. این نمایش در سوم ژانویه سال ۱۵۹۴ اجرا شد و سپس در دسامبر ۱۵۹۴ به مدت ۱۲ روز دوباره به اجرا در آمد. در دسامبر ۱۵۹۴, نجیب زادگان انگلیسی که افکارشان به گونه ای شیطانی روشن شده بود با یکدیگر ملاقات کردند و یک “نمایش” اجرا کردند. با اجرای مراسم آشناییشان به صورت یک نمایش, آنان می توانستند خیلی خوب آن را پنهان کنند. سر فرانسیس بیکن در این نمایش شاه و “شاهزاده ارغوانی” بود. به چندین نفر گردنبند شوالیه گی کلاه خود اهدا شد, سپس سوگند یاد کردند و مجموعه وظایف آنان توسط ۶ مشاور عالی رتبه به روشی بسیار شبیه به آنچه امروزه پیروان شیطانی انجام میدهند به آنان محول شد. ممکن است برای خوانندگان این سوال ایجاد شود که این مباحث چه ارتباطی با خاندان آستور دارد. در واقع این فقط نگاهی اجمالی به پیش زمینه وقایعی استS.R.I.A.که به طور مخفی در اروپا اتفاق می افتاد.

ملکه انگلستان سر فرانسیس بیکن را که در آن زمان مرد جوان حدودا ۲۰ ساله ای بود به قاره اروپا فرستاد. سر فرانسیس بیکن به فرانسه سفر کرد و در مکان هایی مثل لوور, سن کلو, بلوآ, پاریس و پواتیه به گردش پرداخت. وی همچنین به آلمان, ایتالیا و اسپانیا سفر کرد. او ازدربارهای سلطنتی مختلفی همچون دربار مارگریت دووالوا دیدن کرد. مارگریت همسر شاه هنری ناوار بود. مادر او کاترین دو مدیچی شریر بود.

سر فرانسیس بیکن از جوامع مخفی بسیاری نیز دیدن کرد. در دربار مارگریت, او مدتی را با انجمن برادری “هفت شخص نامدار” گذراند که یک گروه متشکل از ۷ روشنفکر بود.

مطابق نظر آلفرد داد, بهترین زندگی نامه نویس سر فرانسیس بیکن( آلفرد تمام مدت زندگی اش را صرف مطالعه درباره فرانسیس بیکن کرد) فرانسیس بیکن هنگامی که در قاره اروپا بود به جوامع مخفی سری بسیاری وارد شد. او جادوی کابالائی, عرفان مصری, عرفان عربی و رسوم اشتین متزین آلمانی را فرا گرفت. ( داد, آلفرد, زندگینامه فرانسیس بیکن, لندن, …..)

با ارائه این اطلاعات قصد داشتیم تصویری از چگونگی ارتباط دنیای مخفی در اروپا با بخش های مختلف آن ارائه دهیم و نشان دهیم که خانواده های سلطنتی بسیاری جزو شاخه های این دنیای مخفی بوده اند.

باشگاه جوانان بی پروا: یک فرقه شیطانی مخفی بود که با فراماسونری اولیه ارتباط داشت. زمانی که ارتباط بین شیطان پرستان باشگاه جوانان بی پروا و نخبگان فراماسونری آشکار شد, فراماسونری و نخبگان اقدامات بنیادینی انجام دادند. ابتدا فراماسونری علنا اعلام کرد که هیچ ارتباطی با باشگاه جوانان بی پروا ندارد. سپس دولت باشگاه جوانان بی پروا را به طور علنی منحل کرد( به دستور افرادی که به باشگاه مرتبط بودند) بعدها باشگاه دوباره بی سر و صدا بازگشایی شد.

فلیپ, نخستین دوک وارتون(۱۶۹۸-۱۷۳۱) که دومین فرد از اشراف بود که توانست استاد بزرگ فراماسونری انگلستان گردد (استاد بزرگ لژ بزرگ) مدیر باشگاه جوانان بی پروا بود. او همچنین عضوی از مجلس اعیان بود. در سال ۱۷۲۶ انگلستان را ترک کرد و اساسا نزد ماسون ها شهرت بدی پیدا کرد و از وی فاصله گرفتند. جرج لی, کنت لیچفیلد نیز یکی دیگر از ماسون های برجسته بود که عضوی از باشگاه جوانان بی پروا بود. فرانکلین که از جهات مختلف سردسته فراماسون های آمریکا محسوب می شد و نیز رهبر چلیپای گلگون و تعدادی دیگر از گروه های مخفی سری بود هم از اعضای باشگاه جوانان بی پروا بود. در کتابی که تحت عنوان” به زیرکی مار باش” نوشته ام اشاره ای به شیطان پرستی فرانکلین نشده است, اما این فرد یکی از شیطان پرستان با اهمیت است که عضو فرقه ی جستجو بود. فرقه جستجو گروهی است که عهده دار برنامه هایی برای برپایی نظم نوین جهانی شیطان می باشد.

به خاطر بیاورید که جان جیکوب آستور شدیدا درگیر فراماسونری شده بود, تعدادی از دوستان صمیمی او مانند دویت کلینتون که فرماندار نیویورک بود و ژنرال جان ای آرمسترانگ نیز با فراماسونری در ارتباط بودند. کنت ساندویچ, بنجامین فرانکلین و سر فرانسیس داشوود که از مدیران باشگاه جوانان بی پروا و همچنین رئیس اداره پست انگلستان بودند نیز همگی فراماسون بودند. مقام آنها به عنوان رئیس اداره پست به آنان اجازه دسترسی کامل به مرسولات پستی و جاسوسی در ارتباطات قرن هجدهم را می داد. فردی که پس از داشوود به ریاست اداره پست رسید و پس از آن عضوی از پارلمان انگلستان گردید, یک ماسون به نام جان وایلکس بود. جان وایلکس در سال ۱۷۶۶ به این مقام منصوب شد (در سال ۱۷۷۴ شهردار لندن بود). وی سپس یکی از اعضای اصلی باشگاه جوانان بی پروا که یکی از دوستانش به نام ویلیز هیل بود را به منظور کمک رساندن در خدمات پستی به آنجا آورد.

رئیس بعدی اداره پست فردی شدیدا فاسد یعنی کنت شهر ساندویچ بود که تا سال ۱۷۷۱ در این منصب باقی ماند. بنجامین فرانکلین تابستان سال های ۱۷۷۲, ۱۷۷۳ و ۱۷۷۴ را در املاک داشوود واقع در ویکومب غربی گذراند. غارهایی که پایین دست املاک داشوود در ویکومب غربی واقع شده بودند محل اجرای آیین های جنسی شیطانی بودند که بنجامین فرانکلین نیز در آنها شرکت می کرد.

Ordo saturnus: (فرقه زحل)

یک فرقه شیطانی مخفی قدیمی در آلمان است. در خبرنامه های اخیر تلاش کرده ام مردم را با معنای زحل آشنا کنم. زحل به معنی شیطان است. با دانستن این معنی می توانیم مفهوم سخن جان جیکوب آستور چهارم را در کتابش با عنوان ” سفری به جهان های دیگر” را بفهمیم که می گوید: ” روح پرهیزگاران رخت بربسته در زحل پیدا شد, که در آن با زمینه ای از موسیقی عجیب, قلب های تپنده, مغزهای روشن و مراکز فعالیت معنوی, حرکت می کردند و می لرزیدند”. (توضیح: جان جیکوب آستور چهارم به داشتن شهوت جنسی سیر نشدنی برای لمس کردن زنان مشهور است)

یکی از افرادی که لازم است در زمینه این فرقه راجع به او اطلاعات کسب کرد والنتین جئون نام دارد که مشاور جان جیکوب آستور در والدروف آلمان بوده است. به احتمال زیاد جئون با تشکیلاتی مانند (فرقه زحل) در ارتباط بوده است.

جان جیکوب آستور آلمان را به مقصد انگلستان و آمریکا ترک می کند

جان جیکوب آستور وارد انگلستان شد و احتمالا برادرش جرج او را به خوبی با سازمان جاسوسی انگلستان اشنا کرد. در هر صورت او با سازمان جاسوسی انگلستان که همواره ارتباط نزدیکی با فراماسونری و طبقه ممتاز دارد مرتبط بود. او مدتی با خانواده بکهاوس که خانواده ای اشرافی بود معاشرت داشت. چگونه ممکن است که چنین جوان به ظاهر تهیدستی به این آسانی در جایگاه اجتماعی خانواده بکهاوس پذیرفته شود؟ زندگینامه نویسان معاصر هیچ توضیحی راجع به این موضوع نداده اند.

پس از ۴ سال برادرش جرج اورا به آمریکا فرستاد تا در آنجا نماینده کمپانی موسیقی جرج باشد. هنگامیکه در سال ۱۷۸۴ در سن ۲۰ سالگی وارد آمریکا شد, برادرش هنری با وی ملاقات کرد و او را با دنیای مخفی در شهر نیویورک آشنا کرد.

شرکت توماس بکهاوس جایگاه برجسته ای در تجارت پرسود پوست خز داشت. جان جیکوب آستور می خواست تجارت خز را تحت کنترل خود در آورد. در اینجا باید به این نکته توجه کرد که در کمیته ۳۰۰ نخبگان که یک گروه قانون گذاری در ایلومناتی است این تصمیم گرفته شد که جان جیکوب آستور می تواند وارد تجارت خز و مواد مخدر افیونی شود.

شرکت دوپ(مواد مخدر) نشان می دهد که خانواده آستور نخستین خانواده آمریکایی بود که وارد تجارت تریاک شد و این تجارت یکی از امتیاز های ویژه ی آنها بود که اکثر تجارت های دیگر در آمریکا حتی نمی توانستند برای رقابت با آن تلاش کنند. اما چرا؟ شرکت دوپ پاسخی به این پرسش نمی دهد, اما اینجانب می دانم که دلیلش این است که که کمیته ۳۰۰ در اینباره تصمیم گیری می کرد, نه اقتصاد آزاد. در آن زمان سود حاصل از تجارت خز ۱۰۰۰% بود. می توان گفت که امتیاز تجارت خز مانند یک دیگ طلا بود که کمیته ۳۰۰ به آستور بخشید. و دلیل چنین اتفاقی می تواند تنها این باشد که خاندان آستور از قبل در والدورف عضوی از یکی از دودمان های اصلی شیطانی بودند. ( امروزه اعضای ایلومناتی خانواده آستور از اعتبار و نفوذ خود برای کمک به ایلومناتی در تجارت مواد مخدر استفاده می کنند). ویلیام بکهاوس, نماینده آمریکایی خاندان بکهاوس در لندن و هنری برادر جان جیکوب, دو نفر از مرتبطین اصلی جان جیکوب در آمریکا بودند. دیری نگذشت که جان جیکوب با هر نوع فردی که با دنیای مخفی در نیویورک در ارتباط بود ملاقات کرد. جان جیکوب با سارا تاد ازدواج کرد. کریستینا باربارا نامادری جان جیکوب به این صورت توصیف شده است: ” نامادری بی رحم تمام عیار افسانه های جن و پری”. جان جیکوب “اصل نفع شخصی را تا حد یک فلسفه توسعه داد و ادعا می کرد که نسبت به افرادی که توان و قدرت کمتری از او دارند از یک برتری ذاتی برخوردار است, نوعی حق خدادادی برای استثمار جهان و ساکنان آن برای کسب منافع شخصی خودش. این مسئله تنها یک نوع مکتب انسان بیزاری (مکتب کلبیون) نبود, بلکه اعتقادی حقیقی بود مبنی بر اینکه او یکی از افراد برگزیده ای بود که زندگی تنها به خاطر آسودگی و پیشرفت او ترتیب داده شده بود…اینگونه انسان ها افراد تاریخ سازی هستند, اما از دیدگاه انسانی باعث انحراف آن هستند, چرا که در دنیای آنها و قوانینی که آنرا اداره می کند هیچ جایگاهی برای اخلاقیات وجود ندارد.” (سینکلیر دیوید, خاندان استور و اوقات آنها, صفحه ۵۹)

” آستور فراماسونری را به طور جدی دنبال می کرد….درجات (فرماندار دویت) کلینتون به سرعتی غیر عادی ترفیع می یافت, اما مهاجر آلمانی(جان جیکوب) نیز که بعضی اوقات به شیوه ای مبهم و در لفافه سخن می گفت فاصله زیادی از کلینتون نداشت. سرانجام استور از کلینتون سبقت گرفت.” (ترل,تجارت خز آستور, صفحه ۸۴).

