پژوهشگر جوان عباس بداغ آبادی

بهاگوان شری راجنیش (اوشو)

 

« بهاگوان شری راجنیش (اوشو) » یکی از چهره های معروف و مشهور عرفان های نوپدید هندی بوده است و طرفداران بسیاری در سراسر جهان برای خود رقم زده است.(28) وی در طی 59 سال عمر خود، در مناطق مختلفی تردد نمود و در کشور هند و در سایر نقاط جهان، طرفداران بی شماری برای خود رقم زد. طرفداران « اوشو » وی را به عنوان یک عارف و فیلسوف آزاده می شناسند که برای پیروانش آزادی به ارمغان آورده و آن ها را از قید اسارت نجات داده است.

 

 

« اوشو » یکی از چهره های معروف عرفان های نوپدید.

 

 

نکته ی مهم دیگری که باید به آن اشاره گردد، این است که « اوشو » نیز تبحر فراوانی در « یوگا » داشته و حتی کتابی با عنوان « Secrets of Yoga : رازهای یوگا » تألیف نموده  است(29) و  به  همین  دلیل  در   زمره ی   سردمداران  تعالیم  « یوگا »  قرار می گیرد:(30)

 

 

کتاب « رازهای یوگا » اثر « اوشو ».

 

 

اما این چهره ی مشهور  و  محبوب  « یوگا »  و  این  رهبر  به  اصطلاح  عرفانی  هند،  در لا به لای تعالیم شیطانی خود، انسان را به لاقیدی، بی بند و باری و فساد دعوت می کرده است؛ به نحوی که تأکید وی بر آزادی ها و لاقیدی های جنسی به حدی بوده که به وی لقب « کاهن و پیشوای جنسی » داده شده است:(31)

 

 

اطلاق لقب « کاهن و پیشوای جنسی » به « اوشو »، فیلسوف و به اصطلاح عارف هندی و یکی از چهره های برجسته ی « یوگا ».

 

 

 

اطلاق لقب « کاهن و پیشوای جنسی » به « اوشو »، فیلسوف و به اصطلاح عارف هندی و یکی از چهره های برجسته ی « یوگا ».

 

 

البته پیروان « اوشو » تنها  به  کتاب ها  و  تعلیمات وی بسنده نکردند و به تأسیس مکان هایی با عنوان « اوشو پارک » اقدام نمودند که در این پارک ها، پسران و دختران پیرو « اوشو »، بدون هیچگونه نظارت و قید و بندی به معاشرت با یکدیگر و پیروی از تعالیم منحرف ممزوج با مناسک جنسی « اوشو » می پردازند!(32)

 

بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید،  تعدادی  از  چهره های  مشهور  و  محبوب « یوگا » همچون « اوشو » افرادی فاسد و مفسد بودند که به ترویج لاقیدی و روابط نامشروع جنسی می پرداختند.

 

با توجه به مطالبی که ذکر گردید، در می یابیم که نه تنها تعالیم « یوگا »، تعالیمی شیطانی است و افراد عمل کننده به آن، خواسته یا ناخواسته به پرستش تجسم شیطان در آیین هندو (یعنی شیوا) می پردازند، بلکه رهبران و چهره های مشهور این تعالیم، یا شیطان پرست بودند (همانند راما کریشنای پیرو کالی)، یا فراماسون بودند (همانند سوامی ویواکاناندا) و یا افرادی مفسد و فاسد بودند (همانند اوشو).

 

علیرغم تمامی این مسایل، متاسفانه در دهه های اخیر، دامنه ی طرفداران « یوگا » گسترش یافته و این تعالیم در سراسر جهان و از جمله در ایران، طرفداران زیادی پیدا کرده است. متاسفانه  به  دلیل  بی توجهی  مسئولان  فرهنگی  و  دسایس  دشمن، « تعالیم یوگا » در ایران منتشر شده است و توجه افراد فراوانی را به خود جلب نموده است. این امر تنها به برگزاری کلاس های « یوگا » محدود نمانده است و تا جایی پیش رفته است که حتی یک مجله با عنوان « دانش یوگا » به صورت ماهانه در کشور منتشر می گردد.(33) اما تأسف بیشتر اینکه مجله ی مذکور، تنها به تعلیم حرکات ورزشی، وضعیت های بدنی و اوراد مربوط به « یوگا » نمی پردازد، بلکه به « اساطیر یوگا » همچون « شیوا » که همان « تجسم شیطان در آیین هندو » است، نیز به صورت مبسوط اشاره می نماید و تعالیم افراد فاسد و منحرفی همچون « اوشو » به عنوان تعالیمی عرفانی، به خورد خوانندگان داده می شود.(34) برای  مثال،  برخی  از  تیترهای مقالات مجله ی مذکور عبارتند از: « رقص شیوا تجلی عرفان! »، « سیری در زندگی راما کریشنا! »، « تنفس و آگاهی اوشو درباره ی یوگا! » و « درس هایی از اوشو! ».(35)

 

البته از نحوه ی بیان مقالات مجله ی مذکور، چنین بر می آید که گردانندگان مجله ی مذکور  احتمالاً  از  دسایس  موجود در انتشار جهانی « یوگا » و فساد و انحراف بزرگان « یوگا » خبری ندارند ، اما به هر حال نفس این مسئله اشکال دارد.

 

ناگفته نماند که سیل تبلیغات پیرامون « یوگا » تنها محدود به مثال فوق نمی شود، بلکه امروزه پیشخوان های کتاب فروشی ها پر است از کتاب هایی که به تعریف و تمجید از « یوگا » و عرفان های شرک آلود هندی و شرق دور می پردازند و اساطیر هندو و بودایی را با آب و تاب به خوانندگان معرفی می نمایند؛ این امر در حالی است که در ام القرای جهان اسلام، در معروفترین کتاب فروشی ها و بازارهای کتاب ایران اعم از کتاب فروشی های  میدان  انقلاب  اسلامی  تهران،  نمایشگاه  بین المللی  کتاب  تهران و ...، مباحث مهمی همچون مهدویت و معارف اسلامی مورد کم توجهی  قرار می گیرند!

 

متاسفانه کار تا آن جا پیش رفته است که حتی در روزنامه های کثیر الانتشار کشور نیز کتاب های نگاشته شده پیرامون « یوگا » مورد تبلیغ قرار می گیرند و در تاسف بارترین این موارد، کتاب « تسخیر طبیعت درون » نوشته شده توسط « سوامی ویواکاناندا » ی فراماسون نیز مورد تمجید قرار می گیرد:(36)

 

 

تعریف  و  تمجید  از کتاب « تسخیر طبیعت درون » پیرامون « یوگا » نوشته شده  توسط « سوامی ویواکاناندا »  نویسنده ی فراماسون هندی به وسیله ی یکی  از  روزنامه های  کثیرالانتشار  کشور. (متاسفانه نویسنده ی مطلب فوق،  حتی به خود زحمت نداده است  تا  اندکی  پیرامون  « سوامی ویواکاناندا » تحقیق کند تا بداند « ویواکاناندا » جنسیت مرد دارد، نه زن! در واقع نویسنده ی مطلب فوق، با مشاهده ی ظاهر نام « سوامی ویواکاناندا »، فریب خورده و تصور نموده است که  وی یک خانم است!)

 

 

با توجه به مطالبی که در این مقاله ذکر شد، درمی یابیم که ترویج و انتشار « یوگا »، عرفان های هندی، شرقی و ... در طی سال های اخیر در  ایران  و  جهان،  حاصل توطئه ای ظریف و حساب شده از سوی تشکیلات شیطانی فراماسونری جهانی و اصحاب شیطان است تا به واسطه ی آن ها بتوانند اوراد و اذکار شیطانی را در لباس عرفان، معنویت و اعتکاف، به خورد جوامع گوناگون دهند و بدین وسیله، از یکسو مانع گسترش معنویت الهی و اسلامی گردند و از سوی دیگر پرستش شیطان (همان شیوا؛ خداوند هندی یوگا و تجسم شیطان در آیین هندو) را در قالب تعالیمی همچون « یوگا » و ... در بین مردم رواج دهند. متاسفانه تعداد زیادی از مردم در سراسر دنیا، از ماهیت شیطانی « یوگا » و سایر تعلیمات و عرفان های نوپدید با خبر نیستند و ناخواسته همان امیال شیطان و اصحاب شیطانی وی را دنبال می کنند.

 

البته نگارنده ی این مقاله، مخالف حرکات ورزشی، نرمشی و کششی نیست، بلکه عقیده دارد که در حالتی که می توان همین نرمش ها و ورزش ها را بدون توسل به اوراد و اذکار شیطانی پرستش شیوا در آیین هندو انجام داد، چرا باید بر انجام این حرکات با اوراد و وضعیت های خاص بدنی « یوگا » تاکید ورزید. حال آن که می دانیم مشابه حرکات ورزشی مذکور، در ورزش هایی همچون ژیمناستیک وجود دارند.

 

متاسفانه در عصر حاضر که دوره ی آخرالزمان می باشد، گروه های منحرف متعددی در جهان فعالیت می کنند تا به واسطه ی ترفندهایی همچون « یوگا » و « عرفان های نوپدید، شرقی و غربی » به تدریج انسان ها را از تعالیم الهی دور کنند و مردم را به سوی اطاعت و پرستش شیطان سوق دهند. در این برهه ی حساس تاریخ که جهان لحظه به لحظه خود را برای استقبال از منجی الهی خود آماده می کند، باید بیش از پیش مراقب تحرکات اصحاب شیطان و دجال احتمالی آخرالزمان (فراماسونری جهانی) بود تا مبادا در قالب های گوناگون اعم از فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و ... این یاران شیطان بخواهند تیشه به ریشه ی ممالک اسلامی و به خصوص کشور زمینه ساز ظهور یعنی ایران اسلامی بزنند. این امر، توجه خاص مسئولین کشورمان و درایت مردم فهیم ایران و سایر مسلمانان جهان را می طلبد تا بتوانند در برابر این هجمه های وسیع و همه جانبه ی دشمن، مقاومت نمایند.

إن شاء الله خداوند به مسلمین بصیرت و آگاهی عطا فرماید.

پایان قسمت ششم وآخر-با تشکر از گروه پژوهشگران جوان

 





تاريخ : جمعه 22 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

سوامی ویوکاناندا (نارندراناث دوتتا)

 

« سوامی ویوکاناندا »، یکی از رهبران « جنبش استقلال طلبانه ی هند » بوده است.(21) البته شهرت او تنها به این امر  محدود  نمی گردد.  بلکه  وی  یکی  از شخصیت های  مشهور  و  یکی  از  پیشگامان « ودانتا »  و « یوگا »  در  قرون  اخیر می باشد!(22) وی شاگرد « راما کریشنا » بوده(23) و کسی بود که به « یوگا » شهرتی جهانی داد و این ورزش تئوسوفیکال و رازآمیز را به اروپا و آمریکا برد و آن را به مردم این سرزمین ها معرفی نمود.(24) شاید به جرأت بتوان گفت که هیچکس همانند « سوامی ویواکاناندا » در انتشار جهانی « یوگا » نقش نداشته است و اگر او نبود، « آیین یوگا » در معابد هندویان  محبوس  شده  و نمی توانست به اروپا، آمریکا و سایر نقاط جهان راه یابد. به همین دلیل، وی حق بزرگی بر گردن « یوگا » دارد و مقبولیت جهانی « یوگا » در قرن حاضر، مدیون سخنرانی ها، سفر ها و تلاش های وی است:(25)

 

 

« سوامی ویوکاناندا (نارندراناث دوتتا) »، یکی از پیشگامان « یوگا » در قرون اخیر، و یکی از رهبران جنبش به اصطلاح استقلال طلبانه ی هند.

 

 

اما جالب است که بدانیم این شاگرد برجسته ی « راما کریشنا » یعنی « سوامی ویوکاناندا » یکی از رهبران انقلاب هند و از پیشگامان « یوگا » در قرون جدید، یک فراماسون معروف بوده و شکی در مورد عضویت وی در لژهای ماسونی وجود ندارد!!!(26) در مورد عضویت « سوامی ویوکاناندا » در گروه شیطانی فراماسونری، هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد  و  منابع  متعددی  به  عضویت  وی در  این  گروه  الحادی  اشاره کرده اند:(27)

 

 

 

 

شواهد عضویت « سوامی ویوکاناندا (نارندراناث دوتتا) » یکی از پیشگامان « یوگا » و چهره ی به اصطلاح انقلابی « جنبش استقلال طلبانه ی هند » در تشکیلات شیطانی فراماسونری.

 

 

 

شواهد عضویت « سوامی ویوکاناندا (نارندراناث دوتتا) » یکی از پیشگامان « یوگا » و چهره ی به اصطلاح انقلابی « جنبش استقلال طلبانه ی هند » در تشکیلات شیطانی فراماسونری.

 

 

نکته ی مهمی که از لا به لای اطلاعات فوق استخراج می گردد این مطلب مهم است که  عرفان های  نوپدید  و  ورزش های  تئوسوفیکالی  همچون  « یوگا »  که  شهرت بین المللی یافته اند و از سوی دستگاه های شیطانی ماسونی نیز تبلیغ می گردند، ارتباط بسیار مهم و جدی با فراماسونری جهانی دارند و رهبران این جنبش ها نیز عمدتاً در تشکیلات شیطانی فراماسونری عضویت دارند.

پایان قسمت پنجم-با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : جمعه 22 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

اما موضوع زمانی جالب می شود که بدانیم  « راما کریشنا »  در  معبد  الهه ی  هندو « کالی » پرورش یافته و بسیار به « کالی » ارادت داشته است؛ تا جایی که برخی از محققان، وی را « فرزند کالی » نامیده اند:(18)

 

 

 

علاقه و اعتقاد فراوان « راما کریشنا » به الهه ی هندو « کالی ».

 

 

« فرزند کالی : Kali’s Child »؛ لقبی که برخی محققان به « راما کریشنا » داده اند. این لقب به واسطه ی علاقه ی فراوان « راماکریشنا » به « کالی » به وی اطلاق شده است.

 

 

خوانندگان محترم، احتمالاً نام « کالی » برایشان آشنا است؛ بله عزیزان! « کالی » که در برخی افسانه های  هندو  به  عنوان  « دختر شیوا »  و  در  برخی  دیگر  به  عنوان « همسر شیوا » آمده است، تجسم دیگری از « شیطان » در آیین هندو می باشد!(19) جالب این که « Anton Szandor Lavey » نویسنده ی کتاب « The Satanic Bible : انجیل شیطانی » و رهبر سابق شیطان پرستان جهان، در مبحث « نامهای شیطانی (دوزخی) : The Infernal Names » کتاب خود، نام « شیوا : Shiva » الهه ی هندویان و « کالی : Kali » دختر « شیوا » و یکی دیگر از الهه های هندویان را در کنار نام های دیگری همچون « شیطان »، « لیلیث »، « ایشتار »، « ست » و سایر نام های شیطانی ذکر نموده است:(20)

 

 

نام « شیوا » و دخترش « کالی » دو الهه ی هندی در بین نام های شیطانی کتاب « انجیل شیطانی : Bible The Satanic ».

 

 

نام « شیوا » و دخترش « کالی » دو الهه ی هندی در بین نام های شیطانی کتاب « انجیل شیطانی : Bible The Satanic ».

 

 

 

« کالی » الهه ی شیطانی هندویان و تجسم « شیطان » در آیین هندو.

 

 

با توجه به مطالب فوق در می یابیم که « راما کریشنا » رهبر محبوب بسیاری  طرفداران « یوگا » که به ریاضت و زهد مشهور بوده است، به پرستش تجسم « شیطان » در آیین هندو یعنی الهه « کالی » مشغول بوده، و خود را « فرزند کالی » یا  به  تعبیر بهتر « فرزند شیطان » می نامید و به این لقب خود، افتخار می نمود!

پایان قسمت چهارم-با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : جمعه 22 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

« یوگا » همان « پرستش شیوا » خدای هندویان باستان است.

همانگونه که ذکر شد، متاسفانه « یوگا » آیین پرستش « شیوا » خداوند الحادی هندویان باستان است که در قالب اوراد، اذکار، وضعیت های خاص بدنی، نرمش ها و سماع های مخصوص و ... سازمان دهی شده است.(10)

 

اما موضوع موقعی نگران کننده می گردد که بدانیم « شیوا » همان تمثال « شیطان » در آیین هندو است! نگاهی به کتاب مرجع شیطان پرستان یعنی « انجیل شیطانی: The Satanic Bible » می تواند کمک زیادی به بررسی این ادعا  نماید.  در  این  کتاب، « Anton Szandor Lavey » نویسنده ی کتاب و رهبر سابق شیطان پرستان جهان، در مبحث « نامهای شیطانی (دوزخی): The Infernal Names »، نام « شیوا : Shiva » الهه ی هندویان و « کالی : Kali » دختر « شیوا » و یکی دیگر از الهه های هندویان را در کنار نام های دیگری همچون « شیطان »، « لیلیث »، « ایشتار »، « ست » و سایر نام های شیطانی ذکر نموده است:(11)

 

 

نام « شیوا » و دخترش « کالی » دو الهه ی هندی در بین نام های شیطانی کتاب « انجیل شیطانی : Bible The Satanic ».

 

نام « شیوا » و دخترش « کالی » دو الهه ی هندی در بین نام های شیطانی کتاب « انجیل شیطانی : Bible The Satanic ».

 

 

بله عزیزان! درست حدس زده اید! آنچه که با نام « یوگا » و به عنوان ورزشی فرحبخش و روحانی مورد تبلیغ و ترویج قرار می گیرد،  چیزی  نیست جز اوراد، اذکار،  حالات  و نرمش ها و سماع هایی که به منظور پرستش خدای شیطانی  هندویان باستان یعنی « شیوا » صورت می گیرد و فراگیران « یوگا » در طی کلاس های خود می آموزند که با اوراد و اذکار و حالات بدنی خاص خود، انرژی حیاتی! را از الهه ی شیطانی « شیوا » طلب نمایند!(12)

 

البته عمده ی فراگیران یوگا از مسایل پشت پرده ی این ورزش تئوسوفیکال خبر ندارند و کلاهی بزرگ بر سرشان گذاشته شده است و نمی دانند که آنچه آن ها به منظور طلب آرامش روحی انجام می دهند، چیزی جز پرستش شیطان (آن هم با طعم هندی اش!) نیست!

