دايرة المعارف منتشر شدة جريانهاي فرقهاي، در اين فهرست به طور رسمي، قريب به 2000 فرقه را برميشمرد. فرقههاي نوظهور كه در غرب با اسم «ميكستر» (مخلوط كننده)، شناخته ميشوند، دست به پلوراليسم وحشتناكي زدند تا اين گمان به وجود بيايد كه راه دستيابي به معنويّت، دين و آسمان، تنها اسلام و اديان ابراهيمي شرقي نيستند.
فرقهها، چه آن گروه كه داراي سابقهاي كهن هستند چه گروه نوظهور آنها، همگي نحلهاند. نِحَلْة به معني دعوي، كيش و مذهبي غيرالهي و غيرآسماني، در برابر ملّت به معني دين آسماني و وحياني است. همواره كلمات «ملل» و «نِحل» كنار هم آمدهاند. هر زمان ملّت و ديني الهي براي هدايت آمده، نِحله و مدّعي دروغيني نيز قد كشيده و خودي نموده است.
مدّعيانِ لاف زن، اهوا و آراي شركآلود را در اصول عقايد و دستور كار خود وارد ساختهاند تا خلق عالم را در مسير هواجس و هوسها رهزني كنند. از همين رو، سابقة نحلهها و فرقهها به درازاي سابقة اديان و ملل آسماني است. آنها در ميان عموم اقوام نيز سابقه داشته و هم اكنون نيز به صورتهاي مختلف جريان دارند.
در جهان اسلام، از اوّلين سالهاي بعثت نبيّاكرم(ص)، التقاط و امتزاج آرا و اهوا، موجد نحلهها شدند. كتاب «ملل و نحل» مرحوم شهرستاني، فهرستي طولاني از اين مجموعه كه بيشترين آنها متعلّق به دوران گذشتهاند، (521 ق.) ارائه كرده است.
ابوالفتح محمّد بن عبدالكريم شهرستاني، در زمان سلطان سنجر و به سال 548 ق. ـ حدود نه قرن پيش ـ فوت كرد. همچنان كه گفته شد، او در مجموعة دو جلدي «الملل و النحل» كه به فارسي به اسم «توضيح الملل» منتشر شده، فهرستي طولاني از عموم اديان و فرقهها را كه صدها مورد را شامل ميشود و در عصر او شناخته شده بود، ارائه كرده است.
پس از شهرستاني؛ يعني از قرن ششم هجري تا دوران معاصر، صدها و هزاران فرقة ديگر به اين مجموعه افزوده شده است. به قول شاعر:
جنگ هفتاد و دو ملّت همه را عذر بنه
چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند
در دوران معاصر؛ يعني از قرن دوازدهم هجري تا عصر ما، در دو نقطه عطف مهم، از خانة سياه استعمارگران، به ويژه از سوي «انگلستان»، فرقهها و نحلههاي فراواني ايجاد و در دامان جوامع شرقي و غربي رها شدند تا هر لحظه بر ميزان تفرّق و تشتّت مستضعفان افزوده شود و مجال اتّحاد و اتّفاق آنان بيش از پيش گرفته شود. ترديدي نيست كه آنان، در ميان اين رودخانة گِلآلود فرهنگي و اجتماعي، ماهي دلخواه خود را صيد كردهاند.
تصوّر بيخصم زيستن
«سون وو» كه در «ايران» او را با نام «سون تزو» مي شناسند و در زمرة يكي از قديميترين استراتژيستهاي نظامي دوران كهن و در خدمت امپراتوران «چين» بوده در يكي از آثار خود با نام «هنر جنگ»1 مينويسد:
در مسائل نظامي، اين مطلب يكي از اصول است كه فرض را بر نيامدن دشمن نبايد گذاشت؛ بلكه بايد دربارة سرعت مقابله با وي انديشه كرد.
همچنين نبايد فكر كرد كه دشمن حمله نميكند؛ بلكه بايد درصدد شكست ناپذير كردن خود بود.
او براي ضربه زدن به دشمن و اميران و فرماندهان كشور در حال نبرد، طرحها و نقشههاي شگفتي را به عنوان مجموعهاي از «استراتژيهاي ضربه زدن» مطرح ميكند. برخي از سر فصلهاي اين استراتژيها عبارتند از:
1. گاه از اطراف آنها عقلا و اشخاص صاحب فضيلت را دور كنيد تا مشاور نداشته باشند؛
2. خائناني را به كشورش بفرستيد تا بنيان ادارة وي را بركنند؛
3. به كمك فريبكاريهاي مزوّرانه، وزيران را از حكّام جدا كنيد؛
4. پيشهوران زبردست را به كشورش گسيل داريد تا مردم را به اسراف تشويق كنند؛
5. موسيقيدانان و رقّاصان گستاخ و بيعفّت به وي دهيد تا عادات آنها را دگرگون سازند؛
6. زنان زيبا به وي بدهيد تا عقل از سر آنها به در رود و ... .
پوشيده نيست كه همة اين خطوط استراتژيك، طيّ سالهاي اخير در مورد كشورهاي اسلامي و به قصد ضربه زدن به نظامهاي سياسي مردمي و از جمله ايران اسلامي به كار گرفته شدهاند. هر يك از اين خطوط به تنهايي، جبههاي را فراروي ما ميگشايد و بخشي از حيات سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي ما را هدف قرار ميدهد تا زماني كه به تدريج، امكان «فروپاشي از درون» يا تضعيف همة قوا حاصل و بيهزينهاي جدّي، قلّهاي و كشوري فتح شود.
تأسيس و تقويت فرقهها و گسيل جريانهاي فرقهاي در كشورهاي اسلامي، همچون ايران، يكي از مهمترين حيلهها و حربههاي استعمار براي ضربه زدن به اتّحاد و اتّفاق مردم بوده و هست.
چنان كه گفته شد و بنا به روايت كتاب الملل و النحل از صدر اسلام، نحلهها و فرقههاي بسياري در اقصا نقاط جهان اسلام پا گرفتند. عموم اين فرقهها، به عنوان جريانهايي مذهبي و اجتماعي در جامعة اسلامي قابل شناسايياند و با رويكردي داخلي به جغرافياي فرهنگي مشرق اسلامي، راه خود را پيميگيرند. اين جريانها حاصل و محصول:
1. عدول از صراط مستقيم مطرح شده از سوي كتاب الله و آل الله (عترت رسول ختمي مرتبت(ص))؛
2. غفلت دانسته يا جاهلانه دربارة مبادي و منابع اصول ديني؛
3. اختلاط و التقاط آموزهها؛
4. و بالأخره تعصّبها و خودخواهيهاي حزبي و قبيلهاي هستند.
اين جريان پيامدهاي گوناگوني داشته كه گفتوگو و تشريح آن از حوصلة اين مقاله خارج است.
در نقطه عطف مهمّ ديگري، طيّ قرون 12 و 13 ق. مرزهاي خاكي و فرهنگي شرق اسلامي توسط استعمارگران درنورديده شد. مطالعة مراكز مطالعاتي مسيحي دربارة اسلام و مسلمانان و آگاهي مستشرقان از بسياري از ظرفيتها و نقطه ضعفها انگيزهاي شد تا استعمارگران؛
ـ پشيمان كردن مسلمانان و مشرق زمينيان از همة كينورزيهايشان عليه غرب؛
ـ درگير كردن همة قواي موجود در اين منطقه با هم؛
ـ تأسيس فرقههاي جديد؛
ـ و تقويت نقاط گسل ميان مذاهب و فرق را در دستور كار خود قرار دهند.
آنها به خوبي ميدانستند كه در شرق اسلامي، ظرفيت لازم براي سر بر آوردن يك جريان بزرگ سياسي و اجتماعي ديني وجود دارد. تجربة امپراتوري عثماني و سالها تلاش و مبارزة غرب براي از هم پاشيدن اين امپراتوري مسلمان، كافي بوده است كه غرب تلاش نمايد تا براي هميشه زمينههاي مجتمع شدن قواي مسلمانان را حول مذهب و رهبري مذهبي و ديني از بين ببرد.
صليبيها بر اين باور بودند:
اگر مسلمانان در يك امپراتوري اسلامي متّحد شوند، خطر بزرگي خواهند بود يا ممكن است نعمتي براي جهان باشند، آنها تا زماني كه متفرّق هستند و با يكديگر سازگاري ندارند، بدون وزن و اثر هستند و از آيندة آنان نبايد هراس داشته باشيم.2
با اين رويكرد، آنها همة همّ خود را مصروف در هم شكستن اتّحاد مسلمانان، نفوذ در ميان آنان و فاسد كردن مناسبات و معاملاتشان كردند.
تاريخ دسيسة غرب صليبي و متّحد صهيونيست آن، عليه اسلام و مسلمانان، دفتر قطوري است كه متأسّفانه از چشم مسلمانان دور مانده. برخي از عناوين اين دفتر عبارتند از:
- ايجاد تفرقه و نزاع مذهبي؛
جاسوسان انگليسي، طيّ دو قرن گذشته نقش مهمّي در ايجاد جنگهاي فرقهاي داشتهاند.
- ترويج فرهنگ غربي از راههاي مختلف؛
راهاندازي مدارس و نشر تعاليم اروپايي ميان مسلمانان، جلوه دادن شيوة زندگي اروپايي به وسيلة آثار سينمايي، ترجمة كتب، نشريات، روزنامهها و اعطاي بورسيه به دانشجويان مسلمان، تنها بخش كوچكي از اين جريان را به خود اختصاص ميدهد.
- ترويج مفاسد اخلاقي از طريق اشاعة قمار، شرب خمر و ... ؛
كاردينال لافيگري، يكي از مبلّغان مسيحي اعتراف ميكند كه اسلام، محكمترين ديني است كه زير بار اسارت نميرود و آرزو ميكند كه روزي، همة مسلمانان، مسيحي شوند.3
- حمله به اسلام و شخصيّتهاي ديني و مذهبي مسلمانان به ويژه حضرت ختمي مرتبت، محمّد بن عبدالله(ص)؛
وارونه جلوه دادن حقايق ديني اسلام و سيره و سنّت مسلمانان نزد ساكنان غرب، كشتار خاموش علما و سخنوران مسلمان به انحاي مختلف و ... تنها نمونههاي بارزي از اين توطئة كثيف عليه جهان اسلام بوده است.
- راهاندازي فرقة وهّابيت در قطب و مركز سكونت اهل سنّت؛
- تأسيس فرقة بهائيّت در قطب و مركز سكونت شيعيان؛
تأسيس فرقة وهّابيت در كشور «عربستان»، در نيمة اوّل 12 ق. و در كنار آن راهاندازي فرقة بهائيّت در ايران، در نيمة دوم قرن 13 ق. نطفة بزرگترين اختلاف و درگيري و در نتيجه منفذ مجراي تخلية همة قواي مسلمانان منطقه را در خود داشت.
در «شبه قارة هند» نيز در نيمة اوّل قرن 13ق. فرقة شيخيه پا به عرصه نهاد.
اين جريان مرهون عواملي، چون دسيسة استعمارگران از يك سو و خودفروختگي، جهالت و خيانت عوامل مسلمان از ديگر سو بود. اين دو، از بيخبري و غفلت جماعتي از مسلمانان مستضعف نيز حدّاكثر بهرهبرداري را كردند.
اين سه انحراف فرقهاي بزرگ در درون اين جغرافياي اسلامي اتّفاق افتاد؛ ليكن به دليل داشتن خاستگاه و رويكردي خارجي، امكان بسياري براي نابودي فرهنگي و مذهبي اين منطقه و در پي آن ثروتهاي مادّي مردم به همراه داشت.
اين سه جريان اصلي و انحرافي را با مشخّصات عمومي زير ميتوان شناسايي كرد:
1. رويكرد بخشي از اصول آنها به آموزههاي ديني و مذهبي؛
2. گرايش سياسي به جريانات استعماري؛
3. تأكيد و اصرار بر انديشة جدايي دين از سياست؛
4. رويكرد تفرقهافكنانه در جامعة اسلامي؛
5. توسّل به سلاح شبههافكني و ايجاد ترديد، به قصد خارج كردن رقيب از ميدان؛ البتّه به نفع استعمار.
شرح عملكرد و تأثير مستقيم و غيرمستقيم اين سه جريان فرقهاي، طيّ حدود دو قرن اخير، دفتر بزرگي است كه در اين صفحات نميگنجد؛ ليكن ميتوان به استناد همة آنچه كه گذشته و اسناد آن موجود است، نتيجه گرفت كه اينان نقش عمدهاي را در نتايج زير ايفا نمودهاند:
1. سلب حيثيّت معنوي از آموزههاي ديني؛
2. ايجاد رخنه در صفوف مسلمانان؛
3. نابود كردن بسياري از فرصتها؛
4. گشوده شدن بيش از پيش دستهاي استعمار بر حيات مادّي و معنوي جهان اسلام؛
5. منفعل ساختن جهان اسلام در وقت مواجهه با غرب استعماري، در مجامع جهاني و نقاط عطف مهم؛
6. درگير كردن جوانان به آلودگيهاي اخلاقي، افيونها و ...؛
7. ايفاي نقش ستون پنجم و جاسوسي براي عوامل داخلي استعمار و سازمانهاي اطّلاعاتي بيگانه؛
8. شناسايي اشخاص حقيقي و حقوقي مجاهد و مبارز بر ضدّ يهود، صهيونيسم و غرب و معرفي آنان به دشمنان اسلام؛
9. ايجاد بلوا و جنجال رسانهاي و تبليغاتي عليه اسلام و مسلمانان و تضعيف قواي مسلمانان؛
10. همراه شدن با استعمارگران در حمله به كشورهاي اسلامي؛
11. ستيز با رويكردهاي فعّال فرهنگي و مذهبي مستقلّ جهان اسلام و زمينهسازي براي عمل استعمارگران در شرق اسلامي؛
12. مقاومت در برابر احياگري ديني مسلمانان در جهان معاصر.
اين جريانات در پيوند با كانونهاي فساد، به زودي تبديل به آلت دست استعمار و يهود در منطقة خود شدند.
بر همگان مكشوف است كه مركز اصلي بهائيّت در «فلسطين» اشغالي (حيفا و عكا)، در حالي پابرجا، آباد و در امان است كه صاحبان اصلي فلسطين، مجال نفس كشيدن را در اين منطقه ندارند.