جرج کلینتون, عموی دویت کلینتون, که در زمان ریاست جمهوری جفرسون نائب رئیس وی بود نیز یکی از اعضای لژ هلند شماره ۸ آنها بود. آرچیبالد راسل از خاندان راسل و همچنین دو عضو از خانواده ی ممتاز لیوینگستون نیز در آن زمان از اعضای این لژ بودند. خانواده لیوینگستون در آن زمان در کمیته ۳۰۰ فعالیت داشتند. در یکی از کتب مرجع ماسونی چنین اظهار شده است که فعالیت های لژ شماره ۸ هلند به زبان آلمانی اداره می گردید. در این صورت چرا اینهمه افرادی که مسلما زبان مادریشان انگلیسی بوده است در آنجا فعالیت داشته اند؟

در نشریه ۱/۱/۹۳ معاملات ملکی کثیف آستور و فعالیت او به عنوان مهره اصلی تجارت مواد مخدر مورد بحث و بررسی قرار گرفت. با این حال نقشه ی آستور برای ایجاد کشوری در سواحل غربی عملی نشد. توماس جفرسون, که به تازگی فهمیده ام عضوی از ایلومناتی بوده است, در این نقشه دست داشت. جفرسون چنین گفته است که:” امید دارم کشوری مستقل در سواحل اقیانوس آرام تاسیس کنم. کشوری که با پیوندهای خونی, زبانی و دوستی به ایالات متحده مرتبط باشد.” قرار بود ناحیه شمال غربی به کشوری مستقل تحت حاکمیت آستور تبدیل شود, اما این نقشه بنا به دلایل مختلف با شکست سختی روبرو شد. مطلب دیگری که در مقاله قبلی ذکر نشد این مساله است که جان جیکوب آستور چگونه توانست با استفاده از سیستم پیک خود و دوستان قدرتمندش از جنگ سال ۱۸۱۲ سود ببرد. آستور می دانست که جنگ ۱۸۱۲ در حال آغاز است و خود را آماده کرد تا از راه های مختلف از آن سود ببرد. ( جان ای آرمسترانگ۱۸۴۳-۱۷۵۸, برادر و دوست ماسون او, به عنوان وزیر جنگ آمریکا به انگلیسی ها برای پیروزی در جنگ کمک می کرد. بعدها یکی از نوادگان جان آرمسترانگ با خاندان آستور وصلت کرد)

خود آستور نیز هنگامیکه می توانست از کمک به انگلیسیها سود ببرد, به آنها کمک می کرد.

جفرسون و گالاتین که هردو عضو ایلومناتی بودند امتیازات دریانوردی ویژه ای به آستور دادندکه منافع زیادی را برای او در پی داشت. وقتی که جنگ علیه بریتانیای کبیر اعلام شد, آستور مامورانی را به استحکامات نظامی انگلستان در کانادا فرستاد و به آنان درباره جنگ اطلاع داد. این کار باعث شد انگلیسی ها پیش از آنکه یکانهای آمریکایی بفهمند, از جنگ آگاه شوند. در نتیجه انگلیسی ها توانستند استحکامات نظامی آمریکا در قسمت شمال را به تصرف خود در آورند و کنترل انگلستان را بر روی تجارت خز منطقه را تضمین کنند.تحت کنترل درآموردن بازار پوست خز برای آستور ضروری بود زیرا پس از آنکه پوست خز انگلستان تحریم شود, او با رقابت کمتری روبرو خواهد بود.

او از رئیس جمهور اجازه ویژه برای وارد کردن تمام پوست های خزی که مالک آنها بود به کشور دریافت کرد و پیش از جنگ از آنها در کانادا نگهداری می کرد. او از این اجازه به طور غیر قانونی استفاده کرد تا خزهای جدید را به تصرف خود در آورد. زمانی که جنگ به پایان رسید آستور قادر بود با استفاده از خز هایی که در اختیار داشت اشتیاق هر فردی را به آمدن به اروپا بر انگیزد وبه آسانی پول زیادی به جیب بزند. بعدها آستور با فرستادن اطلاعاتی به واشنگتن دی سی درباره شورشی در یکی از دژهای انگلستان این لکه ننگ را از دامان خود پاک کرد. با این اطلاعات ارتشآمریکا توانست از موقعیت ضعیف دشمن سوء استفاده کند و منطقه را به تصرف خود در آورد.

جان جیکوب آستور به تجارت اسلحه مشغول شد و جنگ افزارهای او حداقل در یکی از انقلاب های آمریکای لاتین مورد استفاده قرار گرفتند. این نکته را به خاطر داشته باشید که تمامی انقلاب های آمریکای لاتین در لژهای ماسونی برنامه ریزی شده بودند.

هنگامی که کارمندان جان جیکوب آستور وارد داد و ستد با مراکز تجاری پوست خز آستور می شدند, در قبال آن به آنها اعتبارات اسنادی پرداخته میشد. سپس آستور مامورانش را می فرستاد تا آنان را به قتل برسانند و بدین وسیله کارخانه خز آستور بتواند پول بیشتری جمع کند. آنان مسئولیت این کشتارها را به گردن هندی ها می انداختند.

زاخاری تیلور می گوید: ” اگر کارخانه خز آمریکا را به طور کلی در نظر بگیریم, به نتیجه می رسیم که آنان بزرگترین اراذلی هستند که جهان تا کنون به خود دیده است.”

ویلیام بکهاوس آستور

او پسر جان جیکوب آستور بود. ویلیام بکهاوس آستور به دلیل تبعیض طبقاتی که میان هزاران مستاجر خود در نیویورک قائل می شد بدنام و منفور بود. مستاجرین او که مخالف شرایط سخت و کثیف زندگی در ساختمان های متعلق به آستور بودند, بارها علیه وی شورش کردند اما آستور همواره شکایات آنان را نادیده می گرفت و شورش های آنها توسط پلیس سرکوب می شد. تنها نیمی از کودکان مستاجر او توانستند تا ۲۰ سالگی زنده بمانند. خاندان آستور ارتباط عمیقی با انجمن تامانی نیویورک داشتند. ویلیام بکهاوس آستور از مدیریت فاسد فرناندو وود,شهردار بدنام نیویرک, حمایت می کرد. در آن زمان دولت متشکل از مجموعه ای از مفسدین بود. هنگامیکه کارهای وود افشا شد, از دخالت آستور در آنها چشم پوشی شد. این نمونه ای دیگر از قدرت آستور است.

جان جیکوب سوم

او پسر ویلیام بکهاوس آستور بود. جان جیکوب سوم نیز درست به اندازه پدر و پدر بزرگش مغرور, بیرحم و فاسد بود. او ” کارگاه های عرق ریزی” (محل انجام کارهای بسیار سنگین و طاقت فرسا) را برای توده های فقیری که در املاک استیجاری او در نیویورک زندگی می کردند احداث کرد. وی همچنین از سیاستمداران فاسدی همچون “رئیس” تووید جنایتکار که مدیر شهر نیویورک بود حمایت می کرد. “حلقه ی تووید” میلیون ها دلار از نیویورک سرقت کردند. شهردار تووید و دار و دسته اش پیش از آنکه سرانجام دستگیر شوند و به زندان بروند, ۲۰۰ میلیون دلار هزینه روی دست شهر گذاشتند. اینبار هم قدرت جان جیکوب سوم باعث شد مطبوعات دخالت او در این جرائم را کاملا نادیده بگیرند, این در حالی بود که تووید به حبس ابد محکوم شد.

شاخه چنلر

اکثر اعضای خانواده آستور به انگلستان رفتند, اما شاخه ای از آستورها که آشکارا با شیطان پرستی و جهان مخفی در ارتباط است خانواده ی چنلر می باشد. خانواده چنلر به واسطه ” مادی” آستور وارد, با آستورها همخون هستند. پدر و مادر خانواده چنلر در همان سنین کودکی آنها درگذشتند و خانواده آستور راکبی استیت در نیویورک را به آنها بخشیدند تا یکی از دخترخاله ها آنها به نام مری مارشال بتواند فرزندان چنلر را بزرگ کند.

خانواده چنلر شاخه ای است که تمام نشانه های سلسله ی شیطانی را به وضوح دارد. زندگی در عمارت راکبی چنلرها بدون شک بدین صورت بوده است. خاندان چنلر در میان عموم مردم شناخته شده نیستند اما قسمتی از چشم انداز اجتماعی طبقه ممتاز بوده اند.

تئودور روزولت و سناتور هنری کابوت لاج (از اعضای خاندان ممتاز کابوت) دوستان صمیمی چنلرها بودند. خاندان چنلر شهرک رنوک رپیدز را در کارولینای شمالی احداث کردند. ( امیدوارم زمانی بتوانم ناحیه تفریحی در این منطقه که به عنوان”بازار گوشت” ایلومناتی است را به خوانندگان معرفی کنم. خانواده هایی همچون خانواده بیل کلینتون هر سال برای تعطیلات به آنجا می روند تا با سایر خانواده های نیمه مدیریتی که خدمتکاران ایلومناتی هستند معاشرت کنند. در آنجا “دیده بان” های ایلومناتی افرادی را که برای وظایف سیاسی و…مدنظر دارند تحت نظر گرفته و انتخاب می کنند).

در اینجا یتیمان آستور, یعنی خانواده چنلر که یکی از موضوعات مورد علاقه ما در این تحقیق هستند معرفی خواهند شد:

جان آرمسترانگ چنلر با یک رمان نویس عارف مسلک و معتاد به مورفین به نام امیلی ریوز ازدواج کرد. ” یک بار وقتی در تاریک روشن سحر بی هدف راه می رفتیم مشتاقانه از من پرسید: “به نظر تو اگر من یک فنجان پر از خون گرم و جوشان بنوشم می توانم یک پری واقعی ببینم؟” …بعدها در یک دوره زمانی نگران این مساله بود که شیطان برای همیشه از بهشت رانده شده است, او با چشمانی اشکبار دعا می کرد تا شیطان سرانجام مورد بخشش قرار گیرد و دوباره به سعادت الهی بازگردد.” (توماس,اخیرا, یتیمان آستور:غرور شیرها, صفحه ۷۶)

جان به تجربه های عرفانی که خودش آنرا “بودیسم محرمانه” می نامید می پرداخت. به دلیل وسواس او به انجام این تمرینات و نزاع شغلی با برادرانش, آنها او را به تیمارستان فرستادند. وی سرانجام از تیمارستان مرخص شد. حال این سوال پیش می آید که کل داستانی که منجر به حبس او شد چه بوده است. بودیسم محرمانه یا “قوای ذهنی ایکس( اکس فکالتی)” نوعی وضعیت خلسه بود که طی آن یک روح از طریق او صحبت می کرد یا به طور ناهشیار چیزی می نوشت. هنگامی که این روح به واسطه او فعالیت می کرد, رنگ چشمان وی تغییر می کرد.

مارگارت لیوینگستون چنلر به استفاده از حقوق راکبی ادامه داد. وی با خاندان آلدریچ که یکی از خاندان های دیگر ایلومناتی است وصلت کرد.آلدریچ ها اکنون مالک راکبی هستند.

ویلیام چنلر دوست تام فولی, رهبر منطقه تامانی از ناحیه ایرلندی-ایتالیایی در شرق سیتی هال بود. دوست دیگر او جک فولانزبی بود. پسرعمه جک فولانزبی, ویلیام رندولف هرست بود, وی یک ایلومناتی ۶ بود که وزارت بیلی گراهام را در سال های نخست از طریق سرمایه گذاری آغاز کرد.

خاندان هرست عضو ایلومناتی هستند. دان هرست بائور که یکی از نوادگان راثچایلد است نام خود را به دان هرت تغییر داده است.

امیلی رایوز,همسر وینتروپ چنلر, که پدرش ویلیام کبل رایوز بود, زیر نظر استاد توماس جفرسون به مطالعه حقوق پرداخت.

خویشاوندی با روزولت

خاندان روزولت با خاندان دلانو که یک خانواده اشرافی سیاه پوست اهل ونیز هستند نسبتی دارند که به قرن ها پیش بر میگردد. زندگی این خانواده همچنین با زندگی خانواده آستور در هم آمیخته شده. به عنوان مثال:

فرانکلین هوگز دلانو, وارث دارایی کلان از روغن نهنگ, با لاویا آستور, دختر ویلیام بکهاوس آستور اصلی ازدواج کرد.