 

البته موضوع تنها به همین جا ختم نمی گردد. بلکه شواهد متقنی وجود دارند که نشان می دهند، عمده ی رهبران یوگا، در معابد الهه های شیطانی رشد یافته اند و یا بدون هیچ شبهه ای عضو تشکیلات شیطانی « فراماسونری جهانی » بوده اند. در این بخش از مقاله، به سه تن از این رهبران مشهور اشاره می نماییم:

 

 

راما کریشنا (Ramakrishna)

« راما کریشنا » یکی از معروف ترین چهره های آیین هندوی نوین و یکی از تاثیرگذارترین و مشهورترین رهبران « یوگا » در عصر جدید می باشد.(13) وی چهره ای شناخته شده در آیین  هندو  است  و  علاوه  بر  اشتغال  به  « یوگا »،  شاگردان  برجسته ای  همچون « نارندراناث دوتتا » یا « سوامی ویواکاناندا » تربیت نمود که تعالیم « یوگا » را به خارج از هند انتشار داد و به آن چهره ای جهانی بخشید.(14)

 

« راما کریشنا » در زمره ی رهبران بسیار محبوب « یوگا » به شمار می رود و از محبوبیت بسیاری در هند برخوردار بوده است. وی در سال 1836 میلادی در ناحیه ی بنگال غربی هندوستان به دنیا آمد و در سال 1886 میلادی در این کشور در گذشت و در 50 سال عمر خود، به احیای آیین هندو و ترویج یوگا همت گماشت. (15) زندگی  50 ساله ی « راما کریشنا » پرفراز و نشیب بوده و وقایع متعددی  در  زندگی  وی  رخ  داده است، اما به منظور پرهیز از اطاله ی کلام از پرداختن به این جزییات کم اهمیت خودداری می نماییم.(16)

 

به هر حال آن چه که به این مقاله مربوط می شود، این مسئله  است  که « راما کریشنا » تاثیرات مهمی در احیای آیین هندو و ترویج اجزای آن همچون یوگا داشته است و از سوی دیگر نیز با تربیت شاگردان برجسته ای همچون « سوامی ویواکاناندا » موجب انتشار جهانی « یوگا » در قرون اخیر گردیده است:(17)

 

 

تصاویری از « راما کریشنا » یکی از رهبران معروف « آیین هندو » و « تعالیم یوگا » در قرون اخیر. (ذکر این توضیح ضروری به نظر می رسد که مولف مقاله، علامت « دست شاخدار »  را  در  دست « راما کریشنا » در تصویر وسط دیده است؛ اما در مورد معنای این علامت و هدف « راما کریشنا » از نمایش آن نمی توان اظهار نظر کرد.)

 

 

 

راما کریشنا » یکی از رهبران معروف « آیین هندو » و « تعالیم یوگا » در قرون اخیر

پایان قسمت سوم-با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : جمعه 22 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

رواج بسیار تعالیم « یوگا » در ایران و سایر نقاط جهان.

 

 

در این مقاله بنا نداریم تا پیرامون فلسفه ی عرفان های غیر الهی و مادی همچون عرفان های بودایی و هندی، و نیز ورزش های تئوسوفیکالی همچون « یوگا » قلم فرسایی کنیم و از این طریق عرفان های غیرالهی مذکور را زیر سوال بریم؛ چرا که تاکنون در این رابطه مطالب بسیاری بیان شده و محققان متعددی در این باره سخن گفته اند.

 

در مقاله ی حاضر،  تلاش  داریم  تا  به  کمک  اسناد  و  مدارک،  ارتباط  « یوگا »  را  با « شیطان پرستی »  بیان   کنیم   و  از  دسایس  « دجال احتمالی آخرالزمان »  یعنی « فراماسونری جهانی »  در  اشاعه  و  ترویج  بین المللی  این  « تعالیم منحوس و شیطانی » به ظاهر عرفانی، پرده برداریم.

 

 

اما « یوگا » چه ارتباطی با پرستش « شیطان » دارد؟

 

مطابق  گفته ی  طرفداران   « یوگا »،   « شیوا : Shiva »   الهه  و  خدای  « یوگا » می باشد(7) و  به  همین  دلیل،  الهه ی  هندو  « شیوا : Shiva »  عمدتاً  در   حین  انجام « مدیتیشن یوگایی » به تصویر کشیده می شود:(8)

 

 

 

« شیوا : Shiva » الهه و خداوند تعالیم « یوگا : Yoga » می باشد.

 

 

« شیوا : Shiva » الهه و خداوند تعالیم « یوگا : Yoga » می باشد.

جالب این که تعداد  زیادی  از  منابع  مکتوب  « یوگا »،  فلسفه ی  « تعالیم یوگا »  را « پرستش شیوا » عنوان کرده اند:(9)

 

 

 

پایان قسمت دوم-با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : جمعه 22 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

مقاله ی حاضر در تلاش است تا به صورت بسیار کوتاه و مختصر، برخی از شواهد ارتباط « یوگا » با « فراماسونری جهانی » را  یادآوری  نماید  و  بر  نقش  « تشکیلات شیطانی فراماسونری »  در  اشاعه ی ورزش های تئوسوفیکال همچون « یوگا » در سراسر دنیا تأکید ورزد.

« یوگا »: پرستش شیطان!

 

 

 

 

در طی مقالات « فراماسونری: دجال آخرالزمان »(1) و « جهان در سیطره ی دجال؛ ایران، جزیره ی امید »(2) به صورت مختصر، به  ارتباط  « یوگا »  و  بسیاری  از  ورزش های  تئوسوفیکال،  و  عرفان های  نوپدید  با « تشکیلات شیطانی فراماسونری »  یا  همان « دجال احتمالی آخرالزمان » اشاره شد؛ مقاله ی حاضر در تلاش است تا به صورت بسیار کوتاه و مختصر، برخی از شواهد ارتباط « یوگا » با « فراماسونری جهانی » را  یادآوری  نماید  و  بر  نقش  « تشکیلات شیطانی فراماسونری »  در  اشاعه ی ورزش های تئوسوفیکال همچون « یوگا » در سراسر دنیا تأکید ورزد.

 

با کمال تأسف باید گفت که این ورزش به  ظاهر  عرفانی  منحوس  و  نامناسب، در سال های اخیر، به شدت در ایران طرفدار پیدا کرده و کتاب های زیادی اندر فواید و مناقب « یوگا » نگاشته شده است؛ آن هم در حالی که کتب مذهبی و اسلامی ما در کشورمان کمیاب و نایاب می باشند!

 

 

اما « یوگا » چیست؟

 

اگر این سوال از طرفداران  « یوگا »  پرسیده  شود،  آن ها  خواهند  گفت  که  عظمت « یوگا » در قالب الفاظ نمی گنجد!!! البته اگر این تعارفات و بزرگنمایی ها را کنار بگذاریم، باید بگوییم که مطابق ادعاهای طرفداران « یوگا »، « یوگا » مجموعه ای از  مراقبه ها، تمرین ها و ورزش های « جسمی » و « ذهنی » است که به منظور تعالی جسم و روح به کار گرفته می شود.(3) این  تعلیمات  شامل هفت عنصر « آسانا : Asana » (نرمش های کششی)، « باندها : Bandha » (قفل های روان عضلانی انرژی)، « چاکرا : Chakra » (مراکز روانی - انرژی زای جسم پنهان)، « مانترا : Mantra » (صوت یا ارتعاشات انرژی)، « مودرا : Mudra » (وضعیت های انرژی زا)، « نادی : Nadi » (مجاری و کانال های انرژی)، « پرانا : Prana » (انرژی حیاتی) می باشد که این تعلیمات، ریشه در مکاتب الحادی قرون باستان مشرق زمین دارد.(4)

 

آنچه که امروزه از یوگا در بین جوامع مختلف و به خصوص کشورهای مغرب زمین، مورد تأکید قرار گرفته است، بیشتر در حیطه ی « آسانا : نرمش های کششی »، « مودرا : وضعیت های انرژی زا »، « چاکرا : مراکز روانی - انرژی زای جسم پنهان » و « مانترا : صوت یا ارتعاشات انرژی » می باشد و این اجزای یوگا، بیش از سایر اجزای آن مورد توجه کشورهای مختلف دنیا قرار گرفته و در سطح وسیعی پیرامون آن ها تبلیغ گردیده است.(5)

 

البته به موازات اجزای مذکور، به واسطه ی برقراری کلاس های یوگا، سایر اجزای یوگا نیز به مشتاقان فراگیری این ورزش تئوسوفیکال،  آموزش داده  می شود  و  حتی فلسفه ی یوگا و عرفان های هندی و بودایی نیز به فراگیران ارایه می گردد.

 

امروزه یوگا شهرتی جهانی یافته و در سراسر جهان، طرفداران بی شماری یافته است. متاسفانه کشور ما نیز از این قاعده مستثنی نیست و در طی سال های اخیر، شاهد رشد فزاینده ی کلاس های آموزش یوگا در سراسر کشور بوده ایم؛ به نحوی که با حسابی سرانگشتی می توان حدس زد که حداقل چند صد هزار نفر در سراسر کشورمان، به فراگیری و سپس استفاده از تعالیم یوگا، مبادرت ورزیده اند.

 

در طی این کلاس ها، ضمن تعلیم حرکات ورزشی یوگا (آسانا)، سایر تعالیم مرتبط با یوگا از جمله عرفان های غیر الهی هندو و بودایی نیز به فراگیران آموزش داده می شود تا آن ها بتوانند با تمسک به عرفان های نامبرده، روح و جسم خود را اعتلا بخشند!(6)

 

 

رواج بسیار تعالیم « یوگا » در ایران و سایر نقاط جهان.

 

پایان قسمت اول-با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : جمعه 22 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان
تلویزیون آمریکا آزادانه بی بندوباری جنسی را تبلیغ می کند و امروز جامعه آمریکا به شدت در مسائل جنسی غرق شده است. اکنون فرهنگ جا افتاده به وسیله تلویزیون مبنی بر این اصل است که: "هرچقدر بی بندوبارتر، بهتر! " در نتیجه آمریکائی ها از اینکه روابط جنسی متنوعی داشته باشند احساس غرور و موفقیت می کنند.

گروه گزارش ویژه مشرق؛ در سال 1939 جعبه جادویی تلویزیون در شهر نیویورک، به جامعه آمریکا معرفی شد. در 1941 این جعبه جادویی توانست مجوز اولین ایستگاه خود را برای برنامه های تجاری و تبلیغاتی کسب کند. با شروع جنگ جهانی دوم گسترش و رشد تلویزیون به تعویق افتاد. اما با پایان جنگ و طی سال های پس از آن جادوگری جعبه تلویزیون کاری کرد که در سال 1965 در 93 درصد از خانه های آمریکا، مردم تلویزین تماشا می کردند. این نفوذ روز به روز دامنه دارتر شد و به جایی رسید که آمریکایی ها به گذراندن ساعات زیادی از عمر خود با تلویزیون عادت کردند.

برنامه های تلویزیون آکنده از ترويج خشونت و صحنه هاي شهواني و تحريك آمیز جنسي بود که روز به روز به دریدگی و بی حیایی آنها افزوده می شد. بدین ترتیب تلویزیون به یک عامل فرهنگی و سیاسی بسیار کارآمد در دستان برنامه ریزان جامعه آمریکا تبدیل شد که از طریق آن علاوه بر شکل دهی به اذهان عمومی، ایدئولوژی، سبک زندگی و ارزش های مورد نیاز برای پیشبرد سیاست ها را به مردم معرفی و تبلیغ می کردند. از مهمترین این اهداف حیا زدایی و به تباهی کشیدن اخلاقیات سنتی مردم آمریکا بوده است. طبق آمارهای منتشره هم اکنون آمریکایی ها به طور متوسط روزانه بیش از 4 ساعت تلویزیون تماشا می کنند که حدود 90 دقیقه بیشتر از حد متوسط دنیاست. این مقدار سرگرم شدن با تلویزیون توانسته است ارتباطات اعضای خانواده و سرگرمی های افراد را با توجه به ترویج خشونت و سکس تحت تاثیر قرار داده و اخلاق و کردار کودکان و نوجوانان را تغییر دهد.



هر آمریکایی به طور متوسط روزانه بیش از 4 ساعت تلویزیون تماشا می کند


اعتیاد شدید جامعه آمریکا به تلویزیون

آمریکایی ها هر روز به طور میانگین بیش از 4 ساعت تلویزیون تماشا می کنند که معادل دو ماه در سال است. به عبارت دیگر یک آمریکایی 65 ساله حدود 9 سال از زندگی اش را بدون وقفه در برابر تلویزیون نشسته است! 99 درصد خانه ها حداقل یک تلویزیون دارند و به طور میانگین در آمریکا 2.24 تلویزیون به ازاء هر خانه موجود است. 66 درصد خانه ها 3 و یا تعداد بیشتری تلویزیون دارند. به طور میانگین در هر خانه, تلویزیون به مدت 6 ساعت و 47 دقیقه روشن است. 66 درصد آمریکایی ها در حین خوردن شام تلویزیون تماشا می کنند و در هر سال آمریکایی ها در مجموع 250 میلیارد (نفر) ساعت تلویزیون تماشا می کنند. در صورتی که برای هر ساعت به طور میانگین 5 دلار حقوق در نظر گرفته شود؛ تماشای تلویزیون برای آمریکا سالانه 1.25 تریلیون دلار هزینه دارد. 56 درصد آمریکایی ها کانل های پولی را تماشا می کنند. روزانه 6 میلیون فیلم ویدیویی نیز در آمریکا به اجاره داده می شود و 49 درصد امریکایی ها اعتراف می کنند که بیش از حد تلویزیون تماشا می کنند.



شکایت خانواده های آمریکایی در مورد بی بندوباری های تلویزیونی، نمودار نشان دهنده



کاهش حساسیت آمریکایی ها نسبت به بی حیایی در تلویزیون است.

کودکان آمریکایی در هفته به طور میانگین 1680 دقیقه را با تلویزیون می گذرانند. این در حالیست که والدین آمریکایی به طور میانگین فقط 3.5 دقیقه در هفته به گفتگوهای سازنده و معنی دار با کودکان خود می پردازند. 70 درصد از مراکز نگهداری کودکان از تلویزیون برای سرگرم کردن بچه ها استفاده می کنند. 73 درصد از والدین خواهان محدود کردن دسترسی کودکان به برنامه های تلویزیونی هستند. 54 درصد کودکان 4-6 ساله آمریکایی بیشتر تمایل دارند تلویزیون تماشا کنند تا اینکه با پدرشان باشند.



کودک آمریکایی تا اتمام دوره تحصیلات ابتدایی خود شاهد هزاران صحنه قتل در تلویزیون است



یک جوان آمریکایی در سال حدود 900 ساعت را در مدرسه می گذراند اما 1500 ساعت با تلویزیون سرگرم است. یک کودک آمریکایی تا اتمام دوره تحصیلات ابتدایی خود 8000 صحنه قتل در تلویزیون را دیده است که این تعداد تا 18 سالگی به 200000 مورد می رسد. 79 درصد آمریکایی ها معتقدند تلویزیون در افزایش خشونت در زندگی عادی نقش اصلی را دارد. یک کودک آمریکایی در سال حدود 20 هزار تبلیغ تلویزیونی 30 ثانیه ای می بیند و یک فرد 65 ساله در طول عمر خود 2 میلیون آگهی تلویزیونی دیده است. 92 درصد از آمریکایی ها معتقدند آگهی های تلویزیونی کودکان را مصرف گرا بار می آورد.


تلویزیون: جعبه بی حیا

تلویزیون آمریکا آزادانه بی بندوباری جنسی را تبلیغ می کند. در اثر عادی نشان دادن روابط جنسی خارج از چارچوب خانواده در طی چندین دهه گذشته در برنامه های مختلف تلویزیونی، امروز جامعه آمریکا به شدت در مسائل جنسی غرق شده است. زمانی مردم آمریکا از شرم و حیا برخوردار بودند اما اکنون فرهنگ جا افتاده به وسیله تلویزیون مبنی بر این اصل است که: "هرچقدر بی بندوبارتر، بهتر! " در نتیجه آمریکائی ها از اینکه روابط جنسی متنوعی داشته باشند احساس غرور و موفقیت می کنند.

طی سال های اخیر تعداد صحنه‌های سكسی در برنامه‌های تلویزیونی آمریکا چندین برابر شده و تلویزیون آمریکا پر از ایما و اشاره ها، شوخی ها و كنایه های جنسی است. این نوع ارجاعات جنسی در بیش از ۷۰ درصد برنامه‌های تلویزیونی آمریکا دیده می شود به طوری که از هر ده سكانس تلویزیونی، هفت سكانس آن به گونه‌ای با سکس در ارتباط است. بدین ترتیب جوانان آمریکایی كه به طور میانگین حدود بیست ساعت در هفته را صرف تماشای تلویزیون می‌كنند؛ در معرض  بمبارانی از تبلیغات برای بی بندوباری هستند که نتیجه آن وقوع هزاران تجاوز به عنف، گسترش بیماری های جنسی و صدها هزار سقط جنین در هر سال است.


تلویزیون آمریکا در بین فعالیت های دیگر مرتبط با اوقات فراغت بیشترین سهم را به خود اختصاص داده است.


در آمریکا هیچ کدام از برنامه های تلویزیونی نتوانسته است خود را از تبلیغ بی بندوباری جنسی به دور نگه دارد. بیش از 90 درصد برنامه‌های كمدی، بیش از 70  درصد برنامه های خبری و بیش از 40 درصد برنامه های مستند حاوی صحنه های تبلیغی و عادی نشان دهنده بی بندوباری جنسی هستند.