كدامين جريان مذهبي يا قدرت سياسي ميتوانست تمامي امكان و ابنية اسلامي مستقر در «حجاز» را از صفحة زمين محو كند؛ چنانكه وهّابيون با تمام قدرت مرتكب آن شدند؟ به همان سان كه همين جريان، از اوّلين روزهاي حضور متّفقين غربي؛ يعني ائتلاف صليب و صهيون در «عراق»، همة نيروي خود را براي كشتار مسلمانان و مردم آسيب ديده در كار وارد كرده و حتّي يك گلوله به سوي نيروهاي شيطاني «آمريكا» و «انگليس» پرتاب نكردند.
طيّ سه دهة اخير، درست در شرايطي كه غرب، افول و پايان تاريخ خود را به تجربه نشست، جمع كثيري از مستضعفان غربي در پي كشف راه رهايي، دست به دامان اسلام زدند و به اعتراف آمار، اسلام رقم اوّل رشد را در ميان همة فرق و مذاهب در جهان به دست آورد، جريان سوم فرقهسازي سر بر آورد. اين جريان نوپا كه از ميان مجامع مخفي ماسوني و سازمانهاي امنيّتي ائتلاف صليب و صهيون (موساد، سيا و ام. آي. سيكس) سر برآورد، با استفاده از شرايط تاريخي ايجاد شده4 و همة امكانات مالي، امنيّتي و اجتماعي غرب، در يك فهرست طولاني، حدود 4000 عنوان فرقه را به خود اختصاص داده است.
دايرة المعارف منتشر شدة جريانهاي فرقهاي، در اين فهرست به طور رسمي، قريب به 2000 فرقه را برميشمرد. فرقههاي نوظهور كه در غرب با اسم «ميكستر» (مخلوط كننده)، شناخته ميشوند، دست به پلوراليسم وحشتناكي زدند تا اين گمان به وجود بيايد كه راه دستيابي به معنويّت، دين و آسمان، تنها اسلام و اديان ابراهيمي شرقي نيستند.
اين فرقهها با اختلاط و امتزاج آموزههاي بيبنياد برهمنان هندويي، سرخپوستان آمريكاي لاتين، نحلههاي مسيحي، آموزههاي كابالايي يهودي و تجربههاي فرادرماني كه به صدها شاخه تقسيم شدهاند، بشر مبتلاي غربي و ساكنان خودباختة شرقي را مواجه با گسترة بزرگي از جريانات فرقهاي شبه مذهبي و شبه عرفاني كردند.
به جز همّت شيطانيِ جريانات ذكر شدة ضدّ اسلام و ضدّ انسان، عوامل ديگري زمينههاي كارگر افتادن دسيسهها را فراهم آوردند كه مهمترين آنها عبارتند از:
1. خستگي انسان غربي از ازدحام تكنيك، تكنولوژي و زندگي كسالتبار مدرن قرن بيستم؛
2. غيبت آموزههاي اصيل ديني اسلامي در سطحي وسيع و در صحنة حيات اجتماعي انسان معاصر؛
3. تجربة پايان تاريخ غربي و به صدا در آمدن زنگ اين تاريخ كهنه به نام دين و به نام خدا؛
4. تلاش سران مجامع مخفي و گردانندگان جهان و غرب براي پاسخگويي به طلب و تشنگي طبيعي مستضعفان غربي جوياي دين و معنويّت از طريق سراب فرقههاي شبه مذهبي؛
5. تلاش غرب براي مقابله با اسلام و خيزشهاي مذهبي دوران معاصر؛
6. تلاش غرب براي استمرار دورة فاعليّت فرهنگي و تمدّني خود در عصر افول و سقوط.
نبايد از نظر دور داشت كه دلّالگي شيطان براي بسط جداييها و چنددستگيها ميان ابناي بشر، نقش عمدهاي در اين ماجرا داشته است.
درست در همين شرايط، فرقههاي نخنما و خاموش دورة دوم نيز مجال حركت و تلاش را براي خود فراهم ديده و دست در كار وارد كردند و با تجمّع قوا و متشكّل كردن نيروها، همدوش با فرقههاي نوظهور، به جان مستضعفان جهان افتادند.
بر هيچ كس پوشيده نيست كه فرقههايي، همچون اسماعيليه، صوفيه، قاديانيه و حتّي بهائيّت كه در اثر موج بزرگ خيزش اسلامي در ايران در سايه و كنجي خزيده بودند و حتّي هيچ مجالي براي گفتوگو و عرض اندام نيز در خود سراغ نداشتند، سرويسهاي امنيّتي غرب و با شناسايي قبلي، امكان جان گرفتن دوباره و حضور در مجامع بينالمللي را به دست آورند. به اين ترتيب دسيسههاي غرب به آنها حياتي دوباره بخشيد.
جريانات فرقهاي نوظهور و شبه مذهبي را با مشخّصات زير ميتوان شناسايي كرد:
1. سكوت و انفعال در برابر غرب، استكبار و ظلم مستكبران صليبي و صهيوني؛
2. فقدان تكليف، شريعت و تعهّدات قابل قبول و تعريف عقل و شرع؛
3. فقدان طرحي قابل دفاع براي آينده و جايگزين مناسبات بحرانزدة كنوني؛
4. دامن زننده به پلوراليسم مذهبي؛
5. تكيه كننده بر حيات فردي و نحلهاي؛
6. تساهل و تسامح در مناسبات فردي و جمعي زنان و مردان؛
7. شكستن مرزهاي حلّيت و حرمت در خورد، خوراك و روابط مردان و زنان؛
8. آلودگي به درجات مختلف از شرك، نفاق و حتّي كفر (ثنويّت، تثليث، ضدّ خدايي، شيطانپرستي)؛
9. ارتباط پنهان با مجامع ماسوني و صهيوني؛
10. فقدان نظام جامع عقيدتي، اخلاقي و عملي، متناسب با نيازهاي مادّي و فرهنگي انسانها؛
11. ابتلابه افراط و تفريط در آموزهها؛
12. همسويي با خاستگاه و اهداف غرب و صهيونيسم بين الملل.
به كارگيري ابزار نوين رسانهاي (راديو، تلويزيون، ماهواره و اينترنت) و محصولات جديد سمعي و بصري (لوحهاي فشرده) با استفاده از سرمايههاي حاميان صليبي و صهيوني و سرريز اين جريانات فرقهاي، اين امكان را فراهم آورد كه تيراژ و شمارگان بيسابقه، در ميان عموم مردم ساكن شرق اسلامي به گردش درآيد.
توزيع رايگان آثار و منشورات، تأسيس هزاران سايت بر روي شبكة جهاني اينترنت، راهاندازي شبكههاي اجتماعي، كليساهاي تلويزيوني و خانگي و تشكيل محافل در خانهها و ... بر سرعت دامن گستردن اين جريانات افزوده است.
طيّ سي سال اخير، سازمانها و نهادهاي رسمي فرهنگي در كشور، به دلايل مختلف قادر به رديابي و شناسايي خطرهاي تهديدكنندة فرهنگي نبودند؛ بلكه نقش بازدارنده و منفي نيز در اين ميدان ايفا كردهاند.
به دليل ابتلاي اين سازمانها و نهادهاي دولتي وابسته به رديف بودجة رسمي كشوري به:
1. نظام بروكراتيك اداري؛
2. مديريّت حزبي و قبيلهاي با عمر كوتاه فصلي؛
3. كارشناسان حقوق بگير و فاقد اطّلاعات و تجربه؛
4. فقدان انگيزه و درد؛
5. فقدان استراتژي كلان فرهنگ و سياست فرهنگي مدوّن؛
6. عوامل نفوذي بيگانه و جاسوس در لباس عوامل خودي؛
7. مصونيّت ويژه در برابر هر گونه نقد و پرسش خبرگان و خبرنگاران،
آنها قادر به رصد وقايع و جريانات و جبران خسارات نبودند و در اين ميان، گاه خود مبدّل به عامل توسعه و نشر آموزههاي مشكوك و مردود نيز شدند؛ چنان كه طيّ سالهاي اخير، آثار مكتوب جريانات فرقهاي نوظهور از مجاري رسمي گذر كرده و با طيّ مراتب، امكان حضور در شهر و كوي و برزن را يافتهاند.
به جرئت ميتوان اعلام داشت: بيش از يكصد ميليون نسخه از اين آثار در ايران توزيع شده است.
ملاحظات سياسي و درگيريهاي حزبي و گروهي داخلي نيز در غفلت از اين ماجرا و اخذ تصميم بهموقع و قاطع بيتأثير نبوده است. حسب آنچه رخ داده، امروزه در ميان مردم و به ويژه نسل جوان، بسياري از حسّاسيتها و غيرتورزيهاي ديني و ملّي كمرنگ شده و جاي خود را به نوعي تساهل و تسامح بخشيده است؛ بخش بزرگي از سنّتهاي پسنديده، ضعيف و كمرنگ شده و زشتي انجام برخي از رفتارها و بديها از بين رفته است.
ابتلا به خورد، خفت، شهوت، دوري گزيدن از ازدواج و قبول مسئوليّت خانوادگي، افزايش طلاق و گسست پيوندهاي خانوادگي، تنها بخشي از عوارض اين رويدادها هستند.
آنچه رخ داده، خواست عوامل بيگانه و ائتلاف صليب و صهيون است. مشكل ما اينجاست كه:
1. از دشمن و دشمني ورزيدن بيوقفهاش غفلت ميورزيم؛
2. بدون ملاحظة تاريخ گذشته، با نوعي سادهلوحي، رويدادها را بريده و نقطهاي مطالعه ميكنيم و از شناسايي جرياني پرهيز داريم؛
3. مجال پرسش و نقد را به عموم نهادها، سازمانها محدود كرده و به اشخاص حقوقي مصونيّت بيش از اندازه بخشيدهايم؛
4. مناصب و پستها را نه بر اساس لياقت و ضرورت، بلكه بر اساس تمايلات حزبي و قبيلهاي، بين اشخاص تقسيم كردهايم؛
5. از شنيدن آمار و اطّلاعات واقعي پرهيز ميكنيم و به تملّقگويان و چاپلوسان، مجال جولان ميدهيم؛
6. از آخرالزّمان و مأموريّت الهي بنياسماعيل براي تأسيس حكومت جهاني غفلت داريم؛ به همان سان كه چشم خود را بر تمنّاي بنياسرائيل براي تأسيس امپراتوري جهاني بستهايم؛
7. از سرمايهها و امكانات بالقوّة انساني و توان فرهنگي موجود در كشور كه ميتواند ما را در گذار از اين شرايط ياري دهد، تنها به دليل سوءتفاهمها و پچپچهاي اطرافيان و نزديكان غفلت داريم.
والسّلام علي من التّبع الهدي
اسماعیل شفیعی سروستانی
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
چه کار کنم که آقا را ببینم و با ایشان صحبت کنم؟
- واقعیت این است که هیچ نسخهای نداریم که به طور حتم سبب شود آدمی در خواب یا بیداری امام زمان(عج) را ببیند و با او صحبت کند، البته اشتیاق به دیدن امام زمان(عج) بسیار خوب است و میتواند سبب خیلی از خوبیها شود، ولی باید پذیرفت که الان زمان غیبت است و جز در مواردی که مصلحت باشد، دیداری – در خواب یا بیداری – رخ نمیدهد، گر چه همیشه جای امیدواری هست، به ویژه در مکانهایی مانند جمکران که منسوب به امام زمان(عج) است؛ مهم این است که خود حضرت(عج) از ما عمل شایسته و خدایی میخواهد و از این که به وظایف الهی خود عمل کنیم، خوشحال میشود و این سبب نزدیکی بیشتر ما به آن حضرت میشود، هرچه به او نزدیکتر شویم، از وجود او بهره بیشتری خواهیم برد.
نکته مهم و قابل توجه دیگر این است که فردی به نام «احمد بن ابراهیم»، مشتاق دیدار امام زمان(عج) بود و چون در دوران غیبت صغری زندگی میکرد، به دومین نایب خاص امام زمان (محمد بن عثمان عمروی) عرض کرد: «من اشتیاق زیادی برای دیدن امام زمان دارم».
نایب خاص فرمودند: «به خاطر این شوق، خداوند به شما اجر بدهد و انشاءالله امام را ببینی، امام زمان در غیبت است. پس اصرار به دیدار نکن و با خواندن زیارتنامه متوجه ایشان شوید».
چنان که ملاحظه میکنید نایب خاص امام عصر(عج)، احمد بن ابراهیم را از اصرار به ارتباط ظاهری منع و او را به ارتباط معنوی راهنمایی میکند.
بنابراین بهتر است انسان بیشتر به دنبال ارتباط معنوی باشد و با خواندن دعاها و زیارتنامههای امام زمان (عج) متوجه ایشان شود، علاوه بر این با صدقه دادن برای سلامت امام عصر(عج) و صدقه دادن از طرف ایشان میتوانید ارتباطی نزدیکتر داشته باشید.
البته دستورهایی برای دیدار و درک دولت امام زمان(عج) نقل شده است که بیان میشود:
۱٫ امام صادق(ع) فرمودند: هرکس بعد از نماز صبح و ظهر بگوید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»، نمیمیرد تا امام زمان(عج) را درک کند.
۲٫ امام باقر(ع) میفرماید: «کسی که همه سورههای مسبّحات (سورههایی که سبّح یا یسبّح شروع میشود) را قبل از خواب بخواند، نمیمیرد تا امام عصر(عج) را درک کند و اگر بمیرد در کنار پیامبر(ص) خواهد بود.
۳٫ در روایت آمده است که هر کس این دعا را بعد از هر نماز واجب بخواند و بر آن استمرار ورزد، به قدری عمر میکند که به دیدار امام زمان(عج) مشرف شود:
«اللهم صل علی محمد وآل محمد، اللهم ان رسولک الصادق المصدق صلواتک علیه وآله قال: انک قلت: ما ترددت فی شیء أنا فاعله کترددی فی قبض روح عبدی المؤمن یکره الموت و أنا أکره مساءته، اللهم فصل علی محمد وآل محمد وعجل لاولیائک الفرج والنصر والعافیة ولا تسؤنی فی نفسی ولا فی فلان».