جیمز روزولت روزولت با هلن استور, دختر کوچکتر ویلیام بکهاوس آستور ازدواج کرد.

جیمز روزولت که یک فراماسون بود با خواهرزن وینسنت آستور ازدواج کرد.

در آخر …

با نگاهی مجدد به زندگی خاندان آستور, دوران اولیه(کودکی) زندگی جان جیکوب آستور و رابطه او با شیطان پرستی را با جزئیات بیشتری مورد بررسی قرار دادیم.سپس نگاهی به زندگی پسر و نوه او که پس از مرگ جان جیکوب اداره خاندان آستور را به عهده داشتند انداختیم. ما با فرومایگی آنها و ارتباطشان با مفاسد و انحرافات بیشتر آشنا شدیم. سپس به بررسی این مساله پرداختیم که شیطان پرستی و جوامع مخفی چطور حتی قبل از آمدن جان جیکوب به امریکا در انگلستان وجود داشته اند. سه سازمان مخفی مهم در قرن های هفدهم و هیجدهم معرفی شدند. سپس به بررسی خاندان چنلر که شاخه ای از خاندان آستور و عضوی از شیطان پرستی هستند پرداختیم. همچنین به چگونگی ارتباط خاندان روزولت و دلانو با خاندان آستور نگاهی انداختیم…

منتظر مقاله بعدی این مطلب باشید ، به زودی بر روی سایت قرار خواهد گرفت…

فایل پی دی اف این مقاله

با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : شنبه 4 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

 

پاشنه آشیل های رژیم صهیونیستی

صهیونیسم جهانی با حمایت وسیع از این رژیم سعی در برقراری حکومت جهانی یهود در مکانی که سرزمین مقدس می‌نامد،دارد اما

 

ساختار فاشیستی و نژادپرستانه‌ی حاکم بر این رژیم که با سایر قومیت‌ها و نژادها مانند برده‌دار و برده برخورد کرده و در برخورد با مردم خود نیز رویکردی طبقاتی داشته، به عاملی برای زوال آن تبدیل شده است.

تضادهای درونی اسراییل

اگرچه اسراییل خود را مانند یک کشور به سازمان ملل تحمیل کرد اما فارغ از پرداختن به عدم مشروعیت این رژیم، اسراییل را نمی‌توان دارنده‌ی مؤلفه‌هایی دانست که بر یک واحد سرزمینی به نام کشور اعمال می‌شود چرا که اکثریت آن را مهاجرانی تشکیل می‌دهند که مدعی هستند ۲۵۰۰ سال پیش اجدادشان در این سرزمین زندگی می‌کرده‌اند. ادعای مالکیت نسبت به سرزمینی که اجداد آن‌ها در چند هزار سال پیش در آن می‌زیسته‌اند، مضحک و بی‌معنا است و اگر این قاعده را به تمام جهان تعمیم دهیم، باید شاهد یک جنگ جهانی تمام عیار باشیم که تا کشته شدن آخرین بشر ادامه خواهد یافت.

این رژیم برای این که در مردم حس مالکیت نسبت به زمین و به دنبال آن سرزمین ایجاد کند، قوانینی وضع کرده است که طبق آن‌ها ۵ سال کار کشاورزی معادل ۹ سال خدمت در ارتش محاسبه می‌شود. با این وجود بسیاری از یهودی‌های مهاجر به فلسطین اشغالی که از اروپای شرقی وارد این سرزمین می‌شوند، به دنبال اخذ تابعیت آمریکایی هستند و ترجیح می‌دهند محیط ناامن سرزمین‌های اشغالی را رها کرده و عازم آمریکا شوند. توقف ۵ ساله در اسراییل تنها به دلیل آماده کردن شرایط برای مهاجرت به ایالات متحده است.

این رژیم برای این که در مردم حس مالکیت نسبت به زمین و به دنبال آن سرزمین ایجاد کند، قوانینی وضع کرده است که طبق آن‌ها ۵ سال کار کشاورزی معادل ۹ سال خدمت در ارتش محاسبه می‌شود.

پاشنه آشیل های رژیم صهیونیستی

اقتصادی با کنترل از راه دور

اقتصاد رژیم اسراییل از ساز و کارهای عادی اقتصادی پیروی نمی‌کند. کمک‌های آمریکا، شرکت‌های چندملیتی صهیونیستی و کشورهای اروپایی که خود را وامدار این رژیم می‌دانند، ستون اصلی بقای آن است. تولید ناخالص داخلی این رژیم ۲۱۳ میلیارد دلار است که معادل ۱٫۵ درصد کمک مستقیم در اختیار آن قرار می‌گیرد. این حاتم بخشی از طرف آمریکایی‌ها که بدون هیچ پیش شرطی انجام می‌شود، بی نظیر است و شامل هیچ یک از دیگر متحدان این رژیم نمی‌شود.

«استیفن والت» و «جان میرشایمر» در «لابی اسراییل و سیاست خارجی ایالات متحده» در این باره می‌نویسند: «از زمان جنگ اکتبر ۱۹۷۳میلادی واشنگتن به میزانی از اسراییل حمایت به عمل آورده که در مقابل آن، کمک‌های اعطا شده به دیگر کشورها ناچیز است. اسراییل از سال ۱۹۷۶م. بزرگ‌ترین دریافت‌ کننده‌ی کمک‌های سالا‌نه‌ی مستقیم اقتصادی و نظامی ایالا‌ت متحده و بزرگ‌ترین دریافت کننده‌ی مجموع کمک‌ها از زمان جنگ جهانی دوم به بعد بوده است. مجموع کمک مستقیم آمریکا به اسراییل، بالغ بر ۱۴۰ میلیارد دلا‌ر بر حسب نرخ دلا‌ر سال ۲۰۰۳م. بوده است.

اسراییل در سال، حدود ۳ میلیارد دلا‌ر کمک مستقیم دریافت می‌کند که تقریباً یک‌ پنجم بودجه‌ی کمک‌های خارجی آمریکاست. بر حسب آمار سرانه، ایالا‌ت‌ متحده سالا‌نه به هر شهروند اسراییلی سوبسیدی معادل ۵۰۰ دلا‌ر اعطا می‌کند. این دست و دلبازی هنگامی جلب توجه می‌نماید که به خاطر داشته باشیم اسراییل اکنون یک کشور ثروتمند صنعتی است که درآمد سرانه‌ی مردم آن کم و بیش معادل کره جنوبی یا اسپانیا است.

اسراییل امتیازات ویژه‌ی دیگری نیز از واشنگتن دریافت می‌کند. سایر کمک‌ گیرنده‌ها، وجوه مربوط را در اقساط سه ماهه دریافت می‌کنند، حال آن‌ که اسراییل تمام سهم خود را یک‌جا، در ابتدای هر سال مالی دریافت می‌نماید و بدین‌ترتیب صاحب منفعتی اضافی می‌شود. اکثر دریافت‌ کنندگان کمک‌های نظامی آمریکا موظف‌اند تمام کمک دریافتی را در ایالا‌ت متحده خرج کنند، اما اسراییل مجاز است حدود ۲۵ درصد سهمیه‌ی دریافتی خود را صرف حمایت از صنایع دفاعی داخلی خود کند.

سایر کمک‌ گیرنده‌ها، وجوه مربوط را در اقساط سه ماهه دریافت می‌کنند، حال آن‌ که اسراییل تمام سهم خود را یک‌جا، در ابتدای هر سال مالی دریافت می‌نماید و بدین‌ترتیب صاحب منفعتی اضافی می‌شود.

اسراییل تنها کمک‌ گیرنده‌ای است که مجبور نیست در مورد نحوه‌ی خرج‌ کردن کمک‌های دریافتی خود

توضیح بدهد. وجود این استثنا عملاً ‌از این امر جلوگیری می‌کند که بتوان جلوی مورد استفاده قرار دادن پول‌های دریافتی برای اهدافی مغایر با اهداف ایالا‌ت‌ متحده ـ نظیر ایجاد شهرک‌های مسکونی را در ساحل غربی ـ گرفت.»

این تنها قسمتی از داستان کمک‌های مالی آمریکا به اسراییل است. قسمت قابل توجهی از قراردادهای پنتاگون که به شرکت‌ها واگذار می‌شود را پیمانکاران نظامی اسراییلی مال خود می‌کنند. هیچ کشوری مانند ایالات متحده حوزه‌ی امنیتی خود را این چنین به خارجی‌ها واگذار نمی‌کند. این کمک‌های بی چشم داشت اقتصادی به اسراییل، این رژیم را به وضعیتی کشانده است که بدون حمایت آمریکا اقتصادش در یک شب فرو خواهد پاشید.

پاشنه آشیل های رژیم صهیونیستی

نژادپرستی از نوع یهودی

اگرچه سران رژیم صهیونیستی که غیر از «ایهود اولمرت» همگی از نظامیان بوده‌اند ادعا می‌کنند که برای آرمان یهود مبارزه می‌نمایند، اما برخورد آن‌ها در داخل کشور خود، طبقاتی و ناعادلانه است. مهاجرین به سرزمین‌های اشغالی با وعده‌ی زندگی آرام و آرمانی راهی آن جا می‌شوند، اما در عمل با نظامی فاشیستی که اکثر را به خدمت اندکی درآورده است، روبه‌رو می‌شوند.

نابرابری‌های اجتماعی در سال جاری میلادی، اعتراض‌های اجتماعی فراوانی را به دنبال داشته است. برای نخستین بار در بین مهاجران یهودی به سرزمین‌های اشغالی، تظاهرات عظیمی روی داد. تظاهرات چند صد هزار نفری برای رژیمی که تنها ۷٫۴ میلیون جمعیت دارد، رقم بسیار بالایی است. اگرچه قسمت قابل توجه‌ای از این تعداد (یک میلیون و سیصد و پنجاه هزار نفر) را فلسطینی‌های مسلمان تشکیل می‌دهند.

خواسته‌های تظاهر کنندگان جالب بود و نشان می‌داد نابرابری‌های اجتماعی اساس این رژیم را به چالش کشیده است. آن‌هامی‌گفتند که خانواده‌های اسراییلی دخل و خرج هماهنگی ندارند. هزینه‌ی زندگی آن‌ها بالا رفته و سال‌ها است که نتوانسته‌اند حتی یک شِکل پس انداز کنند. این همان چیزهایی است که در غرب هم بر زبان معترضان جاری می‌شود. یعنی نظام سرمایه‌داری یهود ساخته‌ای که مردم مسیحی غرب را به ستوه آورده از طرف اقلیت حاکم بر مقدرات یهودیان، زندگی اکثریت را نیز دشوار کرده است.

شکاف بین اشکنازی‌ها (یهودیان عمدتاً غرب تبار) و سفاردی‌ها (یهودیان مهاجر از خاورمیانه و شمال آفریقا) چالش دیگر این رژیم است. اشکنازی‌ها خود را برترین قوم در میان اقوام یهود دانسته و برای خود اعتبار ویژه ای قایل هستند. اگرچه سفاردی‌ها نیز بیکار ننشسته و چندی پیش اخباری در رسانه‌ها منتشر شد که نشان می‌داد عده‌ای از کودکان اشکنازی به وسیله‌ای برای آزمایش‌های شیمیایی تبدیل شده‌اند.

اقتصاد وابسته به خارج که از مکانیسم‌های عادی اقتصادی پیروی نمی‌کند، نابرابری اجتماعی و سلطه‌ی سران صهیونیسم بر باقی یهودیان و جدال قومی شدید، به ابزارهایی برای متلاشی کردن پایه‌های این رژیم تبدیل شده‌اند. با این که سران رژیم مدام در گوش مهاجران به سرزمین‌های اشغالی می‌خوانند که همسایگان ما را محاصره کرده‌اند و باید برای مقابله آماده باشیم، اما اعتراض‌های وسیع مردمی نشان می‌دهد که ساختار فاسد و ناعادلانه‌ی حاکم، معترضان را به نقطه‌ای بی بازگشت رسانده که یا باید برای همیشه در شرایطی غیرقابل تحمل زندگی نمایند و یا این که بر ضد نظام موجود شورش کنند.