گروه هدف کنونی: دختران نوجوان

آمارها نشان می دهد نوجوانانی كه به تماشای مداوم برنامه های تلویزیونی آمریکا می پردازند معمولا رفتارها و گفتارهای بسیار دور از ادبی از خود نشان می دهند و احتمال ارتکاب جرایم جنسی در بین آنان بیش از دوبرابر دیگر نوجوانان است. این نوجوانان ارتباط سازنده و درستی با خانواده و اطرافیان خود نداشته و به راحتی جذب گروه های ضد اجتماعی می شوند.
در این بین در سال های اخیر برنامه های تلویزیونی و هالیوود فعالیت های خود را متمرکز بر حیازدایی از دختران نوجوان کرده است. از نظر برنامه ریزان فرهنگی دختران نوجوان اهداف بسیار مناسبی برای گسترش فساد و فحشاء در بین مردم آمریکا هستند زیرا نه تنها خود از سنین پایین در مسیرهای غیر اخلاقی قدم برمی دارند بلکه می توانند تعداد بسیار بیشتری را نیز با خود همراه ساخته و نسبت به تمامی گروه های دیگر بازدهی بسیار بالاتری برای برنامه های اخلاق زدایی از مردم آمریکا فراهم کنند.



هالیوود در سال های اخیر برنامه های حیازدایی از دختران نوجوان را در راس ماموریت های خود قرار داده است


برنامه های تلویزیونی آمریکا در حرکتی هماهنگ از همجنس گرایی بین دختران و زنان به شدت حمایت می کنند و هیچگونه واهمه ای از گفتگو و به تصویر کشیدن این موضوع ندارند. بر اساس تحقیقی که در سال 2005 انجام گرفت اشاره به همجنس بازی بین دختران جوان در برنامه های تلویزیونی آمریکا نسبت به سال 1998 بیش از 70 درصد افزایش یافته بود. نظر سنجي های انجام گرفته از نوجوانان آمریکایی نشان می دهد که آنچه تلويزيون پخش می کند مشوق این نوجوانان برای تجربه های جنسي بوده است. گاهی این تجربه ها به محارم هم گسترش یافته و به کلی اخلاقیات فطری انسان را نیز زیر پا گذاشته است. این نشان می دهد که علاوه بر تاثیر تلويزيون در شكل‌دهي به شخصيت نوجوانان، نگاه ایشان به مقوله سكس نیز به نحو چشم‌گيري تحت نفوذ فرهنگ سازی تلویزیون است.

از نظر این نوجوانان همجنس‌بازي و ارتباط با محارم نیز همانطور که تلویزیون نشان می دهد از کنش های معمولی و عادی بشر است. این در حالیست که در دوره ای اشاره به امور مربوط به همجنس‌بازي در برنامه های تلویزیون ممنوع بود اما هم اکنون امری قانونی تلقی می شود. در واقع کل نظام قانون گذاری نیز پا به پای تلویزیون در خدمت برنامه ریزان فرهنگ بی اخلاقی و بی بندوباری بوده است.



تلویزیون استانداردهای اخلاقی دختران نوجوان را شکل می دهد


در جامعه امروز آمریکا معمولا دختران در 15 سالگی بکارت خود را از دست می دهند. بخشی از این اتفاق در مدارس آمریکا روی می دهد. سریال های تلویزیونی و فیلم های بسیاری وجود دارند که از شبکه های مختلف آمریکا پخش می شوند و در آنها روابط جنسی در مدارس بین نوجوانان امری عادی نشان داده می شود. این مقاله خود را از اشاره به نام و نشان این فیلم ها و برنامه های تلویزیونی بر حذر می دارد و تنها به ذکر محتویات یک نمونه بسنده می کند.

در یکی از فیلم های هالیوودی پخش شده از شبکه های آمریکایی دختری دبیرستانی به تصویر کشیده می شود که در اثر رابطه جنسی با یکی از پسران همکلاسی خود باردار شده است. در این فیلم برای پسر و خانواده او هیچگونه احساس مسئولیتی نشان داده نمی شود و خانواده دختر نیز به راحتی از کنار این موضوع رد می شوند.

هیچگونه مواخذه یا بازخواستی دیده نمی شود و به جای آن خانواده دختر سعی دارند زوجی را پیدا کنند که حاضر به پذیرش و نگهداری از کودک در شرف تولد باشند! در واقع برنامه ریزان فرهنگی آمریکا در حال جستجوی راهی برای حمایت از نتیجه دهه ها تلاش و ممارست (به وجود آوردن نسل هایی حرامزاده و بی هویت) خود هستند. این در حالیست که سالانه هزاران سقط جنین در بین دختران دبیرستانی آمریکا رخ می دهد.



کودکان آمریکایی حتی در مهد کودک ها و کودکستان ها هم با تلویزیون سرگرم می شوند


برنامه های تلویزیونی سعی در جنسی کردن نگاه دختران نوجوان به خود، محیط پیرامون و روابط اجتماعی ایشان دارند. تحقیقات نشان می دهد در ذهن دختران نوجوانی که در معرض بمباران سکسی سازی تلویزیونی هستند؛ نارضایتی های غیر معقولی در مورد اندام و زیبایی خود شکل می گیرد که موجب افسردگی و عزت نفس پایین در آنها شده و تصور آنها از باکره گی و یا اولین ارتباط جنسی را تغییر می دهد.

هرچه قدر این دختران بیشتر به تماشای برنامه های تلویزیونی می پردازند ناهنجاری های روانی و خود کم بینی نیز در آنها شدیدتر است. اندام و زیبایی ایده آل در ذهن دختران نوجوان آن چیزی است که برنامه های تلویزیونی تبلیغ می کنند و رفتار جنسی مناسب نیز باز همان رفتار بی محابایی است که فیلم ها و برنامه های مختلف به نمایش می گذارند. هر گونه دوری از این استانداردهای تعیین شده توسط تلویزیون موجب القاء حس حقارت و عدم موفقیت در دختران نوجوان می شود.  


در سال های آتی آمریکا بیشترین درآمد را از برنامه های تلویزیونی خواهد داشت


تبلیغ بی واهمه همجنس بازی

تخریب بنیان خانواده یکی از اهداف استیلاجویان جهانی برای تسلط بر جوامع بشری است. همجنس بازی و گسترش آن در میان جوامع از جمله استراتژی های تصویب شده نظام سلطه برای از بینن بردن مفهوم خانواده در جهان است. از همین روست که روز به روز به تعداد قهرمانان همجنس باز زن و مرد در برنامه های تلویزیونی آمریکا افزوده می شود. این شخصیت ها اغلب به عنوان "آدم خوب" در سریال ‌های پر طرف دار درام و کمدی پخش شده در ساعات پربیننده به آمریکایی ها معرفی می شوند. هم اکنون در برنامه های تلویزیونی بکه های مختلف آمریکایی در مجموع نزدیک به 200 شخصیت همجنس باز وجود دارند که زندگی آنها کاملا عادی و حتی موفق نشان داده می شود.

تلویزیون توانسته است در سطوح مختلف کلامی و رفتاری نوجوانان و جوانان آمریکایی تاثیر گذاشته و شخصیت آنها را به گونه ای شکل دهد که برای اهداف سیاسی اجتماعی نظام آمریکا مورد نیاز است.

طبق بررسی ها ماهیت برنامه‌های تلویزیونی اهمیتی نداشته بلکه با افزایش زمان صرف شده برای تماشای تلویزیون، میزان كودنی و بی‌سوادی بیننده نیز افزایش می یابد. بررسی های اخیر نشان می دهد قدرت فكری و تجزیه و تحلیل آمریكایی‌ها در اثر اعتیاد به تلویزیون کاهش یافته و سطح درك آمریكایی ها از مفاهیم نوشتاری و شنیداری به شدت تنزل پیدا كرده است.

این تحقیقات ارتباط میان کم سوادی و وقت تلف شده برای تماشای تلویزیون را به اثبات رسانده اند. در نتیجه آمریکای کنونی دارای مردمی به دورمانده از واقعیت های جهان و کشور خود است که غرق در لذت عطش آور و جنون آمیز خشونت و سکس بوده و با روزمرگی و زودباوری خاص خود به راحتی برای سردمداران آمریکا قابل مدیریت هستند.


با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : شنبه 16 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

فصل دوم: مکتب وحی

در جوامع انسانی در طول تاریخ، انسان ها با طرز  تفکر دیگری آشنا بوده اند و آن ادعای کسانی به نام پیامبران الهی است که ادعا می کردند که از جانب خدایشان به آنها وحی می شود و هرچه می گویند از جانب خداست است.

نگاهی به ادعاهای پیامبران خدا و آنچه ادعا و بیان  کردند، نشان می دهد که در مدعاهای مردان تربیت شده مکتب تجربه تفاوت های فاحش موجود است که به بعضی از آنها اشاره می کنیم.

الف – در مکتب وحی نگاه از بالا به پایین است. به عبارت دیگر چون آنچه در این مکتب آمده از جانب خدا است لذا:

اگر مکتب تجربه نگاهش را از پایین و همه چیز را بدون برنامه ریزی قبلی و اغلب تصادفی آغاز کرده است، مکتب وحی، رسالات خود را در حد امکانِ درک مردم هر زمان، با برنامه ای مدون برای آن زمان و اطلاعاتی مکفی برای آیندگان می آورده است.

من باب مثال اگر به بسیار مختصر از آنچه در قرآن در مورد حضرت ابراهیم که او را پرچم دار توحید می دانند، آمده است دقت کنیم، این نکات قابل توجهند:

۱- خدایش او را امام برای سایر مردم قرار می دهد.

۲- او از خدایش تقاضای امامت برای اولاد خود هم می کند. به او گفته می شود که صالحین از اولاد تو هم، می توانند  امام و پیشوای مردم شوند ولی ستمکاران نه.

۳-به او وعده داده می شود که خانه کعبه را که می سازد این خانه مورد توجه مردم قرار گرفته و جای امنی برایشان آنها خواهد شد.

۴- خدا از او و پسرش اسماعیل تعهد می گیرد که خانه را همیشه برای طواف کنندگان  و اعتکاف کنندگان و رکوع و سجده کنندگان ( که خواهند آمد) پاک نگه دارند.

۵- او از خدایش می خواهد که به او کمک کند این خانه را پاک نگاه دارد و روزیِ فراوان به اهل آنجا و هر کس که مومن باشد عطا نماید.

۶- او و پسرش اسماعیل در حالی که خانه را می سازند از خدای خود می خواهند که ضمن قبول این خدمت از آنها، هر دو (پدر و پسر) و اولادشان را مطیع فرامین خود قرار داده، همه آنچه را که باید از مراسم و مناسک بدانند به آنها بیاموزد .

۷- از خدای خود می خواهد که رسولانی از پی آنها برای هدایت مردم بفرستد تا آیات، کتاب و حکمت به آنها تعلیم دهند و آنها را ( با این تعلیمات) از بدی ها پاک کنند.

۸- به همه فرزندان خود و حضرت یعقوب (فرزند بلا فصلش) وصیت می کند که قدر این منزلت را بدانند و همه عمر تسلیم خدا باشند.

این آیات که به طور نمونه از سوره بقره آیات ۱۲۴ تا ۱۳۲ نقل شد و در مورد ایشان و سایر پیامبران آیات بسیار دیگری در این کتاب مقدس موجود است، داستان کسی را می ماند که می خواهد دانشگاهی را بنا کرده و در آینده هزاران (بلکه میلیون ها) دانشجو را تربیت کند، از نصب اولین سنگ های زیر بنای آن، همه برنامه های خود را توضیح می دهد و تبیین می کند. در احوال و زندگینامه پیامبران در سایر کتاب های آسمانی هم زیاد بچشم می خورد.

ب- برخلاف راه رفتگان مکتب تجربه، در مکتب وحی، همیشه همه برنامه های اجرایی مشخص و آینده آن هم معین شده است.

ج : عاقبت کار این مکتب که بی قید زمان و مکان، رساندن انسان ها به قله هدف های خالق بوده است، با وجود انکارها و تکذیب ها و حتی کشتن پیامبران توسط مخالفین، به وضوح آشکار بوده است.

اما اینکه پیام آوران  خدایی، چه آوردند و پیروان آنها، با وجود ادعای راه یافتنشان به هدایت پیامبران، چه از تعلیمات آنها درک کرده و به کار برده اند و امروز سرنوشتشان چه شده،  خود مقوله مفصلی در حد هفتاد من کاغذ است که جای آن در این نوشته نیست.

د – برخلاف مکتب تجربه که همه عمل کردش در طول عمرش در حیطه “چگونه ها” بوده است اساس مکتب وحی و علت نهایی آن بیان “چراها” است. مانند اینکه عالم چرا آفریده شده است؟ نظام هستی چرا تنظیم شده و برقرار است؟ انسان کجای برنامه آفرینش قرار دارد ؟ آیا پایانی برای عالم هستی متصور است؟ آیا پایداری نظام هستی قابل اعتماد است؟ و ده ها  چرای دیگر. اساس برنامه مکتب وحی برای جواب به این پرسش هاست.

توضیح بیشتر اینکه، پیامبران آمده بودند تا مردم را به راه راست هدایت کنند. راه راست چیست؟ طی طریق کمال و رسیدن به آن کمال چیست؟ تحقق منظور آفریننده از آفرینش. اگر بخواهیم مثلی بزنیم حصول کمال در یک تابلوی نقاشی، آن وقت است که نقاش هر آنچه را که در ذهن خود دارد بتواند در آن متحقق کند. پس منظور اصلی پیامبران از هدایت مردم، رساندن آنها به آن کمالی است که خالقشان منظور دارد. برای تحقق این هدف، سعی اصلی جواب به این سوال است که عالم و مخصوصا انسان چرا آفریده شده است؟ چون بدون دانستن جواب این سوال بزرگ تحقق هدایت غیر عملی خواهد بود. در عین حال پیامبران می دانستند که انسان ها برای رسیدن به آن هدف و حصول آن کمال، باید راهی دراز را طی کنند و خود را از نقص های فراوان برهانند. بنابراین دستوراتی به آنها دادند تا عمل کنند. این دستورات هرچه بودند، انذار انسان ها از ارتکاب اعمال بد و تشویق آنها به اعمال نیک است. اعمال نیک و بد کدامند ؟ مسلما اعمال نیک آنانی هستند که عکس العمل های خوب و زیبا داشته باشند و اعمال بد، آنهایی هستند که عکس العم های زشت و ناهنجار.  پیامبران هر یک در زمان خود و بر طبق برنامه از پیش تعیین شده برایشان، به انسان ها آموختند که “چرا ” دچار سرنوشت های زشت می شوند و اگر بخواهند زندگی های زیبا و سرنوشتی هنجار، مرفه و موفق داشته باشند، باید اعمال خوب انجام دهند. پس اساس تعلیمات انبیاء جواب “چراها” بود و هست. تشریع احکام عملی از طرف پیامبران هم دقیقا به همین علت است.

در سطور گذشته همین نوشته متذکر شدیم که مسیر حرکت در جواب سوال “چراها” از کثرت به وحدت است. به همین دلیل اگر در طول تاریخ بنگریم، کلیه کسانی که سهمی – ولو اندک و فازی کوچک – از باورمندی  داشته اند، مدعی و منتظر یک وحدت در آینده بشر بوده اند و هستند. یا به عبارت دیگر همه مدعیان و منتظران یک وحدت در عالم حتما باورمندان به دینی از ادیان الهی یا مکتب، فرقه یا گروه هایی هستند که باورمند دینی، از ادیان یا گروه و فرقه ای بوده اند که فازی از اعتقاد دارند. این حقیقت رساننده این پیام است که در متن باورمندی – به ویژه با ورمندان به ادیان الهی -وقوع یک وحدت نهفته است. اما اینکه همه این منتظران، چه درک و برداشتی از وحدت و وقوع آن و مایه یگانگی که ستون آن واقع شود، دارند و چه قدر باورهاشان قابل تحقق است، مطالبی مفصل و طولانی است که جای آن در این نوشته نمی گنجد اما وقوع آن حتمی است.

ضروری ترین آگاهی در این برنامه دانستن علت غایی خلقت عالم است والا بدون آن چگونه می توان نیک را از بد و هنجار  را از ناهنجار تشخیص داد. در این مورد به یقین می دانیم که علت آفرینش هر هنری، از طرف هر هنرمندی، تحقق و تجسم هنر آن هنرمند است در بیرون، به نحوی که خود آن هنرمند، بتواند آن را در بیرون ببیند و به دیگران هم نشان دهد و به آن مباهات کند. کمال آن هنر، تحقق هدف آفریننده هنر در آن است. پس علت غایی آفرینش ظهور آثار خداوند خالق در بیرون است. او که خود عاشق هنرخود بوده و هست، برای نمایاندن این هنرهاست که جهان هستی موجود است و چون او مطلق است، پس از بین رفتنی برای جهان هستی یا کائنات متصور نیست و نظام محکم آن هم تغییر نخواهد یافت.

نقدی بر نظریه نفی خدا استیون هاوکینگ

در این صورت مهمتر از همه اینها، این است که آفریننده هنر را بشناسیم و به کمال او پی ببریم. به همین دلیل مهمترین و اساسی ترین رکن تعلیمات پیامبران شناختن خداست. در اینجا این سوال بسیار مهم و اساسی پیش می آید که چگونه باید، یا می توانیم خدا را بشناسیم؟

متداول ترین روش شناخت خداوند در نظر علمای مکتب وحی،  غیر از انگشت شماری از پرچمداران این مکتب،  شناختن خدا از آثار اوست. اینها می گویند به علت اینکه نمی توان ذات خدا را شناخت، پس باید او را از آثارش که مهمترین آن “خلقت” اوست، شناخت. می گویند وقتی شما بنایی را می بینید به یقین می دانید که بنّایی دارد. این برداشت البته برداشتی لازم است ولی کافی نیست. این نوع اعتقاد، ناشی از فلسفه علیت فلسفه ارسطویی است که به وجود آمدن هر خلقی یا اتفاق افتادن هر حادثه ای را معلول یک علت می داند تا برسد به خداوند که او را علت العلل نامید. اِشکال این نوع باور این است که:

۱-     شناخت خداوند منوط به شناخت مخلوق و مصنوع او می شود. یعنی باید خلقی باشد تا بتوانیم خدا را بشناسیم و الا او شناخته نخواهد شد.