و به جای فلانی نام هر کس را خواست بگوید؛
۴٫ فرمود کسی که بعد از هر نماز واجب این دعا را بخواند، امام مهدی(عج) را در خواب یا بیداری میبیند:
«اَللّهُمَّ بَلِّغ مَوْلانا صَاحِبَ الزَّمان، اَیْنَما کَانَ وَ حَیْثُما کان مِنْ مَشارِقِ الاَرْضِ وَمَغارِبِها، سَهْلِها وجَبَلِها، عَنّی وَعَنْ والِدَیَّ وَعَنْ وُلْدی وَاِخْوانی اَلتَّحِیَّةَ وَالسَّلامَ عَدَدَ خَلْقِ اللهِ وَزِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَما اَحْصَاهُ کِتابُه وَاَحاطَ عِلْمُهُ اَللّهُمَّ اِنّی اُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبیحَةِ هذَا الْیَوْمَ وَمَا عِشْتُ فِیهِ مِنْ اَیّامِ حَیاتِی عَهْداً وَعَقْداً وَبَیْعَةً لَهُ فِی عُنُقی لا اَحولُ عَنْها وَلا اَزول اَللّهُمَّ اجْعَلْنی مِنْ اَنْصارِهِ وَنُصّارِهِ الذّابّینَ عَنْهُ وَالْمُمْتَثِلینَ لاَوامِرِه وَنَواهِیهِ فِی اَیّامِهِ وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ
اَللّهُمَّ فَإنْ حَالَ بَیْنی وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَی عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیاً فَأخْرِجْنی مِنْ قَبْری مُؤْتَزِراً کَفَنی، شاهِراً سَیْفی، مُجَرَّداً قَناتِی، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعِی، فِی الْحَاضِرِ وَ الْبَادِی اَللّهُمَّ اَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمِیدَةَ وَاکْحُلْ بَصَری بِنَظْرَةً مِنّی اِلَیْهِ وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ اَللّهُمَّ اشْدُدْ اَزْرَهُ وَقَوِّ ظَهْرَهُ وَطَوِّلْ عُمْرَهُ اَللّهُمَّ اعْمُرْ بِهِ بِلادَکَ وَاَحْیِ بِهِ عِبَادَک فَإنَّکَ قُلْتَ وَقَوْلُکَ الْحَقُّ ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ اَیْدِی النّاس فَأظْهِرِ اللّهُمَّ لَنَا وَلِیَّک وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمَّی بِاسْمِ رَسولِک صًلًواتُکَ عَلَیْهِ وَآلِه لا یَظْفَرَ بِشَیْءٍ مِنَ الْباطِلِ اِلّا مَزَّقَه وَیُحِقَّ اللهُ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَیُحَقِّقَهُ اَللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْاُمَّةِ بِظُهورِه اِنَّهُم یَرَوْنَهُ بَعیداً وَنَراهُ قَریباً وَصَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِه»
۵-امام صادق(ع) فرمود: هر کس سوره بنی اسرائیل را در هر شب جمعه بخواند، نمیمیرد تا امام زمان(عج) را درک کند و از اصحاب او باشد.
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
دعای فرج اصلی “الهی عظم البلاء” است.ما در “اللهم کن لولیک الفرج” از خداوند میخواهیم که امام زمان(ع) را تحت حمایت کامل خود بگیرد و او را تا رسیدن به هدف نهاییاش از هر جهت یاری کند.
به عنوان مقدمه باید یاد آور شویم که جهان هستی، بر پایه اسباب و مسببات پایه ریزی شده است؛ به گونهای که برای تحقق هر امری باید زمینهها و شرایط آن فراهم شده باشد. دعا کردن نیز در این نظام، جایگاه خاص خود قرار دارد و در کنار سایر شرایط و یکی از آنها شمرده میشود. از این رو، وظیفه هر انسان دعا کردن است؛ همان گونه که باید تلاش و کوشش نیز داشته باشد.
حقیقت دعا، اظهار عجز و فقر و نیاز به درگاه پروردگار عالم وخالق جهان است. انسان هنگام دعا، با حضرت حق ارتباط ویژه برقرار کرده و ضمن اعتراف به حقارت و کوچکی خود، عظمت باری تعالی را زنده میکند. او خود را مالک چیزی نمیداند، و در برابر خداوند، خویش را هیچ به حساب میآورد و عبودیت و بندگی اش را اظهار میدارد.
بنده هستی خود را از آن خدا و خود را محتاج درگاه او میداند و لذا سر به آستان او میگذارد. و این نمایش ارتباطی زیبا بین خدا و بنده است. در این حال، بنده نزد خدا عزت مییابد، به او نزدیک تر میشود و عنایت ویژه حق را شامل حال خود میکند. نیازش پذیرفته، حاجتش روا، و دعایش مستجاب میشود.
در این میان دعا به ساحت مقدس امام که ولی نعمت ما و واسطه فیض الهی است ـ جایگاه ویژهای دارد و وظیفه انسان دعا برای او است باید دانست تردیدی نیست که دعا، از عبادتهای بزرگ است و آثار فراوانی دارد و دعا کردن
برای سلامتی امام عصر(ع) از بهترین اقسام دعا است. درباره تاثیر دعا، از دو زاویه میتوان نگاه کرد:
الف. تاثیر دعا نسبت به امام
ب. تأثیر دعا برای دعا کننده
از نگاه اول، دعا در سلامتی حضرت، مؤثر است؛ زیرا ایشان به این جهت که انسان است و در همین عالم زندگی میکند، در معرض آفات و بلایا هست و دعا میتواند در دور کردن بلاها و مرضها از وجود عزیزش مؤثر باشد. این، با ارادهی خدا مبنی بر حیات و سلامتی امام، منافاتی ندارد؛ زیرا که ارادهی خدا از طریق اسباب اعمال میشود و دعا از مهمترین وسیلهها و سببها برای جریان اراده خدا در زندگی است.
از نگاه دوم، آثار دعا کردن فراوان است از جمله:
دعا کردن راهی است برای این که امام عصر را یاد کنیم و به این وسیله با آن عزیز ارتباط روحی و معنوی پیدا کنیم و این ارتباط ثمرات بسیاری برای رشد و کمال روحی ما دارد.
دعا کردن برای امام، نوعی عرض ارادت و محبت نسبت به او است که قطعاً از سوی آن منبع کرم بی پاسخ نخواهد ماند و دعا کننده را مورد لطف و عنایت خاص خود قرار خواهد داد.
دعا کردن برای امام، یعنی آن وجود عزیز را بر بسیاری از موجودات و پدیدهها مقدم دانستن و وجود و نقش او را مد نظر قرار دادن. این موضوع، سبب زیاد شدن محبت آن عزیز در دلها و جانها میگردد؛ زیرا ذکر محبوب سبب فراوانی محبت نسبت به او است.
با توجه به این که ایشان، واسطهی فیض الهی در عالم هستیاند، صلوات و صدقه به نیت ایشان خود نوعی وسیله برای کسب فیوضات بیشتر است.
اما ترجمه از این دعای شریف:
در ابتدای دعا از لفظ “الله” مدد میگیریم. “الله” لفظ خاص خدا و ندا است و همه صفات کمالی او را در بر میگیرد. استفاده از این لفظ، نشانه آن است که مطلبی بزرگ، مهم و فراگیر از خداوند مسئلت میکنیم.
سپس اراده خداوند را خواستارم: “کن” اراده خداوند دو گونه است: تکوینی(مربوط به خلق و عالم هستی) تشریعی(مربوط به قوانین) ما در این دعا، اراده از نوع اول را ـ که حتمیت دارد و تخلف از آن معنا ندارد ـ را خواستاریم.
در ادامه دعا لفظ “ولی” را برای امام عصر(ع) به کار میگیریم. ولی خدا، یعنی کسی که قرین خداست و بین او و خدا مانع و فاصله نیست. بر این اساس او برترین مخلوق خداوند است و از او کسی به خدا نزدیک تر نیست. در معنای ولی، سرپرستی نیز نهفته است. پس او از طرف خدا سرپرست امور عالم هستی است و تصرف در امور میکند. این بالاترین مقامی است که یک مخلوق میتواند داشته باشد و لذا اطاعت مطلق از او واجب است. ” أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ”(نساء/۵۹) آنگاه ولی را معرفی میکنیم: “الحجة بن الحسن” هر کس باید امام و رهبر و راهبر خود را بشناسد. بداند هادی او چه کسی است. پیامبر فرموده است: “من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة”؛”کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد به مرگ جاهلی از دنیا رفته است”. باید انسان بداند رهرو چه کسی است و به پیروی از او به کجا میرود. ما در این فراز، امام خود را معرفی میکنیم و او همان امام مهدی(ع) فرزند امام حسن عسکری(ع) است.
در ادامه دعا، نیازهای خودا را میخواهیم. خدایا! برای مهدی: ولی، حافظ، قائد، ناصر، دلیل و عین باش.
“ولی” یعنی سرپرستی امور مهدی(ع) را خود به عهده بگیرد و لحظهای از او غافل نشو. پیامبر(ص) مکرر میفرمود: “رب لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا”؛”پروردگارا! به اندازه چشم به هم زدنی مرا به خود واگذار مکن”. از پیامبر در این زمینه پرسیدند. فرمود: برادرم یونس لحظهای به حال خود رها شد، سرانجامش گرفتاری در شکم ماهی بود. همه نیازمند عنایت خداییم، و ولی خدا به خاطر مقام بلندش، دستگیری بیشتر را میطبد.
“حافظ” ؛ یعنی، خدایا، تو او را از گزند حوادث و کیدها حفظ کن و نقشههای دشمنان و شیاطین را در مورد او نقش بر آب کن. خدایا او را از بلاها و بیماریها محافظت کن، تا بتواند به خوبی ولایت خود را اعمال کند.
“قائد“؛ یعنی: رهبر و راهنمای او، تو باش و مدیریت برنامههای او را به عهده بگیرد. این انقلاب بزرگ جهانی نیازمند به راهبریها و هدایتهای ویژه خداوند است.
“ناصر“؛ یعنی، خدایا! یاور و مددکار او باش. هر حرکتی که بخواهد به سر انجام برسد، باید مورد حمایت و یاری قرار گیرد تا نتیجه مطلوب از آن حاصل آید. و چه کسی بهتر از خداوند که قدرت مطلق بوده، و بهترین در تحقق برنامهها است.
“دلیل” ؛ یعنی، خدایا! راهنما و دلیل او باش. اگر آدمی وارد جادهای شود که تا به حال در آن گام ننهاده متحیر میماند؛ زیرا نمیداند راه چگونه است. او نیاز به دلیل و راهنما دارد که او را همراهی کرده و راه را برای او توضیح دهد و به مقصدش برساند. کاروانها در زمان گذشته، برای رسیدن به مقصد از دلیل و بلد راه سود میجستند. ما از خداوند میخواهیم که خودش دلیل و راهنمای امام باشد تا زمینههای ظهور او فراهم گردد، و با قیام زیبایش عدالت را در جهان حاکم گرداند.
“عین“؛ ، اصلی ترین عضو شناخت، چشم است. آدمی با چشم، کران تا کران جهان را میبیند و محیط خود را درک میکند. خطای دید باعث خسارت جبران ناپذیری میشود. ما از خدا میخواهیم خودش عین باشد و امام از طریق او، جهان و حرکت خود را ببیند. دید خدایی دیگر خطا ندارد و بدون نقص و انحراف است.
سر انجام این اراده و عنایتهای ویژه حضرت حق آن است که زمین از آلودگیها و نافرمانیها به دست امام مهدی(ع) و با قیام آسمانی اش پاک میشود و عبادت الهی بدون شرک محقق گردد:” یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً”(نور،۵۵) و هدف از خلقت تحقق مییابد. ” وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ”(ذاریات،۵۶) ما از خداوند میخواهیم این نعمت ارزشمند، پس از پدید آمدن مدتهای طولانی ادامه یابد تا انسانهای زیادی در سایه این حکومت به سر انجام نیک نایل شوند.
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
مبانی فلسفی مهدویت از دو جهت قابل بررسی است: از جهت علت غایی و از جهت علت فاعلی.
۱٫ انسان کامل و قرار گرفتن در سلسله ی علل غایی
حکمت و غرض الاهی در آفرینش جهان و علت غایی آن، انسان کامل است که همانا این هدف و غرض در وجود چهارده معصوم تجلی پیدا کرده است و از این رو او حکمران روی زمین و جانشین خداوند در آن است.
با این جهت گیری فلاسفه ی اسلام، به مسئله ی ولی کامل و حضور خلیفة الله در زمین توجه کرده اند و آن را بر اساس مبانی و استدلال های خویش مبرهن ساخته اند.
شیخ الفلاسفه، ابوعلی سینا در کتاب “الشفاء” در فصلی راجع به امام و خلیفه گفت و گو می کند و مقامات و مراتب باطنی و اخلاقی و عملی انسان کامل را گزارش می کند و می گوید : من فاز مع ذلک بالخواص النبویة کاد أن یصیر ربا إنسانیا و کاد أن تحل عبادته بعد الله تعالى و هو سلطان العالم الأرضی و خلیفة الله فیه؛[۱] یعنی کسی که با این صفات به صفات پیامبران متصف شود، رب انسانی می شود… و او حکمران روی زمین می شود و جانشین خداوند در آن.[۲]
در فلسفه ی اشراق هم، مسئله ی امام و رئیس جامعه مطرح و به موضوع غیبت توجه شده است.
شیخ اشراق، شهاب الدین سهروردی در کتاب “حکمة الاشراق” بحث امام و رهبر و اقسام رهبر و رئیس جامعه را مطرح نموده و بر طبق مبانی اشراقی خویش، شرایط کسی را که می تواند رئیس و رهبر و مربی جامعه باشد، بیان می کند و در این باره می فرماید: جهان هیچ گاه از حکمت (علم کامل) و از وجود کسی که دارای حکمت و حجج و بینات نزد او باشد خالی نبوده است، این چنین کسی خلیفه ی خدا در روی زمین است و تا زمین و آسمان برپاست چنین خواهد بود. پس در هر زمان چون شخصی به هم رسد که خدایی و نمونه ی کامل علم و عمل باشد، ریاست جامعه با اوست و او خلیفه ی خدا در زمین است و زمین هرگز از چنین انسانی تهی نخواهد بود… این که می گوییم ریاست با اوست، مقصود حکومت ظاهری او نیست، بلکه گاه “امام خدایی”، حکومت تشکیل می دهد و آشکار است و مبسوط الید، و گاه در نهایت پنهانی (غیبت) به سر می برد و این امام همان کسی است که مردم او را “قطب زمان” “ولی عصر (عج)” می نامند. ریاست جامعه با اوست، اگر چه نشانی از او در دست نباشد. البته اگر این رئیس، ظاهر باشد و در رأس حکومت قرار گیرد، زمان، نورانی خواهد شد.[۳]
علامه طباطبائی در رساله ی ولایت می نویسد: الولایة هی الکمال الاخیر الحقیقی للانسان و انها الغرض الاخیر من التشریع الشریعة الحقة الالهیة؛[۴] یعنی ولایت آخرین درجه ی کمال انسان است و مقصود نهایی از تشریع شریعت حقه خداوندی است.