پاشنه آشیل های رژیم صهیونیستی

در محاصره

مرور تاریخ فلسطین اشغالی از سال ۱۹۴۸م. تاکنون نشانگر تغییراتی شگرف در وضعیت رویارویی مردمی است که خود را در برابر بزرگ‌ترین کانون قدرت بین‌المللی به ناگاه بی دفاع یافتند. هجوم گسترده‌ی یهود و بی‌رحمی‌هایی که در حق مردم فلسطین انجام شد، باعث گردید که بسیاری از مردم از ترس، آوارگی را بر تحمل خطرهای بی‌پایان درگیر شدن با صهیونیسم ترجیح دهند، در واقع هدف صهیونیسم نیز همین بود.

برتری صهیونیست‌ها در کیفیت سلاح، سازماندهی و پشتیبانی کشورهای غربی به خصوص استعمار انگلیس و سپس آمریکا باعث برتری بلامنازع آن‌ها در نبردها شده بود. اوج برتری رژیم صهیونیستی در جنگ ۶ روزه بود که تحقیر آمیزترین شکست را به اعراب تحمیل کرد. در تمامی این جنگ‌ها و حتی جنگ ۱۹۷۳م. ارتش رژیم صهیونیستی به راحتی دشمنان را قلع و قمع می‌کرد و جمله‌ی «جنگ بازی عرب‌ها نیست» بارها از سوی نظامیان صهیونیست بر زبان جاری شد. این برتری‌ها در زمانی نصیب اسراییل می‌گردید که مردم منطقه بسیاری از رهبران خود را که هم اینک خیانت آن‌ها اثبات شده است، خادم پنداشته و هنوز از بیداری اسلامی خبری نبود.

«سعدالدین شاذلی» کسی که طراح جنگ «یوم کیپور»(اکتبر۱۹۷۳م.) بوده است، در خاطراتش با عنوان «جنگ اکتبر ۱۹۷۳م.» که در ایران به چاپ رسیده، می‌نویسد: «با این جنگ، افسانه‌ی شکست ناپذیری ارتش اسراییل به پایان رسید و این جنگ پایانی بود بر خطوط یالو در صحرای سینا و آلون در بلندی‌های جولان.»

با این که در یوم کیپور پیروزی‌هایی به دست آمد، اما در پایان جنگ پایتخت‌های دو کشور عربی «مصر» و «سوریه» در خطر اشغال قرار گرفتند. جنگ یوم کیپور در حالی به پایان رسید که نیروهای اسراییلی در فاصله‌ی ۱۱۰ کیلومتری از «قاهره» و ۳۲ کیلومتری از «دمشق» قرار داشتند. پس این بزرگ‌ترین پیروزی اعراب نیز چندان درخشان نیست و در واقع مقاومت اعراب بیش‌تر شده بود، نه این که پیروزی خاصی به دست آمده باشد، اما همین افزایش مقاومت نیز به اثبات ادعای بحث که همان تطبیق تدریجی مقاومت با قدرت رژیم صهیونیستی باشد، کمک می‌کند. مردم منطقه پس از آزمودن مکاتب وارداتی سوسیالیسم، لیبرالیسم و التقاط به آموزه‌های اسلامی بازگشته‌اند و به دنبال طرحی متفاوت هستند. یک مثال تاریخی درباره‌ی تطبیق با شرایط سخت از جهت برخورد با دشمنان وجود دارد.

مردم منطقه پس از آزمودن مکاتب وارداتی سوسیالیسم، لیبرالیسم و التقاط به آموزه‌های اسلامی بازگشته‌اند و به دنبال طرحی متفاوت هستند.

«داگلاس نورث» اقتصاددان نهادگرا به بررسی تسلط لژیون‌های رومی در اروپا با تأکید بر مورد ژرمن‌ها پرداخته است. وی می‌گوید که رومی‌ها در دسته‌های کوچک هزار و یا دو هزار نفری به راحتی قادر بودند دسته‌های تا ده هزار نفری ژرمن‌ها را مغلوب کنند. این پیروزی‌های آسان به نظمی باز می‌گشت که رومی‌ها از آن برخوردار بودند.

چند قرن بعد اوضاع کاملاً دگرگون شده بود و دیگر از آن پیروزی‌های آسان خبری نبود. دلیل این امر به زیستن دو گروه با یکدیگر و انتقال آرام تجربه و نظم رومی‌ها به ژرمن‌ها باز می‌گردد. ژرمن‌ها نیز به توانایی‌های رومی‌ها دست یافته بودند و شیوه‌ی جنگیدن با روش‌های پیچیده را آموخته بودند. بنابراین رومی‌ها دیگر با گروه‌های جنگ نا بلد طرف نبودند که بتوانند به راحتی آن‌ها را مغلوب کنند. این همزیستی باعث تغییرات اساسی در وضعیت طرفین شده بود که آنی‌‌ترین نتیجه‌ی آن افزایش هزینه‌های نبرد برای لژیون‌های رومی بود. در نهایت این ژرمن‌ها بودند که بر روم غلبه کرده و امپراطوری مقدس رومن-ژرمنی را تأسیس کردند، همان که «ولتر» به طنز آن را نه مقدس و نه رومی می‌نامید.

روند جنگ‌های اعراب با رژیم صهیونیستی، سخت‌تر شدن شرایط جنگ برای این رژیم را به خوبی نشان می‌دهد. اسراییل در سال ۱۹۴۸م. به راحتی فلسطینی‌ها را شکست داد. در ژوئن ۱۹۶۷م. نبرد این رژیم با کشوهای مصر، اردن، سوریه و ساف تنها ۶ روز به طول انجامید و تحقیرآمیزترین شکست نصیب اعراب شد. در یوم کیپور در ۲۰ روز اول جنگ برتری با اعراب بود و دخالت آمریکا به صورت کمک با تسلیحات پیشرفته بود که وضعیت جنگ را به سود اسراییل تغییر داد.

«نوام چامسکی» جنگ اکتبر ۱۹۷۳م. را به منزله‌ی شوکی می‌داند که باعث گردید اعراب نیز جدی گرفته شوند. مقایسه‌ی نبردهای کلاسیک انجام شده نشان می‌دهد که روند نبردها به سود رژیم صهیونیستی نبوده است و آن‌ها در هر نبرد تلفات بیش‌تری را متحمل شده و با دشواری‌های بیش‌تری روبه‌رو شده‌اند، اما این تمام ماجرا نیست و توجه به دو جنگ اخیر رژیم صهیونیستی ابعاد بهتری از این تغییر در میزان قدرت را نشان می‌دهد. در جنگ ۳۳ روزه، اسراییل به معنای واقعی کلمه تحقیر شد؛ آن‌ها نه تنها نتوانستند «حزب الله» را از بین ببرند و یا حداقل خلع سلاح کنند بلکه در دست‌یابی به هدف تصرف جنوب لبنان تا رودخانه‌ی «لیتانی» نیز ناکام ماندند.

حزب الله ناوچه‌ی مدرن «ساعر ۵» اسراییل را در ۱۲ مایلی آب‌های بیروت غرق کرد. ۹ تانک «مرکاوا» در جنگ منهدم شد که ۲۶ نفر در درون آن‌ها سوختند. مجله‌ی تخصصی «دیفنس نیوز»[۱]در مورد تانک‌های معروف اسراییلی نوشت: «پس از ۳۳ روز جنگ بر ضد حزب‌ الله که به شایستگی از موشک‌های ضد تانک برای جلوگیری از نفوذ زمینی اسراییل استفاده کرد، ژنرال «گنتز» و دیگر فرماندهان نظامی اسراییل تصمیم گرفتند درباره‌ی جنگ تانک‌ها تجدید نظر کنند. رزمندگان حزب الله قادر بودند با یک سلاح معمولی ضد تانک به راحتی یک تانک بسیار گران قیمت را منهدم کنند؛ در حالی که در گذشته این تانک‌ها در جنگ‌ها جولان می‌دادند.»

رژیم اسراییل خود را با کسانی مواجه می‌بیند که دیگر از وی ترسی ندارند و بسیاری از روش‌های جنگی مقابله را نیز آموخته‌اند. جنگ با چند کشور در گذشته برای این رژیم، به ۶ روز زمان نیاز داشت در حالی که جنگ با یک گروه شبه نظامی پس از ۳۳ روز تلاش، بی‌نتیجه رها می‌شود. این تنها مصیبت وارد شده بر رژیم اسراییل نیست. در جنگ ۲۲ روزه که بر ضد منطقه‌ی محدود و کاملاً تحت محاصره‌ی غزه روی داد نیز هدف‌های نابودی «حماس» و قطع موشک باران؛ محقق نشدند. حال می‌توان فهمید که چرا سران این رژیم به فکر تجدید نظر در شعار از نیل تا فرات برآمده‌اند به طوری که حفظ سرزمین‌های کنونی نیز برای آن‌ها به وضعیتی مطلوب تبدیل شده است، اما آیا با این روند قدرت‌گیری گروه‌های مقاومت و ضعف این رژیم در مقابله‌ی با آنها همین هدف نیز قابل تحقق است؟

در یک سال اخیر بیداری اسلامی منطقه را در برگرفته و علی‌رغم تلاش غرب و مزدورانش در کشورهای اسلامی برای به انحراف کشاندن انقلاب‌ها، در نهایت مردم زمام حکومت‌ها را به دست خواهند گرفت. آنی‌ترین نتیجه‌ی این تغییرات تولد حکومت‌هایی اسلامی هستند که موجودیت رژیم اسراییل را تحمل نخواهند کرد. کابوس نابودی اسراییل برای صهیونیسم جهانی در حال تبدیل شدن به واقعیت است.

با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : شنبه 4 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

تعيين وقت ظهور ؛ آسيبی بر حوزه ی مهدویت

یکی از آسیب های حوزه مهدویت ، تعیین وقت ظهور است،حکمت الهی بر این است که وقت ظهور امام زمان(ع) بر بندگان مخفی بماند

لذا احدی نمی تواند زمانی برای ظهور تعیین کند. مفضل بن عمر گوید: از مولایم امام صادق(ع) پرسیدم:

هل للمأمور المنتظر المهدیّ(ع) من وقت موقّت یعلمه الناس؟ فقال: حاش لله أن یوقّت ظهوره بوقت یعلمه شیعتنا… فقال: یا مفضل، لا اوقّت له وقتا ولا یوقّتُ له وقت، انّ من وقّت لمهدیّنا وقتاً فقد شارک الله تعالی فی علمه وادّعی انّه ظهر علی سِرّه …[۱]

آیا ظهور حضرت مهدی(ع) وقت معینی دارد که مردم آن را بدانند؟ فرمودند: این چنین نیست که خداوند برای آن وقتی تعیین کرده باشد که شیعیان ما آن را بدانند. ای مفضل، برای آن وقتی تعیین نمی کنم. وقتی هم نمی شود برای آن معین کرد. آن که برای ظهور ما وقتی تعیین کند، خود را در علم خداوند شریک دانسته و مدعی شده که از اسرار خداوند آگاه گشته است.

فضیل از امام باقر(ع) پرسید:

هل لهذا الامر وقت؟ فقال: کذب الوقاتون، کذب الوقاتون، کذب الوقاتون[۲] .

آیا برای این امر وقتی معیّن است؟ آن حضرت سه مرتبه فرمود: آنان که وقتی برای آن تعیین می کنند، دروغ می گویند.

ابی بصیر گوید: از امام صادق(ع) درباره امام زمان(ع) پرسیدم. فرمود:

کذب الوقاتون، انا اهل بیت لانوقّت، ثم قال: اَبی الله الاّ أن یخلف وقت الموقّتین.[۳]

آنان که وقتی برای آن تعیین می کنند، دروغ می گویند. ما اهل بیت، زمانی برای آن تعیین نمی کنیم. آن گاه فرمود: خداوند چنین اراده کرده است که با هر وقتی که تعیین کنند، حتما مخالفت نماید و ظهور را در آن وقت قرار ندهد.

در روایت دیگر فرموده اند:

(( کذب الموقتون، ما وقّتنا فیما مضی ولا نوقّت فیما یستقبل؛[۴]

آن که برای آن وقتی تعیین کند دروغ گفته است… ما در گذشته وقتی تعیین نکرده ایم و در آینده نیز هرگز وقتی برای آن تعیین نخواهیم کرد)).

در برخی روایات، علت عدم تعیین وقت ، چنین بیان شده است: امام جواد(ع) فرمودند:

لو عُیّن لهذا الامر وقت لقست القلوب و لرجع عامّة الناس عن الاسلام و لکن قالوا: ما اسرعه! ما اقربه! تألفاً لقلوب الناس و تقریبا للفرج[۵]؛

اگر برای این امر وقتی تعیین شود دل ها را قساوت می گیرد و توده مردم از اسلام بر می گردند. بگویید: چه زود است! چقدر نزدیک است! تا دل مردم آرام گیرد و فرج نزدیک شود.

