پژوهشگر جوان عباس بداغ آبادی

 

اخبار عجیب و غریب است. منبع رسمی .. اندازه گیری زمین لرزه 6 حداکثر تا پایان ماه رسید



غزة- وكالات أنباء

أكَّد د. يوسف المنسي وزير الأوقاف والشئون الدينية بحكومة الوحدة الوطنية برئاسة إسماعيل هنية، أن الانهيار الذي وقع مؤخرًا داخل ساحة المسجد الأقصى المبارك مقابل المدرسة الأشرفية، والذي أدى إلى إحداث حفرةٍ بطول مترين وعرض متر ونصف وعمق متر واحد، لهو إشارة تدق ناقوس الخطر الذي يحدق بالمسجد الأقصى المبارك.

وأضاف المنسي أنه تمَّ التأكد من أن الانهيار قد حصل بسبب حفريات الكيان الصهيوني تحت وفي محيط المسجد الأقصى؛ وذلك وفق شهادات من أصحاب البيوت الملاصقة للمنطقة التي وقع فيها الانهيار، والذين أكدوا سماعهم لأصوات الحفر تحت بيوتهم على مدار ساعات الليل والنهار والتي أدَّت إلى تشققات خطيرة في البيوت التي تقع ضمن الجدار الغربي للمسجد الأقصى بالقرب من باب المطهرة وباب السلسلة.


 يوسف المنسي

وزیر اوقاف و امور مذهبی دولت وحدت ملی ریاست اسماعیل هنیه، فروپاشی که اخیرا در داخل حیاط در مسجد الاقصی رخ داده است را ناشی از سوراخ دو مترو نیم که در زیر و اطراف مسجد انجام شده است میداند و حفاریهای نهاد صهیونیستی که در زیر و اطراف جنوب غزه مسجد رخ داده شده را تایید میکند.

مسجدالاقصی

عکس هایی از اسیبهای وارد شده به مسجدالاقصی!!!!!

با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
 





تاريخ : دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

 

منبع : www.AsanDownload.com
یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر اللیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الاحسن الحال

 

رسيد مژده كه آمد بهار و سبزه دميد
وظيفه گر برسد مصرفش گل است و نبيد

 

مكن زغصه شكايت كه در طريق طلب
به راحتي نرسيد آنكه زحمتي نكشيد

 

ز روي ساقي مهوش گلي بچين امروز
كه گرد عارض بستان بنفشه دميد

 

بهار مي گذرد دادگسترا درياب
كه رفت موسم حافظ هنوز مي نچشيد


سال نو و آغاز زندگي دوباره طبيعت را به همه شما دوستان تبريك مي گوئيم و آرزوي بهترين ها را براي شما و خانواده تان از خداوند منان آرزومنديم. خدا را شاكريم تا فرصتي داد يك سال ديگر بمانيم و بتوانيم در راستاي اهدافي كه داريم تلاش كنيم. سالي كه گذشت سرشار از تلاش ها، كوشش ها و مشكلات و سختي ها براي هريك از ما بود و حالا اين سال سرشار از گريه ها و خنده ها به پايان رسيده و سالي نو در پيش است، سالي كه قبل از هرچيز آرزوي ظهور فرج مهدي موعود (عج) را داريم، او آيد همه چيز حل خواهد شد، سلامتي همه، موفقيت در كارها، بهروزي و در نهايت امر هم بهترين آرزوها براي همه را از خداوند منان آرزو داريم. دوستان هدف از ساخت این وبلاگ نابودی و به نرسیدن ارزوی کشورهای غربی از جمله اسرائیل و هدف (NEW WOLRD ORDER) یعنی نظم نوین جدید جهانی و پرده برداری از مسائل روز دنیا است امیدواریم كه در سال جديد بتوانيم اين تلاش را براي موفقيت روزافزون این وبلاگ انجام دهیم وهمه اميدما به كاربران بوده و اميدواريم که ما را در این امر یاری بکنند.
كلام آخر هم در اين نوروز آرزوي بهترين ها را براي شما دوستان و سروران داشته و سلامتي و موفقيت روز افزون را از خداوند منان برايتان خواستاريم. ما را هم در دعاهاي خود از ياد نبريد و براي ظهور مهدي موعود (عج) و سلامتي و طول عمر رهبر فرزانه انقلاب بسيار دعا كنيد.


                     به اميد روزي كه در تقويم بنويسند :: تعطيل :: سالروز ظهور منجي عالم بشريت!
                                                 سرتون سلامت و ايام به كامتان باد!

 

 

گروه پژوهشگران جوان و مدیر وبلاگ آقای عباس بداغ آبادی فرا رسیدن سال نو را به شما عزیزان تبریک میگوییم و امیدوارم سالی بهتر از سالهای قبل و همراه با موفقیت و سلامتی داشته باشید.





تاريخ : یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

 

دانلود سخنراني تصويري استاد رائفي پور پيرامون علائم ظهور دانلود سخنراني تصويري استاد رائفي پور پيرامون علائم ظهور

دانلود تصویری سخنرانی استاد رائفی پور با موضوع علائم ظهور

دانلود فایل تصویری سرور مدیافایر (۳۷۰ مگابایت )


part1 | part2 | part3 | part4

دوستان فقط اعلام کنم که (فیلتره)دریافت لینک با چیز پی ان ممکن میباشد

 با تشکر از گروه پژوهشگران جوان

 





تاريخ : یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان


پرسش های آغازین بحث:

 1 – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
2 – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
3 – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
4 – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین  و  روسیه)،  چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
5 – چرا  کشورهایی  همچون   آمریکا  و  اسرائیل  که  داعیه های  مذهبی   دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می گردند، اما کشور  کمونیستی  مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
6 – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
7 – هدف غرب و بخصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
8 – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
9 – چرا عراق اشغال شده است؟
10 – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
11 – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
12 – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
13 – چرا جرج بوش  مأموریت  خود  را  در  جنگ  علیه  تروریسم ؟!  مأموریتی الهی می داند؟
14 – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
15 – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
16 – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
17 – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان 2 دقیقه به جلو کشیده شده و فقط 5 دقیقه به پایان مانده است؟

 

ان شاء الله تلاش داریم تا بتوانیم در این بحث  به  پرسش های  مطرح  شده  پاسخ دهیم. البته پاسخ ما به این سوالات، مستقیم نخواهد بود؛  بلکه  تلاش  می نماییم  تا شما خوانندگان عزیز، خود بتوانید با استفاده از اطلاعات این مقاله به پاسخ صحیح برسید.



 

فراماسونری چیست؟

می توان گفت این سؤالی است که افراد بسیاری قادر به پاسخ دادن  نیستند  و  یا اطلاعات دقیقی در این رابطه ندارند. این در حالی است که این تشکیلات و اعضای آن، نقش مهمی در تاریخ داشته اند و شناخت  این  تشکیلات،  برای  ما  مسلمانان امری لازم و ضروری است.

کلمه ی  ماسون (mason)   یعنی  بنّا،  فراماسون (Freemason)  یعنی  بنّای  آزاد. ماسونری  یک تشکیلات منظم جهانی است که بر  ارکان  دولت های  جهان  و  اکثر وجوه زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع، سلطه یافته است و  بسیار  هم آزادانه عمل می کند.  کسی  که  عضو  فراماسونری  است،  ماسون  یا  فراماسون نامیده می شود. ساختمانی که مرکز  فعالیت  ماسونهاست  لژ  نام  دارد.  یکی  از بزرگترین اهداف گروه های ماسونی این است که زمینه را برای حکومت فردی از بین ماسون ها با عنوان نمادین ضد مسیح (Antichrist  = دجال)، یا  به  تعبیر  بعضی  از گروه های ماسونی، فرعون جدید (New Pharaoh) آماده کنند. فراماسونری جمعیتی سرّی است که کسی به راحتی نمی تواند در حریم آن نفوذ کند و اگر هم راه یافت، مکلف است اسرار آن را مکتوم نگه دارد؛ اما با این وجود،  کسانی توانستند به حریم آن نفوذ کنند و به اسناد و مدارک مهمی دست یابند و  موفق  به  کشف  و  افشای اسرار آنها شوند. همه ی این افراد متفق الرأی  هستند  که:   «مسئله  یک  توطئه است که این توطئه از اواخر قرن هجدهم آغاز شده و تا به امروز هم با موفقیت تمام ادامه دارد و هدف نهائی آن ایجاد یک حکومت جهانی «شیطانی» است و برای پیاده کردن آن در سراسر عالم، به یک مبارزه وسیع و بی امان دست زده اند.» (1)

کتاب «کمیته 300 کانون توطئه های جهانی» نوشته ی دکتر جان – کولمن،  در  این زمینه  چنین  می گوید:   « دلیل  موجودیت  نظامهای  پنهانی   مانند   سلحشوران اورشیلم،  سنت جان  و  مردان  میزگرد  و  گروه  میلنر  و  سایر  اجتماعات   مخفی (ماسونی) چه می تواند باشد؟ اینان، بخشی از  زنجیره ی  گسترده ی  فرماندهی سلطه گری  جهانی  را  تشکیل  می دهند   که   از   باشگاه  رم ،    سازمان  ناتو، مؤسسه ی  سلطنتی  امور  بین المللی   تا   سرسلسله ی   توطئه گران،   یعنی کمیته ی 300، امتداد دارد. این افراد و گروه ها به این اجتماعات پنهان  و  اسرار آمیز نیاز دارند، چرا که اعمالشان شیطانی است و بایستی از چشم جهانیان به دور بماند. » (2)




بخش هایی از کتاب "کمیته 300 کانون توطئه های جهانی " نوشته دکتر جان کلمن


 
یک توضیح: در کشور های غربی گروه های مختلف مخفی و سری فعالیت می کنند که بعضآً نام های اغواگری  چون  ( Illuminati = روشن ضمیران،  روشن فکران )  و ...  دارند.  اکثر  گروه های  نامبرده ،  گروه هایی توطئه گر و پیرو اهداف  شیطانی  هستند که دست بسیاری از آن ها برای محققین رو شده است. اکثر  این  گروه ها  با  وجود تفاوت های ظاهری، عقاید مشترک و  اهداف  یکسانی  دارند.  اسامی  که  به  این گروه ها اطلاق می شود عبارتند از: Theosophical Society (نامی که به هیچ عنوان درخور آنان نیست)، Occult، Secret Society، Illuminati،  The Committee of 300،Masonry  و  Freemasonry. از این به بعد وقتی از ماسون ها یا فراماسون ها  سخن می گوییم ، علاوه بر اعضای Freemasonry  و  Masonry  به  طور  خاص،  منظورمان  اعضای  گروه های  دیگر  نیز   به   طور   عام می باشند. چرا که این گروه ها همگی عقاید و اهداف مشترکی دارند.
 
منشأ فراماسونری

فراماسونری عمده ی تعلیمات خود را از حکومت طاغوتی  و  شیطانی  مصر  باستان کسب کرده  است،  هر  چند  تعالیم  اندکی  نیز  از  بقیه ی  حکومت های  الحادی فراگرفته است. در هر صورت رد پای حکومت  طاغوتی  فرعون های  مصر  باستان  را می توان در سراسر تعالیم ماسونی یافت.

شواهدی که بر این مدعا صحه می گذارند، به قرار زیرند:

1 – نقوش  اهرام،  مجسمه های  ابوالهول  و  همچنین  نوشته های  هیروگلیف  در سراسر لژها و نشریات ماسونی به چشم می خورد.(3)
2 – دعاهایی که فراماسون ها می خوانند، مملو از عبارات مصری است که در  زمان فراعنه استفاده می شد. برای نمونه:  (مَعَت نِب مِن آ، مَعَت بَ آ = بزرگ  است استاد فراماسونری ، بزرگ است روح فراماسونری) (4)
3 – یکی  از  نمادهایی  که  در  فراماسونری  کاربرد  فراوان  دارد،  علامت   و   نماد  « چشم جهان بین :All seeing eye  » است که به صورت یک  هرم و چشم  در انتهای  آن  می باشد.  این  نماد  مربوط  به   یکی   از   خدایان   مصر   باستان  بوده است.(5)



علامت معروف فراماسونری              چشم horus یا چشم ra (خدای خورشید ) در مصر باستان



4 – « ستاره ی شش گوش » علامت و نماد بحث برانگیز فراماسونها.(6)




مراسم ماسونی افراد رده پایین لژ (به دو علامت ستاره 6 گوشه در بالای در ورودی لژ توجه فرمایید.)


این علامت در افکار عمومی به عنوان نماد «یهودی ها» شناخته شده است و به آن « ستاره ی داوود » یا « مهر سلیمان » هم می گویند؛ ولی در حقیقت این نماد هم  جزء نمادهای الحادی بوده که بر اساس تفکرات الحادی  مصر باستان  ساخته  شده  است و نماد تعادل طبیعت بین زن و مرد، طبع سرد و گرم، الهه های  ماه و خورشید  و.... است.  البته علامت مذکور در مکتب های الحادی دیگر، مانند هندوییسم و دیگر  مکتب های شرقی نیز با مفاهیم مشابهی به کار می رود. نکته ی  مهم این  است که این تفکر تعادل عالم خلقت، متفاوت با دیدگاه اسلام است.  در اسلام نیز مفهوم تعادل وجود دارد، اما در دیدگاه  اسلامی،  این تعادل مخلوق خداوند یکتاست.  امّا در  مکاتب شرک آمیز نامبرده، این تعادل را خدایان مختلفی با کمک هم  ایجاد  کرده اند.  برای مثال در تفکر مصر باستان، از امتزاج قدرت خدایانIsis   و  Osiris، تعادل در عالم خلقت ایجاد شده است.


ستاره 6 گوشه : نماد تعادل خلقت از دیدگاه مکاتب شرک آمیز


نکته ی عجیبی که وجود دارد، این است که  شیطان پرستان نیز علامت مذکور را قویترین علامت خود می دانند و از  آن  در  مراسم  شیطانی  خود  استفاده  می نمایند.  در  کتاب « Web of Darkness : شبکه ی تاریکی »  اثرSean Sellars  (شیطان پرست معروف) در زیر این علامت نوشته شده است :





 
« این   علامت،   قوی ترین   علامت   در   شیطان پرستی   است.    ستاره ی شش گوشه  از شش ضلع،  شش گوشه (زاویه)  و  شش  مثلث  کوچک   درست شده است که معرّف عدد  666 می باشد. »   این  عدد  در  بین  مسیحیان  و   نیز شیطان پرستان عددی ویژه   و  خاص  است  و نشان دهنده ی  دجال یا   Antichristمی باشد.

هدف اصلی شیطان پرستان و فراماسونها به حکومت رساندن Antichrist  است؛  به همین دلیل است  که ستاره ی شش گوش، بهترین و قوی ترین  نمادشان  محسوب می شود.

 در ادامه  در  کتاب  نوشته  شده  است  که  حتی  کلمه ی  « hex »   که  در  زبان انگلیسی به معنی  نفرین  و  تلاش  برای  آسیب رساندن می باشد، از کلمه ی « HEXAGRAM :  ستاره ی  شش گوش » گرفته شده است. »(7)

 5 – افسانه ی ایزس (Isis) یا زن بیوه، نیز از دوران مصر باستان اقتباس شده است. فراماسونها اعتقاد دارند که تمام ماسونها فرزندان زن بیوه می باشند.(8)  همان طور که ذکر شد در باور مصریان قدیم، Isis و  Osiris الهه های مصر باستان بودند که در اثر ازدواج آنان تعادل طبیعت به وجود آمد. بعد از مدتی Osiris مرد  و خدای شهر های مردگان گشت. بدین ترتیب Isis بیوه شد.



Isis                                                    Isis


6 – علامت آنخ (Ankh) که نماد Isis است و در لژهای ماسونی  به  کار  می رود.(9) این  علامت  امروزه به عنوان سمبل جنس زن و  نشانه ی فمینیست ها (Feminists) نیز به کار می رود.(10) رواج تفکر فمینیستی در جهان  نیز  مشکوک  بوده  و  احتمالاً توطئه ای  از  جانب  ماسون ها  می باشد. (فمینیسم  دیدگاه تساوی  حقوقی  زن و مرد اسلام و سایر ادیان الهی را قبول ندارد و به بهانه ی احقاق  حقوق  زنان، در جهت اهداف استعماری قدم برمی دارد.)



آنخ امروزی                     آنخ مصر باستان                       آنخ ماسونی                    آنخ فمینیسم                  سمبل کنونی زن     
 با تشکر از گروه پژوهشگران جوان

 

 





تاريخ : پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

 

ه‍‌) یهودیان و مسیحیان فرزندان خدایند

«یهود و نصارى گفتند که ما پسران و دوستان خدا هستیم» (مائده: ۱۸). با توجه به اینکه «پسران و دوستان» بر هم عطف شده‌اند، معلوم می‌شود که پسربودنْ تشریفى است و نه واقعى.[۵۱] بنابراین سخن یهودیان به این معناست که ما موقعیت ویژه‌اى نزد خدا داریم. صاحب تفسیر مجمع البیان از ابن‌عباس نقل مى‌کند که جماعتى از اهل کتاب نزد پیامبر آمده و او آنان را از غضب خدا ترسانید. آنان گفتند ما فرزندان و دوستان خدا هستیم ما را از غضب خدا مترسان؛ چون غضب پدر نسبت به فرزند زود فرو مى‌نشیند.[۵۲]

هرچند مقصودِ یهودیان پسربودن تشریفى است و نه واقعى، اما آیه همین ادعا را نیز رد می‌کند و چند نکته را بیان مى‌کند: اولاً شما رابطه‌اى خاص و جایگاهى خاص نزد خدا ندارید. نشانة این امر آن است که شما بارها گناه کرده‌‌اید و خدا شما را مجازات کرده است.[۵۳] و ثانیاً شما نیز در زمرة انسان‌هایى هستید که خدا خلق کرده است، پس رابطة خدا با شما رابطة خالق و مخلوق است نه پدر و فرزند و حتى به صورت تشریفى هم نباید خود را پسر خدا بخوانید.[۵۴] ثالثاً خدا مالک همه چیز است پس رابطة خدا با شما رابطة مالک و مملوک است نه پدر و فرزندى.[۵۵] و رابعاً شما و همة انسان‌ها برابر هستید و رابطة شما با رابطة دیگران فرقى ندارد و خدا هر کس را بخواهد مى‌بخشد و هر کس را بخواهد عذاب مى‌کند.

آیا واقعاً یهودیان و مسیحیان خود را به این معنا پسر خدا مى‌دانسته‌اند که جایگاه ویژه‌اى براى خود نزد خداوند قائل باشند؟ پاسخ مثبت است. فقرات متعددى از عهد قدیم مدعی است که قوم اسرائیل فرزندان خدا هستند و موقعیت ویژه‌اى نزد خدا دارند: «شما فرزندان خداوند خداى خود هستید» (سفر تثنیه، ۱۴: ۱). «من پدر اسرائیل هستم» (ارمیا، ۳۱: ۹). «به فرعون بگو خداوند چنین مى‌گوید: اسرائیل پسر من و نخست‌زادة من است و به تو مى‌گویم پسر مرا رها کن تا مرا عبادت نماید» (سفر خروج، ۴: ۱ـ۲). «شما پسران یهوه خداى خود هستید… زیرا تو براى یهوه خدایت قوم مقدس هستى و خداوند تو را براى خود برگزیده است تا از جمیع امت‌هایى که بر روى زمین‌اند به جهت او قوم خاص باشى» (سفر تثنیه، ۴: ۱ـ۲).