وی در تفسیر المیزان می فرماید: و الولایة و ان ذکروا لها معانی کثیرة و لکن الاصل فی معناها ارتفاع الواسطة الحائلة بین الشیئین بحیث لایکون بینهما ما لیس منهما؛[۵] یعنی اگر چه برای ولایت معانی بسیاری کرده اند، لیکن اصل در معنای آن برداشته شدن واسطه ای است که میان دو چیز حائل شده باشد، چنان که میان آن دو چیز، چیزی که از آن دو نیست باقی نماند.
فیلسوفان اخوان الصفا نیز در فلسفه ی خویش به اهمیت امر مهدی (عج) توجه کرده اند و مسئله ی “غیبت و ظهور” (مهدویت) را شرح داده اند:
آنان معتقد به مهدی هستند و معتقدند که او باز می گردد تا زمین را از عدل و داد پر کند بعد از آن که از ظلم و جور پر شده باشد.
… برای امامان دو دور وجود است: دوره ی کشف و دوره ی ستر. در دوره ی کشف، امامان در میان مردم ظاهر باشند و در دوره ی ستر غیر ظاهر. این امر از روی ترس نیست و اما دوستان ایشان جای امام غایب را بدانند و هر گاه اراده کنند نزد آنان روند و اگر چنین نباشد زمانه از حجت خدا خالی ماند. حال آن که خداوند هیچ گاه خلق را بی حجت نگذارد و رشته ای را که در میان مردم و او کشیده شده است قطع نکند. امامان میخ های زمین هستند چه در دوره ی کشف و چه در دوره ی ستر، خلفای حقیقی خدایند. چه در دوره ی کشف و چه در دوره ی ستر… هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد چون مردم جاهلیت مرده است… .[۶]
عده ای از بزرگان گفته اند: هدف از خلقت انسان، تکامل است و تکامل پیوستن به وجود برتر است و وجود برتر فقط خداوند است. این هدف حتما باید در برخی انسان ها تحقق یابد و گرنه نقض غرض لازم می آید و نقض غرض در افعال خداوند مستلزم عجز یا جهل حضرت حق می باشد که محال است. و آن انسان ها همان چهارده معصوم هستند؛[۷] یعنی بر اساس علیت غایی هدف از خلقت عالم، انسان کامل است.
۲٫ انسان کامل و قرار گرفتن در سلسله ی علل فاعلی
از زاویه ی علت فاعلی باید گفت: سنخیت علت و معلول اقتضا می کند که میان علت نخستین جهان که واحد من جمیع الجهات است و هیچ جهت کثرت در او نیست و میان معلولات عالم که متکثرات اند یک جهت وحدتی تحقق داشته باشد که از جهتی ارتباط با وحدت کل و از جهتی تناسب با عالم کثرت داشته باشد و این فقط در عالم نفس متحقق است. نفس یک موجود دو لبه می باشد که در ذات از عالم ماده و محصول ماده است و در مقام فعلیت و کمال، از عالم تجرد است. نه هر نفسی، بلکه نفس انسان کاملی که متکثرات را تحت نفوذ بگیرد و آن نفس طیبه ی پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) است.[۸]
پس اگر نفس پیامبر (ص) نبود جهت وحدت عالم تحقق نمی یافت و آن گاه کثرات هم تحقق نمی یافتند.
مرحوم سید حیدر آملی در کتاب جامع الاسرار می گوید: عین الله هو الانسان الکامل ینظر الله تعالی بنظره الی العالم کما قال لولاک… ؛ [۹] چشم خداوند همان انسان کامل است که خداوند با نگاه او به جهان می نگرد همان طور که فرموده : لولاک … ؛ یعنی انسان کامل در مقام کمال به مقام وصل می رسد و خداوند که عالم را از طریق اسباب اداره می کند از طریق انسان کامل عالم را اداره می کند.[۱۰]
ایشان در جای دیگر می گویند: قاعده ی فلسفی ” الواحد لایصدر عنه الاّ الواحد، یا الاّ من الواحد”،[۱۱] که یک قاعده ی فلسفی بدیهی و از شئون قاعده ی سنخیت علت و معلول است، به ما می فهماند که باید بین ما و خداوند وسائطی در خلق و فیض و کمال و قضا حاجات و… باشد، فلاسفه از وسائط مزبور به “عقول مقدسه” تعبیر می کنند. گروه مشاء آنها را ده عدد و گروه اشراقیون عدد مزبور را بدون دلیل دانسته و معتقدند تعداد عقول بسیار زیاد و شاید غیر متناهی باشند.[۱۲]
از این جا معنای این جملات زیارت جامعه ی کبیره روشن می شود که:ِ بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ [اللَّهُ] وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلا بِإِذْنِهِ وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ یَکْشِفُ الضُّرَّ وَ عِنْدَکُمْ مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلائِکَتُه.[۱۳]
در پایان کلام خود را با مطلبی عرشی از امام راحل به انتها می بریم: غایت خلقت انسان عالم غیب مطلق است، چنانچه در قدسیّات وارد است: “یا بن آدم خلقت الأشیاء لاجلک، و خلقتک لاجلى”. و در قرآن شریف خطاب به موسى بن عمران على نبینا و آله و علیه السلام می فرماید: وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسى،[۱۴] و نیز می فرماید: وَ انَا اخْتَرْتُکَ،[۱۵]. پس، انسان مخلوق “لاجل اللّه” و ساخته شده براى ذات مقدّس اوست، و از میان موجودات او مصطفى و مختار است، غایت سیرش وصول به باب اللّه و فناى فی ذات اللّه و عکوف به فناء اللّه است، و معاد او إلى اللّه و من اللّه و فی اللّه و باللّه است، چنانچه در قرآن می فرماید: انَّ الَیْنا ایابَهُم،[۱۶]. و دیگر موجودات به توسّط انسان رجوع به حق کنند، بلکه مرجع و معاد آنها به انسان است، چنانچه در زیارت جامعه، که اظهار شمّهاى از مقامات ولایت را فرموده، مىفرماید: “و ایاب الخلق الیکم، و حسابهم علیکم”. و مىفرماید: “بکم فتح اللّه، و بکم یختم”.
و این که در آیه ی شریفه حق مىفرماید: “انَّ الَیْنا ایابَهُمْ* ثُمَّ انَّ عَلَیْنا حِسابَهُم” و در زیارت جامعه مىفرماید: “و ایاب الخلق إلیکم و حسابهم علیکم”، سرّى از اسرار توحید، و اشاره به آن است که رجوع به انسان کامل رجوع إلى اللّه است؛ زیرا که انسان کامل فانى مطلق و باقى به بقاء اللّه است و از خود تعیّن و انّیّت و انانیّتى ندارد، بلکه خود از اسمای حسنى و اسم اعظم است، چنانچه اشاره به این معنا در قرآن و احادیث شریفه بسیار است.[۱۷]
منابع برای مطالعه ی بیشتر:
۱٫ شفاء، الهیات، مقاله ی دهم، (خلیفه و امام).
۲٫ قبسات، چاپ جدید، ص ۳۹۷٫
۳٫ حکمت اشراق، ج ۲، ص ۱۱- ۱۲٫
۴٫ شرح حکمت اشراق، ص ۲۴- ۲۳٫
۵٫ تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص ۲۰۷- ۲۰۸٫
۶٫ حکیمی، محمد رضا، خورشید مغرب، ص ۱۵۲- ۱۵۸٫
[۱] الشفاء، ص ۴۵۵، الفصل الخامس.
[۲] در شرح منظومه عبارت بوعلی این گونه آمده است: “و رؤوس هذه الفضائل عفّة و حکمة و شجاعة و مجموعها العدالة و هی خارجة عن الفضیلة النظریة. و من اجتمعت له معها الحکمة النظریة فقد سعد و من فاز مع ذلک بالخواص النبویة کاد أن یصیر ربّا إنسانیّا و کاد أن تحلّ عبادته بعد اللّه تعالى و أن تفوّض إلیه أمور عباد اللّه و هو سلطان العالم الأرضی و خلیفة اللّه فیه”؛ یعنی و رؤس این فضائل عفت و حکمت و شجاعت است و جامع اینها عدالت است و عدالت خارج از فضیلت نظری است و کسی که علاوه بر این از فضیلت نظری برخوردار باشد پس رستگار شده است و کسی که علاوه بر اینها به صفات و خواص پیامبران متصف شود، رب انسانی می شود (صاحب تأثیر در صور نوعیه می شود) و … و کارهای بندگان خدا به او تفویض می شود؛ یعنی بر آنان ولایت تکوینی و تشریعی پیدا می کند و او حکمران روی زمین و جانشین خداوند در آن می شود. شرح المنظومة، ج ۴، ص ۳۱۳٫
[۳] حکمت اشراق، از مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج ۲، ص ۱۱- ۱۲؛ شرح حکمت اشراق، ص ۲۳- ۲۴٫
[۴] کتاب الشیعة، مجموعه مذاکرات با هانری کربن، ص ۱۸۵ – ۱۸۶٫
[۵] المیزان، ج ۱۰، ص۸۹٫
[۶] حنا الفاخوری، خلیل الجر، ترجمه، آیتی، عبد المحمد، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص ۲۰۷- ۲۰۸٫
[۷] گرامی، محمد علی، در باره ی حدیث لولا فاطمه، ص ۱۷٫
[۸] همان، ص ۲۲٫
[۹] جامع الاسرار، ص ۳۸۱٫
[۱۰] گرامی، محمد علی، در باره ی حدیث لولا فاطمه، ص ۲۳٫
[۱۱] از یکی فقط یک صدور می یابد و یک فقط از یک صادر می شود.
[۱۲] گرامی، محمد علی، در باره ی حدیث لولا فاطمه، ص ۶۶-۷۰٫
[۱۳] مفاتیحالجنان، ص ۵۴۹٫
[۱۴] طه، ۴۱٫
[۱۵] طه ، ۱۳٫
[۱۶] غاشیه، ۲۵٫
[۱۷] آدابالصلاة، امام خمینى، ص ۲۶۳٫
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
بسم الله الرحمن الرحیم
برای ثبت بقیع در یونسکو به ثبت وتایید 50,000 نفر نیاز است.
تاکنون حدود 8712 نفر ثبت کرده اند ونیاز به 43134 رای دیگر دارد .
برای شرکت در این طرح و کمک به ثبت این مکان عظیم جهان تشیع همین الان به سایت زیر بروید و ثبت نام کنید.
اموزش
در ابتدای ورود به سایت در سمت راست فرمی را مشاهده میکنید که باید به ترتیب زیر ان را پر کنید.
نام
نام خانوادگی
ایمیل
نام شهر
ادرس(دلخواه)
انتخاب کشور
نظر شما(دلخواه)
آدرس سایت: http://dar-alhuda.net/
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
به راستی، چه ارتباطی است میان «مک دونالد» و گرسنگی در جهان، نابودی جنگلهای استوایی و سلامت انسانها؟!
در پس لبخند به ظاهر بیغل و غش رونالد مک دونالد چه میگذرد؟دلقک نمادین این رستوران زنجیرهای، حقیقتی وحشتناک پنهان است : بهرهبرداری جهانی از انسانها، حیوانات و طبیعت!
از سال۱۹۷۰ م. کره زمین به دلیل مصرفگرایی روزافزون و بهرهبرداری بیرویه کشورهای صنعتی غربی از منابع، ۳۰% از ثروتهای طبیعی خود را از دست داده است و اوضاع همچنان رو به وخامت میرود. عامل این مصرفگرایی افراطی، غولهای چند ملّیتی از جمله شرکتهای بزرگ غذاهای آماده، مانند مک دونالد هستند که جهان سوم و ساکنان آن را به اسارت گرفتهاند. مک دونالد، بزرگترین ثروت غیرمنقول جهان به شمار میرود که سالانه ۲ میلیارد دلار صرف تبلیغات خود میکند؛ امّا چه چیزی در پس چهره خندان و رنگین این غول غذاهای آماده که ادّعای نوعدوستیاش گوش فلک را کر میکند، پنهان است؟
مک دونالد و گرسنگی در جهان
مک دونالد صرفاً یکی از صدها شرکت غول چند ملّیتی است که در گسترههای عظیم کشورهای فقیر، سرمایهگذاری کرده و پا گرفتهاند. پهنههایی که سران و بزرگان تشنه دلار این کشورها با بیرون راندن کشاورزان کم بضاعت از مزارعشان به سودجویان غالباً غربی واگذار کردهاند! قدرت دلار در واقع بدین معناست که کشورهای فقیر با هدف کسب تکنولوژی و دریافت محصولات صنعتی، چارهای جز این نمیبینند که به تولید هر چه بیشتر موادّ خوراکی در راستای صادرات آن به آمریکا، اقدام کنند. در این ارتباط، باید گفت که ۳۶ کشور از مجموع ۴۰ کشوری که در شمار فقیرترینها محسوب میشوند، محصولات غذایی خود را به ثروتمندترین کشورها صادر میکنند.
در واقع، برخی کشورهای جهان سوم که غالب کودکانشان از سوءتغذیه رنج میبرند، راهی جز صادر کردن تولیدات کشاورزی خود که جزو نیازهای اوّلیهشان محسوب میگردد، پیش رو نمیبینند. از جمله این محصولات، میتوان به موادّ غذایی لازم برای فربه ساختن دامها اشاره کرد که سیلشان، بازار همبرگرهای جهان غرب را برداشته است. بدینسان، میلیونها هکتار از زمینهای قابل کشت کشورهای فقیر به استفاده کشورهای غربی اختصاص یافته است (چای، قهوه، توتون و …)، در حالی که در خود این کشورها مردم از گرسنگی جان خود را از دست میدهند. مک دونالد آمریکایی به گونهای مستقیم در این امپریالیسم اقتصادی که بخش اعظم مردم رنگین پوست را در فقر و گرسنگی فرو برده است، دخالت دارد و این در حالی است که مشاهده میکنیم، بسیاری از مردم سفیدپوست، هر روز بر حجم چربیهای خود میافزایند.