پیامدها

این عمل ـ جدای از این که ادعایی است بی دلیل و دروغی است آشکار؛ چرا که

اهل بیت فرموده اند: کسی از زمان آن آگاه نیست. ـ پیامدهای متفاوتی دارد که به ذکر آن می پردازیم:

۱٫ ایجاد یأس و ناامیدی به سبب عدم تحقق ظهور در وقت تعیین شده.

۲٫ ایجاد بدبینی نسبت به اصل ظهور.

۳٫ ایجاد بدبینی به شخصیت امام در اثر عدم تحقق ظهور.

۴٫ قساوت قلب ها.

۵٫ برگشتن مردم سست ایمان از دین.

خاستگاه

۱٫ تعجیل و شتاب کردن در امر فرج.

۲٫ عوام فریبی در اثر هوی و هوس.

۳٫ توهم و خیال پردازی.

۴٫ عدم تطبیق صحیح آثاری که بر اثر قدرت های روحی و ریاضت ها به دست می آورند. یعنی چیزهایی را در آینده پیش بینی می کنند، امّا در تطبیق آن ها اشتباه نموده و خیال می کنند ظهور است. لذا وقتی تعیین می کنند.

مبارزه و درمان

۱٫ تکذیب:

محمد بن مسلم گوید: امام صادق(ع) فرمود:

یا محمد، من اخبرک عنا توقیتا فلاتهابن ان تکذبه فانا لانوقت لاحد وقتا. [۶]

ای محمد، هر کس از جانب ما به تو خبر دهد که ما وقتی برای ظهور تعیین کرده ایم، بی مهابا و ترس او را تکذیب کن. زیرا ما برای هیچ کس [حتی خواص] وقتی تعیین نمی کنیم.

نکته قابل توجه این است که در روایت آمده است: (( بی مهابا او را تکذیب کن.)) از این تفسیر به خوبی بر می آید که نباید شخصیت زده شد. ابهت و بزرگی افراد نباید مانع تکذیب شود. هر کس با هر مقام و جایگاهی که دارد اگر برای ظهور وقتی معین کرد، بایستی تکذیب گردد.[۷]

۲٫ نزدیک دانستن ظهور همراه با تسلیم.

راه چاره این است که انسان ظهور را نزدیک بداند، هر لحظه منتظر ظهور باشد و با این حال، تسلیم اراده و امر الهی باشد و هیچ امری، پرده صبر او را ندرد که: (( نجی المقربون))[۸] و (( نجا المسلمون)).[۹]

۳٫ روشنگری و تبیین علما و اندیشمندان دینی.

[۱] . مجلسی، بحارالانوار ، ج ۵۳، ص ۲، باب ۲۸٫

[۲] . طوسی، الغیبة، ص ۴۲۵٫

[۳] . نعمانی، الغیبة، ص ۲۹۳٫

[۴] . طوسی، الغیبة، فصل ۷ ، ص ۴۲۶٫

[۵] . الکافی، ج ۱، باب کراهیة التوقیت، ص ۳۸۹؛ نعمانی، الغیبة، ص ۲۹۶٫

[۶] . نعمانی، الغیبة، ص ۲۸۹ ، فی النهی عن التوقیت و التسمیة.

[۷] . گاهی حرف هایی از برخی بزرگان و علما نقل می شود که نشانگر توقیت است، در حالی که با کمی تحقیق معلوم می گردد این مطلب صرفاً شایعه بوده و هیچ پایه و اساسی ندارد. یعنی آن بزرگواران اصلا چنین چیزی نگفته اند.

[۸] . الکافی، ج ۳، ص ۱۳۱٫

[۹] . همان، ج ۱، ص ۳۶۸٫

با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : شنبه 4 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

 

حیله اسرائیلی برای فرار از فروپاشی رژیم صهیونیستی

صهیونیست‌ها فاقد فرهنگ و تمدن هستند به همین دلیل سعی دارند فرهنگی ترکیبی از سایر ملل برای خود به وجود آورند

 

مقدمه

بیانیه سیاسی کنفرانس وزرای خارجه کشورهای غیرمتعهد در لیما در تاریخ آگوست ۱۹۷۵ میلادی از صهیونیست‌ها اعلام انزجار شده و آنان را تهدیدی برای صلح و امنیت جهانیان به‌شمار آورده‌اند و از کلیه کشورها جهت مبارزه با این ایدئولوژی نژادپرستانه دعوت شده است.

شایان ذکر است که برخی صهیونیست‌ها، خود نیز به تقدمشان در این زمینه نسبت به دیگران از جمله هیتلر، موسولینی افتخار می‌کنند.

حین وایزمن، یکی از نظریه‌پردازان مشهور صهیونیست در بیانیه‌ای که به استراتژی صهیونیست‌ها معروف است، اعلام کرد: در دیداری با لرد بالفور، وزیر امور خارجه بریتانیا ـ کسی که وعده تشکیل حکومت اسرائیل را در سال ۱۹۱۷ میلادی به یهودیان داد ـ به او گفته است: «تعداد ساکنین یهود در ابتدا باید ۴ الی ۵ میلیون نفر باشد تا با این نیرو بتوانیم در اولین مرحله کشوری با اقتصاد قوی بسازیم و سپس سعی در افزایش یهودیان نماییم تا بتوانیم بر خاورمیانه مسلط شویم». وی اضافه می‌کند که: «در پایان لرد بالفور قانع شد که صهیونیسم، خود استعمار است»

صهیونیست‌ها در سال ۱۹۴۸ میلادی توانستند همراهی و کمک اروپا در خصوص تشکیل رژیم غاصب صهیونیستی را به‌دست آورند و امروز سعی می‌کنند این موفقیت را برای خود حفظ کنند تا بتوانند اهداف استعماری خود را توسعه بخشند.

حیله اسرائیلی برای فرار از فروپاشی رژیم صهیونیستی

اولین کسی که به این موضوع اشاره کرد، رئیس‌جمهور سابق مصر، جمال عبدالناصر است. وی در یکی از دیدارهایش از دمشق اعلام کرد: «در یکی از مجلات وابسته به ارتش اسرائیل، مقاله‌ای تحت عنوان «به سمت دمشق»: دیدم که در آن آمده بود، اگر می‌خواهیم بر اعراب تسلط یابیم باید اول سوریه را اشغال کنیم؛ خطای کشنده‌ای که صلیبیان، زمانی که کشورهای عربی را اشغال می‌کردند، مرتکب شدند این بود که سوریه را کاملا اشغال نکردند و این موضوع فرصتی را برای مسلمانان به‌وجود آورد که مجددا نیروهای پراکنده‌شان را سامان دهند. بنابراین لازم است که اعراب از روی کره زمین برچیده شوند تا صهیونیست‌ها در سرزمین‌های آنها جایگزین شوند».

۲) مشکل دوم صهیونیست‌ها، فقدان تمدن یهودی و ناچیز بودن آن از جهت پشتوانه فرهنگی است که بتواند ضمن روند عادی‌سازی و ایجاد روابط با دیگر ملت‌ها، مخصوصا ملت‌های منطقه به آن استناد کنند.

صهیونیست‌ها فاقد فرهنگ و تمدن هستند و به همین خاطر اسرائیل سعی می‌کند تا از فرهنگ اروپا،‌ آمریکا و کشورهای عربی و اسلامی، ترکیبی فرهنگی برای جامعه خود به‌وجود آورد و یک شاکله تمدنی ولو ظاهری برای خود کسب کند و سپس در رقابت با دیگر تمدن‌ها و فرهنگ‌ها مدعی شود که می‌تواند طرف مذاکره باشد. طبیعی است که امثال این‌گونه فرهنگ‌ها نمی‌توانند که به اجرای برنامه نفوذ فرهنگی در سایر ملت‌ها پرداخته و جوامعی را که دارای تمدنی کهن و فرهنگی اصلی هستند را به رقابت فراخوانند. فرهنگ یهودی به جهانی که ذکر شد، فاقد اسباب و ضروریاتی است که با وجود آنها عناصر فرهنگی موثر در وضعیت تمدنی هر جامعه‌ای قوام می‌یابد و طول حیاتش با حذف تمدنی روبرو بوده است.

۳) وجود گروه‌های یهودی تندرو در این رژیم که دربرگیرنده رجال سیاسی است و عامل فشار سیاسی برای کارها و فعالیت‌های دولت در راه عادی‌سازی روابط و ارتباط فرهنگی با ملت‌های دیگر به‌شمار می‌آیند.

۴) اختلاف در اعتقادات و آداب و سنت‌ها و قومیت‌ها میان جامعه یهودیان اسرائیل به خاطر اختلاف در سرزمین‌هایی که یهودیان از آنجا به اسرائیل مهاجرت کرده‌اند، از روسیه تا اتیوپی و از یوگسلاوی تا تایلند و این امر سبب عدم بروز فرهنگی واحد و سنت‌هایی منسجم در داخل جامعه صهیونیست‌ها شده است. شهروندان اسرائیلی از قومیت‌های مختلف بوده و به این دلیل سلایق و تمایلات متعدد با اختلاف زیاد بین آنها شده است. اوجین بتلر استاد علم اقوام در دانشگاه ژنو، در نوشته‌ای می‌گوید: «همه یهودیان از انتساب به قومیت یهود دور هستند و بعد از آن اضافه می‌کند، یهودیان یک جامعه دینی ـ اجتماعی هستند و گروه‌هایی که شامل این جامعه هستند، متنوع و دارای تنوع بسیار زیادی هستند چیزی که مهم است بدانیم این است که یهودیان آلمان و کشورهای اسلاو، اقوامی از آلمان و اسلاو بوده‌آند که از قرن سوم قبل از میلاد به وسیله مبلغین دین یهود به این آیین گرویده‌اند. پس یهود عبارت از یک قوم دینی ـ اجتماعی است که در زمان‌های مختلف افرادی از قومیت‌های دیگر به آن پیوسته‌اند. این افراد سرگردان از نقاط مختلف عالم آمده‌اند، برخی از آنها «فلاشا» و از ساکنین حبشه هستند، برخی از آلمان و دارای نژاد ژرمن هستند، برخی از هند و برخی نیز از ناحیه خزر هستند و احتمالا دارای نژاد ترک هستند». سپس کلامش را خلاصه کرده و می‌گوید: «یهودیان از ملت‌های زیادی هستند و دارای سرزمین‌های مختلف بوده که از لحاظ دینی با سایر ساکنین آن سرزمین‌ها دارای فرق بوده‌اند و این یک افترائ است که گفته شود یهود ملتی است که فاقد وطن است».

این اختلاف در عقاید و آداب، موانع سختی بر سر راه دولت اسرائیل در دو جهت ایجاد می‌کند: اول: از جهت سیاست‌های هدف‌دار دولت جهت ایجاد رژیمی برخوردار از محوریت قوی بر پایه اعتقادات دینی واحد در مدت زمانی کوتاه.

۵) آنچه که رژیم صهیونیستی تاکنون در مورد ملت مسلمان فلسطین انجام داده است یعنی کشتارهای وحشیانه ، اخراج مردم از خانه‌ها و شهرهایشان و هتک حرمت مقدسات ، همراه با قساوت و ددمنشی به‌طوری که این موارد ممکن است که از خاطر مسلمانان پاک شود.

مهم‌ترین این‌ها تجاوز این رژیم و ایادیش به مقدسات اسلامی و نهادهای دینی مسلمانان است از قبیل: سوزاندن مسجدالاقصی و آتش گشودن بر نمازگزاران و اهانت به قرآن و زندانی نمودن علمای اسلام و… همه اینها سبب عدم پذیرش فرهنگ صهیونیستی از سوی مسلمانان شده است.

۶) آواره شدن فلسطینیان مسلمان به خاطر اشغال سرزمین‌شان و تخریب منازلشان توسط رژیم صهیونیستی و سکونت آنها در کشورهای مختلف منطقه و این امر که این امر، حس نفرت مردم مسلمان منطقه را علیه رژیم صهیونیستی بیشتر می‌کند.

مشکل قانع نمودن این جوامع و ملت‌های مسلمان به قبول پیشنهادهای هدف‌دار این رژیم پیرامون عادی‌سازی روابط و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با او، از این مسئله سرچشمه می‌گیرد.