نویسنده‌اى غربى مى‌گوید با اینکه در عهد قدیم خدا ده‌ها بار پدر خوانده شده است، اما در عمدة این موارد این قوم اسرائیل است که فرزند خاص خداست و تنها تعداد اندکى از موارد ابهام دارند.[۵۶] نویسنده‌اى یهودى تلاش مى‌کند که نشان دهد بر اساس تلمود خدا تنها پدر قوم اسرائیل نیست و ابوت او عمومیت دارد؛ اما همین نویسنده معترف است که کاربرد ابوت و بنوت در تلمود عمدتاً نسبت به قوم اسرائیل است و همچنین فرزندبودن قوم اسرائیل یک فرزندبودن ویژه است.[۵۷]

به هر حال همان‌طور که از فقرات نقل‌شده آشکار است، یهودیان مدعی‌اند که قوم اسرائیل فرزند خاص خداست و رابطه‌اى خاص و ویژه با خدا دارد. پسربودن این قوم به این معناست که این قوم از میان اقوام دیگر برگزیده شده است و…

پس اینکه قرآن مجید به یهودیان نسبت مى‌دهد که آنان خود را فرزند خدا مى‌دانند به این معنا که رابطه‌اى خاص و ویژه بین آنان و خدا برقرار است، رابطه‌اى که باعث مى‌شود خدا در مجازات گناهان نیز بین آنان و دیگران فرق بگذارد، در متون مقدس یهودى نیز یافت مى‌شود. در تلمود آمده است که بنى‌اسرائیل حتى اگر گنهکار هم باشند باز هم فرزند خدا هستند.[۵۸]

در آیه نام مسیحیان هم به‌عنوان کسانى که خود را فرزندان خدا به حساب مى‌آوردند و براى خود موقعیت ویژه‌اى قائل بودند آمده است. از بخشى از عهد جدید ــ که مسیحیان اعتقاداتشان را از آن گرفته‌اند ــ برمى‌آید انسانى که به مسیح ایمان مى‌آورد به مقام فرزندى خدا، که با گناه آدم آن را از دست داده بود، نایل مى‌آید. انسانْ با ایمان به مسیح عضو خانوادة خدا مى‌شود و دیگر نباید از روى ترس مانند غلامان فرمانبردارى کند، بلکه او فرزند خدا و وارث اوست. البته مسیح خود پسر واقعى و یگانة خداست و ایمان به او به این معناست که انسان بپذیرد مسیح فرزند یگانة خداست. پس کسانى که ایمان مى‌آورند که مسیح پسر یگانة خداست، به مقام فرزندى خدا نایل مى‌آیند.[۵۹]

و) خداى فقیر دست‌بسته

همان‌طور که گذشت در آیه‌اى از قرآن مجید آمده است که خداوند سخن کسانى را که گفتند خداوند فقیر است و ما غنى، شنید (آل‌عمران: ۱۸۱). در آیه سخن صریحى دربارة گوینده این سخن نیست، اما از آنجا که در ادامة آیه قتل انبیا را نیز به آنان نسبت مى‌دهد معلوم مى‌شود که گوینده یهودیان بوده‌اند. بحث دربارة این آیه از دو جهت آسان‌تر است. یکى اینکه ابتداى آیه مى‌گوید «خدا شنید» و این نشان مى‌دهد که این سخن در زمان خود پیامبر گفته شده است. دوم اینکه گویندة این سخن «کسانى» هستند و نه کل یهود؛ پس همین که کسانى این قول را گفته باشند کافى است. مفسران مى‌گویند زمانی که آیة «من ذا الذى یقرض الله قرضاً حسناً» (بقره: ۲۴۵؛ الحدید: ۱۱) نازل شد برخى از یهودیان به استهزا گفتند معلوم مى‌شود که خدا فقیر است که قرض مى‌خواهد و نیز در قولى دیگر آمده است که ابوبکر از طرف پیامبر نزد یهودیان رفته، آنان را تشویق به دادن زکات و مال در راه خدا کرد و گفت به خدا قرض بدهید. سران یهود گفتند معلوم مى‌شود که خدا فقیر است و ما غنى هستیم که از ما قرض مى‌خواهد و به این وسیله عوام را نیز فریب دادند.[۶۰] از آیه برمى‌آید که یهودیان زمان پیامبر، یا برخى از آنان، چنین سخنى را گفته‌اند. مسلماً قرآن این گفته را به یهودیت نسبت نداده است.

در آیه‌اى دیگر آمده است که یهودیان گفتند دست خدا بسته است (مائده: ۶۴). همان‌طور که مفسران گفته‌اند و از دنبالة آیه هم روشن است، بسته‌بودن دست کنایه از بخل است و بازبودن آن کنایه از جود و سخاوت؛ چراکه در دنبالة آیه آمده است «هرگونه بخواهد مى‌بخشد». مفسران مى‌گویند که یهودیان زمان پیامبر این سخن را گفتند. پس منظور از «الیهود» همان یهودیان مدینه است. یک قول این است که چون مؤمنان به پیامبر بسیار فقیر بودند یهودیان به کنایه مى‌گفتند که خدا بخیل است یعنى به مؤمنان نمى‌بخشد. قول دیگر این است که یهودیان که ابتدا وضع اقتصادى خوبى داشتند پس از اینکه ایمان نیاوردند به فقر مبتلا شده، این سخن را گفتند.[۶۱] به هر حال بنابر هر دو قول یهودیان مدینه گویندة این سخن هستند. اینکه سخنى این‌گونه را مثلاً یکى گفته باشد و بعد بین یهودیان مدینه شیوع پیدا کرده باشد امرى است که وقوع آن بسیار محتمل است. به هر حال این انتساب به یهودیان و آن هم یهودیان یک منطقة خاص است و نه یهودیت؛ زیرا مقصود قرآن از «الیهود» همان یهودیان مدینه است نه عموم یهودیان.

ز) انحرافات یهودیان از خداشناسى در عهد قدیم

تمام مواردى که قرآن مجید به خداشناسى یهود و مسائل مربوط به آن اشکال مى‌کند، در واقع اشکال به یهودیان است و نه یهودیت. عبارت قرآن این است که «یهودیان گفتند…» و عبارت‌هایى شبیه این. اما سخن این بود که آیا عجیب نیست که یهودیان یا اکثریت آنان زمانى سخنى دربارة خدا گفته باشند که با خداشناسى یهودیت ناسازگار باشد؟ پاسخ این است که چنین چیزى هرگز عجیب نیست و عهد قدیم نشان مى‌دهد که این قضیه بارها رخ داده است. در اینجا مواردى را تنها از دو کتاب اشعیاى نبى و ارمیاى نبى، که با مرورى گذرا بر بخش‌هایى از آنها به چشم آمد، نقل مى‌کنیم:

اى آسمان و زمین، به آنچه خداوند مى‌فرماید گوش کنید: «فرزندانى که بزرگ کرده‌ام بر ضد من برخاسته‌اند. گاو مالک خود را و الاغ صاحب خویش را مى‌شناسد، اما قوم اسرائیل شعور ندارد و خداى خود را نمى‌شناسد… واى بر شما مردم شرور و فاسد که از خداوند مقدس بنى‌اسرائیل رو گردانده و او را ترک گفته‌اید… آیا به اندازة کافى مجازات نشده‌اید (اشعیا، ۱: ۲ـ۵).

اسرائیل از… بت‌هایى که به دست انسان ساخته شده، پر گشته است. مردم اسرائیل بت‌ها را پرستش مى‌کنند و کوچک و بزرگ جلوی آنها زانو مى‌زنند (اشعیا، ۲: ۷ـ۸). چرا هنگامى که به نجاتتان آمدم مرا نپذیرفتید؟ چرا هنگامى که صدایتان کردم پاسخ ندادید؟ آیا فکر مى‌کنید من قدرت ندارم شما را آزاد کنم؟ با یک اشاره دریا را خشک مى‌سازم و… (اشعیا، ۵۰: ۲).

اى مردم فکر نکنید که خداوند ضعیف شده و دیگر نمى‌تواند شما را نجات دهد. گوش او سنگین نیست؛ او دعاهاى شما را مى‌شنود. اما گناهان شما باعث شده او با شما قطع رابطه کند و دعاهاى شما را جواب ندهد (اشعیا، ۵۹: ۱ـ۲).

قوم خاص خودم که تمام مدت آغوشم براى پذیرفتن آنان باز بوده است، نسبت به من یاغى شده‌اند و به راه‌هاى کج خود مى‌روند… در قربانگاه‌هاى باغ‌هایشان به بت‌هاى خویش قربانى تقدیم مى‌کنند و براى آنها بخور مى‌سوزانند. شب‌ها به قبرستان‌هاى داخل غارها مى‌روند تا ارواح مردگان را پرستش کنند (اشعیا، ۶۵: ۲ـ۴).

اى قوم اسرائیل، چرا پدران شما از من دل کندند؟ چه کوتاهى در حق ایشان کردم که از من رو برگرداندند و دچار حماقت شده، به بت‌پرستى رو آوردند؟ گویا فراموش‌کردند این من بودم که ایشان را از مصر نجات داد… (ارمیا، ۲:‌۴ـ۶).

مى‌بینى اسرائیل خیانتکار چه مى‌کند؟ مثل یک زن هرزه که در هر فرصتى خود را در اختیار مردان دیگر قرار مى‌دهد، اسرائیل هم روى هر تپه و زیر هر درخت سبز بت مى‌پرستد… یهودا… نیز مرا ترک کرده تن به روسپى‌گرى داده و به سوى بت‌هاى سنگى و چوبى رفته است… (ارمیا، ۳: ۶ـ۸).

خداوند مى‌فرماید: «مردم اسرائیل و مردم یهودا به من خیانت بزرگى کرده‌اند؛ ایشان مرا انکار کرده و گفته‌اند: خدا با ما کارى ندارد! هیچ بلایى بر سر ما نخواهد آمد… انبیا همه طبل‌هاى تو خالى هستند و کلام خدا در دهان هیچ یک از ایشان نیست؛ بلایى که ما را از آن مى‌ترسانند، بر سر خودشان خواهد آمد!» (ارمیا، ۵: ۱۱ـ۱۳).

آیا قوم من از بت‌پرستى شرمنده‌اند؟ نه، ایشان هرگز احساس شرم و حیا نمى‌کنند! از این رو من ایشان را مجازات مى‌کنم و… (ارمیا، ۶: ۱۵)

پس تو اى ارمیا، دیگر براى این قوم دعاى خیر نکن… مگر نمى‌بینى در تمام شهرهاى یهودا و در کوچه‌های اورشلیم چه مى‌کنند؟ ببین چطور بچه‌ها هیزم جمع مى‌کنند، پدرها آتش مى‌افروزند، زن‌ها خمیر درست مى‌کنند تا براى بت «ملکه آسمان» گرده‌هاى نان بپزند و براى سایر خدایانشان هدایاى نوشیدنى تقدیم کنند… (ارمیا، ۷: ۱۶ـ۱۸).

اینها صرفاً نمونه‌هایى بود که مشابه آنها در عهد قدیم بسیار زیاد است. با مطالعة آنها فهم نسبت‌هایى که قرآن به یهودیان می‌دهد آسان‌تر مى‌شود. مفسران تلاش مى‌کنند که بگویند چگونه قرآن مجید عمل یا سخنى را به کل یهودیان نسبت مى‌دهد؟ اما خود عهد قدیم امورى مشابه یا بدتر را به‌راحتى به کل قوم اسرائیل نسبت داده است.

پایان قسمت سوم و آخر- با تشکر از گروه پژوهشگران جوان

 





تاريخ : پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

یهود به کدام خدا اعتقاد دارد ؟ یهود به کدام خدا اعتقاد دارد ؟

ج) عُزیر پسر خدا

«یهودیان گفتند عزیر پسر خداست» (توبه: ۳۰). عزیر کیست و یهودیان در کجا گفته‌اند که این شخص پسر خداست؟ نویسنده‌اى یهودى به این آیة قرآن مجید اشکال مى‌کند:

محمد]ص[ مدعى است (توبه: ۳۰) که در عقاید یهودیان عزیر (عزرا) پسر خداست. این کلمات یک لُغَز و معما هستند؛ چون چنین عقیده‌اى در میان یهودیان یافت نمى‌شود، هرچند از عزرا تقدیر ویژه‌اى شده است (رک: سنهدرین ۲۱ب؛ یواموت ۸۶ب).[۲۶]

نویسندة فوق سپس داستان‌هایى را از نویسندگان مسلمان نقل مى‌کند که چرا یهودیان عزرا را پسر خدا خوانده‌اند. اما قبل از هر چیز باید به یک نکته توجه کنیم و آن اینکه این نویسنده کمى آیه قرآن را تغییر داده است. او عبارت «قالت الیهود عزیر ابن‌الله» (یهودیان گفتند که عزیر پسر خداست) را که یک جملة مربوط به گذشته است به حال استمرارى (در عقاید یهودیان عزیر پسر خداست) تبدیل کرده است. بین این دو بیان تفاوت بسیار زیادى است. در بیان اول، یهودیان در مقطعى از تاریخ، عزیر را پسر خدا خوانده‌اند؛ اما امکان دارد که بعدها این سخن و عقیده فراموش شده باشد و چه بسا یهودیان زمان پیامبر از این ماجرا اطلاع هم نداشته‌اند. اما در بیان دوم که حال استمرارى است وضع متفاوت است و گویا این عقیده بین یهودیان زمان پیامبر رواج داشته است.

اما نکتة دیگر این است که این نویسنده به‌راحتى عزیر را همان عزرا گرفته است. هرگز از خود قرآن چنین چیزی به‌دست نمى‌آید؛ هرچند مفسران چنین تطبیقى انجام داده‌اند. در برخى از تفاسیر آمده است که این قول برخى از یهود مدینه است. این تفاسیر از ابن‌عباس نقل کرده‌اند که جماعتى از یهود مدینه نزد پیامبر آمده و چنین قولى را گفتند و همچنین گفته‌اند سبب اینکه یهودیان عزیر را پسر خدا خواندند این بود که خداوند به سبب گناهان یهود تورات را از آنان گرفت و جبرئیل نزد جوانى به نام عزیر که در پى علم بود آمده، تورات را به قلب او ریخت. یهود به این سبب او را پسر خدا خواندند.[۲۷] فخر رازى سه قول در این باره نقل مى‌کند: یکى اینکه فرد خاصی از یهود نزد پیامبر آمده و این سخن را اظهار کرده است؛ قول دوم روایتى از ابن‌عباس است که عده‌اى از یهود مدینه نزد پیامبر آمده، این قول را اظهار کردند و قول سوم آن است که در گذشته‌ها این قول بین آنان شیوع داشته است و انکار یهودیان ضررى نمى‌زند، چون خدا مطلب را خودش نقل مى‌کند. سپس دلیل این اعتقاد یهود را همان مى‌آورد که از ابن‌عباس نقل شد و آن اینکه جبرئیل تورات را به عزیر الهام کرد.[۲۸]

به هر حال برخى از مفسران جدید عزیر را مصغر عزرا گرفته و مى‌گویند عزرا به این جهت که بعد از اسارت بابلى تورات را گردآورى کرد و دیانت یهود را احیا نمود، مقام و منزلت بسیار والایی نزد یهود یافت و به این جهت او را «ابن‌الله» نامیدند. اینان مى‌گویند معلوم نیست که یهود عزیر را به صورت تشریفى پسر خدا مى‌خوانده‌اند یا (مانند مسیحیان در مورد مسیح) قائل به پسربودنِ واقعى بوده‌اند.[۲۹] البته برخى از مفسران قاطعانه تشریفى بودن را برگزیده‌اند.[۳۰] صاحب تفسیر المیزان که در تفسیر این آیه دربارة تشریفى یا واقعى بودن تردید کرده است، در تفسیر آیة بعد از این آیه قرینه‌اى بر این آورده که مقصود تشریفى است.[۳۱] صاحب تفسیر المنار بحث‌هاى مفصلى دربارة عزرا و جایگاه او نزد یهود و اینکه کتاب او به چه زبانى بوده و آیا باقى مانده یا نه آورده و سپس روایاتى را که در این باب آمده از اسرائیلیات شمرده است.[۳۲]

آنچه از خود آیه بر‌مى‌آید این است که در زمانى یهودیان شخصیتى به نام عزیر را پسر خدا خوانده‌اند. اما دربارة اینکه دقیقاً این عزیر کیست و چرا پسر خدا خوانده شده است، مطلب روشنی از آیه به دست نمی‌آید. هرچند روایات گاهى قائلان این قول و نیز علت چنین اعتقادى را بیان مى‌کنند، اما نمى‌توان آنها را بر عزرا تطبیق کرد. هرچند عزرا پس از اسارت بابلى تورات موجود را گردآورى کرده، اما از خود عهد قدیم برمى‌آید که قبل از اسارت بابلى نیز در زمان‌هایى تورات ناپدید شده و بعد از قرن‌ها دوباره پیدا شده است.[۳۳] علاوه بر اینکه گاهی در خود روایات امورى عجیب دیده مى‌شود؛ براى نمونه در روایت ابن‌عباس آمده است که برخى از یهودیان مدینه نزد پیامبر آمده و گفتند که چگونه ما از تو تبعیت کنیم در حالى که تو قبلة ما را قبول نمى‌کنى و عزیر را پسر خدا نمى‌دانى، سپس این آیه نازل شد. از این سخن برمى‌آید که در یهودیت پسر خدابودنِ عزیر از اصول دین بوده و مانند پسر خدابودن عیسى براى مسیحیان است. در حالى‌که این‌سخن بسیار عجیب است. روایاتِ موجود چندان کارساز نیستند و شاید حق با صاحب تفسیر المنار باشد که آنها را از اسرائیلیات شمرده است.

اما اینکه صاحب تفسیر المنار و نیز صاحب تفسیر المیزان این فرد را همان عزراى کاتب دانسته‌اند ــ که همانند سخن نویسندة یهودى‌ای است که نقل کردیم ــ به نظر مسلم و قطعى نمى‌رسد. درست است که نقش عزراى کاهن و خدمات او در یهودیت چنان بزرگ است که اگر کسى او را مؤسس دوم یهودیت بداند، چندان دور از واقعیت سخن نگفته است ــ چراکه او یهودیت را احیا کرد و متون مقدس آن را گردآورى کرد و… ــ و باز درست است که یهودیان شأن و منزلت بسیار بالایى براى عزرا قائل شده‌اند ــ به گونه‌اى که در تلمود آمده است که اگر تورات به موسى داده نشده بود به عزرا داده مى‌شد،[۳۴] و بدین‌سان شأنى برابر با موسى براى او قائل شده‌اند؛ اما از این مطالب نمى‌توان نتیجه گرفت که یهودیان او را پسر خدا خوانده‌اند. آنان براى ابراهیم و موسى نیز شأن بسیار بالایى قائل شده‌اند. آیا مى‌توان گفت که یهودیان این دو پیامبر را پسر خدا خوانده‌اند (در ادامه خواهیم گفت که در عهد قدیم براى اینکه کسى پسر خدا خوانده شود شأن چندان بالایى نیاز نیست). به هر حال سخن یهودیان این است که دو کتاب عزرا و نحمیا در مجموعة قانونى عهد قدیم و دو کتاب از کتاب‌هاى غیرقانونى و نیز کتاب تلمود به تفصیل دربارة زندگى، شخصیت، فعالیت‌ها و شأن و منزلت عزرا نزد یهودیان سخن گفته‌اند و در آنها سخنى از اینکه یهودیان او را پسر خدا خوانده باشند نیست. در چند محور به حل این مسئله مى‌پردازیم:

۱٫ همان‌طور که قبلاً از مفسران نقل شد آنان یا این پسربودن را تشریفى و براى احترام مى‌دانند یا اینکه در تشریفى یا واقعى‌بودن این عنوان تردید دارند. به هر حال قدر مسلم آن است که واقعی‌بودن این عنوان، به این معنا که مقصود یهودیان پسر بودنِ واقعی باشد، قطعی نیست. قبلاً گذشت که اسم‌ها در انتقال از یک زبان به زبان دیگر تغییر مى‌کنند؛ به‌گونه‌اى که اگر قرائنى نباشد تطبیق ممکن نیست. فرض می‌گیریم که نمى‌دانیم عزیر کیست؛ اما سخن این است که آیا مطابق ادبیات عهد قدیم اینکه کسى به صورت تشریفى پسر خدا خوانده شود امرى عجیب و نایاب است؟ پاسخ این سؤال بسیار عجیب و غریب است. چراکه اولاً شخصیت‌هاى زیادى پسر خدا خوانده شده‌اند و ثانیاً خود عهد قدیم نشان مى‌دهد که برخى از این افراد انسان‌هاى چندان برجسته‌اى نبوده‌اند.

یهود به کدام خدا اعتقاد دارد ؟ یهود به کدام خدا اعتقاد دارد ؟

حضرت داوود بارها پسر خدا خوانده شده است:

«من فرمان خداوند را اعلام خواهم کرد. او به من فرموده است: از امروز تو پسر من هستى و من پدر تو» (مزامیر، ۲: ۷)؛ «بندة خود داوود را یافتم… او مرا خواهد خواند که تو پدر من هستى، خداى من و صخرة نجات من. من نیز او را نخست‌زادة خود خواهم ساخت» (مزامیر، ۸۹: ۲۶ـ۲۷).

یادآورى این نکته بسیار مهم است که شخصیت داوود در عهد قدیم با شخصیت او در قرآن مجید بسیار متفاوت است. او در عهد قدیم صرفاً یک پادشاه است که گاهى از او گناهان بسیار بزرگی مانند زناى محصنه و قتل نفس زکیه سر مى‌زند؛[۳۵] گناهانى که مطابق شریعت یهود مجازاتى کمتر از اعدام ندارند. یادآورى این گناهان عجیب نه از این جهت است که بخواهیم نقدى به عهد قدیم وارد کنیم، بلکه مى‌خواهیم این نکته را گوشزد کنیم که پسر خدا خوانده شدن در عهد قدیم چندان سخت نیست.

شخصیت دیگرى که در عهد قدیم مکرر پسر خدا خوانده شده حضرت سلیمان است. حضرت داوود مى‌خواهد خانة خدا را بنا کند اما خدا به او مى‌گوید: «پسر تو، سلیمان، اوست که خانه مرا و صحن‌هاى مرا بنا خواهد نمود، زیرا که او را برگزیده‌ام تا پسر من باشد و من پدر او خواهم بود» (اول تواریخ ایام، ۲۸: ۶). «و حال به بندة من داوود چنین بگو که یهوه صبایوت چنین مى‌گوید… و ذریت تو را که از صلب تو بیرون آید بعد از تو استوار خواهم ساخت… او براى اسم من خانه بنا خواهد نمود… من او را پدر خواهم بود و او مرا پسر خواهد بود» (دوم سموئیل، ۷: ۸ـ۱۴).