در کشورهای آمریکای لاتین، دامها به کمک دانههای غلّات تغذیه میشوند تا گوشت مصرفی همبرگرهای مک دونالد و دیگر چند ملّیتیهای غذاهای آماده، تأمین گردد. گلّههای دام، ده برابر، بیش از انسانها دانه و سویا مصرف میکنند؛ زیرا برای به دست آوردن یک کیلو گوشت گاو که مک دونالد، بزرگترین مصرفکننده آن در سطح جهان به شمار میرود، به ۱۰ کیلوگرم پروتئین گیاهی نیاز است. بنابراین، برای تولید یک تن گوشت، لازم است هفت برابر بیشتر پروتئین گیاهی مصرف گردد. به عبارت دیگر، ۱۴۵ میلیون تن دانه غلّاتی که به خوراک دامها میگردد، تنها ۲۱ تن گوشت و محصولات جانبی تولید میکند و این بدان معناست که سالانه ۱۲۴ میلیون تن غلّات به ارزش ۲۰ میلیارد دلار آمریکا به هدر میرود؛ در حالی که طبق محاسبات انجام گرفته این مبلغ میتواند امکان تأمین خوراک، پوشاک و مسکن کلّ جمعیّت جهان را به مدّت یک سال فراهم آورد. بیاغراق میتوان گفت هنگامی که لقمهای از ساندویچ بیگ مگ، این چند ملّیتی آمریکایی از حلقمان فرو میرود، در واقع لقمهای از دهان یک گرسنه دزدیده شده است (۵ هکتار سویا میتواند پروتئین لازم برای ۶۰ فرد گیاهخوار را تأمین کند؛ در حالی که به عنوان خوراک دام، مقدار پروتئین لازم برای تنها دو نفر تأمین میگردد).
به عبارت دیگر، در حالی که میلیونها نفر از مردم جهان از فرط گرسنگی جان میبازند، مناطقی وسیع از کشورهای جهان سوم به پرورش دام یا کشت دانهها به هدف تغذیه حیواناتی که مقصد نهاییشان شکم غربیهاست، اختصاص مییابد. بدین سان، کشورهای در حال توسعه، تحت فشار طرحهای تعدیل ساختاری پیشنهادی «صندوق بین المللی پول» و «بانک جهانی» به این شکل، کشاورزی صادراتی به زیان کشاورزی مورد نیاز مردم محلّی روی میآورند. نتیجه آنکه، بیش از سه چهارم زمینهای کشاورزی جهان به حیوانات پرورشی و ۴۰% کشت غلّات به تغذیه دامها اختصاص یافته است. «اروپا» به میزان هفت برابر مساحت کشاورزی خود از زمینهای جهان سوم به منظور تغذیه دامهای این قارّه استفاده میکند و این در حالی است که ۸۰۰ میلیون فرد بشر از گرسنگی رنج میبرند.
دیگر آنکه، دامهای پرورشیافته در سطح کره زمین سالانه حدود ۳۶۰۰ میلیارد متر مکعب آب مصرف میکنند؛ در حالی که این عنصر حیاتی چالش عمده قرن بیست و یکم به حساب میآید؛ زیرا ۱۵ میلیون نفر از جمعیّت جهان، سالانه به دلیل عدم دسترسی به این مادّه حیاتی، جان خود را از دست میدهند. بدینسان، مردم کشورهای فقیر از گرسنگی میمیرند؛ در حالی که زمینهای آنان صرف منافع چند ملّیتیهای غربی گردیده، مورد بهرهبرداری بیش از حدّ آنها قرار میگیرد و این منطق لیبرال است، سودجویی پیش از هر چیز، حتّی امنیّت غذایی!
نابودی کره زمین
شرکتهای چند ملّیتی غذاهای آماده از زیباترین جنگلهای جهان را با سرعتی غیرقابل تصوّر به نابودی میکشانند. از سال ۱۹۶۰ م. مساحتی معادل وسعت «اسپانیا» و از سال ۱۹۷۵ م. گسترهای به اندازه کلّ وسعت «پرتغال» و «فرانسه» از «جنگل آمازون» تخریب گردیده و با آهنگ کنونی (دقیقهای ۲۵ هکتار)، نابودی کامل آن برای پنجاه سال آینده پیشبینی شده است.
گاوین ادواردز، هماهنگ کننده بینالمللی مبارزات «سازمان صلح سبز» برای حفظ جنگلها، با تأکید بر ارتباط میان فعّالیتهای مک دونالد، از میان چند ملّیتیهای «فست فود» و جنگلزدایی بیرویّه، میگوید: مک دونالد برای کشت سویای مورد نیاز تغذیه ماکیانی که به غذاهای آماده رستورانهای زنجیرهای این شرکت مبدّل میگردند، منطقه آمازونی را نابود میسازد. تلاشهای ما تأثیر این چند ملّیتیها و شرکای آنان را بر جنگلها، زیستگاههای طبیعی و انواع و گونههای بسیار غنی گیاهی و جانوری به طور مستقیم به نمایش میگذارد.
میلیونها نفر از افراد بشر به آبی که از این جنگلها جاری است، وابستهاند. در منطقه آمازونی که حدود یکصد هزار مزرعه پرورش گاو را در خود جای میدهد، بارانهای شدید درّههای فاقد درخت را به طور کامل میشوید و موجبات فرسایش زمینها را فراهم میآورد. بدین گونه، زمین خشک و برهنه در زیر آفتاب سوزان منطقه استوایی به زمینی بیحاصل برای کشاورزی تبدیل میگردد. کارشناسان معتقدند این نابودی در هر پنج ساعت، به انقراض نسل یکی از انواع و گونههای حیوانی، گیاهی یا حشرات میانجامد.
منطقه استوا در حصار کمربندی سبز، متشکّل از جنگلی فوق العادّه زیبا و حارّهای قرار دارد که پنج میلیون سال از گزند هر گونه تمدّن و توسعه انسانی در امان بوده و نیمی از اشکال زندگی کره زمین، از جمله سی هزار گونه گیاهی را در خود شکل بخشیده است. مک دونالد، امروز خود اعتراف دارد که از گوشت گاوهایی استفاده میکند که در زمینهایی که به جنگلهای استوایی متعلّق است، پرورش یافتهاند و بدین سان مانع احیای جنگلها گردیده است. آنچه از این حیوانات دفع میگردد، مسئول ۴۰% از انتشارات جهانی گاز آمونیاک است که یکی از دلایل عمده بارش بارانهای اسیدی به شمار میرود.
در واقع، مک دونالد و برگر کینگ، دو شرکت از مجموع شرکتهای بیشمار آمریکاییاند که از حشرهکشها به منظور نابودی مناطقی وسیع از جنگلهای حارّهای در آمریکای مرکزی و ایجاد چراگاههای مورد نیاز دامهایی استفاده میکنند که سپس در ایالات متّحده – که به کشور فست فود معروف است – به همبرگر، خوراک حیوانات و نیز موادّ لازم جهت بستهبندی غذاهای آماده تبدیل میشوند و اگرچه این چند ملّیتیها خود مدّعیاند از کاغذهای بازیافت شده، برای رفع نیازهای خود بهره میگیرند؛ امّا واقعیّت این است که ۱۳۰۰ کیلومتر مربع از جنگل باید تخریب گردد تا کاغذ مورد نیاز یک سال بستهبندی فست فود فراهم آید. علاوه بر این، مردم بومی که توسط شبه نظامیان تحت امر چند ملّیتیها و نیز نیروهای دولتی از زمینهای خود رانده میشوند، به اجبار در دیگر مناطق جنگلی اسکان یافته و به ناچار به نابودی جنگلها دامن میزنند.
از دیگر سو، ۲۱۰۰۰ شعبه مک دونالد، در جای جای کره زمین، به تنهایی سالانه بیش از یکهزار تن زباله جعبه بستهبندی غذا تولید میکنند که خود مستلزم استفاده از موادّ شیمیایی آلاینده است. مک دونالد و دیگر رستورانهای زنجیرهای فست فود یا غذاهای آماده، شعارهای خود را صرفاً با این هدف، بر حفظ محیط زیست، متمرکز ساختهاند که به دنبال امتیازات مالی و نیز جلا بخشیدن به تصویر مخدوش خود نزد مردم کوچه و بازار و مشتریان خود هستند.
بدین سان، مک دونالد و دیگر شرکتهای چند ملّیتی مشابه، طیّ تهاجم استعماری خود، زمینه را برای وقوع یک فاجعه زیستمحیطی فراهم میآورند. آنها زمینها را نابود ساخته، امنیّت غذایی مردم محلّی را از بین میبرند، بومیان را قتل عام میکنند و اقوام متعدّد و کشاورزان کوچک را از زمینهای آبا و اجدادیشان بیرون رانده و هزاران سال زندگی آرام و بیدغدغه آنان را کاملاً مختل میسازند. به غیر از این، موادّ شیمیایی به کار رفته در کشاورزی، به طور منظّم آبهای زیرزمینی و جریانهای آب دهکدههای اطراف را آلوده ساخته، سبب مرگ روزانه ۶۰۰ کودک میگردد.
جنگلزدایی فزاینده این چند ملّیتیها، طیّ ۱۵۰ سال گذشته، گازهای گلخانهای را حدود ۳۰% افزایش داده است. جنگل از طریق جذب گاز کربنیک نقشی اساسی در کنترل آب و هوا و حفاظت از منابع آب شیرین ایفا میکند. این، نمونهای کامل از استکبار و انحراف شرکتهای چند ملّیتی غربی است که بیوقفه در اندیشه سودجوییاند و کره زمین و جنگلهای آن نیز به شکلی تراژیک این سیاستها را متحمّل میگردند.
هنگامی که میدانیم به عنوان مثال، در ایالات متّحده آمریکا، سرزمین غذاهای آماده، در هر ساعت یک میلیون حیوان تناول میشود، این به معنای مردود شمردن حاکمیّت جنوب به سود مصرف اضافی گوشت در شمال است. در واقع، چنانچه ساکنان آمریکا ۱۰% از مصرف گوشت خود بکاهند، آب، زمین و انرژی صرفهجویی شده میتواند، خوراک بیش از یکصد میلیون نفر را تأمین سازد؛ این در حالی است که گزارش شگفت انگیز «سازمان کشاورزی و خواروبار جهانی (فائو)» نشان میدهد که کشاورزی کنونی قادر است، دوازده میلیارد شهروند کره زمین، یعنی تقریباً دو برابر رقم کنونی افراد بشر را سیر کند!
پولدار باید سهم فقیر را بالا بکشد و ارباب باید بر برده خود حکومت کند! این، درس اخلاقی است که غربیها برای فرزندان خود به جا میگذارند و آن را تقدیر مینامند! آنها از یک سو، ما را به حقیقت کذب زیادی جمعیّت خو میدهند تا اندیشه کنترل موالید را به ما بقبولانند و از دیگر سو، تمامی تلاشها به کار گرفته میشود تا توزیع ثروت، معنای مدینه فاضله را یابد! در نیمکره جنوبی، بیش از هشتصد و پنجاه میلیون نفر از سوء تغذیه مداوم رنج میبرند و دو میلیارد نفر بشر با کمبودهایی مواجهند که میتواند آنها را به معلولیتهای دائم رهنمون گردد؛ در حالی که در شمال، بیش از یک میلیارد تن از مردم، از زیادی تغذیه در عذابند.
گرسنگی، خود ابزاری فوق العادّه برای ترس است! و بر این اساس است که فلسفه غرب شکل میگیرد: بقای من به بهای فقر و گرسنگی دیگری! و همین فلسفه است که اندیشههای غیر انسانی را به جریان میاندازد؛ همان گونه که هنری کیسینجر، وزیر خارجه اسبق آمریکا و برنده جایزه صلح نوبل در سال ۱۹۷۳ م. نیز در خاطرات خود تحت عنوان «تأثیرات رشد جمعیّت جهانی بر امنیّت ایالات متّحده آمریکا و منافع آن در آن سوی دریاها» بر آن تأکید میورزد: لازم است (البتّه به باور خودش) جمعیّت سیزده کشور جهان سوم (هند، بنگلادش، نیجریه،…) را که وزن جمعیّتیشان به تنهایی، آنها را به ایفای نقشی مهم، در سیاست بینالمللی محکوم میسازد، تحت کنترل درآورد یا حتّی کاهش داد. خانم مارگارت سانگر، بنیانگذار «سازمان طرح تنظیم خانواده»، نیز به نوبه خود دلسوزانه مینویسد:
تمامی بدبختیهای جهان از این ناشی میشود که به افراد غیرمسئول، جاهل، بیسواد و فقیر اجازه میدهیم تولید مثل کنند، بدون آنکه هیچ کنترلی بر باروری آنها داشته باشیم!
و در ادامه این اندیشه پیرو نازیسم، دکتر ام. کینگ، معتقد است:
سعی کنید طرح تنظیم خانواده را به اجرا در آورید؛ امّا چنانچه طرح کارآمد نبود، بگذارید فقیرها بمیرند؛ زیرا که تهدیدی برای محیط زیست محسوب میشوند!
پس نتیجه آنکه، تهدید محیط زیست همانا فرد فقیر است! آنکه کم تولید میکند، کم مصرف میکند – یا که اصلاً مصرف نمیکند – و نوعدوستی تمدّنهای پیشرفته موسوم به توسعه یافته را به اجبار متحمّل میگردد! همه را بکشیم تا نژاد سفید، زندگی رو به زوال خود را ادامه دهد! در اینجا، لازم است به این افراطگرایان بیمغز یادآوری شود که انسان، سرطان جهان نیست؛ بلکه تمدّنی را که دنبال میکند و روش تولید و مصرف این تمدّن است که باید زیر سؤال رود!