۲-     اگر علت ها همانطور ادامه پیدا کنند تا به علت العلل برسند، چه دلیلی هست که به او ختم شود و ادامه نیابد؟

همانطور که خود ارسطو برای اینکه در این سلسله علت ها گم نشود و بتواند بالاخره جایی بیابد و به آن تکیه نماید چیزی به نام Teos یا Voos را عقل کل فرض کرد که بعدا پیروان او مخصوصا مسلمانان، آن را خدا گفتند (رک به کتاب رازهای رستاخیز نگارنده، پیش گفتار).

۳-     اگر این سلسله مراتب همانطور که گفته شد ادامه پیدا کند بچه دلیلی خود خدا هم معلول علت دیگری نباشد، همانطور که خدا نشناسان این ایراد را به خدا باوران گرفته اند.

خدا را چگونه باید شناخت

شناخت خداوندی که خود “ظاهر” است احتیاجی به عوامل دیگر ندارد. خداوند هست، یا به عبارت دیگر “هست” است. اگر ما نپذیریم که “هست” هست، پس باید بپذیریم که “نیست” هست. آیا هیچ عقل سلیمی می تواند باور کند که “نیست” به جای “هست” موجود است؟ اما او “هست” مطلق است؛ یعنی به هیچ قید، زمانی، مکانی، کمی، کیفی مقید نیست، بالاتر از ازلیت و ابدیت. خداوند، هم ظاهر مطلق است هم مُظهر مطلق، پس هیچ احتیاجی به مخلوقش برای شناساندنش وجودش ندارد. وقتی ذات مقدس او مطلق باشد، پس همه اسما و آثار او هم مطلقند چون در غیر این صورت او نخواهد توانست آثار خود را اعمال نماید و مقید می شود. یکی از آثار (اسماء) او خلاقیت اوست که همیشه در هرزمان، مکان، برای هر موجودی بهر شکلی مصداق پیدا می کند. اگر او را خالق جهان هستی ندانیم در آن صورت “هستی” باید از “هست” جدا شود و مطلق بودن او زیر سؤال برود. مطلق شناختن او، شاه کلید معرفت همه معارف هستی است.

نقدی بر نظریه نفی خدا استیون هاوکینگ

من باب مثال آنچه پروفسور هاوکینگ در کتاب “تاریخچه زمان” به شرح ذیل می آورد به علت مطلق نشناختن او است: …این چیزی شبیه تناقض معروف است که آیا خدا می تواند سنگی چنان سنگین بسازد که خود نتواند آن را بلند کند؟ ولی این انگاره که خدا شاید بخواهد نظرش را تغییر دهد نمونه ای از این خطاست که همانگونه که توسط آگوستین قدیس به آن اشاره شده، تصور شود خدا در زمان وجود دارد: زمان فقط یکی از ویژگی های کیهان است که خدا خلق کرده است. فرض بر این بوده است که او هنگام آفرینش از قصد خود آگاه بوده است. (ص ۲۶۹ ترجمه کوروش زعیم). در جای دیگر همان کتاب از قول اینشتین می نویسد: اینشتین یک بار پرسید که خدا در ساختن کیهان چقدر حق گزینش داشته است بعد خود او اضافه می کند: اگر پیشنهاد بیکرانگی درست باشد، او هیچ آزادی در گزینش شرایط نخستینی نداشته است، ولی البته هنوز در گزینش قانون های حاکم بر کیهان آزاد بوده است.

اینها و نظایر بسیار دیگر از اظهارات او و دیگر علمای مکتب تجربه که دارای تناقض های فراوان است، همگی ناشی از عدم توجه و شناخت خداوند “هست مطلق ” است. چه اگر ما خداوند را “هست مطلق” بشناسیم، هرگز قبول نخواهیم کرد که او خالق هستی نبوده و در تصمیم گیری ها دخالتی نداشته باشد.

در اینجا شاید این پرسش به میان آید که بچه دلیلی خداوند “هست مطلق” است.  می گوییم به این دلیل که اگر او “هست مطلق” نباشد پس “هست مقید” است. مقید به زمان: زمانی خدا بوده است و زمانی نخواهد بود. یا مقید به مکان: خداوند در اینجا هست و در جای دیگر نیست. یا مقید در توانایی: او این کار را تواند کرد و آن کار را نه. در این صورت البته بسیار روشن است که هر کدام از این قیدها بر او حاکم خواهد بود. مثلا اگر کسی رییس جمهور یک مملکت باشد در مملکت دیگر رییس جمهور نیست. پس حیطه عمل کرد او فقط در این مملکت است و این قید مکان، حاکم بر سرنوشت اوست. یا اگر برای یک دوره معین انتخاب شده باشد، بعد از آن دوره دیگر رییس جمهور نیست. پس، زمان بر او و قدرت او، حاکم است  و عمل کردش در خارج از این محدوده باعث زوال مقام و شخصیت او خواهد شد. وجود نظمی پایدار، خیره کننده و بی تغییر در عالم هستی، به ما، که حتی از پائین به مساله نگاه  می کنیم، می گوید که نمی شود و نمی توان “مطلق” بودن خداوند را انکار کرد.

عالم هستی، کی و چگونه به وجود آمده است؟

خردمندان هر دو مکتب وحی و تجربه، برای این دو سوال جواب های مشابهی داده اند. که اینک به برداشت های هرکدام از آنها می پردازیم.

۱ – علمای تجربه برای یافتن چگونگی و زمان به وجود آمدن کائنات،  طی قرن ها، قریب به اتفاقشان، در اعماق فضا و کهکشان ها با پیشرفته ترین تلسکوب ها، به دنبال یافتن پاسخی قابل قبول برای این دو پرسش بوده اند و نظریه های مختلفی ابراز کرده اند. آخرین نظریه ای که  با وجود پاره ای انتقادها- مورد استقبال وسیعی قرار گرفته، نظریه “انفجار بزرگ” یا BIG BANG  است که از دیر باز برای علمای نجوم فرضیه ای معروف بوده است. در صفحات ضمیمه کتاب تاریخچه زمان چاپ شرکت انتشارمی نویسد: از جمله درسال ۱۹۴۶ یک دانشمند روسی تبار به نام جرج گاموف پیشنهاد کرد که گلوله آتشین آغازین، انفجار بزرگ، تمرکز شدید انرزی ناب، سرچشمه همه ماده موجود در جهان بوده است. این فرضیه پیش بینی می کرد که بر اثر انفجار آغازین ،تمامی کهکشان های جهان  با سرعتی زیاد از یک دیگر دور می شوند… همه جهان فیزیکی، تمامی ماده و انرژی و حتی چهار بعد زمان و مکان از یک حالت بی نهایت یا تقریبا بی نهایت چگال، داغ و فشرده، دچار انفجار شد.

بنا بر این نظریه ناگهان و به علتی که برای ما هیچ معلوم نیست، انفجاری بزرگ و غیر قابل تصور در یک گلوله آتشین رخ داده و مقدار سرسام آوری گاز با حرارتی غیر قابل تصور از داخل آن به اطراف  پراکنده شده و کم کم آن گازهای پراکنده بعلت دوری از مرکز انفجار، سرد و سردتر شده و آهسته آهسته، کرات متعددی تشکیل شده و کهکشان های بی شماری به وجود آمده اند.

استیون هاوکینگ در مقدمه کتاب “تاریخچه زمان “می نویسد: … جهان از کجا آمد؟ چگونه و چرا بنیاد گرفت ؟ آیا پایانی بر آن متصور است؟ و اگر آری چگونه؟ این سوالات برای همه ما جالب است. اما دانش نوین، چنان پیچیده شده است که تنها شمار اندکی از متخصصان می توانند از عهده  درک آن روابط ریاضی که برای توصیف مقولات فوق به کار می روند بر آیند.(ترجمه محجوب صفحه۱۱).

بهر حال این نظریه، از دیر باز مورد استقبال بسیار زیاد و غیر قابل باوری قرار گرفت و کتاب تاریخچه زمانَ(A Brief history of time)  پروفسور هاوکینگ هم پر فروش ترین کتاب های نجوم بلکه در زمره پرفروش ترین همه کتاب ها قرار گرفت که باعث شگفتی خود ایشان هم شد. این نظریه با وجود استقبال زیاد دانشمندان مورد انتقاد های زیادی هم قرار گرفته است.

۲ – علمای مکتب وحی هم با اندکی تفاوت، معتقدند که زمانی تنها خداوند بوده است  و بس. در زمانی که ما نمی دانیم چه وقت بوده، خداوند مشیتش بر این قرار می گیرد که عالم را بیافریند و این کار را می کند. او عالم را از عدم (نیستی) می آفریند. و عالم آن می شود که هست.

در هر دوی این نظریه ها اشکالی بزرگ موجود است و آن اینکه هر دو مکتب، عمل خلق را دفعتا و در محدوده “زمان” تصور کرده اند. به عبارت دیگر هر دو معتقدند که عالم در “زمانی” نبوده و در یک مقطع زمانی به وجود آمده است. اما همانطور که نگارنده در کتاب “رازهای رستاخیز” مفصلا در این باره بحث نموده و توضیح داده است،  “زمان” تصوری موهوم از حرکت کلی عالم از نقص به سوی کمال است که علی الدوام بی هیچ تقیدی به زمان و مکان در جریان است. در این نوشته، اگر به آن موارد اشاره شود باز هم باعث طولانی شدن بحث خواهد شد.  لذا به طور خلاصه می گوییم که اگر ما پذیرفته باشیم که خداوند “هست مطلق ” است -که هست -  پس: دین داران که خدا را به عنوان خالق عالم قبول دارند باید به سوالات ذیل پاسخ دهند:

الف-  اگر خدای مطلق هست، چگونه می توان قبول کرد که او تابع زمان بوده باشد؟

ب – آیا “زمان” مخلوق خود خداوند است یا خالق دیگری دارد؟

ج – اگر او عالم را در زمانی خلق کرده که قبلا نبوده، قبل از آن، چکار می کرده است. آیا اسماء مقدس او من جمله خالقیت او تعطیل بوده است؟ مگر او خدای مطلق نیست؟

پروفسور هاوکینگ هم در کتاب “تاریخچه زمان” همین اشکال را عنوان می کند: همانگونه که خواهیم دید مفهوم زمان پیش از آغاز کیهان بی معنی است. این مطلب، نخستین بار توسط آگوستین قدیس مطرح شد. وقتی از او پرسیدند: پیش از آفرینش کیهان، خدا چه می کرده؟ او پاسخ نداد که او دوزخ را برای کسانی که این را می پرسند آماده می کرده است. بلکه گفت که زمان متعلق به کیهانی است که خداوند آفریده و پیش ار آفرینش، زمان وجود نداشته است. ….از آنجا که زمان پیش از آن را نمی توان تعریف کرد، می توان گفت که زمان از انفجار بزرگ آغاز شده است. باید تاکید کرد که این آغاز بسیار متفاوت از آغازهایی است که پیش تر مطرح شده است. (صفحه ۲۱ ترجمه کورش زعیم)

د – چه عاملی در آن زمان متصَوَر، او را به این کار واداشته است ؟ آن عامل، خارجی بوده یا داخلی؟ اگر خارجی بوده غیر از خدای “هست مطلق” خدایی دیگر بوده است که در او تآثیر بگذارد؟ و اگر در داخل ذات مقدس بوده آیا در ذات او هم مانند ما، دوگانگی بلکه صدگانگی وجود دارد. و سوال و ابهامات بسیار دیگر.

۲ – در مورد باور های  علمای مکتب تجربه که سعی می کنند خداوند را خالق عالم ندانند:

الف – اگر خدایی را قبول نکنیم چگونه می توانیم بپذیریم که مجموعه ای مانند جهان هستی، خود را  بنا کند به نحوی که برای میلیاردها سال، با نظمی خیره کننده، بی هیچ خطایی، بچرخد و همچنان  پا بر جا باشد، نظمش بر هم نخورد و از بین نرود و بقای خود و آن نظامات را تضمین کند؟ این امر محال است. هیچ مجموعه ای نمی تواند برای خود بدون وجود ناظمی،  علیم حکیم،  نظاماتی را تنظیم کند و خود، آن را اجرا نماید و خود ضامن بقای خود هم باشد.

باز هم خود پروفسور هاوکینگ در همان کتاب می نویسد: یک  کیهانِ گستران، وجود یک آفریننده را نفی نمی کند، ولی محدودیت هایی بر زمانی که او کارش را انجام داده قرار می دهد. سپس اعتراف می کند که: برای اینکه درباره طبیعت کیهان سخن بگوییم و درباره پرسش هایی مانند این که آیا کیهان آغاز و پایانی داشته بحث کنیم، باید تعریف روشنی از اینکه تِئوری علمی چیست؟ داشته باشیم. حتی به اعتراف ایشان در آن کتاب نمی توان پذیرفت که عالم، بی آفریننده ای، آفریده شده باشد. همه این گم شدن ها در معضلات معرفت، معلول این علت است که ما خدا را “خدای مطلق ” نمی دانیم والا در پس کوچه های معرفت گم نمی شدیم. پس بقین می توان گفت :

۱– خداوندِ خالق “هست مطلق” است

۲– بر او زمان حاکم نیست و او آفرینش را از زمانی را آغاز نکرده است. پس می توان پذیرفت که عالم هستی (کیهان) همیشه موجود بوده است و در “زمانی” – هر وقت که بوده باشد – به آن معنایی که تصور می شود آفریده نشده است. چون مجموعه عالم آفریده شده توسط خدای مطلق، “مطلق” است. به عبارت دیگر نمی توان گفت که: هستی اینجا هست و آنجا نیست. آنجا بیشتر است و اینجا کمتر. اینجا بزرگتر است و آنجا کوچکتر. به همین ترتیب نمی توان گفت زمانی بوده و زمانی نخواهد بود.

با ملاحظه اینکه خودِ “زمان”، امر موهومی بیش نیست، چطور می توان هستی مطلق را به چیزی موهوم، مقید کرد.

در عین حال چون خلاقیت خداوند مطلق، مقید و تعطیل بردار نیست. پس خلق بدین معنی است که عالم هستی، در داخل خود و تحت تربیت خدای خالق، در حال توسعه است و خلاقیت او به کار و او همیشه در خلاقیت خود کامروا است. به عبارت دیگر، ما در تعبیر درستی از خلقت اشتباه می کنیم. خلقت فقط به وجود آمدن یک باره یک موجود نیست، بلکه اگر کمی توجه کنیم می بینیم که در هر آن، هزاران هزار ذره از کمون طبیعت بیرون  می آید و تحت نظامات عالم هستی بی هیچ وقفه ای به سوی کمال حرکت می کند. این پروسه اصل خلاقیت خالق متعال است و همیشه برقرار. حتی اگر تصور کنیم که بر طبق آنچه علمای تجربه می گویند عالم، در زمانی از یک گلوله آتشین آفریده شده است باید بیندیشیم که پس آن گلوله آتشین هم، در آن زمانی که ما آن را آغاز خلقت می نامیم، موجود بوده است. اگر این فرضیه هم درست باشد، این باور را در خود نهفته دارد که قبل از انفجار، یک گلوله آتشین با چگالی بسیار بالا و فوق تصور، موجود بوده و انفجار بزرگ فقط آن قوه را فعال نموده است که چگونگی آن را جز فرضیاتی – که ما آن را رد نمی کنیم- هیچ کس نمی داند.

اما همانطوری که گفته شد، همه این مباحث در هر دو مکتب، وقتی مطرح شده و موضوعیت پیدا می کند که “زمان” را عاملی دخیل در پروسه آفرینش و دوام هستی بدانیم. در حالی که اگر بپذیریم که “زمان” یک امر “تصوری”، بیش نیست، در آن صورت این مطالب و نظریه ها هم، موضوعیت خود را از دست می دهند.

پایان قسمت دوم-با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : یک شنبه 10 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

 

نقدی بر نظریه نفی خدا استیون هاوکینگ

پروفسور استیفن هاوکینگ دانشمند انگلیسی که او را انیشتین عصر می دانند، بزرگترین نظریه پرداز عصر حاضر نامیده می شود.او در سال ۲۰۱۰ با یک همکار دیگر خود اقدام به تالیف کتابی به نام The Grand design (طرح بزرگ) کرده و طی آن نظرات جدیدی در مورد اینکه عالم را خدایی آفریده یا نه آورده که توجه بسیاری را برانگیخته و انتشار تمجیدها همچنین انتقادهایی را موجب شده است.

سعید غفارزاده، پژوهشگر دینی و  نویسنده کتاب «رازهای رستاخیز» در مقاله ای که در اختیار «شفقنا» قرار داده است، به نظریات مطرح در این کتاب و دیدگاه استیفن هاوکینگ و سوالات و ایرادات وارد بر نظریه او پرداخته است:

موضوع کتاب به زبان ساده پیرامون منشاء جهان و قانونمندی‌هاست. قوانین طبیعی به چه دلیل هستند؟ و اصلاً چرا هستند؟ جهان ما از کجا آمده است… آیا ما به یک تئوری همه جانبه و جامع نزدیک شده‌ایم که بتواند به همه پرسش هایمان در مورد جهان پاسخ دهد؟ خدا اینجا چه نقشی دارد؟ و …

استیفن هاوکینگ می‌نویسد: ما در دنیایی حیرت انگیز و گیج کننده زندگی می‌کنیم. می‌خواهیم معنای آنچه را که در پیرامون خویش می‌یابیم بدانیم و دوست داریم بپرسیم، سرشت جهان چیست؟ جایگاه ما در آن کجاست؟ از کجا آمده‌ایم و آمدنمان بهر چه بوده‌است؟ منشأ جهان چیست و چرا به صورت کنونی‌اش در آمده‌است؟ جهان چگونه به پایان خواهد رسید؟

او در جای دیگر می نویسد: ممکن است روشی که کیهان به وجود آمده هماهنگ با قوانین دانش باشد که در این صورت نیازی نیست به خدا متوسل بشویم تا تصمیم بگیریم که کیهان چگونه آغاز شده‌است. بشر، راز خلقت جهان را گشوده‌است. جهان می‌تواند به طور خود بخود (خود با خود)، خودش را از هیچ به وجود آورَد، به علاوه می‌تواند در حالت‌های متفاوت ایجاد شده باشد و همه مشاهدات و محاسبات براین نظر صحه می‌گذارد.