و باز یادآورى این نکته لازم است که سلیمان عهد قدیم با سلیمان قرآن مجید بسیار متفاوت است. در عهد قدیم او صرفاً یک پادشاه است. پادشاهى که بر خلاف فقه و شریعت یهود با تعداد زیادی از زنان مشرک ازدواج مى‌کند و براى هر کدام بتکده مى‌سازد و خود نیز به بت‌پرستى روى مى‌آورد و با اینکه خداوند دوبار بر او ظاهر مى‌شود و او را از بت‌پرستى منع مى‌کند، از این عمل دست برنمى‌دارد.[۳۶] همچنین مسیحا که عهد قدیم مژدة آمدنش را داده گاهى «پسر خدا» خوانده شده است.[۳۷]

غیر از موارد فوق، واژة «پسران خدا» یا «فرزندان خدا» نیز در عهد قدیم بسیار به کار رفته است: «پسران خدا دختران آدمیان را دیدند که نیکو منظرند و از هر کدام که خواستند زنان براى خویش گرفتند» (پیدایش، ۶: ۲)؛ «و روزى واقع شد که پسران خدا آمدند تا به حضور خداوند حاضر شوند» (ایوب، ۱: ۶ و ۲: ۱)؛ «اى فرزندان خدا، خداوند را توصیف کنید» (مزامیر، ۲۹: ۱)؛ «خدا در جماعت خدا ایستاده است، در میان خدایان داورى مى‌کند: تا به کى به بى‌انصافى داورى خواهید کرد و شریران را طرفدارى‌خواهید نمود؟… من گفتم‌که شما خدایانید و جمیع شما فرزندان‌حضرت اعلى. لیکن مثل آدمیان خواهید مرد و چون یکى از سروران خواهید افتاد!» (مزامیر، ۸۲: ۱ـ۸).

ما نمى‌دانیم عزیر کیست؟ و قبلاً هم گفتیم که اصولاً نام‌ها در زبان‌هاى مختلف چنان تغییر مى‌کنند که پی‌گیری یک نام در فرهنگ زبانِ دیگر چندان فایده‌ای ندارد؛ اما سخن این است که اصلاً براى ما فرقى نمى‌کند و هیچ اهمیتى ندارد که عزیر کیست یا اصلاً به این نام در کل متون مقدس یهودى اشاره شده یا نه. آنچه مهم است این است که افراد زیادى، که به گفتة خود عهد قدیم پروندة زندگی‌شان چندان درخشان نیست، پسر خدا خوانده شده‌اند. وقتى فضاى عهد قدیم را نگاه مى‌کنیم مى‌بینیم که پسر خدا خوانده شدن چندان اهمیتى ندارد و بنابراین ممکن است هر کسى پسر خدا خوانده شود و چه بسا این عنوان برای افراد دیگر نیز به کار رفته باشد اما نویسندگان عهد قدیم آن را ذکر نکرده باشند و…

۲٫ تا اینجا فرض بر این بود که اصلاً نمى‌دانیم عزیر کیست؛ اما در اینجا از این سخن دست برمى‌داریم و همان‌طور که برخى از مفسران گفته‌اند و از برخى از نویسندگان یهودى نیز نقل شد، ما هم فرض می‌کنیم که عزیر همان عزرا است. البته مفسران مسلمان باید یک نکته را روشن کنند و آن اینکه آیا عزیر قرآن یک شخصیت مثبت است یا منفى. گویا صاحب تفسیر المیزان در این باره تردید دارد که آیا عزیر یکى از انبیاست یا اینکه یک عالم یهودى است.[۳۸] به هر حال اگر مفسرانْ عزیر قرآن را یک شخصیت مثبت بدانند نمى‌توانند آن را بر عزرا منطبق کنند؛ چراکه آنان نمى‌توانند آنچه را در تورات و کتب تاریخى آمده ــ و شواهد زیادى وجود دارد که نویسندة آنها عزرا است ــ بپذیرند؛ زیرا این مطالب به هیچ وجه با قرآن مجید قابل جمع نیستند و یک مسلمان نمى‌تواند الهامى بودن آنها را بپذیرد و الا باید قرآن را رد کند.

از این سخن مى‌گذریم و فرض را بر این مى‌گذاریم که عزیر قرآن همان عزراى عهد قدیم است. ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا در دو کتاب عزرا و نحمیا و برخى از کتاب‌هاى غیرقانونى که دربارة عزرا هستند و همچنین در کتاب تلمود سخنى از پسر خدا خوانده‌شدن عزرا به میان نیامده است؟ پاسخ ما همان‌طور که اندکى قبل گذشت، این است که پسر خدا خوانده‌شدن افراد در عهد قدیم بسیار متعارف بوده است و هیچ بعید نیست که عزرا هم پسر خدا خوانده شده باشد. به‌ویژه مقام و جایگاه والاى عزرا نزد یهودیان پذیرش این امر را آسان‌تر مى‌کند. اما اینکه چرا با اینکه دربارة عزرا مطالب بسیاری در منابع یهودی وجود دارد، به این امر اشاره نشده، پاسخ همان است که در مباحث قبل هم بیان کردیم و آن اینکه قرآن مجید حوادث تاریخى را نه از متون مقدس یهودى بلکه از نفس واقعه نقل مى‌کند. اگر این‌گونه نباشد اشکال به قرآن خیلى جدى‌تر از پسر خدا خوانده‌شدن عزرا است؛ زیرا داستان انبیا آن‌گونه که در قرآن روایت شده با آنچه در عهد قدیم دربارة شخصیت و زندگى آنان آمده است، تفاوت بسیار زیادى دارد. قرآن مجید زندگى ابراهیم را از کجا نقل مى‌کند؟ چرا حتى در یک ماجراى جزئى مانند ذبح فرزند که در هر دو کتاب آمده است، تفاوت و اختلاف اساسى وجود دارد. یعقوب قرآن مجید چه شباهتى با یعقوب عهد قدیم دارد؟ هرچند برخى از بخش‌هاى زندگى موسی در دو کتاب یکسان است، اما در بخش‌هاى مهم، موسای قرآن و موسای تورات چنان با هم متفاوت‌اند که هرگز قابل جمع نیستند. هارون قرآن چه شباهتى با هارون تورات دارد؟ قرآن مجید داوود و سلیمان را از کجاى متون مقدس یهودى نقل مى‌کند؟ امور بسیار زیادى در زندگى سلیمان قرآن وجود دارد که در زندگى سلیمان عهد قدیم نیست؟ از جمله اینکه مهم‌ترین شأن او این است که یکى از انبیاى الاهى است. امور مهمى در عهد قدیم دربارة سلیمان آمده است که نه تنها در قرآن نیست، بلکه با آن ناسازگار است؛ مانند ساختن بتخانه و بت‌پرستى و مردن در حال شرک.

بنابراین قرآن از عهد قدیم نقل نمى‌کند تا گفته شود از کجاى عهد قدیم نقل مى‌کند. این سخن فقط دربارة عزیر یا عزرا نیست. عموم شخصیت‌هایى که دربارة آنان در هر دو کتاب سخن رفته است همین مشکل را دارند. از قرآن مجید برمى‌آید که بنى‌اسرائیل زمان داوود و سلیمان این دو شخصیت را قبل از هر چیز، از انبیاى بزرگ خداوند مى‌دانسته‌اند؛ اما با اینکه عهد قدیم به تفصیل دربارة این دو شخصیت سخن گفته است، سخنى از نبوت آنان، آن‌‌گونه که قرآن مطرح مى‌کند، نیست. اگر داوود و سلیمان چنین شأنى داشته‌اند چرا نویسنده یا نویسندگان عهد قدیم از آن غفلت کرده‌اند؟ پاسخ ما ــ که با سخن نقادان جدید همخوان است ــ این است که این متونْ قرن‌ها پس از این شخصیت‌ها و با استفاده از منابعى که هر یک براى هدفى خاص نوشته شده ‌بودند تدوین شده‌اند؛ بنابراین، مطالب مهمى از قلم افتاده و در عوض مطالب ناروا و نادرستى نقل شده است. به هر حال هر سخنى که دربارة تاریخ زندگى شخصیت‌هاى دیگر و تفاوت نقل‌هاى دو کتاب گفته شود در اینجا هم به کار مى‌رود.

۳٫ دو صورت فوق یک وجه مشترک داشت و آن اینکه در هر دو بنابراین بود که قرآن مجید پسربودن تشریفى را مى‌گوید و نه واقعى. پسربودن تشریفى صرفاً براى احترام و نشان دادن مقام و جایگاه و میزان تقرب فرد نزد خداست؛ اما پسربودن واقعى، هم‌ذاتى را مى‌رساند؛ یعنی فردى که واقعاً پسر خداست ــ آن‌گونه که بخشى از عهد جدید و نیز از قرن چهارم به بعد همة مسیحیان دربارة مسیح مى‌گویند ــ هم‌ذات با خداست و الوهیت دارد. قبلاً گفتیم فرق است بین اینکه سخنى به یهودیت نسبت داده شود یا به یهودیان. پسربودن تشریفى براى خدا را هم مى‌توان به یهودیت نسبت داد و هم به یهودیان؛ چراکه در خود عهد قدیم عدة زیادى به صورت تشریفى پسر خدا خوانده شده‌اند.

حال فرض را بر این مى‌گذاریم که مقصود قرآن مجید پسربودن واقعى است؛ یعنى مدعی است که یهودیان گفته‌اند که عزیر واقعاً پسر خداست ــ مانند آنچه مسیحیان دربارة مسیح مى‌گویند. البته این مطلب از قرآن ضرورتاً برداشت نمى‌شود و همان‌طور که گذشت مفسران یا قاطعانه تشریفى بودن را برداشت کرده‌اند و یا اینکه در واقعی یا تشریفی‌بودن این عنوان تردید داشته‌اند. به هر حال اگر عقب‌نشینى کنیم و فرض را بر نسبت «پسر واقعى بودن عزیر» بگذاریم، در این صورت باید بگوییم یهودیت چنین اجازه‌اى را نمى‌دهد؛ چراکه در هیچ جاى متون مقدس یهودى کسى به صورت واقعى پسر خدا خوانده نشده است و اصولاً خداشناسى یهودیت اجازة چنین چیزى را نمى‌دهد. اما قرآن مجید این نسبت را به یهودیت نمى‌دهد، بلکه به یهودیان نسبت مى‌دهد. در این صورت سخن قرآن به این معنا خواهد بود که در مقطعى از تاریخ، یهودیان عزیر را برخلاف مسلمات دین خود، به صورت واقعى پسر خدا خوانده‌اند و البته این نکته در متون مقدس یهودى نیز نقل نشده است و حتى نمى‌توان گفت که حتماً اسم‌ها عوض شده چون هیچ کس در این متون واقعاً پسر خدا خوانده نشده است. امکان دارد پرسیده شود چرا قرآن چنین مطلبی را که اصلاً در متون یهودی وجود ندارد، نقل کرده است؟ پاسخ این سؤال در فرض دوم که عزیر همان عزرا باشد به طور مفصل بیان شد؛ گفتیم که مطالب زیادى در قرآن مجید نقل شده‌اند که در متون یهودى نیامده‌اند؛ پس نقل نشدن ضررى نمى‌زند. اما اشکال دوم این است که بسیار عجیب است که یهودیان در مقطعى از تاریخ به امرى خلاف خداشناسى دین خود تن داده باشند. در پاسخ این اشکال باید گفت خود عهد قدیم نشان مى‌دهد که در مواقعی یهودیان تحت تأثیر شرایط و سخنان اقوام دیگر اعتقادات عجیبى دربارة خدا پیدا کرده‌اند و در موارد زیادى انبیای بنى‌اسرائیل قوم را از پرستش خدایان دیگران بر حذر داشته‌اند. در بسیارى از این موارد اکثریت قاطع مردم به انحراف کشیده شده بودند و تنها یک پیامبر در مسیر درست ایستاده و مردم را راهنمایى مى‌کرد و مردم نه تنها سخن او را نمی‌پذیرفتند، بلکه او را با مشکل روبه رو مى‌ساختند.

نمونه‌ای از این انحرافات، در زمان خود موسی اتفاق افتاده است. قوم اسرائیل که موسى آنان را به صورتی معجزه‌آسا از چنگال فرعونیان نجات داده، پیش چشمانشان دریاى سرخ را شکافته، خداوند قدم به قدم در بیابان یاری‌شان کرده و برای‌شان معجزه‌آسا طعام فرستاده بود، تنها چند ماه پس از این نجات معجزه‌آسا گوساله‌اى زرین را که پیش چشمان آنان ساخته شده بود خداى خود گرفتند و به عبادت او پرداختند و به گفتة تورات تنها موسى و یوشع ابن‌نون، که بالاى کوه بودند، از این بت‌پرستى دور بودند. عهد قدیم نشان مى‌دهد که این تنها موردى نبود که قوم از خداى خود روى گردانیدند. پس پسر خدا خوانده شدن یک فرد حتى به صورت واقعى چندان امر عجیبى نیست. در میان اقوام و ادیان قدیم مانند مصر، بین‌النهرین و دیگر مناطقْ این اعتقاد امرى رایج بوده است و شاید یهودیان تحت تأثیر این اقوام ــ چنان‌که عهد قدیم نشان مى‌دهد که بنی‌اسرائیل بسیارى از عقاید و اعمال خطا را تحت تأثیر دیگران پذیرفته‌بودند ــ این عقیده را پذیرفته باشند، چنان‌که در دنبالة آیه آمده است که قول آنان شبیه قول کسانى است که از قبل کافر شدند.

د) عالمان الوهیت‌یافته

یهودیان احبار [دانشمندان] خود را به جاى خدا به الوهیت گرفتند (توبه: ۳۱). آنان در کجا براى دانشمندان خود چنین مقامى قائل شدند و معناى الوهیت‌دادن چیست؟ مفسران و روایات پیامبر و ائمه هم‌صدا این آیه را این‌گونه تفسیر مى‌کنند که مقصود این است که مردم در عصیان پروردگار از آنان اطاعت کردند[۳۹] یا عالمان حلال را حرام و حرام را حلال کردند و مردم اطاعت کردند.[۴۰] مفسران در این باره روایتى را از پیامبر نقل مى‌کنند که عدى بن‌حاتم که قبلاً نصرانى بود، به پیامبر عرض مى‌کند که ما قبلاً عالمان خود را نمى‌پرستیدیم. پیامبر مى‌فرماید آیا این‌گونه نبود که آنان حلال را حرام و حرام را حلال مى‌کردند و شما اطاعت مى‌کردید؟ عدى مى‌گوید آرى این‌گونه بود. پیامبر مى‌گوید همین پرستش آنان است.[۴۱] و باز برخى نقل کرده‌اند که عالمان احکامى خلاف کتاب خدا مى‌دادند و مردم اطاعت مى‌کردند.[۴۲] صاحب تفسیر مجمع البیان پس از ارائه همین تفسیر و نقل روایت عدى بن‌حاتم، روایتى از امام صادق(ع) نقل مى‌کند به این مضمون که به خدا قسم مردم براى احبار و راهبان نماز نخواندند و روزه نگرفتند، بلکه عالمان حلال را حرام و حرام را حلال کردند و مردم اطاعت کردند.[۴۳]

ما حصل اقوال فوق، همان‌طور که برخى از مفسران نیز گفته‌اند، این است که مردم از عالمان اطاعت بى چون و چرا کردند و این نوع اطاعت مخصوص خداست.[۴۴] بنابراین درست است که یهودیان و مسیحیان عالمان خود را در ظاهر و لفظ الوهیت نداده‌اند، اما عملاً الوهیت داده‌اند. قرآن مجید گاهى از لازمة اعمال مردم نتیجه مى‌گیرد. در آیاتى از قرآن سخن از این است که کسانى هواى نفس خود را اله خویش قرار داده‌اند.[۴۵] هیچ کس نمى‌گوید که هواى نفس من خداى من است، اما همین که از هواى نفس خود اطاعت محض مى‌کند او را در جاى خدا قرار داده است.

برخلاف مسئلة قبل که نمى‌توانستیم به جایى از متون مقدس یهودى، که عزیر را پسر خدا دانسته‌باشد، اشاره کنیم، در اینجا کار آسان‌تر است. یهودیان از حدود پنج قرن قبل از میلاد به نظریه‌اى قائل شدند و آن اینکه حضرت موسى علاوه بر تورات مکتوب یک تورات شفاهى نیز بالاى کوه سینا دریافت کرده است؛ این تورات شفاهی سینه به سینه منتقل شده است تا اینکه به عالمانِ پس از دوره اسارت، یعنى همان زمان عزراى کاتب، رسیده است. این تورات یا سنت شفاهى در واقع مفسر تورات کتبى است، هرچند احکامى نیز در آن وجود دارد که در تورات کتبى وجود ندارد. به هر حال عالمانِ یهودی با استفاده از این سنت شفاهى، رأى و نظر مى‌دادند و مردم باید اطاعت مى‌کردند. هرچند گروه‌هایى از یهودیان مانند صدوقیان با این رأى مخالف بودند، اما این گروه در سال ۷۰م از بین رفتند و تنها فریسیان باقى ماندند که طرفدار سنت شفاهى بودند. به هر حال رأى اکثریت عالمان یهود در یک مسئله، چه عقیدتى و چه فقهى حجیت داشت و همگان باید از آن اطاعت مى‌کردند. مهم‌تر اینکه تعیین محدودة متون مقدس و اینکه آیا یک نوشته جزو متون مقدس باشد یا نه نیز بر عهدة عالمان بود و با رأی اکثریت مشخص می‌شد.[۴۶] آرا و نظریات این عالمان بعداً، یعنى از حدود ۱۵۰م تا ۵۰۰م به‌تدریج در مجموعه‌اى گردآورى شد که تلمود خوانده مى‌شود.[۴۷] اینک دو نمونه از آرای این عالمان را که در کتاب تلمود آمده است، مى‌آوریم. نمونة نخست از اعتقادات:

مدت دو سال و نیم پیروان مکتب شماى با پیروان مکتب هیلل اختلاف نظر و بحث داشتند. پیروان مکتب هیلل مى‌گفتند: اگر انسان آفریده نمى‌شد، بهتر بود، و پیروان مکتب شماى مى‌گفتند: بهتر همان است که انسان آفریده شد. دربارة این موضوع رأى گرفتند و عقیده اکثریت بر این بود که اگر انسان آفریده نمى‌شد بهتر بود (عرووین، ۱۳ب)[۴۸]

و چون رأى اکثریت حجت است، عقیده بر این شد که اگر انسان خلق نمى‌شد بهتر بود و این هرگز مهم نیست که در تورات بعد از بیان اینکه خدا همه چیز را خلق کرد و در روز ششم انسان را آفرید و او را شبیه خود آفرید، مى‌گوید: «و خدا هر چه ساخته بود دید و همانا بسیار نیکو بود» (سفر پیدایش، ۱: ۳۱).

یهود به کدام خدا اعتقاد دارد ؟ یهود به کدام خدا اعتقاد دارد ؟

نمونة دیگر یک حکم فقهى است. بحث دربارة نوعى خاص از تنور است که اکثریت عالمان معتقد بودند که نجس مى‌شود ولى یکى از عالمان به نام ربى الیعازر معتقد بود که نجس نمى‌شود. ربى الیعازر همة ادلة جهان را مى‌آورد ولى اکثریت قبول نمى‌کنند. سپس ربى الیعازر سراغ اعجاز و کرامت مى‌رود و مى‌گوید اگر حکم من درست است این درخت آن را اثبات کند. درخت از ریشه درمى‌آید و چند صد ذراع از جایش حرکت مى‌کند. عالمان دیگر مى‌گویند درخت نمى‌تواند حکمى را ثابت کند. ربى الیعازر مى‌گوید اگر حکم من درست است این جوى آب آن را اثبات کند. حرکت آب وارونه مى‌شود؛ اما عالمان مى‌گویند از جوى آب نمى‌توان چیزى اثبات کرد. الیعازر مى‌گوید اگر حکم من درست است دیوارهاى مدرسه آن را اثبات کنند. دیوارهاى مدرسه شروع به خمیده شدن مى‌کنند که ربى یشوع به دیوار مى‌گوید: هنگامى که دانشمندان سرگرم بحث‌هاى فقهى هستند شما را چه مى‌شود؟ از این رو دیوارها به احترام ربى یشوع از افتادن خوددارى کردند و به احترام ربى الیعازر خمیده ماندند و تا امروز به همان صورت باقى هستند. ربى الیعازر مى‌گوید اگر حکم من درست است آسمان آن را اثبات کند. صدایى از آسمان آمد که مى‌گفت «چرا با ربى الیعازر بحث مى‌کنید؟ احکام او همیشه درست است»؛ ولى آنان گفتند تورات در کوه سینا به موسى داده شده و دیگر در آسمان نیست. ما به هیچ صداى آسمانى اعتنا نمى‌کنیم چون تو [خدا] روى کوه سینا نوشتى که باید از اکثریت پیروى کرد (خروج، ۲۳: ۲). بعداً یکى از این عالمان ایلیاى نبى را، که اعتقاد به غیب او بود، ملاقات مى‌کند و از او مى‌پرسد خداوند وقتى آن صحنه را را دید چه کرد؟ وى پاسخ داد: «خدا خندید و گفت: فرزندانم مرا محکوم کردند. فرزندانم مرا محکوم کردند».[۴۹]

جالب است که این عالمان یهود مى‌دانند که این صداى آسمانى صداى خداست ولى‌ تبعیت نمى‌کنند و جالب این ‌است که آنان این ‌قدرت را دارند که خدا را محکوم کنند.

البته ممکن است گفته شود که این فقره می‌خواهد بگوید که عالمان دین باید اجتهاد کنند و با استفاده از متون موجود و با ادله به رأی برسند و معجزه و امور ماورایی نباید در رأی آنان تأثیر داشته باشد. اما سخن این است که اگر اعتقادات، اعمال دینی و حتی محدودة متون مقدس با رأی اکثریت عالمان معین و ثابت ‌شود، آیا ممکن نیست که دین از اصل و ریشه منحرف شود؟ اگر چنین امری رخ دهد و خدا بخواهد جلو انحراف دین را بگیرد یا دین منحرف‌شده را به مسیر اصلی بازگرداند، آیا غیر از این راهی دارد که فردی را بفرستد و به او معجزاتی بدهد. در این ماجرا [برفرض که واقعاً رخ داده باشد] خداوند به الیعاذر معجزاتی داده و صدایی از آسمان رسیده (که البته عالمان آن را صدای خدا دانسته‌اند) و گفته است که «همیشه احکام الیعاذر درست است». اگر قرار است که به معجزات و سخنی که می‌دانیم سخن خداست گوش فرا ندهیم، به سخن هیچ پیامبری نباید گوش فراداد. پس عالمان دین بر خدا مقدم می‌شوند.