بزرگترین فست فود
مک دونالد، در واقع بزرگترین رستوران زنجیرهای غذاهای آماده در جهان محسوب میگردد و روزانه حدود ۶۴ میلیون مشتری خود را تغذیه میکند. این شرکت که در آمریکا پایگاه دارد، در سال ۱۹۵۵ م. توسط تاجری به نام ری کروک بنیان نهاده شد. او در واقع شرکت خود را با خرید حقّ امتیاز یک همبرگر فروشی کوچک زنجیرهای که صاحبان آن، موریس و ریچارد مک دونالد بودند، پایهگذاری کرد. رستورانهای مک دونالد، در سراسر جهان یا به وسیله خود شرکت اداره میشوند یا آنکه امتیاز استفادهشان به افراد محلّی واگذار گردیده است (فرانشیز)، که این خود درآمدی کلان برای شرکت به ارمغان میآورد.
بدینسان شرکت مک دونالد، یک چند ملّیتی است که بیش از ۳۷ هزار و ۷۳۷ فرانشیز تحت نام مک دونالد در ۱۲۱ کشور جهان – از جمله ۱۲ هزار شعبه در خود آمریکا ـ دارد؛ امّا در بسیاری از دیگر رستورانهای زنجیرهای نیز سهیم است. درآمد این شرکت در سال ۲۰۰۱ م. به ۸۷/۱۴ میلیارد دلار بالغ میشد و سود خالص آن ۶۴/۱ میلیارد دلار بوده است.
این غول غذاهای آماده، اغلب هدف انتقادات فراوان قرار دارد که علاوه برجنبههای فوق، جنبه سلامتی و انسانی را نیز شامل میشود. در واقع، تحقیقات متعدّد نشان میدهد که غذاهای مک دونالد به لحاظ چربی، قند، نمک و موادّ شیمیایی به کار رفته در آنها، بسیار غنی و به لحاظ فیبرهای گیاهی و ویتامینها بسیار فقیرند و خطر بیماریهای قلبی، برخی سرطانها (پروستات، پانکرآس، سینه، ریه، روده و …)، دیابت، چاقی مفرط و دیگر امراض را بسیار افزایش میدهند. افزودنیهای شیمیایی یافت شده در این غذاها (بیش از ۱۲ مادّه شیمیایی) مسبّب سالانه دهها هزار مرگ بر اثر سرطان شناخته شده و میتوانند کودکان را به انواع بیماری مبتلا سازند و آنها را به سمت بیشفعّالی سوق دهند. در این راستا، ارقام ذیل بسیار قابل توجّه است:
از هنگامی که مک دونالد، به «آسیا» قدم گذارده، ۱۵% کودکان «تایلند»، یک پنجم چینیها و … به چاقی مفرط مبتلا گردیدهاند؛ در حالی که در آمریکا، سرزمین مک دونالد، از هر ۴ شهروند یک نفر (۴۵% شهروندان) و در انگلیس از هر ۴۰ زن، یک نفر به چاقی مفرط مبتلا است.
مجلس نمایندگان آمریکا، سال گذشته لایحه قانونی «چیزبرگر» را به تصویب رساند که هدف آن حمایت از رستورانهای زنجیرهای غذاهای آماده و گروههای غذایی آمریکا در برابر شکایات افراد چاق بود.
باید گفت که تبلیغات مک دونالد، کودکان را هدف گرفته و مغز آنان را با ترفندهای خود کاملاً شست و شو میدهد؛ زیرا کودکان تأثیرپذیرتر از بزرگسالانند! و به منظور جذب بهتر این کودکان، انواع هدایا (کلاه کاغذی، بادکنک، انواع اسباب بازی و …) در کنار غذاهای آماده خود به آنها اهدا میکند. طبق تحقیقات دکتر توماس رابینسون از دانشکده پزشکی دانشگاه «استانفورد» (کالیفرنیا)، تبلیغات کاملاً بر مغز کودکان اثر گذارده، حتّی درک آنان از غذا و نیز قوّه چشاییشان را تغییر میدهد؛ امّا آنچه این کودکان نمیدانند، این است که برای شاد کردن دل آنها، کودکان دیگری در «چین» که بین ۱۰ تا ۱۶ سال سن دارند، در شرایطی وحشتناک و اسفبار و به ازای دستمزدی بسیار ناچیز، یازده ساعت در روز و شش روز در هفته جان میکنند تا انواع اسباب بازیها را برایشان تهیه کنند.
مک دونالد، برای جذب بهتر کودکان و بزرگسالان، همچنین دو شرکت «کوکاکولا» و «والت دیسنی» را نیز با خود همداستان ساخته است که هدفی مشترک را با این غول غذاهای آماده دنبال میکنند. این در حالی است که تحقیقات متعدّد کوکاکولا را مسئول ایجاد دیابت و پوکی استخوان در کودکان دانسته است. پل زیمت، کارشناس استرالیایی، در ارتباط با بیماری دیابت میگوید: این بیماری در واقع پیامد «کوکا استعمار جهان» است.
نظام بهرهکشی
مک دونالد، علاوه بر کودکان چینی از کارکنان خود نیز بهرهکشی میکند. در واقع، شرایط کاری کارکنان این شرکت چندان بد و دستمزد آنان چندان ناچیز است که اغلب، کار خود را پس از یک ماه ترک میگویند. بیشتر این افراد از میان اقلیّتهای قومی و نژادی یا آنها که زیر سنّ قانونی قرار دارند، انتخاب شده و با مزدی اندک در شرایطی طاقتفرسا و بسیار دشوار (گرما، سر و صدا، انواع بوی ناخوش، استرس فراوان، نبود امکان رشد و …) به کار مشغول میگردند.
سیاست مک دونالد این است که از پیوستن کارکنان خود به اتّحادیههای کارگری به شدّت جلوگیری و آن عدّه از این افراد را که در سندیکاها عضویت دارند، اخراج کند. این سیاست در تمامی رستورانهای مک دونالد (به غیر از سوئد و دوبلین، آن هم پس از مبارزهای طولانی) به اجرا در میآید. یکی از رؤسای مک دونالد در «انگلیس» میگوید: ارائه هر گونه اطّلاعات درباره شرایط کاری در رستورانها به سندیکاها، به منزله نقض قرارداد کاری است و خطایی مهم به حساب میآید که مجازات آن اخراج است.
در شهر «سانفرانسیسکو»، مک دونالد حتّی به هنگام استخدام پرسنل خود از دستگاههای دروغسنج استفاده میکند تا مشخّص شود آیا متقاضی استخدام به اتّحادیهای خاص تعلّق یا حتّی بدان گرایش دارد، یا خیر! بدین سان، زنان بدون فرزند، دانشجویان و خارجیتبارها بهترین ابزار کار برای این چند ملّیتی به حساب میآیند. ۶۶% از مزدبگیران مک دونالد در سطح جهان (معادل یک میلیون و پانصد هزار تن) زیر ۲۱ سال و نیمی از این تعداد زیر ۱۸ سال سن دارند.
بنیاد رونالد مک دونالد
برای شرکت مک دونالد، همانند بسیاری از دیگر شرکتهای چند ملّیتی، فریب و ریا، سلاحهایی هستند که با دقّت تمام به کار گرفته میشوند و مثالها نیز فراوانند. در واقع، هر بهانهای برای مبرّا ساختن این قدّیسان، از اتّهام سودجویی و بهرهکشی به نظر خوب و مطلوب میآید. به همین منظور نیز، مک دونالد، در سال ۱۹۹۴ م. اقدام به گشایش بنیاد خود کرده و کوشیده است تا تجارت خود را به سُس قداست آغشته سازد.
«بنیاد رونالد مک دونالد» که از سوی وحشتناکترین شرکتهای تولیدگرا حمایت میشود، با نقاب نوعدوستی بر چهره خود، به کمک کودکان بیمار میشتابد؛ حتّی میکوشد ترحّم و دلسوزی مصرفکنندگان را نیز به این موضوع معطوف سازد. حال، اگرچه اشخاص زود باور این نوعدوستی ظاهری را مورد تحسین قرار میدهند؛ امّا باید گفت که در پس این نقاب، همان شرکتی نهفته است که صدها کودک را در نیمکره فقیر جهان به استثمار میکشد. هنگامی که کودکی با مشاهده اسباببازی هدیه خود در کنار ظرف غذایش غرق در شادی و شعف میگردد، کودکی دیگر در زیر بار ساعات اضافی کار خود، برای ساخت همین اسباب بازی خرد میشود.
چه باید کرد؟
آنچه در بالا گفته شد، درباره تمامی دیگر رستورانهای زنجیرهای غذاهای آماده (کنتاکی، ویمپی، برگرکینگ ، …) نیز صادق است. جملگی این غولهای چند ملّیتی تمامی تلاش خود را به کار میگیرند تا بهرهبرداری بیرحمانه خود از منابع، حیوانات و انسانها را در پس نمایی شاد و رنگین از افکار عمومی پنهان دارند. افزایش رقم این چند ملّیتیها که فهرست غذاییشان چندان متفاوت نیست؛ نه به معنای تنوّع انتخاب، بلکه به منزله کاهش این انتخاب است. این روحیه مادّیگرایی به دلیل وجود غولهایی که بازار را در تصرّف خود دارند، در تمامی زمینهها بر زندگی روزمرّه افراد تأثیر گذارده، محل و فرصتی برای آنها که انتخاب واقعی را پیشِ روی شهروندان قرار میدهند، باقی نمیگذارد.
بسیاری از شخصیّتها، کارشناسان و سازمانها در سراسر جهان از جمله: آمریکا، استرالیا و انگلیس، مک دونالد و دیگر شرکتهای چند ملّیتی غذاهای آماده را به دلایل گوناگون مورد انتقاد قرار داده، اقدامات بیشماری علیه آنها به عمل آوردهاند. در اواسط سالهای دهه ۱۹۸۰م. اقدام سازمان صلح سبزِ لندن که خواستار یک روز اقدام علیه مک دونالد شده بود، با استقبال گرم بسیاری افراد و سازمانهای جهان روبهرو گردید. بدین ترتیب هر ساله مراسمی در ۱۶ اکتبر در سراسر جهان برگزار و تظاهرات و راهپیماییهای متعدّدی به مناسبت آن برپا میگردد.
ک دونالد که سالانه حدود ۲ میلیارد دلار، صرف تبلیغات خود میکند، با تهدید به اقدام قانونی علیه این معترضان، تمامی تلاش خود را در جهت خاموش ساختن صدای اعتراض جهانی به کار میگیرد. بسیاری از مخالفان این شرکت صرفاً بدان دلیل که به لحاظ مالی قادر به مقاومت در برابر شکایات آن نیستند، مجبور به عقبنشینی شدهاند. با این حال، اعتراضها علیه این غول غذاهای آماده که حجم معاملات آن به سالانه ۲۶ میلیارد دلار بالغ میگردد، همچنان ادامه دارد.
به هر شکل، مسابقه جاری برای کسب هر چه بیشتر درآمد، در پس نقاب تمدّن، جامعهای غیر انسانی پدید آورده است که در آن، شهروندان بیش از هر زمان آلت دست سودجویان و اربابان قدرت قرار گرفتهاند. کشورهای جنوب که پیشتر استعماری با رنگ و لعاب قانونی را تجربه کرده و امروز به شکلی نامحسوستر تحت کنترل چند ملّیتیها قرار دارند، با انتقال منابع طبیعی خود به کشورهای سودجوی غربی، به هدف و قربانی انواع سوءاستفادهها و بهرهبرداریها مبدّل گردیدهاند؛ در حالی که جهان مسخ شده در برابر جریانات بازارهای مالی، همچنان بیتفاوت از کنار موارد متعدّد شکنجه، گرسنگی، بیعدالتی، قتل عام اقوام مختلف، بهره کشی از زنان و کودکان و بسیاری فجایع دیگر، میگذرد.
صنعت غذاهای آماده از نفوذ اقتصادی – و در نتیجه، سیاسی- بسیاری برخوردار است و این نفوذ را در راه افزایش سود و منافع خود، به زیان مردم به کار میگیرد. با این حال، میتوان تحریم رستورانهای زنجیرهای غذاهای آماده را راه حلّی به منظور مبارزه با این غولها دانست؛ امّا ایجاد تغییر در جامعه همّت بلند میطلبد. جنبشها هیچ نیستند، جز افراد معمولی که یک به یک به هم پیوستهاند. در برابر فشار سازمانها، قدرتمندان و اربابان جهان که بر زندگیها و کرهمان تسلّط یافتهاند، راهی جز مقاومت باقی نمیماند. بسیارند کسانی که به لطف اتّحاد با یکدیگر کوشیدهاند، ابزاری برای مبارزه با نظام مادّیگرای چند ملّیتهایی چون مک دونالد آمریکایی بیابند. یادمان باشد که انتخاب یک رستوران غذاهای آماده به منزله حفظ بقای یک چند ملّیتی و کمک به ادامه بهرهبرداری از افراد و امکانات جهان سوم است.
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
ماً تاکنون مطالب گوناگونی در رابطه با پایان جهان در سال 2012 شنیده اید. اما مقاله ای که در ادامه خواهید خواند کامل ترین و جدیدترین مقاله ای است که از طرف سایت رسمی ناسا و پیرامون ترس بزرگ از پایان جهان در سال 2012 ارائه شده است. نویسنده اصلی این مقاله "ای.سی.کروپ " مدیر رصدخانه گریفیث در لوس آنجلس و کمک-سردبیر مجله "آسمان و تلسکوپ" می باشد. او در این مقاله به شرح بسیاری از ناگفته ها و جزئیات پیرامون سال 2012 می پردازد به طوریکه تاکنون در هیچ کجا به آنها اشاره ای نشده است.
پس از مطالعه این مقاله خواهید فهمید که اصلاً از چه زمانی زمزمه های مربوط به پایان جهان آغاز شد، تقویم مایا دقیقاً چگونه عمل می کند و براستی چه چیزی را نشان می دهد، چه کسانی 2012 را بر سر زبان ها آوردند، چه عواملی می تواند باعث نابودی زمین گردد و براستی آیا پایان جهان ممکن است یا خیر...