نقدی بر نظریه نفی خدا استیون هاوکینگ

نگارنده آنچه را که نقل می کند از فضای مجازیست که مطالب برجسته کتاب را نقل و نقدهای انجام گرفته توسط پاره ای از دانشمندان هم مطرح شده است.

ما در این جا نمی خواهیم به شرح و اثبات و نفی نظریه او بپردازیم اما انگیزه این نوشته نقد و اظهارنظری در باره نظرات اوست که در آن از عقیده سابق خود در کتاب معروفش بنام “تاریخچه زمان” مبنی بر اینکه برای عالم یک خالق هوشمند را قبول داشته است، عدول نموده و گفته است که خدا عالم را نیافریده، بلکه بیگ بنگ دستاورد قوانین فیزیک است. یا در جای دیگری می گوید، لازم نیست ما با التماس از خدا، او را به زحمت بیاندازیم تا عالم بچرخد.

گرچه او در کتاب “تاریخچه زمان” خود بارها، باورش به وجود خداوند را آشکارا اظهار می کند. از باب نمونه در آخرین پاراگراف کتاب می نویسد: اما اگر یک تئوری کامل کشف کنیم، باید به مرور زمان برای همگان،  مفهوم شود نه فقط برای شماری دانشمند،  بنا براین همه ما، فیلسوفان ، دانشمندان و مردم عادی، خواهیم توانست در بحث این پرسش که چرا ما و کیهان وجود داریم شرکت کنیم. اگر پاسخ آن را پیدا کنیم، پیروزی فرجامین خرد انسان خواهد بود، زیرا آنگاه ما ذهن خدا آگاهی خواهیم یافت.

به قول دکتر فریتز شیفر (Fritz Schaefer) که نطقی از او در پایان کتاب “تاریخچه زمان” ( ترجمه محمد رضا محجوب چاپ شرکت انتشار) آورده شده است: “تاریخچه زمان” درباره خداوند بسیار سخن می گوید. در این کتاب از آغاز تا پایان از خداوند یاد شده است. در واقع استیون هاوکینگ بسیار بیش ار آنکه یک کیهان شناش باشد نظرش را درباره خداوند سامان داده بود. خود این اظهار نظر، بسیار مهم است و ما را بر آن تشویق می کند بیابیم که چرا این چنین دانشمندی هرچه بیشتر تحقیق می کند و به قول خود، به یافته های بیشتری دست می یابد ایمانش به خداوند کمتر می شود، تا جایی که حتی وجود او را تقریبا انکار می کند یا او را خالق عالم نمی داند؟

اظهار نظر اخیر او در نفی خدا در خلقت عالم در داخل جامعه اسلامی ما انعکاس بسیار کم رنگی در حد هیچ، داشت. شاید به این علت که این قدر درباره وجود خدا با منکران آن، بحث و جدل شده است که دیگر کسی را نه بجز آنچه قبلا گفته شده مطلبی هست که بگوید و نه امیدی به راه حلی.

نگارنده در عنوان کردن این مطلب، قصد مطرح نمودن مطالب معمولی گذشته را ندارد، بلکه قصد دارد این سلسله بحث ها را از زاویه دیگری بنگرد، تا شاید موضوعات گفته و شنیده نشده ی دیگری هم مطرح شود.

موضوع را قبل از اینکه به بحث اثبات وجود خدا یا هر مطلبی پیرامون آن بپردازیم، با این سوال مهم آغاز می کنیم که چرا اندیشمندان علوم تجربی مانند فیزیک، شیمی، پزشکی، نجوم…. و اصولا مکتب تجربه، به خدا باوری مشهور نیستند که هیچ، بلکه اغلب آنها، منکر خدا بوده و حتی بعضی مخالف شدید خدا باوری اند. یا حتی اگر اکثریت آنها هم این طور فکر نکرده باشند و نکنند دیگران و پیروانشان درباره آنها چنین باورهایی دارند و به همین علت به تقلید آنها، از خدا باوری بنحوی گریزانند.

برای این منظور لازم است دقتی به ماهیت مکتب تجربه و سیر آن در طول تاریخ بیفکنیم:

فصل اول: مکتب تجربه

۱ – مکتب تجربه که سابقه بسیار طولانی در تاریخ دارد، سیری از پایین به بالا داشته است. توضیح اینکه اگر مثلا از پنج هزار سال پیش به این طرف به مجموعه زندگی انسان ها نگاه کنیم، به یقین می دانیم که انسان ها در آن زمان، زندگی بسیار ساده و ابتدایی داشته اند. چند نفر دور هم، چند راس گاو و گوسفند یا شتر – نسبت به محل زیستشان – در کنار یک بِرکه آب یا رودخانه و کشتزاری کوچک و بزرگ – نسبت به تمکنشان- همه زندگیشان را تشکیل می داده است. اما کم کم در جامعه آن روز، وسایلی به خدمت گرفته شد. مانند اینکه چرخ اختراع شد که خود تحول بزرگی در جابه جا کردن اشیا و انسان ها بود. هر اختراع و کشف، فکر انسان ها را بیشتر تهییج کرد که یک پدیده دیگر به آن بیفزایند و در برنامه زیست شان، کمی راحتی، یا سرعت ایجاد نمایند. این روند از یک نقطه آغاز و با یک زاویه باز همچنان تا به امروز ادامه دارد که طی آن با هزاران کشف و اختراع، هزاران راز و رمز، از پشت پرده غیب به صحنه شهود آمده است.

زحمت بی حد و حصر همه دست اندرکاران این مکتب که دریچه های بسیاری به روی انسان ها از همان مبدایی که فرض کردیم تا به امروز گشوده است، در خور ستایشی بی پایان است. اما مجموعه حرکت این مکتب ویژگی هایی داشته که به بعضی از آنها اشاره می شود:

الف : این مکتب از نقطه آغاز و اولین  کشف و اختراع تا به امروز، هیچ برنامه ای برای اختراع و کشف نداشته است بلکه اکثریت بسیار بزرگی از این اختراعات، تصادفی صورت گرفته است. به عبارت دیگر می توان گفت این اختراعات و کشفیات، مانند جنین هایی در رحم طبیعت بوده اند که به تدریج در بطن طبیعت، بزرگ شده و هر موقع که زمان تولد هر کدام فرا رسیده، نظام عالم، یک نفر را مامور زایاندن آن نموده و آن نوزاد به دنیا آمده و به نام او ثبت شده است. این خود البته باز هم از  قدر و منزلت آنها نمی کاهد. چون هیچ عقل حکیمی برای زایاندن یک بچه، آدم نا واردِ غیر صالحی را مامور نمی کند. چه در آن صورت، مادر یا بچه یا هر دو، از بین خواهند رفت. پس همه اینها افرادی صالح، شایسته و درخور احترامی بزرگند.

ب : مجموع بزرگان مکتب تجربه، نه در آغاز حرکت و نه در هیچ مرحله ای برنامه ای مبنی بر اینکه بعد از آنچه که کرده اند چه اتفاقی خواهد افتاد و چه کار دیگری، چه اختراع یا کشفی خواهند نمود، و نه  هر آنچه را که یافته و عرضه کرده اند، در گذشت زمان چه خواهد شد و آن برنامه به کجا خواهد انجامید؟ نداشته اند. در حقیقت می توان گفت آنها کورمال کورمال حرکت کرده و چیزهایی یافته اند. من باب مثال چند وقت پیش که با مخترع موبایل مصاحبه می شد، او ضمن گفتن اینکه: حدود دو دهه پیش با صرف ۴ میلیون دلار پول و ۴ سال وقت اولین گوشی موبایل را که در تولید انبوه ساختیم، ۲ کیلو وزن و چهار هزار دلار ارزش داشت و نمی دانستیم که با آن چه باید کرد، چون عملا  غیر قابل استفاده بود. حتی امروز هم که در این مدت کوتاه، کار و مصرف موبایل به اینجا رسیده است که می بینید، بازهم نمی دانیم فردا چه خواهد شد و سرنوشت این وسیله به کجا خواهد انجامید.

بسیار داروها که ساخته اند تا دردهای انسانها را درمان کنند حتی بعد از صدور آخرین مجوزها برای مصرف، ملاحظه شده که بسیار مضر حتی می توانند کشنده باشند. حتی سازگاری قابل اعتمادی بین رشته های مختلف این مکتب وجود ندارد. مثلا موبایل را علمای مخابرات که رشته ای از فیزیک است ساخته اند، ولی علمای پزشکی آن را احتمالا برای سلامتی اقشار مختلف و شاید همه ضرر بار می دانند.

ج : هیچ کدام از پرچمداران این مکتب حتی مجموعه آنها هم نمی دانند که کار این تحقیقات به کجا خواهد انجامید. حتی نمی دانند بعد از اینهمه زحمت و مشقت طی قرن ها که زندگی انسان ها را به کلی دگرگون کرده، به نحوی که به هیج وجه امکان بر گشت به عقب نیست. آیا برای انسان ها در مجموع، که با وسایل زندگی بسیار ساده در قدیم، عمر به سر می کردند، دغدغه و نگرانی بیشتری برای سالم و راحت زیستن فراهم کرده اند، یا فراغت، سلامت، امنیت و راحتی  بیشتری ؟

د : از دیگر ویژگی های این مکتب اینست که حتی اگر امور آخرتی انسان ها را به کلی از برنامه هاشان حذف کنیم، کمتر توجهی به امور معنوی و اخلاق در جوامع انسانی داشته و دارد. البته گروه های دیگری از اندیشمندان و دلسوزان در طول تاریخ پیوسته بوده اند که در ترویج معنویت و اخلاق مجاهدت های بلیغ کرده اند ولی مطمئنا از مکتب تجربه نبوده اند.

هـ : از ویژگی های بسیار بارز و مهم و تاثیر گذار مکتب تجربه، این است که در طول هزاران سال تا امروز هر آنچه اندیشیده و یافته و عمل کرده اند، همگی و بی استثناء در پرداختن به  سوال و یافتن جواب “چگونه ها” بوده است و هیچ فکری در مورد “چراها ” نکرده اند.

دوران چگونه ها

به علت اهمیت فوق العاده این موضوع و تاثیر شگرف آن در زندگی گذشته، حال و آینده انسان ها، لازم است در این باره خیلی مختصر، توضیح بیشتری بدهیم.

انسان ها از روزی که اندیشیدن آموختند به هر چه در اطراف خود دیدند یا در هر اتفاقی که افتاد دو سوال به ذهنشان خطور کرد، یکی اینکه “چطور” این حادثه اتفاق افتاد و دوم اینکه “چرا” اتفاق افتاد. پرداختن به سوال اول یعنی “چطور” و یافتن جواب آن، چون با حواس پنج گانه قابل دریافت و آسان  بود، کم کم پرداختن به آن رشته  سوال ها و یافتن جواب های آنها، کلیت بحث سوال و جواب “چرا” را از ذهنشان محو نمود. این رویه همانطور ادامه یافت و به هر چه انسان ها اندیشیدند و کردند مقوله “چگونه” بود.

اندیشمندان مکتب تجربه مخصوصا در این مورد پیشرو همگان شدند و هر چه کردند در این محدوده بود. آثاری که این طرز تفکر در جامعه انسان ها گذاشت، از یک طرف بسیار سودمند و لازم از طرف دیگر، فوق العاده زیان بار بود. سودمند از این نظر که توانست –  همانطور که قبلا هم گفتیم- هزاران راز از پشت پرده غیب به صحنه شهود بیاورد و در زندگی انسان ها تغییرات شگرف و شگفت ایجاد نماید و ضرر بار از این نظر که باعث تفرقه و تشتت در جامعه بشری در طول قرن ها شده که هنوز هم ادامه دارد. علت این است که سیر جواب چگونه ها، سیری از وحدت قوه، به کثرت فعلیات است و باعث کثرت به صورت انفجاری می شود و کثرت باعث تفرقه در اندیشه و عمل می شود.

نقدی بر نظریه نفی خدا استیون هاوکینگ

توضیح اینکه اگر شما مثلا از کسی سوال کنید یک اتومبیل چگونه حرکت می کند؟ جواب می شنوید که موتور این اتومبیل کار می کند و در اثر کار آن، اتومبیل به حرکت در می آید. بعد لازم است برای دریافت جواب کافی، بپرسید که موتور چگونه کار می کند؟ برای قانع کردن ذهن شما طرف مجبور است به شرح کار موتور بپردازد. سپس از طرز کار تک تک عناصر و دستگاه های تشکیل دهنده موتور را از او می پرسید. از این جواب ها مرتبا صدها سوال در ذهن شما خطور می کند و شما صدها جواب دریافت می کنید. از همین مثال ساده که می توان آن را به همه پدیده ها تعمیم داد، به سادگی می توان فهمید که سیر حرکت سوال و جواب “چگونه (چطور)” حرکتی از وحدت به کثرت است،  چون از یک سوال شروع و به صدها سوال و جواب ها ی پی در پی می انجامد. این سیر البته از وحدت قوه، به سوی کثرت فعلیات است.  به عبارت دیگر از یک سوال و یک جواب، ذهن شما، به صدها سوال و جواب کشیده  می شود. شما یک سوال کلی کرده اید و بعد لازم شده است که صدها جواب به دنبال آن دریافت نمایید.

اصولا این دوران که می توان آن را دوران “چگونه ها” نامید، باعث پراکندگی ذهن انسان می شود و شده است. نمی بینیم که هر چه این گونه تحقیقات، اکتشافات و اختراعات بیشتر می شود، اختلافات، جنگ ها، خونریزی ها، کینه ها، فسادها… هم بیشتر و گسترده تر می شوند؟ اما از طرف دیگر این یک مرحله مقدماتی و بسیار ضروری در تاریخ  انسان هاست که باعث کشفیات فراوانی از بطن طبیعت شده  است که هرگز گریز و چاره ای هم نبوده است و انسان ها باید وارد این مرحله می شدند اما مانند سنین کودکی است که هزاران شر و شور در ذهن و عمل دارد.

یافته های مکتب تجربه صنعتی، گر چه همانطور که گفتیم در زمینه های بسیار زیادی کارگشای مشکلات زندگی انسان ها و تسهیل آن شده، در عین حال باعث ایجاد ناهنجاری های فراوان هم شده است. من باب نمونه – که نظایر آن بسیارند – به تلفن همراه که امروز همه ابعاد زندگی ما را در نوردیده نگاه کنید.  وسیله ای که از عمرش در صحنه زندگی مردم، از حدود بیست سال بیشتر نمی گذرد و با اینکه در ایجاد ارتباطات شنیداری حتی دیداری از راه های بسیار دور، خدمت بزرگی به انسان ها بوده و به تعداد میلیاردها دستگاه به فروش رفته است، اما چون در دایره و زمان چگونه ها ساخته شده،  وسیله دست دولت ها برای کنترل مکالمات و ایجاد نوعی بردگی برای مردم در ممالک مختلف شده و آزادی آنها را در زوایای زندگی و حتی داخل اطاق هاشان هم سلب نموده و از این نظر یک زندگی جهنمی برایشان ایجاد نموده است. گاهی عده ای را می بینید که آرزو می کنند، کاش این وسیله زاده نشده و اینطور وسیله بردگی انسان ها نگردیده بود. در آمریکا که خود را یکی از آزادترین کشورهای دنیا می داند، به دستور رییس جمهور وقت و به تشخیص او، برای مصالح مملکت، میلیون ها آمریکایی مکالماتشان در ۲۴ ساعت روز کنترل می شد و آزادی را از آنها سلب می کرد.

فقط موبایل نیست که توسط بزرگان این مکتب از شکم طبیعت بیرون کشیده شده، رشد کرده و پس از مدتی به بلای جان انسان ها تبدیل شده است. این گونه کشفیات و اختراعات فراوانند. رادیو و تلویزیون که دو پدیده شنیداری و دیداری ارتباط برای نوع مردم اند. با اینکه می توانند به بهترین نحوی در اطلاع رسانی، آموزش، تربیت، ارتباط سالم… و وحدت در جامعه خدمتگزار انسان ها باشند، ولی شاهدیم که در موارد بسیاری، وسیله ایجاد نفاق، نفرت، اشاعه فسادهای اخلاقی، تفرقه، القای انواع شبهات، بد آموزی ها، اتلاف وقت و تضییع عمر انسان ها شده اند. بیان این واقعیت ها البته باعث تحقیر و تصغیر این پدیده ها نیست، بلکه توجه به این حقیقت است که چون بچه دوران “چگونه ها” هستند، این سرنوشت نفرت انگیز را برای انسان ها در پاره ای از صحنه ها در عین خدمت گزاری پیدا کرده اند.

البته دستگاه آفرینش  برای تکمیل خود و فرآورده هایش برنامه های بسیار دقیق و مدون دارد و کار خودش را می کند و همیشه در مقصود خود کامرواست. بهترین کار بشر این است که بداند کجای این برنامه واقع شده است و چه باید بکند.