آیه به مسیحیان نیز اشاره دارد و آنان را به همین علت سرزنش می‌کند؛ از این‌رو به مسیحیت نیز اشاره‌ای می‌کنیم. در مسیحیت از قرن دوم میلادى، اصلى شکل گرفت که حجیت کلیسا خوانده مى‌شود. مطابق این اصل کلیساى رم باید کتاب مقدس را تفسیر کند و عقاید و اعمال را از آن استخراج نماید. همچنین عقاید و اعمال دیگرى وجود دارد که در کتاب مقدس نیست ولى به دست کلیسا رسیده است. به هر حال همه عقاید و اعمال دینى را باید کلیسا بیان کند و اگر کسى نظرى خلاف کلیسا بدهد بدعتگذار و مرتد است. حتى اگر نظر کلیسا خلاف عقل باشد باز باید پذیرفته شود. جالب این است که حتى تعیین اینکه کدام یک از کتاب‌هاى موجود جزو متون مقدس قرار گیرد باز بر عهدة همین کلیساست. پس مرجع اصلى و نهایى در همه امور کلیسا و ارباب آن هستند. حتى این کلیسا واسطة فیض بین خدا و انسان است و براى امورى مانند توبه این کلیسا باید واسطه قرار گیرد. به اعتقاد اینان روح القدس در این کلیسا حضور دارد و نمى‌گذارد در فتواى خود خطا کند.[۵۰] بنابراین اطاعت بى چون و چرا از این کلیسا ضرورى است. این اندیشه در زمان ظهور اسلام اندیشة غالب بوده و اگر گروه‌هایى از مسیحیان مانند پروتستان‌ها با آن مخالفت ورزیده‌اند مربوط به‌قرن‌ها بعد از اسلام است.

پایان قسمت دوم - با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

می توان گفت این سؤالی است که افراد بسیاری قادر به پاسخ دادن نیستند و یا اطلاعات دقیقی در این رابطه ندارند. این در حالی است که این تشکیلات و اعضای آن، نقش مهمی در تاریخ داشته اند و شناخت این تشکیلات، برای ما مسلمانان امری لازم و ضروری است. کلمه ی ماسون (mason) یعنی بنّا ، فراماسون (Freemason) یعنی بنّای آزاد . ماسونری یک تشکیلات منظم جهانی است که بر ارکان دولت های جهان و اکثر وجوه زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع، سلطه یافته است و بسیار هم آزادانه عمل می کند . کسی که عضو فراماسونری است ، ماسون یا فراماسون نامیده می شود . ساختمانی که مرکز فعالیت ماسونهاست لژ نام دارد . یکی از بزرگترین اهداف گروه های ماسونی این است که زمینه را برای حکومت فردی از بین ماسون ها با عنوان نمادین ضد مسیح (Antichrist = دجال)، یا به تعبیر بعضی از گروه های ماسونی، فرعون جدید (New Pharaoh) آماده کنند. فراماسونری جمعیتی سرّی است که کسی به راحتی نمی تواند در حریم آن نفوذ کند و اگر هم راه یافت، مکلف است اسرار آن را مکتوم نگه دارد؛ اما با این وجود ، کسانی توانستند به حریم آن نفوذ کنند و به اسناد و مدارک مهمی دست یابند و موفق به کشف و افشای اسرار آنها شوند .

همه ی این افراد متفق الرأی هستند که : "مسئله یک توطئه است که این توطئه از اواخر قرن هجدهم آغاز شده و تا به امروز هم با موفقیت تمام ادامه دارد و هدف نهائی آن ایجاد یک حکومت جهانی «شیطانی» است و برای پیاده کردن آن در سراسر عالم، به یک مبارزه وسیع و بی امان دست زده اند".
یک توضیح : در کشور های غربی گروه هایمختلف مخفی و سری فعالیت می کنند که بعضآً نام های اغواگری چون ( Illuminati = روشن ضمیران، روشن فکران ) و ... دارند. اکثر گروه های نامبرده ، گروه هایی توطئه گر و پیرو اهداف شیطانی هستند که دست بسیاری از آن ها برای محققین رو شده است. اکثر این گروه ها با وجود تفاوت های ظاهری، عقاید مشترک و اهداف یکسانی دارند.

منشأ فراماسونری:
فراماسونری عمده ی تعلیمات خود را از حکومت طاغوتی و شیطانی مصر باستان کسب کرده است، هر چند تعالیم اندکی نیز از بقیه ی حکومت های الحادی فراگرفته است. در هر صورت رد پای حکومت طاغوتی فرعون های مصر باستان را می توان در سراسر تعالیم ماسونی یافت.

علائم ، نمادها و اعداد در فراماسونری:
- چشم جهانبین :
یکی از نمادهایی که در فراماسونری کاربرد فراوان دارد، علامت و نماد چشم جهان بین«All seeing eye» است که به صورت یک هرم و چشم در رأس آن می باشد. این نماد مربوط به یکی از خدایان مصر باستان بوده است .


شکل استفاده در معماری و گرافیک :
هرم در معماری کاربرد زیادی دارد ، اما هر هرمی هرم ماسونی نیست!
هر م در معماری ماسونی به شکل هرم با رأس جدا و یا هرم با رأس نورانی نشان داده میشود .
در گرافیک (خصوصاً طراحی آرمهای ماسونی) کاربرد فراوان دارد .
برای مثال با دو تصویر زیر مربوط میشوند به هتل لوکسور در آمریکا (تصویر اول) و دوطرح ماسونی برای ساخت ساختمانهایی در دبی (تصویر دوم) ان طرحها کاملاً ماسونی هستند :


یک خواننده ی آمریکایی که شکل مثلث جهانبین را با دستان خود ترسیم کرده :


- ستون سنگی با نوک هرمی (Obelisk):
این نماد که نماد زایندگی و باروری در مصر باستان بوده است، در بناهای ماسونی متعددی به کار رفته است . توجه کنید که Obelisk ها دقیقاً به شکل فوق می باشند و به صورت ستون سنگی منشوری شکل هستند که سطح مقطع مربعی دارند و در انتهای آن ها نیز همیشه هرم وجود دارد. بنابراین بناهایی که ویژگی های فوق را نداشته باشند، Obelisk محسوب نمی شوند.


شکل استفاده در معماری :
هموانطور که ذکر شد ، ابلیسک ستونی است با سطح مقطع مربعی شکل (و نه مستطیل یا دایره) و یک هرم در رأس آن .
هر بنایی با این مشخصات یک ابلیسک محسوب میشود . با جستجوی کلمه Obelisk در اینترنت به ابلیسک هایی با کاربرهای مختلف مواجه خواهید شد ، مثل ساختمان یادبودی در واشنگتن آمریکا (تصویر اول) و یا برج ساعت یکی از شعب یونایتد بانک (تصویر دوم) :


- «ستاره ی شش گوش » علامت و نماد بحث برانگیز فراماسونها :
این علامت در افکار عمومی به عنوان نماد «یهودی ها» شناخته شده است و به آن « ستاره ی داوود » یا « مهر سلیمان » هم می گویند؛ ولی در حقیقت این نماد هم جزء نمادهای الحادی بوده که بر اساس تفکرات الحادی مصر باستان ساخته شده است و نماد تعادل طبیعت بین زن و مرد، طبع سرد و گرم، الهه های ماه و خورشید و.... است. البته علامت مذکور در مکتب های الحادی دیگر، مانند هندوییسم و دیگر مکتب های شرقی نیز با مفاهیم مشابهی به کار می رود. نکته ی مهم این است که این تفکر تعادل عالم خلقت، متفاوت با دیدگاه اسلام است.
نکته ی عجیبی که وجود دارد ، این است که شیطان پرستان نیز علامت مذکور را قویترین علامت خود می دانند و از آن در مراسم شیطانی خود استفاده می نمایند .


- عدد 13:
عدد مقدس ماسون ها و یهودیان است. در حالی که مسیحیان آن را نحس می دانند. فراماسون ها در بسیاری از نماد های خود، تعداد اجزاء را 13 قرار می دهند.

- عدد ۳۳ :
گروه های ماسونی 33 مرتبه و 33 درجه دارند . شخصی که به درجه ی 33 می رسد ، قدرت زیادی داشته و ماسون اعظم نامیده می شود. این شخص بالاترین مقام لژ را در اختیار دارد.


- پرگار و گونیا (یکی از مهمترین و معروفترین علامات) :

شکل استفاده در معماری و گرافیک :
در معماری و گارفیک معمولاً به همین شکلی که در تصاویر بالا دیدید به کار میرود . بیشتر در گرافیک و طراحی لوگو کاربرد دارد .

- ستاره ی پنج گوشه ی معکوس یا بافومت (Baphomet) :


- دست شیطان یا دست شاخدار:
علامت Cornuto علامتی است که باید در تفسیر آن بسیار محتاطانه عمل کرد. زیرا علاوه بر معنای دست شیطان که در غرب شناخته شده است، معانی دیگری نیز دارد. برای مثال در بین ناشنوایان این علامت به معنای I love you می باشد. در مناطق آذری زبان ایران و ترکیه و . . . نیز این علامت نماد بوزقورت (گرگ خاکستری) می باشد که این نماد ، در بین آذری ها شناخته شده است . بنابراین Cornuto هنگامی به معنای دست شیطان است که یک فرد شنوای اروپایی یا آمریکایی در مکان های متعدد از این علامت استفاده می کند و از سوی دیگر این شخص با گروه های مخفی و مشکوک مرتبط است . به عبارت دیگر، هر گردی گردو نیست!


- عدد معروف 666 نماد دجال یا ضد مسیح (Antichrist) و یا شیطان :


بعد از ذکر علامات و اعداد مورد استفاده در فراماسونری، ذکر این نکته ضروری به نظر می رسد که برای تطبیق علامت های مذکور بر گروه ها و افراد، باید همواره با احتیاط برخورد کرد. زیرا در بعضی از مواقع، علامت ها و لوگو های بعضی از شرکت ها و سازمان ها در نقاط مختلف جهان، شبیه به علامت های فراماسونری هستند، اما همواره نمی توان به این سازمان ها برچسب ماسونی بودن زد. برای مثال بسیاری از شرکت ها و کانال های تلویزیونی و ماهواره ای از نماد چشم در لوگوی خود استفاده می کنند که این چشم، نماد بیننده و مخاطب تلویزیونی است و این مطلب کاملاً منطقی و قابل فهم است. بنابراین در این حالت، چشم موجود در لوگو های مذکور، نشان دهنده ی ماسونی بودن این کانال ها نیست. همچنین چشم پزشکی ها و عینک سازی هایی که در تبلیغات خود از علامت چشم استفاده می کنند نیز ماسونی نیستند، چرا که حرفه ی آن ها در ارتباط با چشم می باشد.

عقاید فراماسونری:
گروه های مختلف ماسونی بعضاً فلسفه ی عقیدتی متفاوتی دارند؛ اما با این حال در لا به لای عقایدشان ، می توان مشترکات فراوانی نیز یافت.
برای مثال شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد اکثر گروه های ماسونی، شیطان را تقدیس می کنند. از جمله : اذعان خود آن ها به تقدیس لوسیفر (یکی از نام های شیطان) و یا استفاده از علایم بی شماری که اکثر آن ها توسط گروه های شیطان پرست نیز استفاده می شوند ؛ با این اوصاف ما می توانیم بفهمیم که ماسون ها شیطان پرست نیز هستند.
البته این نکته تقریباً اثبات شده است که ماسون ها و شیطان پرستان به موجودی به نام ابلیس یا شیطان اعتقاد ندارند، بلکه آن ها بزرگداشت شیطان را به عنوان نمادی برای مخالفت با ادیان انجام می دهند.
با این حال بخشی از مهمترین عقاید ماسون ها که کاملاً اثبات شده اند ، عبارتند از:
- ادعای روشنی بخش (Giver of light) بودن شیطان (Lucifer)
- بزرگداشت شیطان و نمادهای شیطانی (Satanism)
- اعتقاد فراوان به ماتریالیسم (ماده گرایی) و عدم اعتقاد به روح و مسایل فرامادی.
- اعتقاد راسخ به سلیمان (Solomon) نه به عنوان نبی بلکه به عنوان پادشاه، جادوگر و ماسون اعظم. نکته ی جالب این که اکثر یهودیان نیز چنین اعتقادی دارند.

اهداف فراماسونری:
– نابودی تمام مظاهر توحید و یکتاپرستی در جهان.
– به دست گرفتن حکومت و قدرت در تمام کشورهای جهان از طریق شبکه ی گسترده ی ماسونی در تمام ممالک دنیا.
– تخریب مسجد الاقصی و کشف معبد سلیمان و بازسازی آن در ابتدای قرن بیست و یکم.

– پرکردن معبد سلیمان از بت ها و نمادهای ماسونی به عنوان اصلی ترین پرستشگاه ماسونی.
– برقراری حکومت جهانی شیطانی به پایتختی معبد سلیمان در اورشلیم (بیت المقدس).
– به حکومت رساندن قدرتمندترین فراماسون با عنوان نمادیین ضد مسیح (Antichrist= دجال) در ابتدای قرن بیست و یکم

 با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

 

احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت سوم و آخر) احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت سوم و آخر)

سومین و آخرین قسمت از سلسله مطالب شناخت جریان یمانی ،‌در آخر این مطالب راه حل این مشکل را ارائه داده ایم

 

فعالیت تبلیغی :

این سازمان به فعالیت تبلیغی بهای زیادی می دهد ، لذا به نشر وچاپ کتاب هایی برای تبلیغ تفکر خود اقدام کرده است؛ بر اثر این تبلیغات ، بعضی ازافراد کم مایه وبی اطلاع از مبانی دینی را گول زده است . وبه آن ها تلقین کرده که وی یمانی نائب امام زمان می باشد . وی کتاب هایی با نام های جذاب وفریبنده هم چون الجواب المنیر عبر الاثیر ، نصیحت به طلاب حوزه علمیه ، حاکمیت خداوند نه حاکمیت مردم ، و کرامات وغیب گویی ها ، نشریاتی با نام روزنامه القائم(عج)، و نشریه قمر بنی هاشم، و منشوراتی با نام انصار المهدی، منتشر ساخته است.

در شماره ۳ نشریه هفتگی قمر بنی هاشم مورخه جمعه ۱۴ محرم ۱۴۲۵ ﻫ ، مطالبی از این دست وجود دارد:

معرکة الامام المهدی تشتعل فی مصر ، حرب آمریکا علی العراق ، بدایة الحرب ضد المهدی المنتظر(عج)، علماء السوء فی روایات اهل البیت:، العجل العلمی عند فقهاء الشیعة . در ضمن مقاله اخیر کاریکاتور یک گاو نر که بر شکم آن، کلمه « علم اصول » نوشته شده ، کشیده شده است . در این مقاله علم اصول فقه حوزه های علمیه به گوساله سامری تشبیه گردیده است ، که توسط امام زمان (عج) به دور ریخته خواهد شد . در آن نشریه تحت عنوان « نُبُوءَة » یعنی پیش گویی ، خبر از خروج قریب الوقوع نفس زکیّه در نجف داده است ! که هرگز تا به حال خارج نشده است!

طرفداران این جریان با توزیع اعلامیه ها وبروشورهایی همه علمای ایران وعراق را به مناظره دعوت نمودند . از جمله در سال ۱۳۸۲ش بعد از سقوط صدّام ، هم زمان گروه های معدودی از جوانان فریب خورده عراقی که به صورت غیر قانونی وارد ایران شده بودند ، در نماز جمعه شهرهای اهواز، قم، کرج، مشهد، وجاهای دیگر بین صفوف نماز جمعه ایستاده و خبر از ظهور یمانی دادند. در آن شهرها، آن افراد دستگیر شده، وبه کشورشان بازگردانده شدند؛ در برخی شهرها مثل قم واهواز مبلّغین آن ها دست به تبلیغ مرام خود زدند، که در برخی موارد توسط مسئولین قضایی کشورمان بازداشت ، ومحکوم شدند.

فعالیت نظامی جریان یمانی

این جریان آموزش نظامی را برای اعضای خود لازم دانسته ، عناصر خود را در باغ های العماره ومناطق الفاس والتیره به انواع سلاح های اهدائی اربابانشان آموزش می داده است . یکی از مراکز آموزش آن ها در منطقه صفوان در مزرعه « صابر زایر شمال آلبورحمة » ونیز منطقه « الهویر قرنه » بود . یکی از آموزش های آن ها آموزش سر بریدن افراد بوده است . اولین اقدام نظامی آن ها بعد از ایزوله برخی از عناصر منشعب مثل حیدر المنشداوی ، هماهنگی با جماعت جند السماء به رهبری الگرعاوی در تاسوعای سال ۱۴۲۸ قمری ، در منطقه الزرگه کوفه بود . در آن عملیات حدود ۲۰۰ نفر از جماعت یمانی کشته شدند . جالب این جاست ، با این که ادّعاهای عقیدتی الگرعاوی با گروه یمانی تضاد دارد ، اوّلی وجود امام زمان(عج) را منکر می شده وخود را قائم آل محمد می‌دانسته، ودومی خود را فرزند ووصیّ امام زمان (عج) می‌داند ! ، از نظر فعالیت نظامی بر علیه دولت شیعی عراق وحوزه های علمیه به صورت مشترک در یک عملیات وارد شدند ، و سرکوب گردیدند ! این امر حاکی از این است ، که هر دو جریان از پشت پرده توسط رهبری واحدی اداره می شدند ، وادّعاهای عقیدتی آن ها غیر واقعی بوده است !

بعد از حادثه فوق جریان یمانی به صورت سرّی فعالیتش را ادامه داد؛ با سرکوب قیام الگرعاوی در منطقه الزرگه نجف ، یمانی تصمیم گرفت در عاشورای سال ۱۴۲۹ قیام کند ، اما یک ماه پیش از وقت مقرّر با دستگیری ۴۰ نفر از پیروانش در نجف ، تواناییش کاهش یافته ، ونتوانست اقدامی را در نجف وکربلاء طی مراسم عاشورا انجام دهد . این گروه برنامه داشت تا روز تاسوعا قیام کند وزایرین حرمین امام حسین (ع) وحضرت عباس (ع) را قتل عام کرده ، ودو حرم مقدس رابه اشغال درآورد.

سپس با رهبری شخصی دارای سابقه بعثی بودن ، به نام « سید حسن الحمامی » به سوی نجف حرکت کند ، و مراجع دینی را ترور نمایند . سپس با شخصی به نام « ابن بثینه » به عنوان امام مهدی بیعت کنند ، وفعالیت آن ها به سوی بصره وناصریه کشیده شود . این گروه در ساعت ۳۰/۹ صبح تاسوعا فعالیت خود را با حمله به هیأت های عزاداری در بصره آغاز کردند وتوانستند وارد مقر شرکت نفت جنوب شوند . هم چنین در ناصریه فعالیت خود را با حمله به تیپ واکنش سریع آغاز کردند ، در پی آن سرتیپ ابولقاء الجابری فرمانده این تیپ ، وسرهنگ ابومحمد الرمیض مسئول اطلاعات تیپ کشته شدند.

پلیس نجف اشرف ۴۵ نفر از عناصر مسلح گروه الیمانی تحت عنوان ” انصار المهدی ” از جمله ۱۵ نفر از رهبران و فرماندهان این گروه را دستگیر کرده که حسن الحمامی رهبر مذهبی این گروه در ضمن دستگیرشدگان بود . حسن الحمامی بعد از دستگیری اعتراف کرد ، که اعضای گروهش قصد داشتند ، در روز عاشورا مراجع دینی وهیأت های حسینی را مورد هدف قرار دهند . وی در کنفرانس خبری وطی اعترافاتش گفت : این گروه دارای طرفدارانی است . وهدف آن حمله به مرجعیت ، ودیگر علمای دینی ، واز هم پاشیدن اوضاع امنیتی عراق است . الحمامی در ادامه اعترافاتش گفت : تعدادی از عناصر این گروه مسئولیت هایی هم چون مسئول امور مالی ، تبلیغاتی ونظامی برعهده داشتند. وی افزود: هزینه های ما از کشورهای خارجی بویژه امارات تأمین می شود ، وشعار ما ستاره داود می باشد.

چند روز بعد از حادثه یمانی ، پایگاه خبری « ملف پرس » از خبرگزاری های معتبر در عراق در خبری فاش کرد که احمد الحسن یمانی ، بعد از حادثه بصره وناصریه ، به کشور امارات متحده عربی گریخته ، ودر دبی اقامت گزیده است.

اشکالات وتناقضات جریان یمانی

اگر کسی از گذشته وحال جریان یمانی خبر داشته باشد ، با سیلی از اشکالات شرعی ، عرفی وعقلی ونیز تناقضات آشکار و ابهامات زیاد مواجه می شود . از جمله:

۱ـ بنا بر شهادت افراد مطّلع وآگاه ، مدّعی جریان یمانی شخصی به نام احمد اسماعیل گاطع صیمری از طایفه صیامر منطقه زبیر است . این طایفه از بنی هاشم نیستند . امّا با این حال نامبرده با پوشیدن عمامه سیاه ویدک کشیدن عنوان سید احمد ، خود را سیّد واز بنی هاشم معرفی کرده است . قطعاً این کار از باب دروغگویی و فریب دیگران شرعاً حرام است.