سال 2012
سال 2012 به مانند هنرپیشه برجسته ای می ماند که به رفتاری ناشایست و غیراخلاقی متهم گردیده است. شایعات وحشتناک و بی اساس به شدت در حال گسترش می باشند. در حال حاضر بیش از ده ها کتاب در رابطه با پایان جهان در 2012 انتشار یافته که بسیاری از آنها به خطرات آسمانی و نجومی اشاره دارند. در 13 نووامبر سال 2009 فیلم ناامید کننده ای با عنوان "2012" و با بودجه 200 میلیون دلاری بر روی پرده های سینما به نمایش در آمد که بر همه این شایعات دامن زد. درهم شکستن قاره ها، گدازه های آتشفشانی، شهرهای سوزان و تسونامی عظیمی که کل جهان را دربر می گیرد بخشی از صحنه هایی است که در این فیلم به عنوان فاجعه 2012 عنوان گردیده است. بدتر از همه اینکه فیلم با شعار تبلیغاتی و نادرست " حقیقت را بیابید" انتشار یافت. علاوه بر این 2 فیلم سینمایی پرهزینه دیگر نیز در رابطه با سال 2012 در حال ساخت می باشد.
اما اینها واقعیت هایی هستند که شما باید بدانید :
تولد یک اندیشه
ما پیش از این نیز حوادث مشابه ای در رابطه با ترس از پایان دنیا داشته ایم اگرچه هیچ یک کاملاً مشابه با این نبودند. در آخرین بار جهان درگیر حوادث ناشی از چرخش مرموز تقویم در اول ژانویه سال 2000 و آغاز هزاره دوم بود. برخی خطاهای نرم افزاری ناشی از تغییرات تقویم در کامپیوترها را فراموش کنید. در آن زمان حتی برخی ناشران و نویسندگان صادق و باتجربه اقدام به چاپ کتاب هایی ترسناک / و یا امیدبخش در رابطه با لحضه ای نمودند (لحضه تحویل سال 2000) که پیشگویی شده بود یک موج کیهانی بسیار وسیع باعث تغییر همه چیز در جهان (به سمت خوب یا بد) خواهد شد.
نویسنده ای به نام چارلز برلیتز در سال 1981 کتابی منتشر کرد که بر اساس یک پیشبینی از نوستراداموس، معماگوی فرانسوی قرن شانزدهم، سال 1999 را همرا با فاجعه ای عظیم عنوان کرده بود. او نام این کتاب را "پایان جهان در 1999" گذاشت. برلیتز (که از آخرین آثار او می توان از آتلانتیس و مثلث برمودا نام برد ) در این کتاب در رابطه با وقوع اتفاقاتی از قبیل سیل، قحطی، آلودگی هوا و تغییر قطب های مغناطیسی زمین در 1999 هشدار داده بود. او همچنین به هم ترازی سیاره ای در تاریخ 5 می 2000 تاکیید کرده بود و اخطار داده بود این امر می تواند باعث جاری شدن شعله های خورشیدی، زمین لرزه های شدید، تغییرات زمین و انفجارات آتشفشانی گردد.
در دهه 1990 و با نزدیک شده به هزاره دوم، جنبش وسیعی با عنوان "تغییرات زمین" برجسته گشت که در آن انواع گوناگونی از دیدگاه های پایان دنیایی به چشم می خورد. دیدگاه هایی از قبیل زمین لرزه ها، طاعون و امراض گوناگون، تغییرات محور قطبی، لغزش قاره ها به درون اقیانوس ها، برخاستن آتلانتیس و بسیار نظریات دیگر. در انگلستان، تلخیص خورشیدی پیش بینی "هزاره ای شگفت انگیز به همراه شادی، صلح و رفاه " را کرده بود.
وقتی که 1 ژانویه 2000 فرا رسید و(درست مانند سال 1900) در واقع هیچ حادثه و اتفاق خاصی به وقوع نپیوست، توجه همگان به تاریخ چندین ماه بعد یعنی "5/5/2000"معطوف گشت. درواقع بیشتر کسانی که به قدرت همترازی سیاره ای باور دارند شکست صحبت ها و جریانات مشابه را در سال های گذشته فراموش کرده و نادیده گرفته اند.
"اثر مشتری" (کتابی که در سال 1974 توسط جان گریبین و استیفن پلاجمن منتشر گشت) تحولات ناگهانی و طوفانی عظیم را برای 10 مارس 1982 پیش بینی کرده بود که در آن زمان در تیتر اصلی بسیاری رسانه ها منتشر گشت، اما این جریان نیز هرگز محقق نگشت.
ریچارد لندز، مورخ دانشگاه بوستون و مدیر مرکز تحقیقاتی هزاره در این رابطه می گوید: در طول تاریخ و با گذشت زمان، جنبش های "پایان دنیا" بخش بسیار عظیمی از معتقدان و هواداران خود را از دست داده اند، اما با این حال مردم مشتاق به پایان جهان غیر قابل انکار می باشند، و البته این بار متفاوت با همیشه.
به موضوع اصلی برگردیم
تقویم مایا دقیقاً چه چیزی را نشان می دهد؟ در 21 دسامبر 2012، تقویم تصویری را معادل با رشته ای از صفرها نمایش می دهد. در واقع می توانید آنرا مانند کیلومترشمار اتوموبیل خود تصور نمایید که پس از یک چرخش کامل، تمام اعداد به صفر برمی گردند.
از لحاظ تئوری این چیزی شبیه به نزدیک شدن به یک هزاره می باشد. با این حال در سیستم محاسباتی تقویم مایا، این موضوع به معنی پایان یافتن یک دوره 1000 ساله نیست. بلکه این پایان باکتون شماره 13 (Baktun 13) است. تقویم مایا بر پایه چندین سیکل زمانی پیاده سازی شده بود و باکتون یکی از آنها بود. یک باکتون معادل با 144000 روز است. کمی بیشتر از 394 سال.
با برسی و تحلیل متون تاریخی و کتیبه های باستانی، دانشمندان موفق به شناسایی و رمزگشایی سیستم عملکرد تقویم مایا گشته و به این موضوع پی برده اند که ارتبط دقیقی بین تاریخ گذاری های انجام شده در تقویم مایا و تقویم های امروزی مورد استفاده ما وجود دارد. درست همانطور که در تقویم ما شمارش سالها از یک واقعه تاریخی-فرهنگی قابل توجه آغاز شده (سال تولد احتمالی عیسی مسیح در تقویم میلادی)، شمارش تقویم مایاها نیز از یک رویداد بامعنی کیهانی ومذهبی در آیین آنها آغاز گشته است : " تاریخ خلقت دنیای نوین امروزی". و عددی که نمایشگر زمان فعلی بر اساس تقویم مایا است در واقع یک تاریخ با شمارندگان طولانی است که از این لحضه اسطوره ای نخستین، شمارش گشته است. اکثر کارشناسان بر این باورند که نقطه شروع تقویم مایا مربوط به 11 آگوست 3114 پیش از میلاد مسیح می باشد.
کثرفواصل تقویم مایا از مجموع تکرارهای عدد 20 بدست می آید. در تقویم مایا، یک بازه زمانی 7200 روزه، (360x20=7200 ) با عنوان کاتون (katun) شناخته می شود. همچنین پس از گذشت 20 کاتون یک باکتون (baktun) کامل می شود (20 x 7200 = 144000روز). برخی از کتیبه های باستانی گذشت 13 باکتون را یک نقطه عطف و مرحله مهمی از آغاز مجدد زندگی می دانند ( این در واقع روز 21 دسامبر 2012 وهمان نقطه صفر شدن مجدد تقویم است ) در حالی که دیگر نوشته ها دلالت بر ادامه حرکت عادی تقویم می کنند. به عنوان مثال پس از گذشت 20 باکتون یک پیکتون (pictun) کامل می شود.
اگر بخواهیم نگاهی منصفانه به ماجرا بیاندازیم، تا همین اواخر، در واقع هیچکس توجه چندانی به پایان باکتون سیزدهم نداشت. در 1975 فرانک واترز، یک نویسنده داستان های عاشقانه و سوداگرانه، در کتابش به نام " جذبه و شهرت معنوی مکزیک" بخش کوچکی را به این موضوع اختصاص داد. او پایان دوره زمانی باکتون سیزدهم را به عنوان "سیکل بزرگ مایا" معرفی نمود و با کمی اغراق آن را یک دوره 5200 ساله خواند. او 5 چرخه زمانی اینچنینی را معادل با 5 دوره افسانه ای جهان دانست که هر دوره با نابودی جهان به پایان می رسد و در تولدی دوباره، دوره ای جدید آغاز می گردد. البته هیچ تضمین و مدرکی دال بر اینکه سنن و عقاید مایا در پشت این نظریه باشد وجود ندارد.
واترز همچنین در مورد برخی محاسبات زمانی اشتباه بزرگی کرده بود. او چنین اظهار داشت: " پایان سیکل بزرگ در 24 دسامبر سال 2011 خواهد بود. زمانی که جهان با زمین لرزه های فاجعه بار نابود خواهد گشت..."
پیش بینی روز دقیق پایان جهان به کنار، بر اساس محاسبات واترز، پایان جهان سال گذشته بوده است، و یا به بیانی دیگر، دنیا پیش از این برای ما به پایان رسیده است!
کتاب دیگری در سال 1975 همچنین به موضوع تقویم مایا پرداخت. "دنیس" و "ترنس مک کنا" در کتابی با عنوان "چشم انداز نامرئی : ذهن، توهم، انسان اعظم" به این موضوع پرداختند. این کتاب حداقل تاریخ پایان باکتون سیزدهم را به درستی (21 دسامبر 2012) نوشته بود. این کتاب همچنین اشاره می کند که این روز یک نقطه انقلاب زمستانی خواهد بود، زمانی که خورشید در صورت فلکی کماندار، تنها در حدود 3 درجه از مرکز کهکشانی، و تصادفاً، مطابق با 2 درجه از دایرة البروج خواهد بود.
در ادامه کتاب آمده است: "از آنجا که نقطه انقلاب زمستانی در حال جابجایی بوده، به نقطه ای در دایره البروج نزدیک و نزدیک تر خواهد شد به گونه ای که مرکز کهکشان را تحت الشعاع قرار خواهد داد."
در واقعیت چنین پدیده ای غیرممکن بوده و هرگز اتفاق نخواهد افتاد، این یک نظریه بی اهمیت است. نویسندگان کتاب کلیه ترکیبات و جایگشت ها را با "نظریه تجدید" به گونه ای با یکدگیر ارتباط داده و لحضه 2012 را "فرصت بلقوه دگرگونی" نامیده اند.
اما علاقه و توجهات گسترده تر به 2012 در واقع در آغاز سال 1987 بود. "فاکتورهای مایا : مسیری فراتر از تکنولوژی" عنوان نوشته ای بود از آثار خوزه آرگوییلز(هنرمند، شاعر و مورخ نظریات الهام گرایانه ). او در کتابش دوره باکتون سیزدهم را با پرتویی نامحسوس از مرکز کهکشان راه شیری ارتباط داد. براساس نوشته های آرگوییلز، مایا می دانست ما چه زمانی وارد این پرتوی کهکشانی نامحسوس می شویم و چه زمانی آنرا ترک خواهیم نمود. بنابراین مجموعه سیزده باکتون نمایانگر چرخه عبور ما از این پرتو بود، به گونه ای که پایان باکتون سیزدهم نشانه ای از عبور کامل ما از این پرتو کهکشانی نامحسوس خواهد بود. پرتویی که آرگوییلز در مورد آن ادعا داشت، در واقع مانند "رشته های نامرئی کهکشانی " بودند که همه عناصر زندگی، انسان ها، سیاره زمین، خورشید و مرکز کهکشان را به یکدیگر پیوند داده اند. البته نه سنت مایا، و نه اخترشناسی مدرن، هیچیک این باور و وجود چنین پرتوی کهکشانی را تایید نمی کنند. در واقع این نظریه ریشه در باورها و فلسفه های شخصی آرگوییلز دارد که بر " اصل رزونانس هارمونیک " تاکیید داشت. او همچنین به این نتیجه رسیده بود که سیارات "ژیروسکوپ های هارمونیک در حال چرخشی هستند" که نقشی در هماهنگی این پرتو کهکشانی دارند و این امر در پیشبرد توسعه DNAو مباحث مرتبط با آن تاثیری حیاتی دارد. از این رو بر اساس نظریات او ، سال 2012 ، گونه مثبتی از پایان دنیا خواهد بود.
اگر این ماجرا کمی آشنا به نظر می رسد، حق با شماست. در 1987 آرگوییلز و هوادارانش با هیاهو و نمایشی جهانی، پیش بینی کردند که بر اساس نوشته های مایا، در تاریخ 16-17 آگوست همان سال یک "همگرایی هارمونیک کهکشانی" نیز روی خواهد داد. این رویداد تبدیل به پدیده ای جهانی شد در حالی که هزاران نفر در نقاط مشخص شده ای از زمین گرده هم آمده تا تشکیل یک "باطری مشترک بیو-الکترومغناطیسی یکپارچه و هماهنگ " دهند. متاسفانه، این روز بدون هیچ واقعه خاصی و تنها با مقالات رنگارنگ روزنامه ها و طنز دونزبری (دونزبری شخصیتی بود که توضیح می دهد همترازی می تواند باعث ایجاد "توده وحدت الهی " و یا شاید "نابودی هسته ای" گردد ) به پایان رسید.
پیش بینی های کهکشانی
به سال 1995 می رویم. دراین سال "جان میجر جنکینز" مقالات و ایده هایی که تا بدین روز در رابطه با 2012 ارائه شده بود را گردآوردی و در مجموعه ای به نام "Maya Cosmogenesis 2012" ارائه داد. بنا به گفته جنکینز، نقطه انقلاب زمستانی و محور تقارن کهکشان در روز 21 دسامبر 2012 دقیقاً در یک راستا قرار خواهند گرفت. از این رو او چنین استدلال می کند که این عامل مایا را برانگیخت تا تقویم را به گونه ای تعبیه نماید که در این تاریخ به پایان برسد. جنکینز نتیجه گیری می کند که این روز "یک تحول عظیم و فرصت فوق العاده ای برای رشد معنوی، و گذر جهان به عصری جدید است."
در واقع، علم اخترشناسی نمی تواند به چنین "هم ترازی کهکشانی" حتی در محدوده یکسال اشاره دقیقی داشته باشد، چه برسد به پیشبینی آن در یک روز خاص. همترازی بستگی دارد به تعریف مدرن 'نسبتاً قراردادی'از خط استوای کهکشانی و/یا سیمای ظاهریه کهکشان راه شیری. در حالی که هیچ تعریف دقیقی از لبه های کهکشان راه شیری وجود ندارد. / آنها بسیار مبهم بوده و وابسته به وضوح دید شما می باشند./ (اگرچه جنکینز ادعا می کند که او شخصاً لبه های راه شیری را با مشاهده آنها ازارتفاع 11هزار پایی، بسیار بالاتر از هر نقطه زندگی مایا، تعیین نموده است. ) بنابراین تعیین موقعیت دقیق خط محور کهکشانی آن هم به شیوه بصری کاری کاملاً بیهوده و بی معنیست.