حیله اسرائیلی برای فرار از فروپاشی رژیم صهیونیستی

عوامل قدرت در جامعه اسلامی

از موانع دیگری که سبب عدم امکان عادی‌سازی روابط با استفاده از نفوذ فرهنگی صهیونیست‌ها در جامعه اسلامی می‌شود، وجود عوامل قدرت در جامعه مسلمانان است که همانند سد محکمی در مقابل دشمن غاصب و تلا‌ش‌های هدف‌دارش، ایستاده است. اگر این‌گونه عوامل به‌طور صحیح هدایت شوند می‌توان از آنها به‌عنوان وسیله مقاومت استفاده کرد که دارای قدرتی اعجاب‌انگیز در پوشاندن شکاف‌هایی است که دشمن با استفاده از آنها در میان ما نفوذ می‌کند. از مهم‌ترین این عناصر عبارتند از:

ـ وجود مقاومت اسلامی در سرزمین‌های اشغالی : این حقیقتی است که همگان را به آینده خاورمیانه امیدوار می‌سازد، مقاومت اسلامی منشا نیرو و اقتدار همه مسلمانان خصوصا اعراب است، گذشته از امتیازات سیاسی و نظامی آن.

هنگامی که افراد جامعه اسلامی بدانند در فلسطین اشغالی هنوز عده‌ای در جبهه‌های مبارزه مقابل دشمن صهیونیستی با همه امکاناتشان ایستاده‌اند و ضربات مهلک و دردناکی را بر بدنه دشمن غدار وارد نموده‌اند، در دیگر جوامع اسلامی هم تمسک به هویت و فرهنگ اسلامی بیشتر و بیشتر خواهد شد.

چه بسا استمرار مقاومت اسلامی ملت فلسطین و ادامه انقلاب سنگ و مقاومت قهرمانانه با همه اشکالش بهترین دلیل بر چیزی است که به سوی آن حرکت می‌کنیم و دلالت بر اراده این ملت مسلمان با تکیه بر عوامل قدرت خود دارد و نه غیر.

جنبش‌های انقلابی و اسلامی مانند جنبش حزب‌الله و حرکت حماس و جهاد اسلامی نقش مهم در تضعیف طرح‌های صهیونیست‌ها برای نفوذ به عالم اسلامی داشته است.

۸) زنده نگه داشتن قضیه مبارزه با آن رژیم تا در متن زندگی امت اسلامی با تمام وجود خود قرار گیرد و آن مسئله را ضمن دل‌نگرانی‌های خود قلمداد نماید.

علی‌رغم آن‌که سال‌ها از ایجاد روابط رسمی میان مصر و رژیم صهیونیستی می‌گذرد، اما اتحادیه‌های حقوقدان‌ها، پزشکان، روزنامه‌نگاران و هنرمندان سفر به اسرائیل را بر اعضای خویش تحریم کرده‌اند. این مسئله به مصر محدود نمی‌شود و تشکیل کمیته دایمی مقابله با تهاجم فرهنگی صهیونیسم در لبنان و ملحق شدن ده‌ها نویسنده و ادیب از جمله برخی مسئولان رسمی در دولت به این کمیته، یکی دیگر از این موارد است. این کمیته نسبت به هرگونه فعالیت فرهنگی که برقراری روابط با رژیم صهیونیستی را تبلیغ ‌کند ـ از طرف هر کسی که باشد ـ واکنش شدید نشان می‌دهد و کنگره‌هایی را برای مقابله با نفوذ فرهنگی صهیونیستی برگزار می‌کند که از جمله آنها همایش «مقابله با تهاجم فرهنگی اسرائیلی» بود که در مرکز اتحادیه روزنامه‌نگاران لبنانی و با حضور ده‌ها نویسنده برجسته عرب و نمایندگان پارلمان و وزیر فرهنگ برگزار شد.

پس از اقدام دولت اردن برای برقراری روابط میان رژیم صهیونیستی و اردن، کمیته مقابله با تهاجم فرهنگی در اردن نیز تاسیس شد که مهم‌ترین وظایف آشکار آن عبارتند از:

الف. انتشار یک مجله فرهنگی ـ سیاسی با هدف هشدار نسبت به خطر رژیم اشغالگر از حیث فرهنگی و سیاسی

ب. برگزاری همایش‌ها و کنفرانس‌ها

ج. پایه‌گذاری کمیته‌های فرعی با هدف مقابله با هرگونه اقدامی که صلح با آن رژیم فرابخواند.

آخرین عمل این کمیته اطلاعیه‌ای است که در نقد شاعره اردنی زلیخا ابوریشه منتشر کرده است، به خاطر شرکت وی در کنفرانس «زن در خاورمیانه» که ریاست آن را وزیر فرهنگ و ارتباطات اسرائیل شولامیت آلومی برعهده داشته است.

پس از توافق غزه ـ اریحا، بسیاری از نویسندگان و ادیبان مصری، طوماری را امضا نمودند که در آن به تلاش‌های رژیم صهیونیستی برای نزدیک شدن به نویسندگان و روشنفکران مصری اشاره شده است. امضاکنندگان هر نوع همکاری با صهیونیسم را محکوم کرده و آن را خیانتی در حق جامعه فرهنگی مصر برشمرده‌اند.

در کنفرانسی که مرکز اطلاعات جهان عرب در مصر برگزار نمود دکتر امینه رشید، رئیس کمیته دفاع از فرهنگ ملی مصری هرگونه روابط فرهنگی با رژیم صهیونیستی را مردود دانست و دکتر رضوی عاشور، جامعه عربی را نسبت به برخی محافل که در زمینه ایجاد روابط فرهنگی با رژیم صهیونیستی فعالیت می‌کنند، هشدار داد.

حیله اسرائیلی برای فرار از فروپاشی رژیم صهیونیستی

راهکارهای مقاومت

از آنجا که مسلمانان در شرایطی حساس زندگی می‌کنند، لازم است درباره راه‌حل‌های موفق‌تر برای چالش‌هایی که آنها را دربرگرفته، به بحث و گفتگو بپردازند.

از مهم‌ترین راه‌های تشدید، مقاومت عبارتند از:

۱) یاری جستن از اصول اصیل اسلامی و اعتقادی، ترویج این اصول در میان مردم. چه این که دشمن صهیونیستی، تهاجم خود را بر مبنای عقیده خود استوار نموده و از این‌رو بر ماست که در مقابل آن رژیم به اصول اعتقادی و دینی اصیل خود تمسک جوییم.

در واقع، به جای عربی کردن با ناسیونالیستی ساختن مقاومت یعنی محدود کردن منبع قدرت در مقابله با رژیم صهیونیستی، اگر مقابله با تهاجم فرهنگی صبغه اسلامی به خود بگیرد، بیش از یک میلیارد مسلمان با آن رژیم درگیر خواهند شد و هر تلاشی و حرکتی که بخواهد جبهه مقابله با آن رژیم را از فضای اسلامیش به فضای عربی آن انتقال دهد، در حقیقت خدمت بزرگی به اهداف اسرائیلی کرده است.

۲) استفاده از رسانه‌های جمعی مختلف برای تقویت اندیشه ضد صهیونیستی، مخصوصا برای نسل‌های آینده با تاکید کردن بر نکات ذیل:

الف. فرهنگ اسلامی اصیل و تمدن پیشرفته‌ای که امت اسلامی در اختیار داشت نقش برجسته‌ای در ساختن تمدن کنونی غرب داشته و بر مسلمانان واجب است که به احیای آن تمدن بپردازند.

ب. یادآوری تولد نامشروع رژیم صهیونیستی و به نمایش گذاشتن جنایات وحشیانه آن و طرح موارد مشخص نقض حقوق بشر توسط دولت و ارتش اسرائیل نزد افکار عمومی.

ج. انتشار اخبار عملیات جهادی که اعضای مقاومت امت اسلامی از خود نشان می‌دهند تا افکار عمومی جهان از وجود آنها آگاه باشد.

د. انتشار بخش‌هایی از تاریخ رنج و دردی که ملت فلسطین و لبنان که بر اثر سیاست‌های خصمانه و اقدامات تروریستی دولت اسرائیل، متحمل شده‌اند، از جمله آواره کردن مردم و سربریدن زنان بی‌سرپرست و بچه‌های شیرخوار و تخریب خانه‌های ایشان.

هـ. رسوا کردن خائنانی که بر مسئله فلسطین خیانت نمودند.

۳) منع رواج فرهنگ اروپایی و آمریکایی در کشورهای اسلامی چرا که این فرهنگ با هرگونه مبارزه با رژیم صهیونیستی مخالف است.

۴) شدت بخشیدن به حساسیت فرهنگی و اظهار واکنش‌های شدید نسبت به روند ایجاد روابط به هر شکلی در محافل روشنفکران و اندیشمندان و روزنامه‌نگاران مسلمان.

۵) ادامه فعالیت تبلیغی توسط علمای تمام مذاهب اسلامی و تاکید بر فتاوای شرعی که هرگونه داد و ستد و تعامل با آن رژیم را حرام می‌شمارد.

۶) کوشش جهت بالا بردن سطح علمی جامعه اسلامی و نجات دادن آن از جهل و بی‌سوادی که بستر مناسب را برای بهره‌جویی رژیم اشغالی فراهم می‌سازد.

۷) حفظ و نگهداری میراث فرهنگی اسلامی.

اهمیت این مسئله از آنجا جدی‌تر می‌شود که بدانیم رژیم غاصل فاقد هرگونه تاریخ یا تمدنی قابل ذکر است. حال آن که مسلمانان به‌وجود آورنده تاریخ آسیا و خاورمیانه و بخشی از اروپا هستند و تمدنی عظیم را پشت سر خود دارند.

براساس پژوهشی که دکتر ایوان وان سرتیما، د.ت.ب. ایرفینگ و دکتر ادیب رشاد انجام داده‌اند، ثابت شده است که مسلمانان سیاهپوست ۱۸۰ سال پیش از آمدن کریستوف کلمب به آمریکا، به این قاره آمده بودند.

مسلمانان کاشف آفریقایی با حمایت مالی امپراتور، مسینی ابوبکری محمد به قسمت‌های مختلفی از قاره آمریکا سفر کردند که شامل ایالات متحده آمریکا هم می‌شود دکتر رشاد تاکید می‌کند که مسلمانان آفریقا دست به تجارت زده و به روابط اجتماعی و ازدواج با ساکنین اصلی آمریکا پرداختند و آنان را به سمت اسلام هدایت کردند. تعداد مسلمانان ایالات متحده شش میلیون مسلمان، تخمین زده می‌شود که آمریکاییان آفریقایی‌الاصل، بزرگ‌ترین مجموعه اسلامی را در آنجا تشکیل می‌دهند.[۴]

۸) پایه‌گذاری مراکز تحقیقاتی، علمی و آکادمیک در مسائل سیاسی، فرهنگی و استراتژیک و انتشار تحقیقات علمی آنها.

۹) تقویت روح مقاومت و مبارزه مردمی با هرگونه حرکت مشکوک که در گردونه کارهای فرهنگی، اجتماعی، علمی و ترتیبی می‌چرخد. یکی از نمونه‌های این مقاومت، تحریم مدارس وابسته به رژیم صهیونیستی در جنوب لبنان بود و بر اثر این تحریم هیچ‌کس وارد این مدارس نشد و دشمن صهیونیست مجبور گشت پس از گذشت ۲ ماه از سال تحصیلی ۹۴ ـ ۱۹۹۳ آنها را تعطیل کند.

ناگفته نماند این امر پیش نمی‌آید مگر با هماهنگی میان علماء‌و نیروهای محلی در آن روستاهای مقاوم.

۱۰) پشتیبانی از اتحادیه‌ها و انجمن‌های فرهنگی، هنری و اطلاع‌رسانی موجود در جهان اسلام که وظیفه تقابل با تهاجم فرهنگی را برعهده دارد.

۱۱) مهم‌تر از همه فراهم ساختن اتحاد اسلامی که از مهم‌ترنی نیازهای ضروری این مرحله می‌باشد. آنچه بر اهمیت وحدت می‌افزاید وجود یک نقشه صهیونیستی جهت ایجاد اختلافات میان مسلمانان و ایجاد یک نوع پیچیدگی و تیرگی در آن روابط است.