۲ـ در فیلمی که از او در ابتدای کار پخش شده است، می‌گوید: من یک روستایی ساده هستم وهیچ گونه ادّعایی ندارم . امّا در عین حال می گوید : خدا مرا برگزیده وائمه همراه من هستند . ومن صاحب نفس مطمئنه ام . ونور سراسر وجود مرا فرا گرفته و …… قطعاً این ادّعاهای بزرگ با بی ادّعا بودنش در تناقض است.

۳ـ در همان فیلم ، وقتی به عربی فصیح تکلم می کند ، در لحن کلام او اشتباهات زیاد ( نحوی و صرفی ) وجود دارد، که نشان می‌دهد سواد کافی ندارد . این واقعیت با ادّعاهای بزرگی که دارد سازگار نیست.

۴ـ احمد اسماعیل گاطع از یک سو ادّعای فرزندی امام زمان (عج) می کند ، واز سوی دیگر ادّعا می کند که برای اولین بار امام زمان (عج) را در عالم خواب ، وسپس در ماه شعبان ۱۴۲۰ ق ( مصادف ۱۳۷۸ ش ) امام زمان را در برای دومین بار در بیداری دیده است ! یعنی آن زمان که از عمر او بیش از ۲۵ سال گذشته است . چطور امکان دارد فرزند امام زمان تا آن موقع بابای خود را ندیده باشد ؟!

۵ـ وی با وجود ادّعای فرزندی امام زمان (عج) ، امّا خود را احمد بن الحسن می نامد . در حالی که می بایست خود را « احمد بن محمد » می نامید . چون نام امام زمان حسن نیست. بلکه حسن نام پدر امام زمان است . گویا « قاعده دروغگو فراموشکار است » در این جا جریان دارد.

۶ـ وی خود را یمانی می داند وروایاتی را که درباره خروج یمانی صادر شده ، بر خود منطبق می داند . در حالی که در روایات آمده است:

یمانی ، خراسانی وسفیانی در یک سال ویک ماه ویک روز خروج می کنند . ( ) وپس از چند ماه در همان سال امام زمان (عج) هم قیام می کند . مدّعی یمانی نزدیک ده سال است که خروج کرده، در حالی که نه خراسانی ونه سفیانی ، نه درآن زمان ، ونه حالا خروج نکرده ، وهنوز هم امام زمان قیام نفرموده است !

۷ـ وی در عین این که خود را فرزند امام زمان وسید هاشمی می داند ، خود را یمانی نامیده است . در حالی که این دو عنوان یمانی وهاشمی ، آن هم برای کسی که اهل عراق است ، قابل جمع نیست؛ زیرا یمانی ظهور در این دارد که اهل یمن است . در حالی که وی به اعتبار محل تولد ونشو و نما عراقی است. البته گویا خود متوجه این تناقض شده ، لذا با این مغالطه ، این لقب را توجیه نموده است، که چون مکّه از تهامه است . وتهامه از یمن است ، پس محمد وآل محمد(ص) همگی یمانی هستند.

وجه مغالطه بودن توجیه فوق این است ، که تهامه یک منطقه جغرافیایی است که از شمال جزیرة العرب یعنی بالاتر از مکه و مدینه آغاز می شود ، وجنوب آن به یمن می رسد . بنابراین مکه و مدینه جزء تهامه است . ویمن هم از تهامه است ، ولی تهامه از یمن نیست . بلکه یمن در جنوب جزیرة العرب قرار دارد وشامل شمال و میانه جزیرة العرب نیست . بنابراین محمد وآل محمد(ص) حجازی وتهامی هستند ، امّا یمانی نیستند.

اصولاً مردم عرب به دو دسته عدنانی و قحطانی تقسیم شده اند . مقصود از عرب عدنانی خصوص قریش ، واز جمله بنی هاشم است . در حالی که عرب قحطانی فقط اعرابی را شامل می شود که ریشه آن ها از یمن است . وبه هیچ وجه به عرب عدنانی ، یمانی گفته نمی شود.

۸ـ وی در پیامی که به مردم عراق فرستاده ، از یک سو ادّعا می کند ، که من از طرف امام زمان (عج) وبا تأیید جبرئیل و میکائیل آمده ام ، بنابراین پیروزی او با امدادهای غیبی باید حتمی باشد ، در حالی که از مردم عراق طلب نصرت می کند ، و می گوید که اگر نصرتم ندهید ، شما سابقه بی وفایی نسبت به مسلم بن عقیل را داشتید . وبدین صورت خود را به مسلم بن عقیل تشبیه می کند. همان مسلمی که پیروزی ظاهر او و یاری جبرئیل ومیکائیل در حق او منتفی بود . واین تناقض دیگری است.

۹ـ وی به خواب های خودش وخواب های دیگران استناد می کند ، در حالی که خواب در مسائل شرعی وعقیدتی برای دیگران هیچ گونه حجیّت واعتباری ندارد . هیچ پیامبر وولی اللهی حقانیت خود را با خواب اثبات نکرده است. مخصوصاً که خواب صرف ادّعا است . وامکان دارد آدم دروغگو هم ادّعای آن را بکند.

۱۰ـ استناد دیگر او به وقوع حوادث آینده ، مثل سقوط صدام هم مضحک است . زیرا این پیشگویی توسط هر آدم آگاه به مسایل سیاسی امکان پذیر است ، واختصاص به نامبرده ندارد . مخصوصاً که قبل از همه امام خمینی (ره) فرموده بود : صدّام رفتنی است!

۱۱ـ آمادگی برای مناظره ومباهله با علمای شیعه ، سنی ، یهودی ، ونصرانی هم صرف ادّعا است ، وهیچ چیزی را ثابت نمی کند. بله ، اگر مناظره ومباهله صورت گرفت ، وطرف مقابل ، که دارای صلاحیت علمی باشد ، محکوم شده ویا عذاب الهی بر او نازل گردید ، آن گاه قابل استناد است . در حالی که این اتفاق برای مخالفین جریان یمانی پیش نیامده است.

۱۲ـ درباره استناد جریان یمانی به احادیث که قبل از این مفصّلاً توضیح داده شد . احادیث مورد ادّعا ربطی به مدّعای او ندارد . چون احادیث می گوید : مهدیین بعد از ظهور ووفات امام زمان (عج) می آیند نه قبل از او . در حالی که مدعی جریان یمانی می گوید الآن من وصیّ امام زمان هستم !

معلوم است که وصی باید بعد از مرگ مُوصی وارد عمل شود ، نه در حال حیات مُوصی وقبل از مرگ او !

۱۳ـ مدّعی جریان یمانی در تبلیغات خود مرتباً بر علیه علمای دین ، حوزه علیه ومراجع تقلید هتّاکی و جسارت می کند ، وصریحاً می گوید : که ما آمده ایم که وساطت علماء بین مردم ودین وخدا را حذف کنیم . در حالی که این حرف بر ضد تعالیم اهل بیت:است . چون از دیدگاه تعالیم اهل بیت:، واسطه مردم واهل بیت ، علماء هستند ، وفقهای ربّانی مراجع دینی مردم هستند . امام حسن عسکری (ع) می فرماید : « فأمّا من کان من الفقهاء صائناً لنفسه محافظاً لدینه مخالفاً لهواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلّدوه » . در توقیع منسوب به امام زمان (عج) آمده است : « وامّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا فانّهم حجّتی علیکم وانا حجة الله » .

۱۴ـ جریان یمانی در امر ضدیت با علماء ، از تبلیغات سوء گذشته ، وارد فاز عملی ونظامی شده است . لذا در جریان توطئه ترور علمای نجف که در عاشورای سال ۱۳۸۵ ش توسط جریان « جند السماء » برنامه ریزی شده بود ، مشارکت داشته و ۲۰۰ نفر از آن ها به هلاکت رسیدند.

از این واقعیت ، این نتیجه بدست می آید که آن ها پادوی استعمار در مبارزه با روحانیت . یعنی مهم ترین سنگر مقاومت اسلامی در مقابل استعمار ، می باشند.

۱۵ـ استفاده از ستاره داود که آرم مخصوص صهیونیست‌‌ها می‌باشد، نشان دیگری از وابستگی این جریان به استعمار است.

۱۶ـ حضور افرادی با سابقه بعثی بودن در تشکیلات جریان یمانی ، از قبیل : سالم عبد حسن ، وحسن الحمامی ( رهبر مذهبی گروه که دستگیر هم شده است ) ، وهمین طور برادر احمد اسماعیل گاطع که از افسران حزب بعث بوده ، نشانه دیگری از وابستگی جریان به « الحملة الایمانیّة » صدّام حسین معدوم است.

۱۷ـ اخیراً در یکی از برنامه های ماهواره ای سلفی « صفا » یک شخص مصری غیر معمم به نام عبدالعال سلیمه ، که به دروغ به عنوان عالم شیعی معرفی شده است ، از جریان یمانی واحمد الحسن با تجلیل وبه عنوان مهدویت نام برده است . این پدیده نشان می دهد ، که جریانات سلفی ووهابی در پی تبلیغ جریان یمانی از ماهواره های خود می باشند . این هم قرینه دیگری از وابستگی جریان به استکبار جهانی است.

آخرین سخن؛ چه باید کرد ؟

برادران وخواهران ایمانی! فتنه های رنگارنگ که از سوی شیاطین واعوان وانصار آن ها برای فریب وانحراف مردم از صراط مستقیم تدارک دیده می شود ، همیشه بوده وهست ، مخصوصاً در آخر الزمان که بنا بر صریح احادیث، فتنه ها فراوان‌تر ودجّال و دجّال‌ها به صورت پیچیده‌تر ظهور می‌کنند.

در مقابل آن فتنه ‌ها ودجّال ها هیچ پناهگاه امنی ، و تضمینی برای سلامتی جز تمّسک جستن به ثقلین ( قرآن و عترت ) وجود ندارد . چرا که پیامبر اکرم(ص) فرمود : « انّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی اهل بیتی ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی أبداً » .

امّا استفاده صحیح از کتاب وعترت ، بدون مراجعه به کارشناسان ومتخصّصان این فن ، یعنی علمای دین ، هرگز امکان پذیر نیست . این یک مطلب عقلائی وعرفی است ، که برای شناخت هر چیزی به متخصّص آن باید رجوع کرد . بالاتر از این ، خود قرآن وعترت مردم را به رجوع به علماء ربّانی، به عنوان نائبان وخلفای ائمه در عصر غیبت، ارشاد فرموده‌اند.

قرآن می فرماید: « اگر نمی‌دانید از پژوهش‌گران کتاب‌های آسمانی بپرسید» ؛ پیامبر اکرم(ص)، بنا بر روایت امام صادق (ع) ، فرمود : « العلماء ورثة الانبیاء » علماء وارثان انبیاء هستند.

امام حسین (ع) فرمود: « ذلک بأنّ مجاری الأمور و الأحکام علی ایدی العلماء بالله الأمناء علی حلاله وحرامه ». چرا که مجاری امور واحکام به دست علماء الهی وامناء بر حلال وحرام خدا گذاشته شده است.

امام هادی (ع) فرمود : « لو لا من یبقی بعد غیبة قائمنا من العلماء الدّاعین الیه والّدالین علیه … لما بقی أحد الّا ارتدّ عن دین الله … اولئک هم الأفضلون عند الله عزّ وجلّ » . اگر علمائی که در زمان غیبت به سوی او مردم را راهنمایی می کنند، نباشند، هر آینه کسی نمی ماند مگر این که از دین مرتد گردد … . آن ها ( علماء ) نزد خدا برتر هستند.

امام زمان(عج) فرمود : « وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا ، فانهم حجّتی علیکم وأنا حجّة الله » . در حوادث واقعه باید به راویان حدیث ما ( علماء ) رجوع کنید، زیرا آن ها از طرف من حجّت هستند ومن حجّت خدا هستم.

بنابراین، مطمئن ترین و بهترین راه برای شناخت حقیقت مدّعیان، وتمیز دادن راستگویان از دروغگویان، و حلّ شبهه های دینی، پناه بردن به علمای دین است؛ بر علمای دین هم واجب است حقایق را روشن کنند، ودر مقابل بدعت ها سکوت نکنند. زیرا در حدیث آمده است : « إذا ظهرت البدع فعلی العالم ان یظهر علمه وإلا فعلیه لعنة الله ». یقیناً علمای ربّانی که همواره مورد توجه وعنایت قطب عالم امکان هستند ، همیشه در پرتو عنایت ‌های عزیز زهراء سلام الله علیها به رسالت های الهی خود عمل می کنند ، وهمگی باید در زیر آن لوای حقیقی امام زمان(عج) قرار گیرند.

پایان قسمت سوم و آخر– با تشکر از گروه پژوهشگران جوان

 





تاريخ : پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

 

احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت دوم) احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت دوم)

در ادامه قسمت  اول احمد الحسن یمانی کیست ؟ مواردی را بررسی کردیم در این قسمت به ادامه این مبحث خواهیم پرداخت

 

ارزیابی سند ودلالت احادیث مورد ادعای جریان یمانی

اینک، لازم است تک تک احادیث مذکور را از نظر سند و دلالت بررسی نموده ، ودر نهایت ارتباط مدّعای جریان یمانی را با‌ آن احادیث کشف کنیم .

۱ـ حدیث اول : شیخ صدوق در کتاب کمال الدین وتمام النعمة می نویسد :

« حدّثنا علیّ بن أحمد بن محمد بن عمران الدّقاق قال : حدّثنا محمد بن أبی عبدالله الکوفیّ قال : حدثنا موسی بن عمران النّخعی ، عن عمّه الحسین بن یزید النوفلیّ ، عن علیّ بن أبی حمزة ، عن أبی بصیر قال : قلت للصّادق جعفر بن محمد یا ابن رسول الله إنّی سمعت من ابیک (ع) انّه قال : یکون بعد القائم اثنا عشر مهدیّاً فقال : انّما قال : اثنا عشر مهدیّاً ولم یقل : اثنا عشر اماماً ، ولکنهم قوم من شیعتنا یدعون النّاس الی موالاتنا ومعرفة حقّنا » .

حدیث فوق از نظر سند ضعیف است . زیرا در طریق آن اوّلاً : علی بن أحمد بن محمد بن عمران الدقاق است، که از نظر علمای رجال مجهول می باشد . وثانیاً علی ابن ابی حمزه است ، که به عنوان کذّاب ( دروغگو ) ومتّهم توصیف شده ، و کسی بود که مذهب انحرافی واقفیّه را تأسیس نمود . طریق شیخ طوسی وشیخ صدوق به او هم ضعیف است .

از نظر دلالت ، خلاصه حدیث مزبور این است ، که بعد از شهادت امام زمان (عج) دوازده نفر از شیعیان که به خاطر هدایتی که دارند مهدی نامیده می شوند، و نه از ائمه هستند ، ونه از اولاد آنان ، مردم را به سوی ولایت و معرفت حقّ اهل بیت دعوت می‌کنند. واین چه ارتباطی با امروز دارد که هنوز امام زمان (عج) ظهور نکرده است ؟!

احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت دوم) احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت دوم)

(ادعای خنده دار جریان یمانی : نقشه هوایی منطقه ی آتش فشان ایسلند – نمایش نام احمد)

۲ـ شیخ طوسی در کتاب الغیبة می نویسد :

« أخبرنا جماعة ، عن أبی عبدالله الحسین بن علیّ بن سفیان البزوفریّ ، عن علیّ بن سنان الموصلیّ العدل ، عن علیّ بن الحسین ، عن أحمد بن محمّد بن خلیل ، عن جعفر بن أحمد المصریّ ، عن عمّه الحسن بن علیّ ، عن ابیه ، عن أبی عبدالله جعفر بن محمّد ، عن أبیه الحسین الزّکی الشهید ، عن ابیه امیرالمؤمنین (ع) قال : قال رسول الله(ص)فی اللیلة التی کانت فیها وفاته ـ لعلیّ (ع) یا أبا الحسن احضر صحیفةً ودواة ، فأملا رسول الله(ص)وصیته حتّی انتهی إلی هذا الموضع فقال : یا علیّ سیکون بعدی اثنا عشر اماماً ومن بعدهم اثنا عشر مهدیّاً ، فأنت یا علیّ اوّل الاثنی عشر الإمام . سمّاک الله تعالی فی سمائه علیّاً المرتضی وامیرالمؤمنین والصّدیق الاکبر والفاروق الاعظم والمأمون والمهدی ، فلا تصح هذه الأسماء لأحد غیرک ، یا علیّ أنت وصییّ علی اهل بیتی حیّهم ومیّتهم ، وعلی نسائی فمن ثبّتها لقیتنی غداً ، ومن طلّقتها فأنا برئ منها ، لم ترنی ولم أرها فی عرصة القیامة ، وأنت خلیفتی علی أمتّی من بعدی ، فاذا حضرتک الوفاة فسلّمها الی ابنی الحسن البرّ الوصول ، فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنی الحسین الشهید الزکیّ المقتول ، فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنه سیّد العابدین ذی الثفنات علیّ ، فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنه محمد الباقر ، فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنه جعفر الصّادق فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنه موسی الکاظم ، فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنه علیّ الرضا ، فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنه محمد الثقة التقی ، فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنه علیّ النّاصح ، فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها إلی ابنه الحسن الفاضل ، فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنه محمد المستحفظ من آل محمد ، فذلک اثنا عشر اماماً ، ثم یکون من بعده اثنا عشر مهدیّاً ، فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنه اوّل المقربّین . له ثلاثة اسامی اسم کاسمی واسم أبی وهو عبدالله وأحمد و الأسم الثالث المهدیّ هو اول المؤمنین » .

این حدیث نیز از نظر سند ضعیف است . زیرا علیّ بن سنان الموصلیّ العدل در طریق حدیث است ، که او مجهول می باشد . درباره برخی از راویان دیگر این حدیث هم جای اشکال است . از نظر دلالت آشکارا دلالت می کند که بعد از پیامبر اکرم(ص)دوازده امام معصوم می آیند . اولین آن ها امیرالمؤمنین (ع) و آخرین آن ها امام زمان (عج) است . بعد از وفات امام زمان (عج) دوازده نفر آدم هدایت یافته (مهدی) می‌آیند که اولین آن ها ، بنا بر تعبیر روایت ( اوّل مقرّبین ) ، فرزند امام زمان خواهد بود . وی دارای سه نام خواهد بود . یکی احمد ( هم نام پیامبر(ص)، دیگری عبدالله ( نام پدر پیامبر (ص)) و سومی مهدیّ است .

این حدیث با حدیث قبلی از نظر انتساب مهدیین تعارض دارد . زیرا حدیث شیخ صدوق بر این مسأله تأکید دارد که آن ها از شیعیان اند ، که ظاهر آن این است که از خود اهل بیت واولاد آن ها نیستند . در حالی که حدیث کتاب الغیبة بر این معنی صراحت دارد که اولین آن ها فرزند امام زمان است ، ولی در هر حال ، دو حدیث بر این معنی دلالت می کنند ، که این دوازده نفر بعد از شهادت امام زمان خواهند آمد نه قبل از او ! پس هیچ ارتباطی با مدّعیان زمان ما ندارند .

۳ـ شیخ طوسی در جای دیگر کتاب الغیبة آورده است :

« محمد بن عبدالله بن جعفر الحمیریّ عن ابیه ، عن محمد بن عبدالحمید ومحمّد بن عیسی ، عن محمّد بن الفضیل ، عن أبی حمزة ، عن أبی عبدالله (ع) فی حدیث طویل ـ « أنه قال : یا أبا حمزة إنّ منّا بعد القائم أحد عشر مهدیّاً من ولد الحسین » .

حدیث فوق هم نیز از نظر سند ضعیف است . زیرا برخی از راویان آن از نظر علمای رجال از این قرار است : محمد بن عبدالحمید مجهول است . محمد بن عیسی مشترک بین ثقه و مجهول و تشخیص آن دو مشکل است . محمد بن فضیل هم مجهول است.

ابن حمزه مشترک بین ابی حمزه ثمالی که ثقه ، وابی حمزه بطائنی که ضعیف وکذّاب وفتنه گر می باشد.

از نظر دلالت هم بر این معنی دلالت می کند ، که بعد از امام زمان (عج) یازده انسان هدایت یافته ( مهدی ) که همگی از فرزندان امام حسین (ع) می باشند ، می آیند . این حدیث با دو حدیث قبلی از نظر تعداد آن ها تعارض دارد . زیرا آن دو بر دوازده نفر ، اما این یکی بر یازده نفر تأکید دارد . وبه هر صورت ارتباط با زمان کنونی ندارد زیرا به دوران پس از ظهور امام ووفات او ناظر است.

۴ـ شیخ حسن بن سلیمان ( متوفای ۸۰۲ ) در کتاب مختصر بصائر الدّرجات ( سعد بن عبدالله اشعری ) آورده است:

« ممّا رواه السید علیّ بن عبدالحمید باسناده عن الصّادق (ع) أنّ منّا بعد القائم (عج) اثنا عشر مهدیّاً من ولد الحسین (ع) ».

سند این حدیث معلوم نیست . زیرا مؤلف مختصر البصائر آن را از سیّد علی بن عبدالحمید متوفای ۷۶۰ ﻫ به اسنادی که آن سید نقل کرده ، روایت نموده است . اسناد مذکور که در دسترس ما نیست ، تا بدانیم همه آن ها ثقه هستند یا غیر ثقه . بنابراین سخن قطعی درباره سند حدیث ممکن نیست . از نظر دلالت همانند حدیث قبلی است ، الّا این که این حدیث بر دوازده مهدی تأکید می‌کند در حالی که قبلی بر یازده مهدی ! ودر هر صورت سخن از دوران پس از ظهور امام زمان ووفات آن حضرت به میان آورده وهیچ ربطی به امروز که هنوز امام زمان ظهور نفرموده است، ندارد.

احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت دوم) احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت دوم)

( بخش مدعیان دروغین در انجمن مدعی دروغی )

بررسی کلّی همه احادیث مزبور

احادیث مزبور ، صرف نظر از وضعیت سندی آن ها که نوعاً ضعیف وغیر معتبر است ، از جهت دلالت به عنوان احادیثی شاذ و غیر قابل قبول تلقّی می شود . زیرا بنا بر احادیث مشهور ، بعد از شهادت امام زمان (عج) زمانی برای حکومت معمولی ومتعارف صالحان نمی ماند . طبق احادیث مسلّم شیعه ، بعد از شهادت امام زمان (عج) دوره رجعت است . پس از آن قیامت کبری اتفاق می افتد . لذا برخی از علمای شیعه احادیث مزبور را بر فرض صحّت بر دوران رجعت حمل نموده‌اند . پس مقصود از دوازده یا یازده مهدی همان ائمه هدی:می‌باشد ، که بعد از ظهور امام زمان و شهادت آن حضرت ، جهت انتقام گرفتن از قاتلانشان ، آن هم به مدت کوتاه ( چهل روز ) قیام می کنند.

شیخ مفید در آخر کتاب الارشاد ، پیرامون احادیث مذکور می فرماید : « ولیس بعد دولة القائم (عج) لأحد دولة إلّا ما جاءت به الروایة من قیام ولده إن شاء الله ذلک ، ولم یرد به علی القطع والثبات ، واکثر الروایات انّه لن یمضی مهدی الأمة الّا قبل القیامة بأربعین یوماً ، یکون فیها الفرج ( الهرج ) و علامات خروج الاموات وقیام السّاعة للحساب والجزاء »؛ بعد از دولت حضرت قائم (عج) برای کسی دولتی تشکیل نمی شود . مگر آن چه این روایت بر آن دلالت می کند ، که فرزند ( فرزندان ) او اگر خدا بخواهد قیام می کند . البته این روایت به صورت قطعی ثابت نیست.

اکثر روایات بر این معنی دلالت می کند ، که حضرت مهدی (عج) نمی رود ، مگر چهل روز قبل از قیام قیامت که در آن فرج ( و بنا بر روایت بحار هرج ومرج ) صورت می گیرد ، و علائم خروج اموات وقیام قیامت برای حساب وکتاب آشکار می شود.

علّامه مجلسی پس از نقل اخبار مذکور در بحار الانوار ، « باب خلفاء المهدی و اولاده » ، درباره دلالت وتأویل آن احادیث می نویسد: هذه الاخبار مخالفة للمشهور . وطریق التأویل أحد وجهین: الاوّل : ان یکون المراد بالاثنی عشر مهدیّاً النبی(ص)و سائر الائمة سوی القائم (عج) ، بان یکون ملکهم بعد القائم (عج).

و قد سبق ان الحسن بن سلیمان أوّلها بجمیع الأئمة ، وقال برجعة القائم بعد موته . وبه ایضاً یمکن الجمع بین بعض الأخبار المختلفة الّتی وردت فی مدّة ملکه. والثانی : أن یکون هؤلاء المهدیّون من اوصیاء القائم هادین للخلق فی زمن سائر الائمة الذین رجعوا لئلا یخلو الزّمان من حجّة ، وإن کان اوصیاء الانبیاء والائمة ایضاً حججاً والله تعالی أعلم » ؛ یعنی: « این اخبار مخالف مشهور است .

دو راه وجه جمع و تأویل روایات فوق

راه اوّل: این که مراد از دوازده مهدی « هدایت شده » همان پیامبر اکرم(ص)وسایر امامان به استثنای امام زمان(عج) است . به این معنی که ملک آن ها ( در هنگام رجعت ) بعد از امام زمان خواهد بود . قبل از این گذشت ، که جناب حسن بن سلیمان ( مؤلف مختصر البصائر ) آن حدیث را به همه ائمه ( دوازده گانه ) تأویل نموده وقائل به رجعت امام زمان بعد از وفات شده است . با این تأویل می توان بین برخی از اخبار مختلف که درباره مدّت ملک آن حضرت وارد شده است ، جمع کرد.

راه دوم : این است که آن دوازده مهدی از اوصیاء امام زمان (عج) ، هدایت گران خلق در زمان ائمه:در هنگامه رجعتند . زیرا زمان نمی تواند خالی از حجّت باشد ، اگر چه اوصیاء انبیاء :نیز حجج هستند والله اعلم ».

جریان یمانی با احادیث مزبور چه ارتباطی دارد ؟

احادیث مذکور ، چه این که صحیح باشند وچه ضعیف ، چه قابل قبول از نظر دلالت وچه غیر قابل قبول ، چه قابل تأویل به رجعت باشد ، چه غیر قابل تأویل ، هیچ ارتباطی با مدّعای جریان یمانی ندارد.

زیرا همه آن احادیث بر این مطلب اجماع دارند ، که قیام مهدییّن دوازده‌ گانه یا یازده گانه بعد از ظهور ووفات امام زمان (عج) خواهد بود. هیچ یک از احادیث بر این معنی دلالت نمی‌کند ، که آن‌ها یا برخی از آن‌ها قبل از ظهور امام زمان (عج) می‌آیند . در حالی که احمد اسماعیل گاطع الصیمری ، که به دروغ مدّعی فرزندی ووصایت امام زمان (عج) است ، در حال حاضر که هنوز امام زمان ظهور نفرموده ، ادّعای قیام کرده وخود را اوّلین نفر از مهدییّن می نامد!

بنابراین ، مدّعای نامبرده هیچ پایه و مستندی از جهت احادیث ندارد . علاوه بر آن ، نام وصی خود ، فریاد می زند که بعد از مرگ مُوصی قیام به وظیفه می کند ، نه قبل از مرگ او . پس مدّعی جریان یمانی چه وصییّ است که قبل از ظهور ومرگ موصی مشغول به کار شده است !؟

تشکیلات و عملکرد جریان یمانی

در کنار رهبری جریان الیمانی که به عهده احمد اسماعیل گاطع معروف به احمد الحسن الموعود می باشد ، رهبری معنوی ، نظامی ورهبری سازمانی هم وجود داشته است . شیخ کاظم العقیلی مسئول شاخه نظامی ،  عبدالرحیم ابومعاذ به عنوان مرشد و رهبری معنوی سازمان می باشد . معاون مؤسس این جریان شخصی به نام شیخ حیدر المنشداوی ( ابن ابو فعل ) از شاگردان شهید سید محمد صدر بود . المنشداوی در زمان صدام به ایران آمد و به ترویج این فکر پرداخت ، لذا توسط حکومت ایران دستگیر گردید ، و به مدت ۶ ماه در زندان به سر برد . بعد از سقوط صدّام به عراق بر گردانده شد ، و ادّعا نمود که وی وصی امام‌زمان (عبدالله بن الحسن القحطانی ) می‌باشد ، واز همه اموری که مردم از آن ها اطلاعی ندارند ، مطلع است ، حتی از محل قبر فاطمه(ص) مطلع می باشد . وی دفتری را در منطقه قدیم نجف در شارع الرسول (ص) افتتاح نمود ، وبه نشر افکار خود همّت گماشت . بعد از این اتفاقات ، مؤسس جریان با صدور بیانیه ای المنشداوی را تفسیق کرد.

لذا قاسم عبد حسن از عناصر سابق حزب بعث ، عباس خلف الچبیناوی از عناصر سازمان بدر ، عباس زوری عگله و هامل محیی حمود نیز به همراه المنشداوی از این جریان خارج شدند؛ شیخ حیدر المنشداوی پس از آن ، در بغداد توسط یک گروه مسلح کشته شد.

از طرفداران یمانی ، شخصی از بیت حمامی ، به نام سید حسن الحمامی ـ فرزند مرحوم سید محمد علی حمامی متوفای ۱۹۹۸ م از علمای معروف نجف ـ بود . این شخص که مرتبط با دستگاه بعثی ، عقده ای و ضدّ علمای دین بود ، به عنوان روحانی ارشد آن گروه فعالیت داشت . ومصداق آیه شریفه : ( انّه لیس من اهلک انّه عمل غیر صالح ) شد.

احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت دوم) احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت دوم)

( ستاره داود، آرم جریان یمانی ! )

شعار جریان الیمانی یک ستاره اسرائیلی به نام داوود است . این ستاره ۶ ضلعی به عنوان آرم ودر کنار امضای احمد الحسن الیمانی قرار می گیرد ، وامضای او در برخی اعلامیه ها از این قرار است:

بقیّة آل محمد:، الرکن الشدید ، احمد الحسن وصی و رسول الامام المهدی (عج) الی الناس اجمعین ، المؤیّد بجبرئیل، المسدّد بمیکائیل ، المنصور باسرافیل ، ذریّة بعضها من بعض والله سمیع علیم » .

این ستاره شش‌ ضلعی در زبان لاتین«پنتاگرام»نامیده می‌شود . صهیونیست ها از آن در پرچم خود به عنوان سمبل تسلّط بر جهان استفاده می کنند . فرقه یمانی در ابتدای کار از این ستاره به عنوان آرم و نماد جریان خود استفاده می کرده ، ولی بعدها برای جلوگیری از آبروریزی واثبات وابستگی آن ها به صهیونیسم ، این نماد را از تبلیغات خود حذف نمودند.

پایان قسمت دوم – با تشکر از گروه پژوهشگران جوان

 





تاريخ : پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

 

احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت اول) احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت اول)

مدتی کوتاهی از عمر فرقه ای جدید به نام انصار یمانی میگذرد که از هر راهی برای ضربه به اصل شیعه استفاده میکند اما

 

خلاصه ای کوتاه :

فرقه ای منحرفه ای آمده است که که به عنوان انصار المهدی که خودشان را شیعه معرفی کرده اند ؛ درحال تبلیغ بیعت گرفتن از مردم با یمانی از طریق اینترنت و انواع مسنجر ها در تمام نقاط جهان هستند …
جریانی که تحت عنوان احمدالحسن الیمانی وصی و فرستاده امام زمان علیه السلام در اواخر سالهای حاکمیت صدام ملعون بروز کرد پس از سقوط اوبا کمک برخی از باقیمانده های رژیم بعث تشکیلات وسیعی را در مناطقی همچون نجف*کربلا*ناصریه وبصره به راه انداخته و مؤسس جریان شخصی به نام احمد اسماعیل گاطع از قبیله صیامر درحدود سال ۱۹۷۳میلادی درمنطقه ای بنام هویر از توابع زبیر از استان بصره متولد شد وی درسال ۱۹۹۹میلادی از دانشکده مهندسی نجف فارغ التحصیل شده و مدتی در حوزه شهید سید محمد صدر تلمذ نمود.ضمنا بنا بر نقل موثق برادر وی از نیروهای بعثی بود …

ادعاهای واهی احمد الحسن یمانی

این فرد با این که سید نیست ، و اصل و نسب او از طایفه « صیامر » معلوم و معروف است ، عمامه سیاه پوشید ، ودر مجامع عمومی ظاهر شد. از جمله ، با توجه به فیلمی که از او گرفته شده است ، بر بالای منبر در یک مسجدی، با لباس روحانی و عمامه سیاه سخنرانی ، وادّعاهای ضد ونقیض خودش را مطرح کرده است.

از لحن کلام او پیداست که سواد پایینی دارد، وسخن گفتن به عربی فصیح برای او مشکل است. در آن سخنرانی در عین این که تصریح می کند که هیچ ادّعایی ندارد، واو یک مرد ساده از یک روستای ساده ای است، در همان زمان ادّعا می کند که ، « من مایه رحمتم برای اسلام، بلکه برای اهل زمینم ، اهل بیت (ع) هر کجا بروم، همواره با من هستند وصریحاً می گویم که خدواند مرا برگزیده است؛ صاحب نفس مطمئنه به من متصل شده، وخود صاحب نفس مطمئنه شده ام. من می خواهم شیعیان را متحد کنم از عالم و عامی؛ من آمادگی دارم حقایق را برای همه روشن کنم ، وبه صورت سیاه وسفید نشان دهم. خدا نور است وکلام او نور است. در عین حال هیچ ادعایی هم ندارم ! »

احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت اول) احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت اول)

( تصویر احمد اسماعیل گاطع )

مراحل مختلف بروز جریان یمانی

ادّعاهای واهی او در طی پیامی که از طریق سایت اینترنتی خود ، با خطاب به علماء حوزه های دینی در مورخه ۲۷ شوال ۱۴۲۴ هجری قمری فرستاده بود ، از این قرار است:

در مرحله اوّل : ادّعا می‌کند که ، امام زمان (عج) را در عالم خواب به صورت مکرّر در حرم سید محمد فرزند امام هادی (ع) دیده ، او را امر به زیارت عسکریین می کند . پس از آن موفق به دیدار آن حضرت در بیداری شده ، حضرت او را نسبت به انحرافات عملی و مالی حوزه‌ها به خصوص حوزه نجف آگاه می کند، وتحت تربیت ویژه قرار می‌دهد!

در مرحله دوم : مدّعی است که ، او را امر به ورود به حوزه علمیه می کند ، ودر آن جا مأموریت به او داده که انحرافات حوزه را مطرح نماید!

در مرحله سوم : ادّعا می نماید که ، در ماه شعبان سال ۱۴۲۰ ﻫ . ق ( مصادف با ۱۳۷۸ ش)، امام زمان را برای دومین بار در حالت بیداری در کنار حرم امام حسین (ع) ملاقات کرده ، وبه دستور امام به نجف می رود ، ودعوت خود را علنی می سازد ، در این مرحله جمعی او را تکذیب می کنند؛ و او را به سحر و جنون و تسخیر اجنّه متهم می کند در پی آن به شهر خود باز می شود.

اعلان عمومی جریان یمانی پس از سقوط رژیم صدام حسین

بعد از سقوط صدام در ماه جمادی الثانی ۱۴۲۴ قمری ، احمد اسماعیل گاطع دعوت خود را علناً تکرار کرده، و تعدادی فریب حرف های او را می خورند . در ماه مبارک رمضان آن سال ادّعا می‌کند ، که از سوی امام زمان (ع) مأموریت یافته تا همه مردم زمین را مورد خطاب قرار دهد ، و آن ها را به قیام در راه حق بر علیه ظالمان دعوت کند!

وی در آن پیام تصریح می کند ، که من انتظار یاری علمای دین را ندارم . زیرا بسیاری از آنان با امام زمان (عج) با لسان وسنان جنگ خواهند کرد، چون با ظهور امام زمان (عج) بساط مرجعیت آنان درهم پیچیده می شود؛ ومقصود از اوثان واصنام ( بت ها ) همان علما هستند.

مغالطه عجیب در طرح برخی از روایات توسط یمانی

وی برای اثبات مدّعای خود به چند دلیل استناد می کند:
دلیل اول: خواب هایی که اشخاصی درباره او دیده اند ! و این علاوه بر خواب هایی که خود دیده بود!
دلیل دوم: اخبار از حوادث آینده مثل سقوط صدّام!
دلیل سوم: آمادگی برای مناظره با علمای اسلام ، یهود و مسیحت!
دلیل چهارم: آمادگی برای مباهله با علمای شیعه وسنی و یهودی ونصرانی!

بدیهی است که به اصطلاح ادلّه فوق صرف ادّعا است . خواب هم بر فرض صحّت حجّت شرعی نیست.
وی در پایان پیام خطاب به مردم عراق ، این‌چنین می گوید: پدرم امام زمان (عج) را برای اهل زمین فرستاد ومن دعوتم را در بین شما آغاز کردم، در حالی که جبرئیل و میکائیل مرا تأیید و نصرت می دهند، من از شما طلب نصرت می کنم. اگر نصرتم دادید فبها ، والّا سابقه پدران شما روشن است. اگر مرا خذلان کنید، صبر خواهم کرد همان گونه که مسلم بن عقیل صبر نمود . من بزودی از میان شما خواهم رفت، ای باقیمانده های قاتلان حسین! اگر می خواستم، شمر و شبت این زمان را معرفی می کردم.
من اخبار شما را به پدرم محمد بن الحسن خواهم رساند؛ در آینده به همراه او، که جز شمشیر ، چیزی را به شما ارائه نخواهد داد، باز خواهم گشت .

وی در سایت اش با امضای سید احمد حسن وصی و رسول امام مهدی (عج) ، در مورخه ۲۱ / ربیع الثانی ۱۴۲۶ هجری قمری مصادف با ۹ / ۳ / ۱۳۸۴ شمسی به صورت سؤال وجواب پیامی را منتشر می کند . در آن پیام با این که مدعی فرزندی امام زمان (عج) و هاشمی بودن شده است ، یمانی بودن خود را این گونه توجیه می کند که : مکه از تهامه است وتهامه از یمن ، پس محمد وآل محمد(ص) همگی یمانی هستند!

از این رهگذر احادیثی را که درباره مدح یمانی ، واین که پرچم او پرچم هدایت است، وارد شده ، بر خود تطبیق می کند . در آن مصاحبه ادّعای عصمت هم می کند.

مدّعی جریان یمانی به احادیثی که علامه مجلسی در باب « خلفاء المهدی صلوات الله علیه واولاده وما یکون بعده » در ج ۵۳ بحار الانوار آورده است ، تمسّک می کند . طبق یکی از آن احادیث ، پیامبر(ص)به دوازده امام معصوم شیعه وصیت می کند ، وبعد از ذکر امام زمان(عج) می فرماید : « ثم یکون من بعده اثنا عشر مهدیّاً فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنه اول المهدییّن … ».

مدّعی ادّعا می کند که او مصداق همان اوّل المهدیین و فرزند امام زمان (عج) است !در حالی که امام زمان هنوز نیامده وفوت نشده ، وصیّ او ظهور کرده است!

در پیام دیگری که طرفداران وی با امضای انصار المهدی ، در مورخه ۱۱ ماه رمضان ۱۴۲۷ ق ، از نجف خطاب به مقام معظم رهبری فرستاده اند ، چنین آمده است: « الی السید علی الخامنه ای! السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته … » در آن پیام از مقام معظم رهبری تقاضای قرائت این پیام ودادن جواب به آن را کرده . وادلّه حجیّت ادّعایی احمد بن الحسن را مطرح می‌سازند. از جمله همان حدیث وصیّت وخواب ها ومناظره ها و مباهله را مطرح می کنند.