در مقابل یا در حقیقت دوره تکمیلی این دوران، دوران “چراهاست” که خواهد آمد. تا امروز بسیار اندک – تقریبا در حد هیچ – سوال “چرا” برای مسایل بنیادی مطرح نشده است ولی همین بسیار اندک ها هم،  نوید یک امید و مبارکند و امید بخش  روزی که این پرسش ها عمومی شود و دوره آگاهی انسان یا بلوغ او فرا رسد.

نقدی بر نظریه نفی خدا استیون هاوکینگ

دوران چراها

حالا باید ببینیم چرا آن دوران،  دوران آگاهی انسان خواهد بود و امروز نیست. در مورد “چگونه” ها گفتیم که یک سوال، صد ها سوال در پی،  و حرکتی از وحدت قوه ها به کثرت فعلیت ها دارد. اما در مورد “چراها” جریان درست برعکس است. من باب نمونه در مثال بالا (اتومبیل) شما اگر جواب “چرایی” ساخت یا به کارگیری هر کدام از هزاران قطعه که در ساخت یک اتومبیل به کار رفته است را جویا شده و این سوال ها را همانطور ادامه بدهید، در مجموع به این نتیجه می رسید که جمع و نصب همه این قطعات، برای این است که اتومبیل حرکت کند.  پس “چراها” و سیر در آن محدوده، سیری از کثرت به وحدت است و می تواند یقینا باعث، جمع پریشانی های انسان ها در جوامع گردد و بجای جنگ، خونریزی و نفرت، صلح و صفا و الفت ایجاد کند، البته نه یک شبه.

من باب مثال اگر روزی یک هواپیما سقوط کند، یافتن چگونگی آن بسیار آسان است. اگر یک شاهد عینی بوده باشد به  پرسشگرانی که خبرگیری می کنند، اطلاع می دهد که ناگهان دودی از هواپیما بلند شد و چند لحظه بعد به زمین خورد و منفجر شد. این شهادت به سادگی، حتی اگر شاهد عینی هم در میان نباشد قابل قبول است. اما برای یافتن “چرایی” این حادثه – همانطور که می دانیم –  ده ها هیات متخصص در بالاترین سطوح تخصص، طی صدها و بلکه هزاران ساعت کار، تلاش می کنند تا علت نهایی آن را بیابند و با بر طرف کردن علت یا علت های آن حادثه، از تکرار آن جلو گیری نمایند.

این مطلب را نباید یک تصور باطل و خیالی انگاشت. بلکه اگر توجهی به  سیر رشد یک بچه و نافرمانی ها، عصیانگری ها، شر و شور آفرینی های او در سنین بچه گی و نوجوانی و سپس عقل، درایت، تدبیر و مدیریت او پس از بلوغش، توجه کنیم ادعای مطروحه را می توانیم به راحتی بپذیریم.

البته گاهی موارد ممکن است که ما سوال و جواب چگونه و چرا را اشتباها بجای هم به کار ببریم که از بحث ما خارج است. اما برای اینکه بدانیم، سوال و جواب درست در هر کدام از این محدوده ها کدام است، باید توجه کنیم که اگر سوال از وضعیت یا عملکرد و حوزه فیزیکی هرچیزی باشد، در محدوده “چگونه” ها و اگر برای علت یابی، باشد،  در محدوده “چرا” هاست. علم و آگاهی انسان ها در دوران یافتن جواب چراها متحقق می شود. یا به عبارت دیگر انسان هایی که در هر زمان جواب چراها را یافته باشند، انسان هایی آگاه یا عالمند و بقیه صنعتکار. این را به خوبی می توانیم درک کنیم که تا علت وجودی هر موجودی یا “چرایی” هر اتفاقی برای انسان ها روشن نباشد، نمی توانند از هرچه در اختیار دارند به خوبی استفاده نمایند یا از اتفاقات خوب بهترین بهره را برده و از اتفاقات بد، به بهترین نحوی پرهیز نمایند. علت اینکه هر اختراع و کشفی در مکتب تجربه به جای ایجاد راحتی، رفاه و سعادت برای انسان ها ، در اغلب موارد باعث عذاب و ناهنجاری در زندگیشان می شود همین است. مانند بچه هایی که وقتی برایشان یک وسیله برای بازی یا تفریح و آموزش می خرند و در اختیارشان می گذارند، به علت اینکه چرایی ساخت و خرید آن را نمی دانند باعث دردسرها برای خود و دیگران می شوند.

نقدی بر نظریه نفی خدا استیون هاوکینگ

پروفسور هاوکینگ در آخرین پاراگراف  کتاب ” تاریخچه زمان” – همانطور که قبلا هم قطعه ای از آن را نقل کردیم – می نویسد: تا به امروز بیشتر دانشمندان سرگرم ابداع تئوری های نو برای توضیح این موضوع بوده اند که کیهان چه است؟، تا این که بپرسند چرا هست ؟ از سوی دیگر آنان که حرفه شان این است که بپرسند چرا، یعنی فیلسوفان، نتوانستند خود را همگام با پیشرفت تئوری های علمی نگه دارند… اما در سده های نوزدهم و بیستم، دانش برای فیلسوفان یا هر کس دیگری به جز معدودی، بیش از حد، فنی و ریاضی شد. فیلسوفان دامنه پرسشگری خود را آنقدر کاهش دادند که وینگشتین مشهورترین فیلسوف این سده گفت: تنها وظیفه ای که برای فلسفه باقی مانده ، تحلیل زبان است. چه سقوطی از سنت بزرگ فلسفه از زمان ارسطو تا زمان کانت. اما اگر ما یک تئوری کامل کشف کنیم، باید به مرور زمان برای همگان مفهوم شود، نه فقط برای شماری دانشمند. بنابراین همه ما، فیلسوفان، دانشمندان و مردم عادی، خواهیم توانست در بحث این پرسش که: چرا ما و کیهان وجود داریم شرکت کنیم. اگر پاسخ آن را پیدا کنیم، پیروزی فرجامین خرد انسان خواهد بود، زیرا آنگاه ما از ذهن خدا آگاه خواهیم شد.

خود این دانشمند بلند پایه اعتراف می کند که سیر در دوران چگونه ها خرد فرجامین انسان نیست، بلکه آن خرد فرجامین  وقتی به دست خواهد آمد که انسان ها بتوانند به دوران “چراها” پا گذاشته و پاسخ های لازم را در این رشته بیابند. ما در همین بحث باز هم به این مطلب خواهیم پرداخت.

از دیگر مطالب بسیار حایز اهمیت این است که علما و اندیشمندان مکتب تجربه و دیگران به پیروی از آنها، آن مکتب را علم و تمدن می خوانند.  در حالیکه این یافته ها، نه علم است نه تمدن، بلکه صنعت و به قول امروزی ها تکنولوژی است. اشتباه در تعبیر، باعث خطاهای بزرگ می شود. این یافته ها “علم” نیستند، چون – گرچه دانستن هرچیزی ولو بسیار پیش پا افتاده را می توان “علم” به معنای آگاهی نامید – اما  آگاهی حقیقی انسان چیزی است که به او آرامش ببخشد و ضمن یافتن علت وجودی هر چیزی، انسان بتواند در مسیر زندگی خود، خطاهایش را به کمترین تقلیل دهد، اگر هم نتواند به کلی حذف نماید. انسان آگاه نمی تواند جنگ و نفرت ایجاد کند.

در عین حال یافته های مکتب تجربه تمدن هم نیست.  چون تمدن به معنای شهرنشینی و همکاری افراد یک جامعه در امور اجتماعی، اقتصادی، دینی، سیاسی و غیره است به نحوی که با رعایت قوانین شهر نشینی و رعایت همکاری های جمعی فوق الذکر، انسان ها بتوانند در جامعه ای که زندگی می کنند، از حقوق مساوی به نحوی برخوردار شوند که ضمن برخورداری از یک آسودگی خاطر در همه امور، از هر گونه حق کشی و تجاوز افراد جامعه نسبت به هم دیگر، مصون باشند. می پرسیم آیا دستاوردهای مکتب تجربه توانسته است این سعادت عظمی را برای نوع انسان در جوامع مختلف و دوران های متمادی فراهم کند؟ آیا زندگی امروز انسانها در رعایت قوانین شهر نشینی به نحوی که گفته شد به رفاه نزدیک تر شده است؟ انسان ها امروز با آرامش خاطر بیشتری زندگی می کنند، یا صدها سال پیش که از مواهب کمتری از دستاوردهای مکتب تجربه بهره برده بودند؟ آیا داشتن وسایل مدرن زندگی، سرعت در جابجایی از مکانی به مکانی و شهری به شهری و کشوری به کشوری و داشتن ارتباطات بسیار سریع و حتی داشتن زندگیهای سالم تر و طولانی تر و لزوما رفاه و سعادت را برای انسانها به ارمغان می آورد و آورده است؟ مطمئنا نه.

پایان قسمت اول-با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : یک شنبه 10 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

                                                        به دنبال پول و نفوذ به کانون قدرت
 
بدون نفوذ به کانون قدرت، میشل در اهتمام به یکی از مهمترین اهداف و روش کار یهودیان کوتاهی می کرد. گفتیم که تقویم نجومی سال ۱۵۵۰ برای میشل نفع مالی فراوانی داشت. او پس از موفقیت مالی تقویم خود تصمیم گرفت هر سال یک یا چند سالنامه نجومی منتشر کند. برخی از اطرافیان پدری و مادری میشل قبلا توانسته بودند به جمع اشراف و صاحب منصبان وقت وارد شوند. سال نامه‌های نجومی بهانه خوبی برای معرفی میشل به دربار، نجیب زادگان و دیگر اشخاص مهم بود. 
به خصوص زنان درباری و اشراف پس از شنیدن مهارت میشل در پیشگویی و سحر جادو برای کسب اطلاع از تعداد معشوقه های آشکار و نهان شوهران هوس بازشان مشتاق بودند. در نتیجه تقاضای طالع بینی و اظهار نظر در مورد آینده به سوی نوستر آداموس سرازیر شد.

کانون های کابالایی با تبلیغ و حمایت از میشل
 او را به اشراف و دربار اروپا معرفی کردند. 

 کارهای نوستر آداموس از سال ۱۵۵۰ تا زمان مرگش هر ساله منتشر می‌شدند و علاوه بر اشاعه نام و آوازه اش ثروت هم برای او می آوردند.  در واقع راز تبلیغ و جاودانه سازی میشل را از همین جا باید پیگیری کرد. گروهی وجود داشته اند که با تبلیغ و شناساندن میشل در جمع اشراف او را برای مقاصد بعدی آماده  می کرده اند و الا نه او پزشک حاذقی بود و نه در هیچ یک از علاقه مندی هایش از جمله ادبیات و ریاضیات به جایی رسیده بود.

 رهبران کابالای یهود برای خرافه پردازی و نفوذ به دربار پادشاهان و بزرگان نیاز به موضوعی خارق العاده داشتند که انحصاری بوده و در توان هر کسی هم نباشد. سحر، جادو و پیشگویی دست آویز خوبی بود. با این حال میشل نمی توانست خارج از چارچوب ارکان قدرت و بدون پرداخت حق آنها به فعالیت های خود ادامه دهد.

 از این رو با کلیسای کاتولیک که پدرش به ظاهر پیرو آن بود مناسبات خوبی داشت. در حقیقت نوستراداموس با کلیسا به عنوان یک پیشگو و شفابخش همکاری می کرد و در عوض از حمایت کلیسا (و یا پیش فراماسونرهای نفوذی در آن) برخوردار می شد. اما در سال ۱۵۶۱ میشل در مورد سالنامه ۱۵۶۲ به بیانی تک خوری کرده بود و در نتیجه از سوی کلیسا مدتی را در زندان گذراند. 

شهرت نوستر آداموس که با تبلیغات و حمایت های گسترده محافل کابالایی یهود به دست آمده بود بالاخره کار خود را کرد و کاترین مدیچی ملکه فرانسه و پسرش شارل نهم، او را به عنوان پزشک، مشاور و منجم به دربار فراخواندند. بدین ترتیب داستان نفوذ استر یهودی به دربار پادشاه ایران باستان به عنوان ملکه این بار برای نوستر آداموس به صورت پزشک دربار تکرار شد.

نوستر آداموس با جعل و سرقت، کتاب هایی نوشت
 و در بازار داغ اروپای پیش از رنسانس به نان و نوایی رسید.

 نوستر آداموس به ثروت اندوزی و کسب قدرت در دربار ادامه داد و بعد از مرگ همسرش با یک بیوه ثروتمند به نام "آن پونسارد" ازدواج کرد. میشل و آن در سایه حمایت های دربار توانستند در عرض یک سال، ۱۵۵۶ تا ۱۵۶۷، یک سیزدهم سهام پروژه عظیم کانال آبیاری منطقه بی آب "سالون" از آب رودخانه دورانس را به دست آورند. ارتقاء میشل در دربار فرانسه همچنان ادامه داشت و این بار ملکه کاترین، همسر هنری دوم پادشاه فرانسه در سال ۱۵۵۵ او را به پاریس فرا خواند. نوستر آداموس از این زمان به بعد توانست به مرکزی ترین منابع قدرت وقت نفوذ کند به طوری که هنگام مرگش در سال ۱۵۶۶ مشاور و پزشک مخصوص پادشاه بود.


مهمل بافی و سرقت ادبی: پیشگویی ها 

کتاب یک هزار پیشگویی او، همان چیزی است که امروزه نوستر آداموس را مشهور ساخته و نام او را هر از چندگاهی بر سر زبان ها می اندازد. او در ان کتاب لغات و اصطلاحات یونانی، ایتالیایی، لاتین و زبان‌های منطقه‌ای را با هم تلفیق کرده است و با ساختن ملغمه ای مبهم راه را برای هرگونه تاویل و تفسیری از نوشته هایش باز گذاشته است. به نظر می رسد نوستر آداموس سفارش تهیه و نوشتن متنی را دریافت کرده است که دارای ویژگی های لازم برای بهره برداری ها و تبلیغات و خرافه پردازی های طولانی مدت آتی باشد. در سال 1555 کتاب پیشگویی‏ های نوستراداموس در لیون چاپ شد و برایش شهرت فراوان به ارمغان آورد.

تا کنون هیچ کدام از پیشگوی های نوستر آداموس در عالم واقع تایید نشده اند.

نوستر آداموس حتی از آثار پیشگو های قبل از خود که فاصله زمانی چندانی هم با او نداشته اند سرقت کرده و به نا خود گردآوری کرده است. ریچارد روست یکی از پیشگویانی بوده که قبل از نوستر اداموس می زیسته و نوشته هایش گاهی عینا توسط او کپی برداری شده است. بخشی از پیشگویی های منتسب به نوستر آداموس در نسخه های قدیمی تر موجود نیست و کاملا مشخص است همان گروه کابالایی که نوستر آداموس را پرورید و به دستگاه قدرت فرانسه نفوذ داد در ادامه کار خود و برای بهره برداری های بیشتر، مرتبا در نوشته های نوستر آداموس دست برده و برای تهیه مواد لازم برای خرافه پردازی و مشغول کردن جوامع هر روز صفحه جدیدی به نوشته های بی سر و ته او افزوده است.  
    
 
کارگروه اشاعه خرافه گری در دستگاه فراماسونری قرن هاست
 که نقشه های خود را با گرفتن تاییدیه از نوستر آداموس پیش برده و جبری و حتمی الوقوع جلوه می دهد.

در سال ۱۹۸۳ نسخه ‌های اصلی نوشته های مربوط به سال ‌های ۱۵۵۵ و ۱۵۵۷ توسط محققی به نام چومارات کشف و آشکار شد که بسیاری از نوشته های منتسب به نوستراداموس در آن نسخه ها موجود نیستند و هیچ سند معتبر امروزی هیچ یک از ادعاهای پرطمطراق در مورد پیشگویی های نوستر آداموس را نمی تواند اثبات ‌کند. بعدها مشخص شد که بسیاری از این پیشگویی ها شایعات غیر معتبر و اکاذیبی بوده‌ که توسط افرادی همچون ژابرت (۱۶۵۶)، گوناد (۱۶۹۳) و بارست (۱۸۴۰) ساخته شده و به نوشته های نوستر آداموس اضافه شده اند.

شهر سالون فرانسه، جایی که میشل سال های آخر عمر را در آنجا گذراند.

نوستر آداموس در نوشته های خود که نام پیشگویی بر آنها گذاشته است از داستان و اعتقادات اساطیری یونان و همچنین تورات، انجیل و قرآن کپی برداری کرده است. بخشی از پیش گویی های میشل ترجمه ای غامض از آیات قرآن مسلمین است که با شیطنت خاص یهود و پس و پیش کردن کلمات به خواننده تحویل داده شده است. مثلا نوستر آداموس در یکی از پیشگویی هایش می گوید: کسوفی در پیش خواهد بود که از زمان آفرینش گیتی تا زمان مرگ و مصائب حضرت مسیح و از آن زمان تا به امروز هرگز رخ نداده است و جهان چنین ظلمتی به خود ندیده است. حال به آیات مربوط به قیامت در سوره قیامت قرآن کریم دقت کنید: فاذا برق البصر و خسف القمر و جمع الشمس و القمر یقول الانسان یومئذ این المفر. هنگامی که بینایی خیره می گردد، و ماه فرو می رود، و خورشید و ماه گرد هم آیند، آن روز انسان می گوید: به کجا فرار کنم؟

زنده نگه داشتن مشکوک یاد و نام نوستر آداموس، شهر سالون فرانسه. 