از مهم‌ترین عوامل وحدت مسلمین عبارت‌اند از:

الف: اقامه نماز جمعه و جماعت و نماز عید در تمام نقاطی که در آن مسلمانان سکونت گزیده‌اند، هر چند در آن جامعه‌ای زندگی کنند که اکثریت آن مسیحی یا یهودی باشد، زیرا که به صف کشیده شدن مسلمانان با تمام گوناگونی فرهنگی و اختلاف سطح‌های اجتماعی و علمی آنان نشان از وحدت امت اسلامی است. این امر در تقویت محبت میان مسلمانان و از بین بردن نفرت بسیار اثرگذار است.

ب: برگزاری کنفرانس‌های پژوهشی علمی و سیاسی میان تمامی ملیت‌ها، اقوام و گروه‌های اسلامی با هدف:

۱) تنظیم راهکارهای تقویت وحدت و برنامه‌ریزی برای اجرای آنها

۲) توجه امت اسلامی به سمت بحران‌های موجود در جهان اسلام

۳) حرکت فعالی علمی جهت پیشرفته تمدن اسلامی

۴) تعیین محورهای مهم برای سخنرانی‌های سیاسی، فکری، اجتماعی، علمی و حتی امنیتی به‌طوری که بتوان از طریق این‌گونه سخنرانی‌ها مسائل مشترک میان اعراب و مسلمان را زنده و فعال کرد.

با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : شنبه 4 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

 

۱۳ خاندان معروف یهودی دنیا – خاندان باندی (قسمت پایانی)

در این مقاله قسمت آخر مقاله ۱۳ خاندان معروف یهودی دنیا – خاندان باندی را خواهید خواند

 

برای راحتی در مطالعه نام هارا به فارسی ترجمه نکردیم … دیگر خاندان این سلسله مقالات هم در دست ترجمه است…

قسمت دوم و پایانی

Tedدانشجوی رشته حقوق بوده است.یکی از جاهایی که در آن حقوق درس می دهند دانشگاه Puget Sound در واشنگتن است. یکی از دلایل عمده که عملکرد وی در دانشگاه ضعیف بوده است استر بی اندازه او در زمان برقراری ارتباط با اطرافیان و تلاش وی برای قتل زنان زیبا بوده است.با این حال ضعف وی در تحصیلات مانع پیشرفت وی در سیاست نشده است.چند نکته در مورد Ted وجود دارد که مشکوک است! ابتدا اینکه در سال ۱۹۶۸ او تمام راه واشنگتن تا میامی را برای شرکت در کمپین Nelson Rockefeller رانندگی کرد.او یکی از طرفدارهای Rockefeller بود. Ted به عنوان رئیس، معاون امور خارجه در واشنگتن کمیته مرکزی جمهوریخواه منصوب شد، Ted در محافل نخبگان نیز شرکت می کرد و برای شرکت در انتخابات برای فرمانداری ایالت آماده می شد.برای مثال در سال ۱۹۷۳ او جزئی از کمیته ایالتی جمهوری خواه بود.شاید در سال های دیگری هم در این کمیته فعالیت می کرده است. (Ted Bundy به طور خلاصه در کمیسیون جنایت سیاتل در یک مطالعه از جرایم حلقه سفید خدمت کرده بود.) بگذریم…چه این هوش بالای وی در برقراری ارتباط باشد چه شخصیت برنده ی او این مهم است که وی در جوانی بدون داشتن چیز برجسته ای دارای شغل سیاسی مهمی بوده است.
دوم اینکه با اینکه تمام قتل های سریالی به گونه ای با جریان شیطان پرستی در ارتباط هستند اما رسانه ها و پلیس این ارتباط را با فراماسونری یا شیطان پرستی بی اهمیت جلوه داده اند.برای مثال Charles Manson(فراماسون و شیطان پرست و عضو Ordo Templi Orientis )، Sam of Sam Berkowitz(فراماسون و شیطان پرست و عضو Ordo Templi Orientis )، Jack the Ripper(فراماسون) و Henry Lee Lucas(شیطان پرست).امکان دارد Ted Bundy طرفدار شیطان باشد؟من مدرکی برای اثبات اینکه او شیطان پرست نیست نیافتم.در اواسط دورانی که او به قتل زنان بی گناه مشغول بود به کلیسای Mormon نیز پیوسته بود،اما انگیزه او از این کار خدمت به کلیسا و خداوند نبوده است.من به اینکه Ted به نجوم نیز علاقه داشته هم پی برده ام. نزدیک ترین فرد به
Ted Bundy یعنی دوست دخترش Elizabeth Kendall در کتابش The Phantom Prince My Life with Ted Bundy نوشته است که هیچ چیز از چرایی اینکه او به طور وحشیانه زنان را به قتل می رسانده است نمی داند.او آگاه است که Ted به نوعی روابط جنسی علاقه داشته است.اما انگیزه درونی Ted هنوز برای او یک معماست. Tedمی توانست در عین حال که حقیقت را بیان می کند دروغ های بزرگی بگوید.(این نوع دروغ گفتن ها به عموم مردم در بین ایلومیناتی ها معروف و مرسوم است و به عنوان یک عادت تلقی می شود.). Ted Bundyبوسیله پدرش Johnnie Bundy که یک دندان پزشک در شمال غربی واشنگتن بود به فرزندی گرفته شد.شاخه اصلی خانواده Bundy چیست و آیا پدر Ted به آن مربوط است(جزوی از آنهاست؟)؟خانواده اصلی Bundyقبل از سال ۱۶۳۵ به Boston, MS رفتند.کمی بعد به Taunton, MS نقل مکان کردند.بسیاری از آنها به Connecticut رفته و کمی بعد کمی از آنها به New York رفتند.گروهی از مستعمران آمریکایی Bundy به شمال Carolina رفتند.گروه بخصوصی از Bundy که در پروژه فعلی New World Order نقش برجسته ای دارند کسانی هستند که قدرت بیشتری نسبت به کسانیکه طبق سنت شیطانی هستند ارث برده اند.خانواده Bundy یکی از قدیمی ترین خانواده های آمریکایی هستند که عضوی از سازمان شرقی هستند اما با تنها چند مورد استثنا مانند کنگره سلیمان باندی در اوایل قرن ۱۹ این خانواده در قرن ۲۰ به چشم مردم آمد.این خانواده زیاد در ملا عام نبودن است. دو تن از رهبران اولیه کلیدی برج مراقبت جامعه Bundys بودند. Walter H. Bundy که در ماه می سال ۱۹۰۹ با Charles Taze Russell بزرگترین تاجر بریتانیایی هم سفر شد و Edwin که در اوایل قرن در Bethel Headquarter کار می کرد و در سال های ۱۹۰۶-۱۹۱۰ به عنوان برج مراقبت جامعه در سراسر امریکا سفر کرد. شرح زیر اسامی افراد خانواده ایلومیناتی Bundy هستند.بعد از این لیست معرفی اشخاص در این مقاله دوباره به بحث پیرامون خانواده Bundy می پردازیم.

۱۳ خاندان معروف یهودی دنیا – خاندان باندی (قسمت پایانی)

مسئولیت افراد مختلف خانواده Bundy
Eric Bundy -مسئول زندان Howard Hughes در Onassis بوسیله خانواده ایلومیناتی این منطقه .بعدا به وی می پردازیم!
Eugene H. Bundy- وکیل و قاضی در سال های ۱۸۸۹-۱۸۹۶ ؛مشاور رئیس جمهور و مدیر شرکت مرکزی Trust & Savings ؛مدیر روابط بانکی؛مدیر شرکت صنایع ؛شریک Bundy & Jones ؛مدیر کمیته جمهوری خواه مرکزی در سالهای ۱۸۹۸ و ۱۹۰۰؛ نجیب زاده Pythias
رتبه دار در گروه Red Men ؛رتبه دار در Elks؛اسقف!
Frederick McGeorge Bundy-عضو گروه Skull &Bones (افشا شده در سال ۱۹۲۱)؛رئیس شورای آتلانتیک شمالی
Harriet Lowell Bundy –همسر Gasper d’ Andelot Belin عضو گروه Skull &Bones ( افشا شده توسط برادر Harriet در سال ۱۹۳۹)
Harvey Hollister Bundy (1888-1963)- عضو گروه Skull &Bones (افشا شده در سال ۱۹۰۹) عضو ویژه در جنگ (Skull & Bones)Stimson-کارمند قانونی Justice Oliver Wendell Holmes ؛مرد کلیدی پنتاگون در پروژه منهتن ؛ منشی هیئت برابری شکر در امریکا؛
مدیر شرکت راه آهن پاناما(در منطقه Canal در ایالات متحده)؛مدیر مسئولیت اموال شخصی در بوستون؛مدیر بانک Five Cents Savings در بوستون؛مدیر راه های اصلی و اتحادیه شرکت های امانی؛مدیر بازرگانان انگلستان؛مدیر شرکت R.M. Bradiey در سال ۱۹۵۲ ؛ او رئیس بنیاد Carnegie برای صلح بین المللی شد؛رئیس شورای دارندگان اوراق قرضه خارجی حفاظتی ؛
متولی بنیاد صلح جهانی ؛رئیس کالج Wellesly ؛رئیس کمیته انتخاب بورسیه شدگان Rhodes انگلستان؛عضو Century Assoc. ؛و غیره…
Harry W. Bundy-ماسون،شیطان پرست ، رئیس ماهر (۹°) SRICF
Katherine Lawrence Bundy-دختر Harvey Hollister
McGeorge Bundy (1919- )- عضو گروه مخفی Majestic 12؛ عضو گروه Skull &Bones (افشا شده در سال ۱۹۴۰)؛ C.F.R(شورای روابط خارجی ایالات متحده یا چیزهای دیگر-رجوع شود به ویکی پدیا)؛رئیس بنیاد فورد ؛ دستیار ویژه رئیس جمهور کندی و جانسون در امور امنیت ملی؛مشاور امنیت ملی.
Robert Bundy- ویراستار چشم انداز آینده:قرن ۲۱ به بعد
William Putnam Bundy- عضو گروه Skull &Bones (افشا شده در سال ۱۹۳۹) C.F.R(شورای روابط خارجی ایالات متحده یا چیزهای دیگر-رجوع شود به ویکی پدیا)؛
سردبیر C.F.R امور خارجه(۱۹۷۲)؛ عضو دائمی کمیته راهبری Bilderbergers ؛مسئول و مشاور امور خارجه و امور خاور دور؛ مدیر کمیسیون ریاست جمهوری در مورد اهداف ملی؛استاد دانشگاه MIT (1969-71)؛ بخشی از شرکت حقوقی کاوینگتون و Burling که پوشش دهنده بسیاری از نخبگان روشن فکران در واشنگتن است.
از دیگر می توان افراد خانوداده BUNDY زیر را نامبرد:
Charles Alan Bundy-عضو بنیاد اجرائی؛دارای چندین کمپانی ؛مجری بنیاد Close وSprings ؛
مسئول سازمان تفریح و گردشگری؛عضو شورای فرهنگی برای توسعه اقتصاد؛عضو باشگاه Rotary
مسئول کلیسای bd.lst Meth. Church(1978-79)
Charles H. Bundy-مشاور بنیاد Frost؛
Charles W. Bundy-مشاور بنیاد Cornelius
Edwin S. Bundy-مجری معاملات؛عضو دانشگاه Cornell و دانشیار قرن
Hezekiah Sanford Bundy-نماینده کنگره ؛وکیل؛
Jonas Mills Bundy-موسس و ویراستار روزنامه NY Evening Mail؛دوست صمیمی رئیس جمهور Garfield؛دارای مدرک حقوق از دانشگاه Harvard
Omar Bundy-مشاور مسائل غرب؛
General William Edgar Bundy- US. attry So. Dist؛متولی دانشگاهOhio ؛سردبیر برخی مجلات

پایان قسمت دوم-با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : شنبه 4 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

 

۱۳ خاندان معروف یهودی دنیا – خاندان باندی (قسمت اول)

اصل و نسب کدام و چه خانواده هایی جزو ۱۳ خانواده اول ایلومیناتی است؟

 

ایلومیناتی در پی تسخیر قدرت جهان بوسیله نسب خانوادگی است.آنها با سرخپوستان وصلت کرده اند تا یک قدرت فکری بزرگ منطقه ای را در رهبری سرخ پوستان کسب کنند.

سرخپوستان مختلفی خواستار شرایط و تشریفات ایلومیناتی هستند و آنها برای سالها کارهایی از این قبیل انجام می دادند.