پایان قسمت اول – با تشکر از گروه پژوهشگران جوان

 





تاريخ : پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

 

 

 

یهود به کدام خدا اعتقاد دارد ؟ یهود به کدام خدا اعتقاد دارد ؟

بررسی “الله” در افکار و روحیات یهود.قرآن،خداشناسى یهود را در کنار دیگر تعالیم مطرح کرده و درباره آن داورى کرده است

 

اشاره

قرآن مجید خداشناسى یهود را در کنار دیگر تعالیم، متون مقدس و شخصیت‌هاى این دین، مطرح کرده و دربارة آن داورى کرده است. با اینکه قرآن اصل خداشناسى یهودى را مورد تأیید قرار داده است، اما در عین حال امورى را در این باره به یهودیان نسبت داده و آنان را مورد مؤاخذه قرار داده است. قرآن مجید به یهود نسبت می‌دهد که عزیر را پسر خدا خوانده‌اند، عالمانشان را رب خود گرفته‌اند، خود را فرزند خدا دانسته‌اند، خدا را فقیر و خود را غنی خوانده‌اند، و به خدا نسبت بُخل داده‌اند. برخی این پرسش را مطرح می‌کنند که یهودیان در کجا به چنین چیزى قائل بوده‌اند. آنان بر این باورند که این موارد، یا برخی از آنها را نمی‌توان در متون موجود یهودی یافت. این نوشتار در پى آن است که با بررسی موارد مطرح‌شده در قرآن، به این پرسش پاسخ دهد، که آیا موارد فوق به گونه‌ای است که باید حتماً در متون یهودی ردپایی از آنها پیدا کرد و اگر این‌گونه است آیا در این متون وجود دارد؟

یهود به کدام خدا اعتقاد دارد ؟ یهود به کدام خدا اعتقاد دارد ؟

مقدمه

یهودیت و یهودیان بیش از هر دین و قوم دیگرى در قرآن مجید مورد توجه قرار گرفته‌اند. شخصیت‌هاى مهم، حوادث تاریخى، قوم اسرائیل، عقاید و اعمال یهودیان و نیز متون مقدس یهودى مکرر در قرآن مطرح شده، مورد داورى قرار گرفته و تأیید و تصدیق شده یا اینکه مورد نقد قرار گرفته‌اند. مسلماً یکى از بحث‌هاى محورى، که اتفاقاً مواضع دو دین در آن بیش از هر چیز دیگرى به هم نزدیک است، بحث خداشناسى است. خداشناسى این دو دین به حدى به هم نزدیک است که می‌توان آن را از مشترکات این دو به حساب آورد. قرآن مجید یهودیان را در کنار مؤمنان و حتی در صدر لیست اقوامى قرار داده است که به خدا ایمان دارند.[۱] همچنین قرآن کریم با اشاره به این وجه اشتراک، یعنی یگانه‌پرستى و پرهیز از شرک، از پیروان این دو دین خواسته است تا بر مبنای این کلمه مشترک، به همگرایى روی آورند.[۲]

قرآن مجید در آیات متعددى متون مقدس یهودى را تصدیق کرده است. در بسیارى از این آیات آمده است که قرآن یا پیامبر کتاب‌های موجود در نزد یهودیانِ زمان ظهور اسلام را تصدیق می‌کنند. همان‌طور که برخى از مفسران قرآن نیز گفته‌اند کتابى که آن زمان در دست یهودیان بوده همین کتابى است که اکنون وجود دارد؛[۳] چراکه اولاً نسخه‌هاى خطى متون یهودىِ مربوط به چند قرن قبل از اسلام که در موزه‌ها نگهدارى مى‌شوند تفاوتى با نسخه‌هاى فعلى ندارند[۴] و ثانیاً منطقة حجاز در هیچ زمانى آن‌چنان مرکزیتى در یهودیت نداشته است که بتواند کتاب را تغییر دهد و این تغییر باعث شود که کتاب در سایر مراکز علمى یهود ــ که در دیگر نقاط جهان بودند ــ تغییر کند؛ پس قرآن همین کتاب موجود را تصدیق کرده است. اما کسى که قرآن و تورات و دیگر قسمت‌هاى عهد قدیم را مى‌خواند به روشنى می‌یابد که این دو کتاب از تمام جهات هماهنگ نیستند؛ مثلاً داستان زندگى شخصیت‌هاى مشترک (مانند موسی، هارون، سلیمان و…) در این دو متن، بسیار متفاوت و حتی در تضادند. برخى از مفسران برآن‌اند که اگر قرآن این متون را تصدیق کرده است به سبب وجود اصول عقیدتى اساسى از قبیل خداشناسى و توحید در آنهاست.[۵] مسلم است که اصل اساسى و زیربنایى اسلام که بیش از هر چیز دیگرى مورد تأکید قرار گرفته خداشناسى و توحید است؛ پس اگر کتابى مورد تصدیق قرآن قرار گرفته باشد، هرگز نمى‌تواند خداشناسى‌اى را ارائه کند که با خداشناسى قرآن تفاوت اساسى داشته باشد. مطالعة عهد قدیمِ موجود نیز نشان مى‌دهد که قرآن مجید در خطوط اساسىِ خداشناسى با این متون اختلاف زیادى ندارد. با این حال قرآن مجید دربارة خداشناسى یهود یا امورى که به‌گونه‌اى با خداشناسى ارتباط پیدا مى‌کند، نکاتى را بیان کرده و امورى را به یهودیان نسبت داده و آنها را رد کرده است. یک یهودى مى‌تواند بپرسد که ما در کجا چنین اعتقادى داشته‌ایم یا چنین سخنى را گفته‌ایم. در نتیجه این سؤال مطرح می‌شود که آیا می‌توان سندى در تأیید امورى که قرآن مجید به یهودیان نسبت داده است یافت؟ در این نوشتار برآنیم که به این موضوع، یعنى نقدهاى قرآن بر خداشناسى یهود، بپردازیم و شبهات موجود در این باره را طرح و بررسى نماییم. بحث را در چند محور پى مى‌گیریم؛ ابتدا موارد را مطرح کرده، سپس به بحث‌هایى مقدماتى مى‌پردازیم و پس از آن با تفصیل بیشتر به بررسى موارد خواهیم پرداخت.

الف) آیاتى که خداشناسى یهود را نقد کرده‌اند

آیات مورد بحث، گاهى مستقیماً دربارة خدا و صفات او هستند، گاهى دربارة انسان‌هایی که دربارة آنها غلوشده سخن می‌گویند و گاهی به رابطة کل یهودیان با خدا ــ که به صورتى متفاوت از دیگر انسان‌ها تصویر شده است ــ می‌پردازند. این آیات به قرار زیرند:

۱٫ «و قالت الیهود عزیر ابن‌الله و قالت النصارى المسیح ابن‌الله ذلک قولهم بافواههم یضاهئون قول الذین کفروا من قبل…؛ یهود گفتند: “عزیر پسر خداست” و نصارى گفتند: “مسیح پسر خداست”. این سخنى است ]باطل[ که به زبان مى‌آورند و به گفتار کسانى که پیش از این کافر شده‌اند شباهت دارد» (توبه: ۳۰).

عزیر کیست؟ کسى به این نام در تاریخ یهود و متون مقدس آنان ناشناخته است. در کجا چنین شخصیتى پسر خدا خوانده شده است؟

۲٫ «اتخذوا احبارهم و رهبانم ارباباً من دون الله و المسیح ابن‌مریم و ما امروا الا لیعبدوا الهاً واحدا...؛ اینان ]اهل کتاب[ دانشمندان و راهبان خود را و مسیح پسر مریم را به جاى خدا به الوهیت گرفتند، با آنکه مأمور نبودند جز اینکه خدایى یگانه را بپرستند...» (توبه: ۳۱)

جا دارد که یهودیان بپرسند ما کجا به احبار یا دانشمندان خود نسبت الوهیت داده‌ایم؟ مجموعة عهد قدیم به صورت مفصل داستان زندگى پیامبران و شخصیت‌هاى قدیم را آورده است و شخصیت و زندگى عالمان یهودى نیز در کتاب تلمود به تفصیل بیان شده است. در کجاى این مجموعه، عالمان دین الوهیت یافته‌اند؟

۳٫ «و قالت الیهود و النصارى نحن ابناء الله و احباؤه قل فلم یعذبکم بذنوبکم بل انتم بشر ممن خلق یغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء و لله ملک السموات و الارض و ما بینهما و الیه المصیر؛ و یهودیان و مسیحیان گفتند: "ما پسران خدا و دوستان او هستیم". بگو: "پس چرا شما را به کیفر گناهانتان عذاب مى‌کند؟ ]نه[ بلکه شما بشرى از جمله کسانى هستید که آفریده است. هر که را بخواهد مى‌آمرزد و هر که را بخواهد عذاب مى‌کند و آنچه در آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آن دو مى‌باشد از آنِ خداست و بازگشت همه به سوى اوست» (مائده: ۱۸).

آیا یهودیان خود را پسر خدا خوانده‌اند؟ اگر خوانده‌اند به صورت تشریفى خود را پسر خدا خوانده‌اند یا به صورت واقعى؟ آیا قرآن پسربودن تشریفى براى خدا را نیز رد مى‌کند؟ اینها سؤالاتى هستند که در ذیل این آیه باید به آنها پرداخت.

۴٫ «لقد سمع الله قول الذین قالوا ان الله فقیر و نحن اغنیاء سنکتب ما قالوا و قتلهم الانبیاء بغیر حق؛ مسلماً خدا سخن کسانى را که گفتند: "خدا نیازمند است و ما توانگریم" شنید. به زودى آنچه را گفتند و به ناحق‌کشتن آنان پیامبران را، خواهیم نوشت» (آل عمران: ۱۸۱).

از اینکه قتل انبیا را نیز به قائلین این قول نسبت داده و نیز با توجه به آیات دیگر قرآن و شأن نزولی که برای این آیه گفته‌اند، معلوم مى‌شود که منظور از کسانی که خدا را فقیر و خود را غنى دانسته‌اند یهودیان هستند. حال سخن این است که آیا چنین چیزى در تاریخ یا در متون مقدس آنان نقل شده است؟ چرا قرآن چنین چیزى را به آنان نسبت مى‌دهد؟

۵٫ «و قالت الیهود ید الله مغلوله غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء؛ و یهود گفتند: "دست خدا بسته است." دست‌هاى خودشان بسته باد. و به ]سزاى[ آنچه گفتند از رحمت خدا دور شوند. بلکه هر دو دست او گشاده است، هرگونه بخواهد مى‌بخشد» (مائده: ۶۴).

آیا این ادعا با خداشناسى یهود مطابقت دارد که خدا را فقیر بخوانند یا اینکه دست‌هاى خدا را بسته بدانند؟ در کجا مى‌توان شاهدى بر این یافت که یهودیان چنین چیزى را گفته‌اند و اساساً مقصود قرآن مجید چیست؟

ب) چند نکته مقدماتى

قبل از ورود به بحث و بررسى یکایک آیات باید به چند نکتة مقدماتى اشاره کنیم:

۱٫ در ذیل آیات فوق یک سؤال مکرر مطرح شد و آن اینکه آنچه قرآن مجید به یهود نسبت مى‌دهد در کدام یک از منابع آمده است؟ آیا در جایى از متون مقدس یهودى ‌به‌این مطالب اشاره شده است؟آیا شواهد تاریخى دیگرى براى ‌آنها وجود دارد؟

باید به یک نکتة مهم توجه داشت و آن اینکه پیروان ادیان مختلف عموماً متون مقدس خود را وحى و الهام مى‌دانند. معناى این سخن این است که مطالب آن کتاب از منبعى آسمانى و فوق‌زمینى گرفته شده و در واقع خداوند که فراتر از محدودیت‌هاى مکانى و زمانى است این مطالب را مستقیماً به پیامبر یا مؤسس آن دین الهام و وحى کرده است. پس نمی‌توان به پیروان یک دین گفت که منبع مطالبى را که در این متون آمده است نشان بدهید. قرآن مجید حوادث تاریخى‌ای را نقل کرده است که مربوط به چند هزار سال قبل از خودش هستند؛ در نظر فرد مؤمنْ مقدس‌بودن و وحیانى‌بودن قرآن به آن است که این وقایع را از نفس واقعه ــ و نه از منبعى دیگر ــ نقل مى‌کند. آرى، گاهى نقادان جدیدِ کتاب مقدس و کسانى که در عصر روشنگرى به نقد تاریخى اعتقاد داشتند و مى‌گفتند همة حوادث این جهان را مى‌توان و باید در خود این طبیعت و با استفاده از حوادث دیگر تبیین کرد، مدعی بودند که باید در پی کشف منبع مطالب نقل شده در متون مقدس بود؛ علت این ادعا و سخن آنان این بود که جهان‌بینى آنان وجود ماورای طبیعت و دخالت ماورا در طبیعت را بر نمى‌تابید و در واقع هر متن و هر نوشته‌اى را زمینى مى‌دانستند.[۶] اما براى مؤمنِ به یک دین سؤال از منبع مطالب متن مقدسِ آن دین سؤالی درون‌متناقض است؛ این سؤال به این معناست که متن مقدس تو زمینى است و الهامى و وحیانى نیست.

البته در دو صورت طرح سؤالاتى این‌گونه ممکن است. یکى اینکه خود متن به گونه‌اى باشد که نشان دهد از منابعى استفاده کرده است؛ براى مثال نقادان جدید از خود تورات و حوادث نقل‌شده در آن به صورتى قابل دفاع کشف کرده‌اند که نویسندة تورات از چهار منبع استفاده کرده است. آنان مى‌گویند تورات بارها ماجراهاى مختلف را دوبار و به دو صورت کاملاً متفاوت و ناسازگار نقل کرده است. کسى که سه باب اول سفر پیدایش را مطالعه کند به روشنى درمى‌یابد که دو روایت کاملاً متفاوت و ناسازگار از خلقت انسان در این کتاب آمده است. این دانشمندان با استفاده از نام‌هاى خدا، محتوا، زبان و… به صورت روشنى این ادعا را مستدل کرده‌اند که تورات از منابعى استفاده کرده است.[۷] بحثى مشابه دربارة منابع اناجیل هم‌نوا (متى، مرقس و لوقا) نیز مطرح است.[۸] به هر حال در این موارد خود متن نشان مى‌دهد که از منابعى استفاده کرده است و نقادانى که چنین بحث‌هایى را مطرح مى‌کنند خطا نکرده‌اند. فرق است بین اینکه گفته شود از متن برمى‌آید که از منابعى استفاده کرده است و اینکه گفته شود باید براى هر مطلبى که در متن مقدس آمده است منبعى ارائه داد.

صورت دیگر آن است که در متن مقدس حادثه‌اى تاریخى نقل شده باشد و این نقل با تاریخ مکتوب ناسازگارى آشکار داشته باشد. در اناجیل آمده است که به هنگام صلیب عیسى، تاریکى مطلق ربع مسکون را فرا گرفت.[۹] دانشمندان حق دارند بگویند که از چند قرن قبل از میلاد مسیح در امپراتورى روم همة حوادث طبیعى و خسوف‌ها و کسوف‌ها ثبت شده‌اند. سه ساعت تاریکى مطلق در کل زمین یک حادثة بسیار عجیب است و از طرفی ماجرای صلیب در زمانى رخ داده که در بسیارى از نقاط جهان حوادث ثبت مى‌شده است. چگونه است که در هیچ اثرى به آن اشاره نشده است؟[۱۰] البته این حادثة فراگیر جهانى با معجزات جزئى‌ای که ادیان مدعى‌اند در گوشه‌اى رخ داده‌اند متفاوت است. و باز این سخن با این ادعا که باید براى هر حادثه‌اى که در متون مقدس نقل شده است منبعی آورد متفاوت است.

سخن ما دربارة قرآن و حوادثى است که این کتاب نقل کرده است. به اعتقاد مسلمانان قرآن مجید هرگز مطالب خود را از متون مقدس یهودىـ‌مسیحى یا هیچ منبع تاریخى دیگرى نقل نمى‌کند؛ حتی قرآن مدعى است که روایت صحیحِ امور مورد اختلاف همین یهودیان را نیز نقل مى‌کند: «ان هذا القرآن یقص على بنى‌اسرائیل اکثر الذى هم فیه یختلفون؛ همانا این قرآن براى بنى‌اسرائیل بیشتر امورى را که در آنها اختلاف کرده‌اند بازگویى مى‌کند» (النمل: ۷۶). به اعتقاد مسلمانان، قرآن نفسِ واقعه را نقل مى‌کند نه اینکه مطالب خود را از منابعى دیگر گرفته باشد؛ بنابراین هیچ مسلمانى بر خود لازم و روا نمى‌داند که براى حوادث نقل‌شده در قرآن مجید منبع ارائه کند.

البته در یک مورد لازم است که برای ادعای قرآن منبع ارائه شود و آن جایى است که قرآن مجید از تورات و انجیل زمان خود، که همان تورات و انجیل فعلى است،[۱۱] مطلبى را نقل می‌کند. نمونة آن این آیه است: «الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذى یجدونه مکتوباً عندهم فى التوراة و الانجیل؛ کسانى که تبعیت مى‌کنند از رسول نبى درس نخوانده‌اى که او را در تورات و انجیلى که نزدشان است مى‌یابند» (الاعراف: ۱۵۷). از این آیه برمى‌آید که بشارت به پیامبر اسلام در تورات و انجیل زمان پیامبر بوده است. پس مسلمانان موظف‌اند که این بشارت را در این دو کتاب نشان دهند.[۱۲]

در پایان باید به این نکته اشاره کنیم که قرآن مجید حوادث متعددى را نقل کرده است که در متون دیگر موجود نیست و نیز حوادث متعدد یا زندگى افراد متعددى را نقل کرده است که با آنچه در متون دیگر نقل شده کاملاً متفاوت است. بنابراین قرآن مجید از متون یهودى یا مسیحى نقل نمى‌کند تا کسى بگوید که منبع آن چیست.

۲٫ فرق است بین یهود و یهودیت. مقصود از یهود، که قرآن مجید بارها آن را به کار مى‌برد، یک قوم و ملت است؛ اما یهودیت یک دین است. ممکن است چیزى به یهودیان نسبت داده شود اما همان چیز را نتوان به یهودیت نسبت داد. یهودیان در زمان موسى گوساله‌پرستى کردند و این واقعه را هم قرآن و هم تورات نقل کرده‌اند. تورات مى‌گوید بنى‌اسرائیل غیر از موسى و یوشع بن‌نون و قرآن مى‌گوید بنى‌اسرائیل غیر از موسى و یوشع و هارون گوساله‌پرستى کردند.[۱۳] بنا بر هر دو کتاب، بنى‌اسرائیل گوساله را به جاى خدا پرستیدند؛ اما هرگز نمى‌توان گوساله‌پرستى را به یهودیت نسبت داد؛ چراکه در هر دو کتاب آمده است که خدا و نیز موسى از این عمل ناراضى بوده و قوم را مجازات کردند؛ متن مقدس یهودى نیز این عمل را ناروا شمرده، محکوم مى‌کند. بنابراین نسبت‌دادن گوساله‌پرستى به یهود درست است: «یهود گوساله پرستیدند»؛ اما نسبت‌دادن این‌امر به‌یهودیت جایز نیست‌و در واقع «یهودیت گوساله‌پرستى‌را رد‌مى‌کند».

ممکن است عملى با اصول اساسى یهودیت و امورى که در متون مقدس این دین مورد تأکید قرار گرفته است ناسازگار باشد، ولى بتوان همان عمل را به یهودیان (یهود) نسبت داد. پس این سخن که چگونه قرآن مجید اعتقادات یا اقوالى را به یهودیان نسبت داده است که با اصول مسلم این دین و متون مقدس آن ناسازگارند، ایراد بجایى نیست. متون مقدس یهودى نشان مى‌دهند که اکثریت قاطع یهودیان بارها کارهایى را انجام ‌داده یا اعتقاداتى داشته‌اند که انبیاى الاهى با آن اعمال و اعتقادات مخالف بوده و مبارزه مى‌کرده‌اند.

آرى، اگر عملى را بنى‌اسرائیل انجام داده‌اند و متون مقدس نشان دهند که خدا و موسى، به‌عنوان مؤسس این آیین، و یا سایر انبیا به این عمل راضى بوده یا به آن فرمان داده‌اند، مى‌توان این عمل را هم به بنى‌اسرائیل (یهود) و هم به یهودیت نسبت داد. نمونة آن این ادعا است که «بنى‌اسرائیل مصریان را غارت کردند». این جمله حادثه‌اى را حکایت مى‌کند که در شب مهاجرتِ بنى‌اسرائیل از مصر رخ داده است. پیش از فرار از مصر، خداوند از موسى مى‌خواهد که به بنى‌اسرائیل نیز دستور دهد که هرچه مى‌توانند زیورآلات و اشیاى قیمتى از همسایه‌هاى خود بگیرند و بنى‌اسرائیل نیز چنین مى‌کنند و به دستور موسى هنگام خروج از مصر، آنها را با خود مى‌برند.[۱۴] بنابراین مى‌توان چنین برداشت کرد که «یهودیت رد امانت به غیریهودیان را لازم نشمرده و یهودیان رد امانت نکرده‌اند». این در صورتی است که ــ همان‌طور که ظاهر عبارت گویای آن است ــ بنی‌اسرائیل این اشیا را از باب عاریه و امانت گرفته باشند؛ اما اگر بعد از نزول بلاها و ترسیدن قبطی‌ها، بنی‌اسرائیل از آنان خواسته باشند که هر چه می‌خواهیم به ما بدهید تا برویم، باز این مشکل را دارد که جمع‌آوری مال به هر وسیله را توجیه می‌کند. البته این عملى است که قرآن مجید براى مسلمانان جایز نمى‌داند و انبیاى الاهى را از آن مبرا مى‌داند.

یهود به کدام خدا اعتقاد دارد ؟ یهود به کدام خدا اعتقاد دارد ؟

۳٫ در نقل حوادث تاریخى یا نسبت‌هایى که به یهود داده شده است گاهى نام اشخاصى مطرح مى‌شود. ممکن است گفته شود که این نام خاصْ کیست و اساساً آیا در تاریخ یهودیت چنین شخصى وجود داشته است؟ گاه این نام خاص با یکی از شخصیت‌های یهودی که تلفظ نام او شبیه یا نزدیک این نام است یکى گرفته می‌شود؛ آن موقع این بحث پیش مى‌آید که آیا نسبتى که قرآن مجید به این فرد ــ که زندگى او در کتاب مقدس آمده ــ داده است درست است یا نه؟ نمونة آن، فردى است که در یکی از آیات مورد بحث ما آمده است، یعنی «عزیر». برخى عزیر را همان عزراى معروف دانسته‌اند که در عهد قدیم در دو کتاب عزرا و نَحمْیا به تفصیل دربارة او سخن رفته است و در این باره بحث کرده‌اند که کجا و چگونه یهودیان او را پسر خدا خوانده‌اند و احیاناً یهودیان مى‌گویند ما عزرا را پسر خدا نخوانده‌ایم.[۱۵]

سخن ما در اینجا این است که وقتى اسامى به زبان‌هاى دیگر منتقل می‌شوند چنان متفاوت مى‌شوند که تطبیق آنها بر همدیگر مشکل است؛ مثلاً شائول یک اسم یهودى معروف است. یکى از شخصیت‌هاى بسیار معروف و بسیار مؤثر صدر مسیحیت به همین نام بوده است. تلفظ یونانى شائول، «سولس» است که در یونانى معناى «مرد خنثى» مى‌دهد و چون این معنا خوب نبود شائول نام خود را به «پولس» تغییر داد. در عهد قدیم نیز شخصیتی به همین نام وجود دارد. او در زمان سموئیل نبى مى‌زیسته و اولین پادشاه بنى‌اسرائیل بوده است. نام این شخصیت در قرآن مجید «طالوت» است. نام پدرزن موسى در تورات «رعوئیل» و «یترون» است؛[۱۶] اما در سنت اسلامی معروف است که نام پدرزن موسى «شعیب» بوده است. و نام پیامبر معاصرِ عیسی یحیی و نام یکى از حواریان عیسى یوحنا است؛ اما این دو نام در واقع یک نام هستند ــ جالب آنکه همین نام در انگلیسى «جان» و در فرانسه «ژان» تلفظ و کتابت مى‌شود. اما از آنجا که این نام از دو طریق به زبان‌هاى عربى و فارسى وارد شده است به این دو صورت تلفظ و نوشته مى‌شود که البته هیچ‌کدام شباهتى با «جان» انگلیسى یا «ژان» فرانسوى ندارند. یوشع، یشوع، یهوشوع، یسوع، عیسى و جیزِس همه یک نام‌اند، پُل همان نام یونانىِ پولس است که در عربى «بولس» تلفظ مى‌شود، جیکوب و جیمز همان یعقوب هستند، جوب همان ایوب است، الکساندر همان اسکندر است، پیتر و پِطْر همان پطرس هستند و… .