ویل دورانت جملات جالبی درباره نوسترآداموس دارد: 

کتاب نوستراداموس مشتمل بر صدها فقره پيشگويي به زبان فرانسه گنگ و مبهم است و قابل تفسير و تأويل‏هاي متفاوت و حتي متعارض. او در اين کتاب به پيشگويي حوادث از نيمه سده شانزدهم تا «پايان جهان» پرداخته که به ‏زعم او در سال3797ميلادي رخ خواهد داد. مطالب کتاب «چنان ماهرانه در لفاف ابهام پيچيده شده بود که هر سطر آن مي‏ توانست تقريباً بر هر واقعه‏اي از تاريخ آينده انطباق يابد.» (ويل دورانت،تاريخ تمدن، ترجمه فريدون بدره‏ اي و ديگران، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي،1368، ج6، ص1014)
 
ویل دورانت، نویسنده مجموعه 30 جلدی تاریخ تمدن:
مطالب کتاب نوسترآداموس«چنان ماهرانه در لفاف ابهام پيچيده شده بود
 که هر سطر آن مي‏ توانست تقريباً بر هر واقعه‏اي از تاريخ آينده انطباق يابد.»
مبلغان نوستراداموس مدعي‏ اند که او اعدام چارلز اوّل، پادشاه انگليس، و لويي شانزدهم، پادشاه فرانسه، آتش‏ سوزي سال1666لندن، ظهور و سقوط ناپلئون اوّل، ظهور هيتلر و بسياري از حوادث ديگر را پيش‏ بيني کرده است. اين در حالي است که نوستراداموس از پيشگويي نزديک‏ ترين حوادث زمانش عاجز بود. به‏ نوشته ويل دورانت، «نوستراداموس براي شارل نهم عمري نود ساله پيشگويي کرد که ده سال بعد در24سالگي زندگي را بدرود گفت.» (همان مأخذ، ص 1013)

 

يکي از آخرين چاپ هاي کتاب نوستراداموس

(با ويرايش و تعليقات سرژ هوتن)

 
فرار از مسولیت

بدیهی است میشل زیرک درس خود را در مکتب کابالای یهود به خوبی خوانده است و می داند که برای جلوگیری از تزلزل موقعیت خود در دربار و بین مردم در نتیجه آشکار شدن گاه و بیگاه دروغ هایش به چه دست آویزهایی باید متمسک شود. از این رو صفت "پیشگو" را به کلی برای خود نامناسب می دید و در فرصت های گوناگون به پیشگو نبودن خود اصرار داشت. 
او در جایی برای پسرش که به نوعی باید وارث او باشد می نویسد: « پسرم اگرچه من از کلمه «پیشگو» استفاده کرده‌ام، اما چنین مقام بالایی را به خود نسبت نمی‌دهم و نام و یا وظیفه پیشگو را به خود نسبت نمی‌دهم». و یا در نامه ای به هنری دوم نوشته است: « برخی از پیشگویی ها اتفاق افتادن حوادث عجیبی را پیشبینی کرده‌اند. بهرحال من به هیچ وجه چنین عنوانی را به خود نسبت نمی‌دهم». 
او در جایی دیگر فرار از مسئولیت و پاسخگویی در برابر ادعاهایش را به اوج رسانده و می نویسد: «من این شهامت را دارم که به لطف تحقیقاتم وبا در نظر گرفتن آنچه طالع بینی علمی می‌گوید پیش‌بینی کنم (هرگز در مورد جزئیات ضمانت نمی‌دهم) و مردم را در مورد تهدیدات ستاره‌ها آگاه کنم. و من آنقدر احمق نیستم که وانمود کنم پیشگو هستم». 
قبر خدمت گذار صادق کابالای یهود در سالون فرانسه.

جمله آخری که از نوستر آداموس نقل شد؛ بسیار قابل تامل است. او آنقدر احمق نیست که وانمود کند پیشگوست! عده ای این وظیفه را به عهده گرفته اند و در طول حیات او، از او یک پیشگو ساخته و به قصد حمایت از منافع و اهداف خود او را تا بالاترین مدارج دربار نفوذ داده اند و پس از مرگش تا امروز نیز به بهره برداری از او ادامه می دهند. کتاب های فراوانی در تفسیر نوشته های مهمل نوستر آداموس نوشته می شود و تا کنون چندین فیلم توسط بزرگترین پادوهای هالیوودی دستگاه فراماسونری بر اساس پیشگویی های او ساخته شده است. چنین به نظر می رسد که نوستر آداموس به کلید واژه برنامه های تحمیق همه جانبه بشر امروزی از سوی محافل فراماسونری تبدیل شده است. 

هالیوود در خدمت افسانه نوسترآداموس

پیشگامی اورسن ولز

در سال 1981، حدود سه سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، اورسن ولز(Orson Welles) و کمپاني برادران وارنر فيلمي 84 دقيقه‌اي درباره «پيشگويي‌هاي نوستراداموس» عرضه کردند که در ايران نيز به وسعت توزيع شد. در اين فيلم، نوستراداموس در مقام پيشگويي بزرگ جلوه‌گر مي‌شود. طبق اين پيشگويي‌ها ايران و جهان اسلام با کشورهاي کمونيستي متحد خواهند شد و در سال1999ميلادي ايالات متحده آمريکا را آماج حمله اتمي قرار خواهند داد. 


فیلم «مردی که آینده را دید»
ادای دین اورسن ولز به افسانه نوسترآداموس

اورسن ولز (1915- 1985)کارگردان و بازيگر سرشناس سينماي سده بيستم غرب است که پيوندهاي عميق او با کانون‌هاي صهيونيستي پوشيده نيست؛ و مي‌دانيم که اين تعلق موروثي بود. 


اورسن ولز از جواني به جادوگري علاقه فراوان داشت

به‌گفته اورسن ولز، مادر بزرگ او در مراسم تدفين پسرش (پدر اورسن ولز) مناسک شيطان پرستان را انجام مي‌داد.(فرانک برادي،زندگينامه اورسن ولز، نيويورک، 1989، ص 14)و نيز مي‌دانيم که اورسن ولز از جواني به جادوگري علاقه فراوان داشت و يکي از اوّلين فيلم‌هايي که در آن بازي کرد (جادوي سياه، 1949) درباره زندگي ژزف بالسامو (کنت کاگليوسترو)، جادوگر و فراماسون و شياد نامدار يهودي سده هجدهماست. در تعلق کمپاني برادران وارنر به کانون‌هاي زرسالار يهودي- صهيونيستي نيز ترديد نيست. هدف از فيلم اورسن ولز اين بود:القاء خطر «تهديد اتمي» به افکار عمومي آمريکا و فراهم کردن زمينه رواني براي گسترش صنايع تسليحاتي از يکسو، و ترويج نفرت از اسلام و انقلاب اسلامي ايران از سوي ديگر.


فرجام سخن
شهرت عجيب نوستراداموس تصادفي نيست. در طول چهار سده پس از مرگ نوستراداموس کساني وظيفه تعبير و تفسير پيشگويي‏هاي او را به‏دست داشته‏اند، در هر مقطع مهم تاريخي نام و ياد او را زنده کرده‏ اند و سخنان مبهم وي را پيشگويي‏هايي تحقق ‏يافته جلوه‏گر ساخته‏اند. به عبارت ديگر، «پيشگويي‌هاي نوستراداموس» به ابزاري بدل شده که کانون‌هاي زرسالار يهودي طرح‌ها و نقشه‌ها و گاه هياهوهاي تبليغي خود را در غالب آن عرضه مي‌کنند. به‌کارگيري «پيشگويي‌هاي نوستراداموس» براي بيان اهداف و آرزوهاي اين کانون‌ها عليه انقلاب اسلامي ايران و نیز بلوای اخیر پایان جهان دليلي روشن بر صحت اين مدعاست.

 
پایان قسمت دوم-با تشکر از گروه پژوهشگران جوان

 





تاريخ : چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان
آشنایی با پیشگوی بزرگ یهود؛
نوسترآداموس به راستی کیست؟ آیا او پیشگویی صادق است یا شارلاتانی است یهودی؟ پروژه های فراماسونری یهود برای بازی با عقاید و باورهای مردم چگونه و به دست چه افرادی اجرا می شود؟ چرا کتاب این پیشگو در 5 قرن گذشته، مکرر چاپ شده است؟ آیا در این مورد هم با افسانه ای همچون افسانه هولوکاست رویرو هستیم؟ برای رازگشایی از این افسانه پانصد ساله یهودی، با گزارش ویژه مشرق همراه باشید.....

 شعبده بازی اخیر در روزهای پایانی سال 2012 تنها یکی از پروژه های فراماسونری یهود برای بازی با عقاید و باورهای آخرالزمانی مردم جهان بود. 

یکی از مراجع عمده فراماسونری در پیشگویی های جهانی، یهودی کابالیستی به نام "نوستر آداموس" است که آمیزه ای از سحر، تعالیم کابالایی یهود، قدرت سرودن شعر، حرص جمع آوری ثروت و نیز خواص تخدیری گیاهان، او را به تهیه مواد لازم برای نشخوار چندین قرنی اشاعه دهندگان فراماسونر خرافه گرایی موفق کرد.



افسانه 500 ساله نوسترآداموس

یکی از تمهیدات فراماسونری تحت استیلای یهود مبتلا کردن مردمان جهان به خرافه پرستی و خرافه گرایی بوده است. حجم تلاش و سرمایه گذاری تشکیلات فراماسونری برای نفوذ دادن خرافاتی که زایل کننده قدرت تعقل و تفکر توده ها بوده و آنها را به انفعالی رام کننده در برابر حوادث پیرامون جامعه می کشاند به اندازه ای بزرگ بوده است که حتی توانسته بشر غربی امروزی مدعی عقلانیت و دانش و تفکر را نیز به بازیچه بگیرد (هجوم اروپاییان به روستایی در فرانسه برای در امان ماندن از نابودی 21 دسامبر 2012 و بسیاری موارد دیگر). 

شعبده بازی اخیر در روزهای پایانی سال 2012 تنها یکی از پروژه های فراماسونری یهود برای بازی با عقاید و باورهای آخرالزمانی مردم جهان و لوث کردن موضوعات پیرامون آن همچون ظهور منجی آخرالزمان و حکومت جهانی عدالت بود که با سرمایه گذاری چندین ساله و میلیون ها دلاری اختصاص یافته از سوی زرسالاران یهود پیگیری شد.


اشاعه خرافه از بزرگترین دستاویزهای فراماسونری برای منفعل کردن جوامع بوده است.

در این مقاله سعی خواهیم داشت به معرفی یکی از منابع ویژه دستگاه تبلیغاتی فراماسونری در مورد پیشگویی ها و پیش بینی ها بپردازیم. یکی از مراجع عمده فراماسونری در پیشگویی های جهانی یهودی کابالیستی به نام "نوسترآداموس" است که با توجه به زندگی او شهرت و زنده ماندن نام و یاد او در تاریخ به خودی خود موضوع مشکوک و عجیبی به نظر می رسد. البته استفاده مکرر فراماسونری یهود از پیشگویی های او برای توجیه اتفاقات جهانی خود نشانگر وجود حقایق پشت پرده فراوانی است. 


خانواده و کودکی نوستر آداموس   
    
میشل نوتردامی که به "نوستر آداموس" شهرت یافته است فرزند یک خانواده یهودی ساکن پرونس فرانسه بود. او در ۲۱ دسامبر 1503 میلادی متولد شد و در دوم ژوئیه ۱۵۶۶ با به جا گذاشتن ثروت خوبی برای اطرافیانش مرد. همچون اکثر یهودیان، خانواده میشل نیز به نوعی با نظام اقتصادی وقت در ارتباط بودند. خانواده ‏های پدری و مادری او به گردآوری مالیات از روستاییان اشتغال داشتند و از قبل این رانت خواری شرایط خوبی را برای خود ساخته بودند. 

پدر او "پیر دی نستردام" بود که پس از ازدواج با یک زن کاتولیک در ظاهر به مسیحیت گرویده بود ولی فرزندانش از جمله میشل را برای تربیت بر اساس آیین یهود به پدربزرگ سپرد. پدر بزرگ پدری میشل از بزرگان خاندان اسرائیلی ایساچار بود و در تربیت میشل بر اساس خصلت یهودیان سنگ تمام گذاشت و او را به وارد شدن به حرفه پزشکی تشویق کرد.


میشل تحت تربیت پدربزرگش
 با ارزش ها و ایدئولوژی های یهودیت زرسالار آشنا شد.
 
تحصیلات

پس از پی ریزی شخصیت نوستر آداموس توسط پدر بزرگش او در ۱۵ سالگی وارد دانشگاه اوینگتن شد و به درس هایی مانند دستور زبان، علوم بلاغه و منطق پرداخت. ورود او به دانشگاه مصادف با شیوع بیماری "مرگ سیاه یا طاعون"  و تعطیلی دانشگاه شد. اما میشل به یکی دیگر از شغل های موروثی یهودیان روی آورد و به عطاری و پزشکی و معالجه بیماران پرداخت و چند سال بعد طبق وصیت پدر بزرگش برای تحصیل طب وارد دانشگاه "مون‌پلیه" شد. 

میشل به دلیل عدم توجه به دروس دانشگاهی و اصرار بر شیوه های عطاری از دانشگاه اخراج شد و یکی دیگر از کارهای موروثی یهودیان یعنی ساختن داروهای تقلبی را در پیش گرفت. 

میشل همچون راکفلر معاصر به فروش داروهای تقلبی روی آورد. 

"قرص رز" که توسط میشل برای درمان طاعون ساخته شده بود چیزی مانند شیشه های نفت سیاه راکفلر یهودی برای درمان سرطان بود؛ شیشه هایی که راکفلر به عنوان یک فروشنده دوره گرد دارو توانست از آن ثروت هنگفتی را به دست آورد. 

قرص رز نیز برای نوستر آداموس درآمد زیادی داشت. جالب توجه است که همسر و دو تن از فرزندانش با ابتلا به طاعون جان سپردند و قرص رز نتوانست کاری برای آنها انجام دهد! 


علاقه مندی ها

نوستر آداموس تحت تربیت پدر بزرگش به سحر و جادو علاقه فراوانی پیدا کرده بود و به نجوم و ریاضیات نیز دلبستگی خاصی داشت. برای تکمیل آنچه که از پدر بزرگ یاد گرفته بود مدتی را در ایتالیا گذراند و از محافل یهودی آنجا تعالیم کابالا یا عرفان یهودی را آموخت. هنگام تحصیل در "مونت پلیه" نیز به سرودن شعر و نوشتن قطعات ادبی می پرداخت. خود را دوست دار ستارگان می نامید و خورشید را مرکز جهان می دانست و درمان و رفتن به حالت خلسه با استفاده از گیاهان را بسیار مهم تلقی می کرد. به ساختن زمادها و اقلام آرایشی گیاهی نیز دلبستگی خاصی داشت و جزوه هایی در این مورد نوشته بود. در نوشته های طبی و پزشکی او سرقت علمی و کپی برداری از منابع دیگر به وفور به چشم می خورد.

میشل، جادوگری یهودی و رمز و راز متون عرفان کابالایی را در ایتالیا به خوبی آموخت.

او قبل از آن که بخواهد پیشگویی های خود را بنویسد به نگارش تقویم سالانه پرداخت. در ۱۵۵۰ میلادی میشل نخستین تقویم نجومی خود را که در آن پیش‌‌گویی‌هایی درباره اوضاع جوی سال بعد انجام شده بود؛ منتشر کرد. این تقویم با استقبال فراوانی مواجه شد و از نظر مالی برای میشل خوب تمام شد. شاید انگیزه نوشتن پیشگویی هایی برای 500 سال بعد بازار داغ فروش این نوع اقلام در اروپای قبل از رنسانس بوده است. در نتیجه، آمیزه ای از سحر، تعالیم کابالایی یهود، قدرت سرودن شعر، حرص جمع آوری ثروت و نیز خواص تخدیری گیاهان در وجود میشل احوالاتی را به وجود آورد که او با سفر به شمال شرق فرانسه در دیری به نام "اوروال" ساکن شد و رباعیات پیشگویی خود را در آنجا نوشت.

نوستر آداموس با انتشار تقویم های سالانه پول هنگفتی به جیب زد.
 
پایان قسمت اول-با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
 

 





تاريخ : چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

ما امام زمان را می خواهیم. پس شیطان هر کاری می کند که یا ما غافل شویم از امام زمان یا دینمان را از دست بدهیم.چون شیطان توسط امام زمان کشته خواهد شد.در جریان آفرینش انسان ، تمامی ملائک به انسان احترام ورزیدند و او را عالی قدر دانستند ، اما شیطان حاضر نشد و راه نژاد پرستی را در پیش گرفت ، او سوگند خورد که اثبات کند که انسان لیاقت بزرگی و اشرف مخلوقات را ندارد. شیطان توسط خدا لعن شد ، او انسان را فریب داد و باعث شد انسان بر روی زمین بیاید تا فرصت یابد تا خود را به خدا اثبات کند. چون او از خدا طلب بخشش کرد. خدا انسان را بخشید و به او فرصت داد. انسان باید به خدا اثبات کند که تنها خداست که توانایی حکومت بر جهان را دارد ، چون او خالق اوست. خداوند توسط شخصی به نام منجی انسان ها را نجات خواهد داد. حضرت موسی منجی قوم بنی اسرائیل بود و در حال بردن آنها به زمین موعود بود ، منجی آخر الزمان و آخرین منجی خدا حضرت ولی عصر (عج) است که به ما مسلمانان و هر کس که به دین اسلام وارد شود تعلق دارد. ( ظهور امام زمان و حضرت عیسی )

خواهان آمدن امام زمان هستیم ؟ – قسمت دوم

قسم به زمان که انسان در خسران و زیان به سر می برد مگر

کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و به حق و صبر سفارش کردند

در قسمت قبلی مقاله بررسی کردیم که اقوام گذشته که حکومت ولی معصوم را از خدا طلب کردند. از چه آزمون هایی عبور کردند و سنت خداوند را بیان کردیم. بیان کردیم که سنت خداوند این است که آن قوم باید آزمون اقتصادی – افراد مستجاب الدعوه – جهاد – حکمیت را پشت سر گذارند.

آزمون اقتصادی : بدین معناست که اگر جامعه اسلامی درگیر مسائل اقتصادی از طرف دشمنان شد و تحت فشار بود. مسلمانان خواسته های نفسانی و طمع ورزانه خود را سر کوب کنند و تحمل داشته باشند.