خانواده های قدرتمند در سراسر دنیا در سطوح مختلفی با ایلومیناتی شریک هستند.بعضی در تجارت(حرفه هایی )مثل جرایم مختلف از قبیل مافیا در دنیا مطرح هستند.خانواده های مافیایی شاید فلسفه این امر را تکذیب کنند اما آنها تجارت و قدرت خود را تایید می کنند.بعضی از این خانواده های قدرتمند در سطحی که بتوانند سیستم جهانی را در دست بگیرند (بوسیله وابسته کردن سیستم جهانی به خود)در دنیا نفوذ کرده اند.

برای مثال می توان پادشاه نپال را نام برد.به طور حتم پادشاه نپال یکی از پادشاهی های دون(بیچاره)است.

امپراطوری بریتانیا کارهای بزرگی در زمینه وابسته ساختن نپال به خود انجام داده است.نپال امنیت بریتانیا را تامیین می کند،خانواده رهبر نپال در بریتانیا تحصیل می کنند و رهبر گروه جنگاوران آنها جزو سربازان مزدور بریتانیا است.

با این حال اگر پادشاه نپال رابطه خود را با مستشار بریتانیایی قطع کند و جنبه ی مخالفت با NWO را آغاز کند تا تاج و تخت اش بوسیله یک انقلاب یا حمله سلب خواهد شد.

NWO قابلیت تنظیم یک گروه هندی برای حمله یا هر عنصر بی ثبات کننده ای دارد.MI-6 بریتانیا و CIA آمریکا شعبی در این کشور دارند.

به هر حال مغلوب ساختن کشورهای مورد نفوذ واقع شده مانند نپال بوسیله ایجاد اختلاف مثل جنگ سرد و سپس منظور کردن منطق هگلی محقق می شود.خیلی از جوامع در جهان بوسیله انگلستان و آمریکا به طور ناخواسته احاطه شده اند(در بر گرفته شده اند) و این به خاطر جنگ سدر است.سازمان ها و کنترل های بین المللی مخفی یکی از بزرگترین راه ها برای وابسته کردن بعضی از جوامع کوچک هستند.

پادشاهی نپال برای سالهای زیادی از حمله از جانب هند یا چین هراس داشت.

در این میان سوئیس می تواند خود را از لحاظ ایجاد جنگ ها ایلومیناتی به خاطر وجود نسب و کنترل کشور های تحت نظارتش امن نگه دارد.سوئیس هیچ نیازی به شرکت در منطق هگلی ندارد.

اگر خانواده هایی قدرتمند باشند اما با ایلومیناتی همپیمان نباشند،آنها می توانند مثل Howard Hugh آنرا نابود کنند .برای مثال چگونگی این امر روچیلد ها به سرعت (در یک چشم بر هم زدن) رومانوها را نابود کردند.

اما رومانوها هم نسبت (رابطه خونی)داشتند بنابراین راز ایلومیناتی بین بچه های امپراطور با زاد و ولد حفظ شد و به این ترتیب شبکه ایلومیناتی توانست نسل رومانوها به نسل ایلومیناتی تغییر دهد.

خانواده های تحت کنترل سوئیس به ونیز برگشتند.بعضی از افراد خانواده Phnariot از Byzantine خانواده های با اصالتی دارند.و بانک دار Venetian and Genoese تجارت بین المللی خانوادگی راه انداخته اند که آنها نیز جزو خانواده های با اصل و نسب هستند.خانواده های این دو گروه شیطان پرست هستند یا چیزی جز خدای مسیحیان را می پرستند.

در این دسته می توانیم به Darius Socinus در ونیز اشاره کنیم.به علاوه Warburgs کسانی که به طور مستقیم با روچیلد ها کار می کردند از فرزندان Abraham del Banco یکی از قدیمی ترین بانکداران در ونیز است. Warburgs یکی پس از دیگری مربوط به خانواده Rosenbergs از Kiev روسیه هستند.

بعضی از خانوده های اشرافی روسی هم اولین افراد بودند که از نظر مالی به عنوان نوچه هیتلر به نازی ها کمک کردند.

تنوع خانواده های قدرتمند با اصل و نسب در تفاوت نام خانوادگی آنهاست اما بعضی از آنها هنوز به طور واضح از روی نام ها ی مدرنشان قابل تشخیصند.برای مثال نام خانوادگی Cabot در بوستون نوادگان Sebastian Cabot هسنتد که در ونیز متولد شده اند. Sebastian Cabotنواده ی Giovanni Caboto در جنوا است. Giovanni Caboto یکی از اعضای خانواده قدرتمن در جنواست. در عصر مدرن خانواده Cabot در سیاست و فراست آژانس NWO بسیار فعال بوده است.

برای مثال Thomas D. Cabot رادیو Swan on Swan ایسلند را برای CIA راه اندازی کرد.

Paul Cabot سرپرست J.P. Morgan & Co. است و کنار سرپرستی آنها شرکت های مرتبط با ایلومیناتی را هم عهده دار است.خانواده های متداول در اروپای غربی به williamاز orangeگره خورده اند.آنجا ارتباط قوی عربی با ایلومیناتی وجود دارد.افرادی مانند Sirdar Ikbal Ali Shah درمورد جادوی عرب و اسرار آن اطلاعات و تجربیات زیادی دارند. Sirdar Ikball Ali Shah 70 کتاب در مورد رموز جادو نوشته است .این خانواده ها نسب خود را حفظ کرده و عضو مخصوصی از این خانواده مرموز در مورد تاریخچه این خانواده می داند.

به اعتقاد من تاریخچه ۱۳ خانواده اصلی ایلومیناتی کلیدی برای فهمیدن تاریخ است.بسیار از این خانواده هاا که نام برده شد به عنوان هم پیمانان خانواده های اصلی به یک تاریخ در گذشته مربوط اند.به علاوه بسیاری ز خانواده های هم پیمانان یکی از نوچه های خانوادهای اصلی (قدرت های اصلی)هستند.

بعضی ها تلاش میکنند که روچیلدها را در این دسته قرار دهند.اما این تفکر نادرست است.

من بسیاری را دیده ام که از درون ایلومیناتی بیرون آمده اند که می گویند روچیلد ها یکی از بهترین ها هستند اما بعضی اشاره کرده اند که چقدر روی کنترل دارایی روچیلد ها تمرین می کنند.تاریخچه این فرایند نشان دهنده ی افزایش کنترل ثروت آنهاست این تصویر غیرقابل انکار است روچیلد ها نوچه نبوده اند.به عقیده ی من این محقق به سلیقه ی خود رابطه ی بین خانواده هایی که با خانواده های برتر در تعامل هستند را بررسی کرده است.یک قاعده کلی پشت این مسئله که در تمام کتاب های تاریخی پیرامون اعضای خانواده سلطنتی بحث کرده اند وجود دارد.تمام آنها محققانی که پیرامون خانواده ها سلطنتی شیطانی تحقیق می کنند را تشویق به بررسی چگونگی قلمرو شیطان (دستهای پشت پرده)بپردازند.

من مثال خوبی در کتاب Be Wise As Serpents این مسئله(دست های پشت پرده شیطان) پیدا کردم. کنترل(برج مراقبتی) به روش ایلومیناتی!برای سالهای متمادی رئیس WT Society ، President Fred Franz بود.الان Fred Franz پیر و فرتوت و نابینا شده و در بستر بیماریست. Natheer Salih به طور فرضی محافظ و کمک رسان Fred Franz بود اما تمام ارتباط ها با WT از طریق

Natheer Salih انجام می شود که او به طور فرضی داخل اتاق وی شده سوال را می پرسد و سپس با پاسخ از اتاق خارج می شود. ظاهرا اصالتا Salih از یک خانواده یهودی-عراقی است.او حلقه ی بزرگی بدست میکند و مشکل پسند است.او یک راه ارتباطی برای اجرای تصمیمات ایلومیناتی در مدیریت ذهن و روح است.

تحقیقات و دانش من محدود است.تلاش بیشتر در این زمینه می تواند از اسرار بیشتری از کارهای شیطان در خفا برای نابودی ایمان مسیحیان پرده بردارد.خوشبختانه مقالاتی از این قبیل مانند نورافکنی عمل می کند که جایگاه Jekyll و Hyde را در ویران کردن زمین ما تبیین می کنند.و این کمک می کند تا دشمن خود را بهتر بشناسیم.مسیحیان از بسیاری از جریانات مخفی معنوی دوری خواهند کرد.در دهه ی ۷۰ یکی از معروفترین مجرمان فردی به نام Ted (Theodore) R. Bundy بود که قاتل سریالی بود.کسی نمی دانست چرا او قربانیان بی گناه را می کشد.او به دوست دختر خودش Elizabeth Kendall گفته بود یک نیرو او را وادار می کند که دیگران را به قتل برساند. Bundy بعد از دستگیر شدن برای دوست دخترش در فلوریدا اعتراف می کند. Elizabethاعتراف او را عینا روی کاغذ آورد.

۱۳ خاندان معروف یهودی دنیا – خاندان باندی (قسمت اول)

Ted گفته بود” من مشکل شخصیتی ندارم،من ادم خمودی نیستم.من هر کاری کرده ام را به یاد دارم.مثل برکه Sammamish. ما بعد از خوردن همبرگر برای خوردن بستنی به Farrell’s رفتیم. این شبیه چیزی نیست که بخواهم فراموشش کنم یا نتونم به خاطر بیاورم…اما همین الان تموم شد…رفت…اون نیرو دیگه من رو مجبور نمیکنه.این نیرو فقط برای من بود.”( Elizabeth Kendall شبح شاهزاده زندگی من و Ted Bundy- Seattle: Madrona Publishers, 1981, p.176)

نیرو کلمه ایست که افراد در درجات بالای شیطان پرستی از آن برای توصیف نیرویی که به آن اعتقاد دارند استفاده می کنند ،ما هم از آن برای توصیف خوب یا بد استفاده می کنیم.فیلم جنگ ستارگان از این لغت به طرز شگفت آوری استفاده شده است که در سطح بالا به طور مبهم و محرمانه بوسیله شیطان پرستان بکار رفته است.این طرح برای مخفی کردن و این هدف و القا کردن آن به افکار عمومی است.

بنابراین این نقشه خیانت آمیز به یک توطئه ی باز بوسیله جادوگری به عنوان یک باور عمومی و یک مدیریت جهانی ارتقا می یابد.

Ted چه کسی بوده و چرا به چنین عملی دست زده بوده است؟مجهولات زیادی در مورد Ted وجود دارد. هرچند او در عموم ظاهر شد و روزنامه ها جرایم وی را پوشش دادند گاهی این پوشش ها فریبکارانه بودند.اگر Ted Bundy از خانواده ی Bundyبا رتبه ی بالایی هست بدون شک می توان انتظار چند چیز را داشت:

۱٫عمل شیطانی وی و بسیاری رازهای ذهنی اش برای قتل هایش بوسیله پلیس و روزنامه ها و خانواده اش به عنوان یک راز می ماند.

۲٫اطلاعات میان مورد و Ted به طور فشرده ای کنترل شد.

جالب است وقتی که به نتایج اخیر تحقیقات درمورد Ted Bundy تمام چهار تای آنها از کتاب گفتگو با قاتل Ted Bundy نوشته Stephen G. Michaud که از کتابخانه مرکزی Portland دزدیده شده بود.یکی دیگر از کتاب هایی که درمورد اوست گم شده است و بقیه نیز دیگر به چاپ نمیرسد. کتابخانه دانشگاه نیز که در نوع خود خاص است چیز قابل توجهی نداشت.من تحقیقات خود را در حاشیه مقر Washington ادامه دادم.من از فردی که از کارمندان گروه دیگری از کتاب هایی که بدون شک دزدیده شده است در بایگانی فراماسونری است.بالاخره کتابخانه مرکزی Portland سیاستی دارد که کتاب های فراماسونری را برای امانت به بیرون از کتابخانه نمی دهند حتی اگر کتابخانه امانت دهی مشکلی برای امانت دادن آن نداشته باشد.یکی دیگر از نمونه هایی که چگونه کتاب هایی که مربوط به شیطان پرستی یا توطئه شیطانی نادر می شوند را زمانیکه سیستم کامپیوتری کتابخانه Thurston Co. WA برای انجیل شیطانی Anton LeVey چک می کردم.برای این سیستم ۱۸ کپی هست که ۱۴ تای آن ظاهرا دزدیده شده و یکی “نشان” نام برده شده و سه تای آنها در کتابخانه است اما در قفسه ها یافت نمیشود…

پایان قسمت اول-با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : شنبه 4 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان
آخرین مطالب