به هر حال سخن این است که اگر در هر دو کتاب به پدرزن موسی اشاره نشده بود، هرگز کسى «رعوئیل» و «یترون» را با «شعیب» مطابقت نمی‌داد و اگر داستان حکومت «شائول» یا «طالوت» در هر دو کتاب نیامده بود هرگز کسى آنها را بر هم تطبیق نمى‌کرد؛ کما اینکه فارسى‌زبانان و عربى‌زبانانى که در این زمینه مطالعه ندارند هرگز نمى‌توانند حدس بزنند که یحیى و یوحنا یک نام است و یا «ژان» و «جان» همان نام است و… .

حال که این‌گونه است، پى‌گیرى نام خاص کار چندان درستى نیست و چه بسا به نتیجه هم نمى‌رسد و اصولاً تطبیق دو اسمى که لفظاً مشابه‌اند چندان کار صحیحى نیست. نمونة آن، نام «سامرى» است که در قرآن مجید در ماجراى گوساله‌پرستى بنى‌اسرائیل آمده است. در روایتِ توراتی این ماجرا نه تنها نامى از شخصیتى به نام «سامرى» نیامده، بلکه جایى نیز براى چنین فردى باز نیست؛ چراکه در این کتاب، هارون است که گوساله را ساخته و مردم را دعوت به گوساله‌پرستی کرده است.[۱۷] اما در قرآن مجید غیر از موسى و هارون سخن از فرد دیگرى به نام «سامرى» است؛ او گوسالة زرین را ساخته است و هارون نه تنها در این امر شرکت نداشته که با سامری مبارزه کرده است وحتى نزدیک بوده که در این راه جان خود را از دست بدهد.[۱۸] حال گاهى این پرسش مطرح مى‌شود که «سامرى» کیست؟ و چرا نام او در تورات نیامده است؟ گاهى گفته مى‌شود «سامرى» به معناى اهل سامره است. سامره شهرى بوده که (قرن‌ها پس از حضرت موسى) پس از حضرت سلیمان هنگامى که کشور بنى‌اسرائیل به دو کشور شمالى و جنوبى تقسیم گردید، پایتخت کشور شمالى بود. پس از مدتی کشور شمالى، که اسرائیل نام داشت، به دست آشوریان ویران شد و ده سبط از بنى‌اسرائیل که ساکن در آن بودند از بین رفتند یا در اقوام دیگر حل شدند. بازماندگان آنان را سامریان مى‌گفتند. اینان چون عقاید خاصى داشتند، گاهى یک فرقة یهودى به حساب مى‌آیند. گفته مى‌شود سامرى که در قرآن آمده یعنى اهل سامره یا از گروه سامریان؛ اما مشکل این است که چنان‌که گفته شد این شهر و این فرقه مربوط به چند قرن پس از حضرت موسى است.[۱۹]

باروخ اسپینوزا براى اثبات اینکه تورات به دست موسى نوشته نشده بلکه قرن‌ها پس از او نوشته شده است، شواهد و دلایلی را از خود تورات نقل می‌کند. یکی از این شواهد، استدلال به تغییر نام‌ها در خود عهد قدیم است. این دلیل اسپینوزا به روشن‌تر شدن بحث ما کمک می‌کند. او می‌گوید که در سفر پیدایش، باب ۱۴، شماره ۱۴ آمده است: «ابراهیم دشمنان خود را تا “دان” تعقیب کرد». اما در کتاب دیگرى که در عهد قدیم بعد از اسفار پنج‌گانه آمده و سفر داوران نام دارد و حوادث مربوط به ده‌ها سال پس از موسى را نقل مى‌کند، آمده است که سبط دان (از اسباط بنى‌اسرائیل) به شهرى حمله کرده، آن را فتح کردند، و نام آن را که «لایش» بود تغییر دادند و نام «دان» را که جد خودشان و پسر یعقوب بود بر آن گذاشتند.[۲۰] سخن اسپینوزا این است که در زمان موسى شهرى به نام «دان» در آن منطقه نبوده و نام آن شهر در آن زمان «لایش» بوده است؛ بنابراین تورات پس از تغییر یافتن نام شهر، یعنی مدت‌ها پس از مرگ موسی، نوشته شده است.[۲۱]

آیا ماجرایى که در قرآن مجید آمده است مانند شهر «دان» و «لایش» است؟ نام فردى [سامری] در قرآن مجید آمده که در تورات نیامده و بعدها نام شهرى شبیه این نام در عهد قدیم آمده و نیز فرقه‌اى شبیه این نام در تاریخ پیدا شده است. آیا مى‌توان گفت که ضرورتاً «سامرى» یعنى اهل سامره؟ از لحن قرآن مجید واضح است که سامرى نام فرد بوده است. اینکه این نام در داستان تورات جایى ندارد و فردى به این نام یا هر نام دیگر در ساختن گوساله نقشى ندارد درست است. اما قبلاً گذشت که به اعتقاد مسلمانان، قرآن مجید حوادث تاریخى را از تورات و کتاب دیگرى نقل نمى‌کند و بسیارى از ماجراهایى که در هر دو کتاب نقل شده تفاوت بسیار جدى دارند؛ پس اینکه نام سامری در تورات نیامده یا داستان به‌گونة دیگرى نقل شده است هیچ اشکالى به قرآن وارد نمى‌کند. حتی اینکه در سراسر تورات نام «سامرى» دیده نمى‌شود و اساساً این نام در زبان عبری نامأنوس است نیز ضررى نمى‌زند، چون گفته شد نام‌ها در زبان‌هاى مختلف چنان تغییر مى‌کنند که هیچ شباهتى با هم ندارند؛ البته در تورات فردى اسرائیلى به نام زمرى[۲۲] وجود دارد که به خاطر فساد کشته شده است.[۲۳] برخى او را با سامرى تطبیق داده‌اند.[۲۴]

اما در همین داستانِ گوساله‌سازى نکتة مهم دیگرى وجود دارد که با بحث اصلى این نوشتار، یعنى «نگاه قرآن به خداشناسى یهود» مرتبط است. در روایت تورات از ماجراى گوساله‌پرستى، بدون تردید، مقصر اصلى شخص هارون است. موسى خودْ هارون را به رهبرى قوم گماشته و به مردم سفارش کرده است که از او اطاعت کنند و سپس به بالاى کوه رفته است. هارون به جای هدایت مردم، به درخواست آنان گوساله‌ای ساخته، برای پرستش آن مذبح بنا می‌کند. حال مقصران این گناه چه کسانى هستند؟ موسى به مردم گفته است که از هارون اطاعت کنند و هارون گوساله را ساخته و مردم را به گناه کشانیده است. خداى عادل مهربان چه کسى را باید مجازات کند؟ غیر از این است که بیش از هر کس دیگری هارون باید مجازات شود؟ اما خداوند ظاهراً با هارون کارى ندارد و او مقام خود را به عنوان کاهن قوم حفظ مى‌کند و قرار است نام او به عنوان یک شخصیت برجسته در تاریخ بنى‌اسرائیل بماند؛ در عوض قوم باید سخت‌ترین مجازات را متحمل شود.[۲۵] ماجرا آن‌گونه که در تورات نقل شده درون‌ناسازگار است. اما روایت قرآنی این ماجرا این‌گونه نیست. مقصرانْ قوم و شخصى به نام سامرى هستند و آنان مجازات مى‌شوند و پیامبرى به نام هارون که براى جلوگیرى از بت‌پرستى فداکارى کرده نزد خداوند اجر و پاداش خود را دارد. پس مهم‌تر از نام «سامرى» ــ که همان‌طور که گذشت چندان مشکلى ایجاد نمی‌کند ــ سازگارى درونى داستان در دو کتاب و حفظ عدالت خدا، به عنوان اساس دین، است.

پایان قسمت اول - با تشکر از گروه پژوهشگران جوان






تاريخ : چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان



وقتی که ما 30 سال بعد می فهمیم که عکس های مسجدالاقصی غریب تر از آن مسجد معروف است و 30 سال حتی ما که چشمانمان به غربت فلسطین و آوارگانش دوخته شده بود، متوجه سانسور عکس های بیت المقدس نشده ایم، از دیگرانی که شکار تبلیغات جهانی اند، چه انتظاری باید داشت.

 

 

  قدس و آزادی اش مهم است . علت های گذشته را کنار بگذاریم. سند افتخارآمیز یک حوزه تمدنی که بشریت امروز ریشه های فرهنگی اش را از آن می گیرد، در دستگاه خورد کن صهیونیزم دارد محو می شود. حوزه تمدنی ادیان ابراهیمی. جایگاه اولین ریشه های توحید. زادگاه مسیح و قبله ای که در 1400 سال پیش آن قدر مقدس بود که قبله اول نماز ما باشد .

 اکثریت آوارگان فلسطین فارغ التحصیلان باهوش دانشگاه های جهان هستند . آنها اگر به وطنشان برگردند، می توانند در کوتاه مدتی کشوری بسازند که تمام تکنولوژی های وارداتی اسرائیل را  بچه گانه جلوه دهند . آنها کسانی هستند که هنوز نپذیرفته اند که بی وطن شده اند .

 فلسطین و مسجد الاقصایش  جهت تاریخی بشر و تمدن امروز است. کشوری که در غیاب ملتش نامش عوض می شود. ملتی که در غیاب سرزمینش باید حس بی پناهی را در تمام لحظه های حیاتش تجربه کند. همه این ماجراها در جلوی چشم ما اتفاق افتاد . در جلوی قیام و قعود ما یک مسجد را دزدیدند . در میان صف های نماز ما یک ملت را جابه جا کردند . شاید راز روز قدس هم در همین باشد . باید نماز دیگر خواند و غیبت مسجد و نمازگزار همراه دیروزمان را فریاد کنیم . این نمازها به جهت جبران کسالت های ایمانی همه ماست.

 ما درگیر ماجرا نبودیم . اما مسوولیت از زمان وقوف بر امری این چنین آغاز می شود. یک ملت و یک مسجد و یک دیار قدسی را در روز روشن دزدیده اند . در فکر راضی کردن وجدان دزدان نباشیم . اعراب 50 سال در فکر راضی کردن وجدان بیمار صهیونیست ها بودند . اما جهت تاریخ از زمانی عوض شد که یک بچه فلسطینی  احساس اسارت را فهمید و با سنگ، راه حل های سازشکارانه را هدف گرفت . اگر در آن روز که صف ها را جدا می کردند ما نبودیم، اگر سنگمان هنوز به شیشه مات صهیونیست ها نرسیده است، باید یک روز را برای فریادمان انتخاب می کردیم. روز قدس آن روز است. روزی که ما شرف را انتخاب کردیم و از شرافت یک قبله دفاع می کنیم .

 با تشکر از گروه پژوهشگران جوان

 





تاريخ : چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

 

این عکس در در روزنامه ها و سایتهای رژیم صهیونیستی منتشر شده است و اخباری مرتبط با آن موجود است که به صراحت گفته اند در تاریخ 25 مارس هیکل سلیمان بر مکان مسجد الاقصی قرار خواهد گرفت و زلزله ای در تاریخ بین 16 تا 24 مارس پیش بینی کرده اند که موجب تخریب مسجد الاقصی خواهد شد. هیکل سلیمان نیز از سالها پیش توسط گروههای تندرو یهودی صهیونیست ساخته شده است و تنها منتظر تخریب مسجد الاقصی هستند تا ان را به مکان مسجدمنتقل نمایند.

 

 

 

http://alaqsa-online.com/ar/modules/myfiles/files/1_1264665553.jpg

توضیح: این عکس در در روزنامه ها و سایتهای رژیم صهیونیستی منتشر شده است و اخباری مرتبط با آن موجود است که به صراحت گفته اند در تاریخ 25 مارس هیکل سلیمان بر مکان مسجد الاقصی قرار خواهد گرفت و زلزله ای در تاریخ بین 16 تا 24 مارس پیش بینی کرده اند که موجب تخریب مسجد الاقصی خواهد شد. هیکل سلیمان نیز از سالها پیش توسط گروههای تندرو یهودی صهیونیست ساخته شده است و تنها منتظر تخریب مسجد الاقصی هستند تا ان را به مکان مسجدمنتقل نمایند. ماکتهای ساخته شده هیکل در موزه های مختلف در سرزمینهای اشغالی موجود است و در موزه ای در مقابل مسجد الاقصی نیز این ماکت وجود دارد و هیکل اصلی نیز ساخته شده و تنها انتقال آن به مکان مسجد الاقصی باقی مانده است.

برای دیدن تصاویر بیشتر به ادامه مطلب توجه کنید:

06.jpg

به عبارت پشت کامیون توجه کنید: "سنگ بنای معبد سوم " The cornerstone of the third Temple"

 

اولین شمعدان ساخته شده از طلا که در " معهد جبل هیکل" در چند متری مسجد الاقصی نگهداری می شود و روزانه هزاران یهودی از این موزه بازدید می کنند تا در جریان فعالیتهای انجام شده برای ساخت هیکل قرار بگیرند . بنابر ادعای صهیونیستها معبد هیکل در 2000 سال قبل برای بار دوم خراب شد و مکان آن را مسجد الاقصی می دانند و تلاش زیادی برای تخریب مسجد الاقصی و ساخت مجدد هیکل دارند

 

isrel32.jpg

ظرفهای مخصوص اجرای مراسم تطهیر

 

isrel34.jpg

خنجر ساخته شده از طلا و نقره برای ذبح گاو سرخ رنگ بنام " ملودی"

 

isrel35.jpg

تصویر از مذبح " محل ذبح گاو سرخ رنگ " و بوقهای نقره که در مراسم مختلف از آن استفاده می شود.

isrel36.jpg

  با تشکر از گروه پژوهشگران جوان

 





تاريخ : چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

به نظر شما این دو بهم مربوط نیستند:

THE TWO TOWERS به معنای دو برج است.



 با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

پیش بینی حوادث 11 سپتامبر در قرآن:



حادثه فرو ریختن دو ساختمان مرکز اقتصادی امریکا که از بزرگترین ساختمان های جهان بودند توسط قران کریم در 1400 سال قبل پیش بینی شده است.

این پیش بینی مربوط به کلمه ای است به نام (جرف هار) که هم اکنون به تفسیر آن می پردازیم:

ماه نهم میلادی ماه سپتامبر است و  این کلمه نیز در سوره نهم قران کریم قرار دارد.(سوره توبه)

همانطور که میدانید این 2 ساختمان 109  طبقه بوده اند و این کلمه در ایه 109 سوره توبه قرار دارد.

این سوره در جزء 11 قرآن قراردارد واین اتفاق در روز یازدهم سپتامبر انجام گرفته است.

این اتفاق در سال 2001 میلادی به وقوع پیوست و این کلمه نیز کلمه 2001 قران است.

این اعداد و ارقام را یک جوان ایرانی در امریکا کشف کرده است.
و این هم ترجمه ایه :
 
آیا آنکه بنای خویش بر پرهیزگاری خدا و رضای او پایه نهاده  بهتر است یا آن کسی که بنای خویش بر لب پرتگاه نهاده که فروریختنی است.

و همچنین در ایه 110 امده که : و ساختمانی را که بنا کرده اند همواره مایه اضطراب دلهای ایشان است تا وقتی که دلهایشان پاره پاره شود وخداوند دانا و حکیم است.





تاريخ : چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان

بعد از این همه گمانه زنی و بحث در مورد سال 2012 حالا ناسا هم تصمیم گرفته تا با این دروغ و ادعای پوچ بجنگند. آقای دون یومانس مدیر دفتر اجرام مجاور زمین ناسا یک فلم ویدیویی و یک مقاله ارایه نموده که حاوی واقعیت های علمی در مورد اتفاقات آسمانی سال 2012 می باشد.
آقای یومانس با این کار خود توضیح میدهد که در سال 2012 هیچ اتفاقی نمی افتد. حالا ما هم خوشحالیم که این مقاله را جزو مطالب علمی برای رد پیش گویی های شوم سال 2012 برای شما ارایه میدهیم.

آقای دون یومانس پژوهشگر ارشد علمی ناسا


مصاحبه آقای یومانس را در یوتوپببینید


ماه و زمین از نظر سفینه فضایی گالیله در 16 دسمبر 1992، یعنی 8 روز بعد از رویارویی این سفینه با زمان. در آن زمان سفینه فضایی گالیله از فاصله حدود 6.2 میلیون کیلومتر به عقب نگاه کرد تا این تصویر زیبا را از ماه در مدار زمین بگیرد. تصویر از ناسا.
ظاهرأ در پایان سال 2012 علاقمندی خاصی به اجرام آسمانی، موقعیت و مدار آنها وجود دارد. من هم مثل شما علاقمند کتاب یا فلم خوبی در مورد اتفاقات فضایی اما فلم یا برنامه های تلویزیونی در مورد سال 2012 اساس علمی ندارد. حتی خبر های تقلبی و دروغ به نقل از ناسا نشر شده که گویا در سال 2012 یک اتفاق فضایی رخ میدهد و این اتفاق واقعیت علمی دارد.



نیبیرو نام یک سیاره تخیلی است که در مسیر برخورد با زمین قرار دارد، اما به سادگی می گویم که چنین چیزی اصلأ وجود ندارد. هیچ شواهد معتبری بخصوص هیچگاه تلسکوپی یا دیگر ابزار نجومی وجود چنین جسمی را ندیده و وجود آن را رد می کند. حتی هیچ شواهدی دال بر اثرات گرانشی یا جاذبه ایی این جسم بر هیچ یک از اعضای منظومه شمسی ما دیده نشده.
بناء هیچ پیشگویی معتبری برای اتفاقات نجومی در سال 2012 میلادی وجود ندارد. فعالیت خورشید همیشه بصورت یک دوره 11 ساله بوده که دوره بعدی اوج فعالیت های خورشیدی بین سالهای 2010 تا 2012 می باشد. اما زمین بطور منظم این دوره های افزایش فعالیت خورشیدی را بدون هیچگونه اثرات قابل نگرانی تجربه نموده. میدان مغناطیسی زمین به مثابه یک سپر خوب ذرات شارژ دار خورشید را همیشه دفع میکند. اما بر اساس یک دوره زمانی حدود 400 هزار ساله این قطب ها جابجا می شوند. ولی هیچ شواهدی بر تکرار این گونه جابجایی در سال 2012 وجود ندارد. حتی اگر قرار باشد این جابجایی چند صد هزار ساله میدان های قطبی آغاز شود، هیچگاه بر گردش زمین و یا بر جهت گردش محور زمین تأثیر نمی گذارد و چنین تغییر و جابجایی فقط در توان رستم دستان یا همان سوپر من فلم های تخیلی است که زمین را از جا می کند.
یگانه کشش گرانشی یا جاذبه ایی مهمی را که زمین تا هنوز تجربه کرده و همیشه تحت تأثیر آن قرار دارد، نیروی جذر و مد میان زمین و ماه است. در چند دهه آینده هم هیچگونه هم خط شدن میان سیارات پیش بینی نشده و زمین هم در سال 2012 از میان صفحه کهکشانی عبور نمی کند. در ضمن حتی اگر این گونه هم خط شدن اتفاق بی افتد، اثرات آن بر زمین بسیار کم و قابل چشم پوشی است. هر ماه دسمبر زمین و خورشید تقریبأ با مرکز کهکشان راه شیری هم خط میشوند، اما این یک اتفاق سالانه است و هیچ پیامدی هم به دنبال ندارد.
بنابرین پیش بینی تغییرات شوم یا سرنوشت مرگباری برای زمین در 21 دسمبر 2012 میلادی همه دروغ و بی اساس می باشد. در قرن های گذشته هم بار ها سرنوشت شومی برای زمین پیش بینی شده بود. خوانندگان این مقاله کاش همه فلم های دانشمند مهم نجومی آقای کارل ساگان را دیده بودند. اما برای کسانی که با کار های آقای سگان آشنا نیستند  می گویم که آقای ساگان چندین سال قبل گفته بود " ادعا های بزرگ و خارق العاده نیازمند شواهد خارق العاده اند" و باور چنین سرنوشت شوم برای زمین در سه سال بعد دور از تصور است. از سوی دیگر اگر قرار باشد چنین اتفاقی بی افتد چرا جهانیان بی تفاوت نشسته اند.
کسانی که ادعای چنین اتفاقات شوم و جدی را برای 21 دسمبر 2012 می کنند، باید ثبوت ادعای خود را هم برای مردم پیش کش کنند. کجاست شواهد این اشخاص؟ دانش این افراد برای این ادعا بر مبنای چیست؟
در واقع این افراد هیچ ثبوتی در دست ندارند و تمام ادعا ها، پیش بینی یا هر گونه اسراری که در قالب کتب، فلم های مستند و یا مقالات انترنتی در این مورد نمی تواند هیچ واقعیتی را تغییر دهد. در اخیر می گویم که هیچ ثبوت معتبری برای این ادعا ها وجود ندارد و نمی تواند هیچگونه اتفاق غیر طبیعی را برای دسمبر 2012 را ثابت بسازد.

 با تشکر از گروه پژوهشگران جوان





تاريخ : چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط گروه پژوهشگران جوان
آخرین مطالب