آزمون افراد مستجاب الدعوه : اگر شخصی در میان مسلمانان برخواست و حرفی بر خلاف حرف ولی معصوم زد. به آن حرف توجه نکنند که گفتیم قوم بنی اسرائیل این آزمون را با موفقیت پشت سر نگذاشت.

آزمون جهاد : اگر ولی معصوم دستور به جهاد داد . بدون بهانه به جهاد در راه خدا بروند.

آزمون حکمیت : اگر ولی معصوم حرف و توصیه ای کردند ، به آن عمل شود.

پیش زمینه :

پس از شهادت امام حسین ( ع ) ، سلیمان بن صرد خزاعی توبه کرد که چرا برای کمک به امام حسین به کربلا نرفت ، او از امام سجاد درخواست کرد که او و یارانش را رهبری کند تا حکومت اسلامی تشکیل دهد ، اما امام سجاد نپذیرفتند. او و یارانش از سال ۶۱ هـ ق، بطور مخفیانه و سال ۶۴ هـ ق، بعد از مرگ یزید آشکارا مردم را به خونخواهی حسین دعوت می‌کردند و در سال ۶۵ هجری قمری، سلمیان با هم پیمانانش قیام کرده و با شعار «یالثارات الحسین» مردم را به انتقام، فرا خواندند، آنها تصمیم داشتند که ابتدا حکومت را تشکیل دهند و سپس از امام بخواهند که بر آنها حکومت کند. آنها با ورود عبیدالله بن زیاد از شام به عراق، به طرف کربلا آمدند، و به قبر حسین بن علی رسیدند و بسیار گریستند و با یارانش همگی از خدا آمرزش خواستند و عده زیادی به آنها ملحق شدند. سپس از فرات عبور کرده و بعد از رسیدن به منطقه «عین الورده»، لشکر شام مقابل آنها قرار گرفته و نبرد سختی کردند. در آغاز جنگ، پیروزی با توابین بود ولی چون دائما به لشکر شام، اضافه شد، کم کم محاصره شدند و او و یارانش کشته شدند. سلیمان بن صرد خزاعی در این جنگ توسط «حصین بن نمیر» در سن ۹۳ سالگی کشته شد و آنها نتوانستند حکومت اسلامی را تشکیل دهند.

عمل ایران در انقلاب اسلامی پس از ۱۱۷۰ سال همین بوده است که ابتدا حکومت اسلامی تشکیل دهد و سپس از امام زمان ( عج ) بخواهد که بر آن ها حکومت کند.

آیا با به وقوع پیوستن انقلاب اسلامی ایران ، جمهوری ایران ، اسلامی شد. جواب منفی است. هدف از این نامگذاری این بود که جمهوری ایران به سمت اسلام برود و قوانین اسلام را در حکومت خود اجرا و پیاده سازی بکند تا الگویی از اسلام برای جهان باشد.

پس از ۱۱۷۰ سال اقوام ایرانی فهمیدند که نمیتوانند برای همیشه نظام پادشاهی را تحمل کنند. ما آزاد بودیم که انتخاب کنیم و اسلام را انتخاب کردیم.

خواهان آمدن امام زمان هستیم ؟ – قسمت دوم

آزمون جهاد : ۸ سال جهاد

آزمون حکمیت در زمان امام خمینی : آزاد سازی خرمشهر با ۶۰۰۰ شهید و ۲۴۰۰۰ مجروع و بسیاری از دستورات دیگر

آزمون افراد مستجاب الدعوه : اگر شخصی با رهبر مخالفت کرد و مردم را به دور خود جمع کرد نباید به آن سو رفت که در فتنه ۸۸ مشاهده کردیم که برخی افراد به سمت کسانی رفتند که به خواست رهبری مبنی بر آرامش پس از انتخابات عمل نکردند و آشوب به پا کردند . همچنین بسیاری از شبکه های ضد ایرانی ( که در اصل ضد اسلامی هستند ) به دعوت مردم و ایجاد آشوب می پردازند. وظیفه مردم در این آزمون این است که حول ولی خود جمع شوند.

آزمون حکمیت : به فرمان رهبر و “ولی” جامعه باید عمل کرد و طریقه برخورد با کسانی که به آن عمل نمی کنند در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پیش بینی شده است. (توضیحات بیشتر : فاجعه ی بزرگ ۱ : عمل نکردن به فرمان ولی )

پایان قسمت دوم-با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

یکی از موضوعاتی که از دیرباز ذهن آدمیان را درگیر خود کرده و علی رغم تلاش های نوع بشر در طول قرون و اعصار هنوز در هاله ی از ابهام است بحث از آینده جهان و به عبارتی عام این است که: آخر دنیا چه می شود ؟ این سؤال همانند پرسش از پیشینه جهان است که آن هم دقیقا روشن نشده و در حد فرضیاتی از دانشمندان تجربی مانده است.

ما ز آغاز وز انجام جهان بی خبریم اوّل و آخر این کهنه کتاب افتاده است

بسیاری از دانشمندان با توجه به شرایط کنونی زمین و بحرانهای موجود بسیار نگران حیات بشر بوده و به مطالعه بر روی حقایقی می پردازند که می تواند روزی منجر به اتمام حیات بر روی سیاره آبی شود.

بر اساس شواهد علمی موجود و مدارک تاریخی قدیمی نظریه هایی که به احتمال نابودی جهان تا سال ۲۰۱۲ پرداخته است مورد بررسی قرار گرفته است.

اینکه شواهد و قراین نشان دهنده این است که جهان ما رو به نابودی می رود که شکی در آن نیست، و در همه ادیان الهی یا غیر الهی مباحثی در این زمینه مطرح شده است در قرآن کریم به این موضوع به طور مشروح پرداخته شده است و آن زمان را هولناک و عظیم شمرده است و از در هم پیچیدن آسمان و زمین و متلاشی شدن کوهها و دریاها صحبت کرده است .

در متون زرتشتیان آمده است:

… در آسمان نشانه گوناگون پیدا باشد…( زند بهمن‌یسن، ص ۱۱، ف ۶ ، بند ۴ )

در کتاب مقدّس می خوانیم :

و در آفتاب و ماه و ستارگان علامات خواهد بود…* و آن گاه پسر انسان( عیسی مسیح) را خواهند دید که بر ابری سوار شده، با قوّت و جلالِ عظیم می آید. (کتاب مقدّس، عهد جدید، ص ۱۳۳، انجیل لوقا، ب ۲۱ ، بند ۲۵ و ۲۷)

بررسی روایات نشان می دهد که طلوع ستاره ای سرخ رنگ و سقوط شهاب سنگ یا ستاره دنباله دار که موجب خسف در زمین نیز می گردد، از علائمی است که به نزدیکی ظهور دلالت دارد.

طبق روایات اسلامی، در ماه رمضان سال ظهور امام مهدی (علیه‌ السلام) حوادث بسیار عجیبی در جهان رخ می دهند که از زمان فرود آمدن آدم (علیه ‌السلام) تا آن زمان بی سابقه می باشند.

برخورد ” مسلمانی که به دین و قرآن خود باور دارد شایسته نیست که چنین القائات کذبی را بپذیرد و در امور خود هم ترتیب اثر دهد، بلکه شایسته است همواره در فکر هولناکی قیامت باشد و بر اعمال خود مواظبت کند چرا که در آن زمان مفر و پناهی جز خداوند متعال ندارد و البته مؤمنان رستگرانند و در پناه خدای خود از هر گزندی در امان خواهند ماند “

شهاب سنگی بزرگ به زمین در روایات آخرالزمان ادیان دیگر هم آمده و این فرضیه به حدی قوی است که بر اساس آن فیلمهای متعددی هم ساخته اند و آن را نشانه پایان حیات کنونی بر روی زمین و شروع عصری جدید می دانند و زمان آن را سال ۲۰۱۲ اعلام کرده اند.

در روایات اسلامی و قرآن کریم نیز به صراحت از آخر الزمان و برخورد ستارگان با یکدیگر و تیره شدن خورشید و به هم خوردن نظم سیارات و زلزله های شدید و آتشفشان به عنوان دلایلی برای نزدیکی قیامت یاد شده است. اما بر اساس روایات در هنگام ظهور و قبل از آن نیز از برخورد دنباله داری به زمین یاد شده که موجب کشته شدن عده زیادی می گردد ولی پایان جهان نیست و ضمن اینکه تاریخی برای آن تعیین نشده است.

بطور خلاصه می توان گفت در نزدیکی ظهور علائمی غیر عادی در آسمان مشاهده می شوند از جمله : ظهور ستاره سرخ رنگ که نشانه ای برای آغاز جنگ و خونریزی های بسیار است ، ایستایی خورشید در آسمان از زوال تا غروب ، طلوع خورشید از مغرب آن ، ظهور دنباله داری که مدار آن بطور متناوب تکرار می شود و در دوره های مختلف حیات بر روزی زمین دیده شده و موجب تغییرات شدید جوی و آب و هوایی در زمین می شود.

پایان دنیا در 2012 از منظر قران

پایان دنیا از نظر قرآن

با نگاهی به مجموعه آیات قرآن در می یابیم که قرآن زوال و نیستی جهان کنونی را مترادف با نیستی محض آن نمی داند بلکه آن را در بخشی از یک فرآیند قرارداده که به مفهومی پایانی برای آن متصور نیست. به این معنا که نیستی و زوال دنیا و جهان مادی کنونی برای تبدیل شدن به جهانی نو با شکل و شمایل و ماهیتی دیگر می باشد.
تبدیل جهان مادی به جهانی دیگر نیازمند فروپاشی این دنیای مادی است که قرآن از آن به «یوم تبدل الارض غیرالارض والسموت» تعبیر می کند. آن چه از آیات قرآن – و حتی بعضی از سوره های اختصاصی که به مسأله پرداخته است- برمی آید، جهان هنگام تبدل از صورتی به صورت دیگر و ایجاد «طرحی نو» دچار حوادث و رخدادهایی می گردد که در قرآن از آن به «اشراط الساعه » تعبیر شده است.

مفسران، برخی از تحولات اجتماعی و هم چنین فروپاشی نظام طبیعت و در هم پیچیده شدن و تبدیل آسمان و زمین پیش از ظهور قیامت را که در آیات گوناگونی به آنها اشاره شده، از نشانه های قیامت دانسته اند. در روایات نیز بر تحولات اجتماعی و دگرگونی های کیهانی که پیش از قیامت واقع می شود عنوان “اشراط الساعه” و نشانه های رستاخیز اطلاق شده است.

در قرآن کریم به بسیاری از دگرگونی های طبیعی که در آن زمان رخ خواهد داد اشاره شده است مثل : -ظهور دود (گاز) در آسمان -دمیده شدن صور – تاریک شدن خورشید، ماه و ستارگان -شکافتن کرات – زلزله شدید – فروپاشی کوه ها و ….

چرا زمان قیامت مشخص نشده است؟

نامعلوم بودن زمان و کیفیت
” کسانی که دعاوی شبیه این دعاوی را دارند که کمتر از یک دهه به ظهور مانده است؛ یا پیرمردان ظهور را خواهند دید و یا … آنان نیز به «توقیت ظهور» رو آورده‌اند و مشمول روایات نهی از توقیت خواهند بود “

وقوع قیامت، داراى اثر تربیتى است زیرا در صورت معلوم بودن آن چنانچه زمانش دور باشد، غفلت همگان را فرا مى‏گیرد و اگر نزدیک باشد، پرهیز از بدیها به شکل اضطرار و دور از آزادى و اختیار در مى‏آید.

با وجود نامشخص بودن زمان وقوع قیامت، تعابیر قرآن حاکى از آن است که عمر کوتاه دنیا و همچنین دوران برزخ به قدرى سریع طى مى‏شود که به هنگام وقوع قیامت، انسان‏ها فکر مى‏کنند تمام این دوران چند ساعتى بیش نبود.

«وَ یَقُولُونَ مَتَى هَـذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ، قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ ، فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَقِیلَ هَذَا الَّذِی کُنتُم بِهِ تَدَّعُونَ »( سوره ملک ،آیه ۲۵-۲۷) ؛ «و می گویند: اگر راست می گویید، این وعده کی خواهد بود؟» بگو! «علم [آن] فقط پیش خداست و من صرفا هشدار دهنده ای آشکارم.» و آن گاه که آن[لحظه موعود] را نزدیک بینید، چهره های کسانی که کافر شده اند در هم رود، و گفته شود؛ «این است، همان چیزی که آن را فرا می خواندید!»

« یَسْأَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیبًا »( سوره احزاب ، آیه ۶۳) ؛ «مردم از تو درباره رستاخیز می پرسند، بگو «علم آن فقط نزد خداست» و چه می دانی؟ شاید رستاخیز نزدیک باشد».

خداوند بلند مرتبه به پیامبر عظیم الشأنش که علم نبوی دارد دستور می دهد به مردم بگو من زمان وقوع قیامت را نمی دانم و علم آن نزد خداست و بس که در چنین روزهایی هر کسی به خود جرأت ندهد که وقتی برای قیامت تعیین کند ، چرا که حکمت خداوند متعال ایجاب می کند که زمان قیامت پنهان باشد تا هر کس ظرقیت وجودی خود را نشان دهد اگر بنا بر دانستن زمان قیامت و مشخص بودن آن بود خداوند متعال خود به آن اشاره می کرد.

«قُل لَّا یَعْلَمُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمِونَ ».( سوره نمل آیاتت۶۵و ۶۶)

«بگو: «هر که در آسمان ها و زمین است، جز خدا غیب را نمی شناسند و نمی دانند کی برانگیخته خواهند شد؟» [نه] بلکه علم آنان درباره آخرت نارساست؛ [نه] بلکه ایشان درباره” در نزدیکی ظهور علائمی غیر عادی در آسمان مشاهده می شوند از جمله : ظهور ستاره سرخ رنگ که نشانه ای برای آغاز جنگ و خونریزیهای بسیار است ، ایستایی خورشید در آسمان از زوال تا غروب ، طلوع خورشید از مغرب آن ، ظهور دنباله داری که مدار آن بطور متناوب تکرار می شود و در دوره های مختلف حیات بر روزی زمین دیده شده و موجب تغییرات شدید جوی و آب و هوایی در زمین می شود “

آن، تردید دارند ، [نه] بلکه آنان در مورد آن کور دل اند.»

گفتیم که خداوند متعال وقت قیامت را بنا بر مصالحی بیان نداشه است و تأکید دارد که علم به آن هم نزد خداست و بس . در مورد علائم قیامت و ظهور روایات بسیاری به ما رسیده است اما در تعیین وقت آن نه و اگر هم چنین روایتی وارد شده باشد عیب آن از همین جا که معارض با نص صریح قرآن است مشخص می شود.
علاوه بر آن امامان عظیم الشأن ما از توقیت و تعیین وقت برای ظهور و به تبع آن قیامت به شدت بر حذر داشته اند.

روایت نهی از توقیت

در بین روایات غیبت، یکی از مضامین مکرر و موکد، روایات نهی از توقیت (تعیین زمان برای ظهور) است. این روایت از پیامبر اسلام تا امام زمان (علیه السلام) نقل شده است و با تعبیراتی سخت و غلیظ بیان شده است. وقت ظهور سرّ الهی تلقی شده و بیان وقت، کذب و دروغ بر خداوند به شمار آمده است: کذب الوقاتون.(ر.ک. به کتاب‌های: الغیبه (شیخ طوسی) اکمال الدین و اتمام النعمه (شیخ صدوق) کتاب الغیبه (نعمانی) اصول کافی(کلینی) و منابع دیگر.)

این گونه روایات، که اگر متواتر نباشند، مستفیض می‌نمایند، تأمل برانگیز و مسئولیت سازند. همان گونه که تعیین دقیق زمانی، توقیت است؛ بیان حدود گونه زمانی نیز توقیت است. به عنوان نمونه، کسی که می‌گوید: ساعت ۱۰ به ملاقات‌تان خواهم آمد؛ برای دیدارش وقت‌گذاری کرده است. همین گونه کسی که می‌گوید حدوداً ساعت ۱۰، یا بین ۱۰ و ۱۱ به دیدارتان خواهم آمد، نیز «توقیت» دیدار کرده است و لذا اگر در آن محدوده زمانی دیدار رخ ندهد، متهم به خلف وعده خواهد شد. و خلف وعده هم البته که از گناهان کبیره است.

از این رو، کسانی که دعاوی شبیه این دعاوی را دارند که کمتر از یک دهه به ظهور مانده است؛ یا پیرمردان ظهور را خواهند دید و یا … آنان نیز به «توقیت ظهور» رو آورده‌اند و مشمول روایات نهی از توقیت خواهند بود.

حالا عده ای می خواهند بر پایه باورهای خود که مشخص نیست چه هدفی را دنبال می کنند این تنش را در جهان ایجاد کنند که فلان زمان ، زمان پایان دنیا و بروز و ظهور قیامت است و در این راه از ابزرهای پر قدرت رسانه و سینما استفاده می کنند که افکار پلید خود را در ذهن مخاطب نهادینه کنند تا به آن هدف ناپیدای خود برسند.

مسلمانی که به دین و قرآن خود باور دارد شایسته نیست که چنین القائات کذبی را بپذیرد و در امور خود هم ترتیب اثر دهد، بلکه شایسته است همواره در فکر هولناکی قیامت باشد و بر اعمال خود مواظبت کند چرا که در آن زمان مفر و پناهی جز خداوند متعال ندارد و البته مؤمنان رستگرانند و در پناه خدای خود از هر گزندی در امان خواهند ماند.

حالا بگذارید کسانی که برای دنیا و آخرت مردم تعیین تکلیف می کنند پناهگاه بسازند و خود را نجات یافته و وارثان دنیای جدید بدانند، ولی بدانند که: «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ » (سوره فتح آیه ۱۰)حاشا که از آنچه در انتظارشان هست و خداوند متعال وعده فرموده مفری بیابند.

با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : جمعه 1 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان
آخرین مطالب