جنکینز اعتراف کرد که خورشید انقلاب-زمستانی در واقع می تواند در هر زمانی بین سال های 1980 تا 2016 از مرکز راه شیری عبور کند. در جای دیگری او این منطقه عبور را به یک دوره 900ساله بسط داد و همچنین پذیرفت همترازی 21 دسامبر 2012 غیردقیق، و پیش بینی چنین پدیده ای خودسرانه و تقریبی بوده است. نجوم واقعی بین تاریخ پایان باکتون سیزدهم و یک همترازی کهکشانی هیچ تطابقی را تایید نمی کند.
اینکه خورشید انقلاب-زمستانی به واقع هرگز باعث رویداد "گرفتگی" نسبت به مرکز واقعی کهکشان نمی شود را می توان نوعی اطلاعات ضمنی دانست. علاوه بر این، خورشید انقلاب-زمستانی در 200 سال آینده، حتی از آن نزدیکی ها هم عبور نخواهد کرد. براستی خود اقوام مایا درباره پایان زمان چه تصوری داشتند؟ هیچ مدرکی دال بر اینکه آنها تقویم و پایان عمر جهان را به شکل تعالی معنوی و یا به شکل فاجعه ای ناگهانی در 21 دسامبر 2012 دیده باشند، وجود ندارد. باید بدانید که برخی از متون بسیار قدیمی مایا به وقایع و تاریخ هایی اشاره دارد که بسیار جلوتر از باکتون شماره 13 بوده و حتی به پیکتون بعدی و فراتر از آن نیز رفته است. برای مثال در کتیبه ای که در قرن هفتم میلادی به دستور "پاکال" پادشاه پالنکه نوشته شد، پیش بینی شده در 15 اکتبر سال 4772 مجلس جشنی به مناسبت سالگرد سلطنت او برگزار خواهد گردید.
در واقع درمیان همه متون بسیار قدیمی و کتیبه های تاریخی کشف و ترجمه شده از مایا، تنها یک نوشته وجود دارد که اشاره به تاریخ کلیدی 21 دسامبر 2012 می کند : " لوحه تاریخی شماره 6 در تورتوگوئرو" ( یک بنای مایا که در ایالت تاباسکو مکزیک شناسایی شد). نوشته های لوح آسیب دیده است اما آنچه که باقی مانده اشاره ای به پایان زمان ندارد.
راز توطئه ناسا
برخی طرفداران فاجعه 2012 می گویند آنچه که در واقع باعث انهدام و نابودی جهان می گردد یک همترازی سیاره ای می باشد (قرار گرفتن همه سیارات در یک مسیر) . هیچ همترازیه سیاره ای در نقطه انقلاب زمستانی سال 2012 وجود نخواهد داشت. با این وجود طرفداران پایان دنیا این همترازی تخیلی را به پیش بینی های نجومی یا ادعاهای بی اساسی در رابطه با واژگونی میدان مغناطیسی زمین و طوفان های خورشیدی بی سابقه مرتبط می سازند. بسیاری از پست ها و اظهارنظرهای اینترنتی و شنوندگان رادیویی نیز چنین موضوعات و مقالاتی را شرح داده و مطرح می نمایند.
به طور خاص، موضوعات مختلفی از تفکر غیرمنطقی پیرامون شبح اینترنتی به نام "سیاره مخفی نیبیرو" ساخته شده است. تفکراتی که سیاره "نیبیرو" را مانند توپ بولینگ و زمین را به مانند پین بولینگ تشبیه نموده است. اما در واقع چنین سیاره ای اصلاً وجود ندارد. اگرچه اغلب با "اریس" (سیاره کوتوله ای که بدون خطر و امن و در فاصله ای دورتر از پلوتو به دور خورشید در حال گردش است ) یکسان فرض می شود. با اینحال، برخی اصرار می ورزند که توطئه ای از طرف ناسا در جریان است و سیاره نیبیرو در حال نزدیک شدن به زمین است، به طوری که همین الان نیز در روز روشن از نیمکره جنوبی دیده می شود. همچنین قرار بود که تا اواخر ماه می، در نیمکره شمالی نیز قابل رویت باشد، اما مانند یک تاریخ کور و بی ثبات، هوادارانش را در انتظار گذاشته است.
عده دیگری بر روی وب، درباره همترازی فرضی خورشید انقلاب-زمستانی و مرکز کهکشان راه شیری گیج شده اند، به گونه ای که اظهار داشته اند هم اکنون خورشید در حال سقوط به سمت مرکز کهکشان بوده و زمین را نیز به دنبال خود می کشد. و نتیجه پیش بینی شده آنها از این اتفاق ؟ محور قطبی کره زمین تغییر خواهد کرد.
بیشتر ادعاهایی که در رابطه با سال 2012 شده است متکی بر افکار واهی و پوچ، حماقت و ماجراجویی، عدم آشنایی کافی با نجوم و تفکر پارانوئید است.
پس گذشته از همه اینها، شاید عاقبت مایا مراقب ما باشد. زمان به سرعت در حال گذر است و این همان پایان جهان است آنگونه که همه می شناسیم!
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
برخی ویژگی های خاصّ حضرت مهدی علیه السلام بر طبق احادیث و روایات معتبر
۱٫ مخفی بودن آثار حمل در مادر حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
یکی از ویژگی های خاص آن حضرت این است که زمانی که مادر آن حضرت به ایشان باردار بوده، اثری از حمل در آن بانوی بزرگوار مشاهده نمی شد. این موضوع هر چند در برخی از پیامبران(علیهم السلام) سابقه داشته؛ ولی در باره امامان معصوم(علیهم السلام) این چنین، گزارش نشده است.
وقتی امام حسن عسکری(علیه السلام) نوید ولادت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به عمة بزرگوار خود (حکیمه خاتون) می دهد، آن بانو با کمال شگفتی میپرسد: چگونه امشب آن نور پاک از نرجس به دنیا میآید؛ در حالی که اثری از بارداری در او مشاهده نمی-شود؟۱
۲٫ مخفی بودن ولادت آن حضرت
از مهمترین ویژگیهای ولادت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، مخفی بودن آن است. سَعِیدِ بْنِ جُبَیر میگوید: از امام سجاد(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: «فِی الْقَائِمِ مِنَّا سُنَنٌ مِنْ سُنَنِ الانْبِیاءِ(علیهم السلام) … وَ سُنَّةٌ مِنْ إِبْرَاهِیمَ … وَ أَمَّا مِنْ إِبْرَاهِیمَ فَخَفَاءُ الْوِلادَةِ وَ اعْتِزَالُ النَّاسِ …»؛۲ «در قائم ما سنّت هایی از پیامبران وجود دارد … اما از ابراهیم پنهانی ولادت و کناره گیری از مردم…».
۳٫ روشن شدن چراغی در بیت الحمد، از ولادت تا هنگام ظهور
«بیت» در لغت به معنای خانه و «حمد» به معنای ستایش و ثنا است. این واژه در بعضی از روایات ، به کار رفته و از آن به عنوان جایگاهی مربوط به حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) یاد شده است.
مفضل گوید: شنیدم امام صادق(علیه السلام) فرمود: «اِنَّ لِصَاحِبِ هَذا الاَمْرِ بَیتاً یقَالُ لَهُ بَیتُ الحَمْدِ فِیهِ سِراجٌ یزهَرُ مُنذُ وُلِدَ اِلَی یوْمَ یقُومُ بِالسَّیفِ لا یطْفَأ»؛۳ «همانا برای صاحب این امر خانهای است که بدان «بیت الحمد» میگویند. در آن چراغی هست که از هنگام ولادت روشنی میبخشد؛ تا روزی که با شمشیر قیام میکند، خاموش نخواهد شد».
اگر چه به روشنی جایگاه این خانه و چگونگی روشنایی آن، بیان نشده است؛ ولی احتمال میرود مقصود، معنای کنایی باشد که با ولادت آخرین حجّت الهی، چراغ هدایت بشر با فروغی هر چه بیشتر، به پرتو افشانی پرداخته و زمین را از نور وجود خود آکنده ساخته است. این روایت با همین مضمون از امام باقر(علیه السلام) نیز نقل شده است.۴
۴٫ خاتم الاوصیا بودن ایشان
«خاتم الاوصیاء»، به معنای پایان بخش جانشینان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) است. یکی از ویژگی های اختصاصی آن حضرت، آن است که پایان بخش سلسله امامت است. این لقب ابتدا بر زبان خود آن حضرت در کودکی، جاری شد.
طریف ابونصر گوید: «بر صاحب الزّمان وارد شدم؛ آن حضرت فرمود: برای من صندل احمر (نوعی چوب خوش بو) بیاور. پس برای ایشان آوردم؛ آن حضرت به من رو کرد و فرمود: آیا مرا میشناسی؟ گفتم: بله سپس فرمود: من کیستم؟ عرض کردم: شما آقای من و فرزند آقای من هستید. پس آن حضرت فرمود: مقصودم این نبود! گفتم: خداوند مرا فدای شما گرداند. بفرمایید مقصودتان چه بود؟
حضرت فرمود: «اَنَا خَاتَمُ الاَوْصیاءِ وَبِی یدْفَعُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ البَلاءَ عَنْ اَهلی وَشِیعَتی»؛۵ «من خاتم الاوصیاء هستم که خداوند به وسیلة من، بلا را از اهل و شیعیانم دور میسازد».
علاوه بر خاتم الاوصیاء از حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عنوان خاتم الائمه نیز یاد شده است؛ چنان که رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) میفرماید: «مَعَاشِرَ النّاسِ اِنّی نَبی وَعَلی وَصیی اَلا اِنَّ خَاتَمَ الاَئِمّةِ مِنّا القائِمُ الْمَهْدی…»؛۶ «ای مردمان! من پیامبرم و علی جانشین من است. آگاه باشید که خاتم الائمه، قائم مهدی از ما است».
این ویژگی نیز اختصاص به حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دارد.
۵٫ پنهان زیستی ایشان
با مراجعه به مجموعههای روایی روشن میشود که شمار بسیاری از احادیثی که دربارة وجود حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بوده و از ظهور او نوید داده است؛ از غیبت غمبار او نیز خبر میدهد. غیبت آن حضرت ـ با ویژگیهای خاص خود ـ به این صورت نه تنها برای هیچ یک از امامان(علیهم السلام) رخ نداده، که برای هیچ یک از پیامبران نیز اتفاق نیفتاده است. البته از برخی روایات استفاده میشود که یک نحوه غیبتی، برای برخی از انبیا بوده است.
۶٫ میراث انبیا نزد ایشان
یکی از ویژگیهای حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) این است که هنگام ظهور، بسیاری از میراثهای پیامبران را به همراه خواهد داشت. دربارة اینکه این امور به چه منظور نزد او جمع شده، سخن صریحی وجود ندارد؛ ولی با توجّه به نقش آن حضرت ـ که همان نقش انبیا و اولیا است و او آرزوی همه آنان را تحقق خواهد بخشید ـ میتوان نتیجه گرفت که تمامی ابزار آنان، در اختیار حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار خواهد گرفت. دیگر اینکه آن حضرت وظیفه دارد تا همة پیروان ادیان را به دین مقبول الهی (اسلام) دعوت کند و این مواریث، نشانههایی از حقانیت آن حضرت است. از این رو همان گونه که در روایات از زنده ماندن حضرت مسیح(علیه السلام) ، به عنوان هدایت مسیحیان و ارجاع ایشان به پیروی از حضرت مهدی(علیه السلام) یاد شده؛ میتوان سایر میراثها را به عنوان وسیلهای برای اتمام حجّت بر آنان دانست.
برخی از آنچه در روایات مورد اشاره قرار گرفته، عبارت است از:
۶ـ۱٫ پیراهن رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم)
یعقوب بن شعیب از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده است که به وی فرمود: «آیا پیراهن قائم را ـ که هنگام قیام میپوشد ـ نشانت ندهم؟ عرض کردم: چرا؛ پس آن حضرت جعبهای را خواست و آن را گشود و از آن پیراهن کرباسی را بیرون آورد. آن را باز کرد که ناگهان دیدم در آستین چپ آن، آثار خون مشاهده میشود. سپس فرمود: این پیراهن پیامبر گرامی خداوند است؛ در روزی که دندانهای پیشین آن حضرت ضربه دید. آن خون را بوسیدم و بر صورت خویش نهادم. سپس امام صادق(علیه السلام) آن را در هم پیچید و برداشت».۷
۶ ـ۲٫ عمامه پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) ،
۶ ـ۳٫ زره رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) ،۸
۶ ـ۴٫ سلاح حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) ،۹
۶ ـ۵٫ پرچم پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) ،۱۰
۶ ـ۶٫ سنگ حضرت موسی(علیه السلام) ،۱۱
۶ ـ۷٫ عصای حضرت موسی(علیه السلام) ،۱۲
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «عصای موسی چوب آسی از یک نهال بهشتی بود. هنگامی که وی به سوی مدین میرفت، جبرئیل آن را برایش آورد و آن عصا همراه با تابوت آدم، در دریاچة طبریه (در شمال فلسطین) است و هرگز آن دو نمیپوسند و تغییر نمییابند تا اینکه حضرت قائم هنگام قیام، آن دو را بیرون میآورد».
۶ ـ۸٫ انگشتری سلیمان(علیه السلام) ،۱۳
۶ ـ۹٫ تشتی که حضرت موسی(علیه السلام) در آن قربانی میکرد.۱۴
امام علی(علیه السلام) فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) فرموده است: «المَهْدِی مِنْ وُلْدِی، تَکُونُ لَهُ غَیبَةٌ وَ حَیرَةٌ تَضِلُّ فِیها الاُمَمُ، یأتِی بِذَخِیرَةِ الاَنبِیاءِ فَیمْلاُها عَدْلاً وَقِسْطاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً»؛۱۵ «فرزندم مهدی یک غیبت و حیرتی دارد که امتها در آن گمراه شوند. او با ذخیرة پیغمبران میآید و زمین را پر از عدل و داد میکند؛ آن گونه که پر از جور و ظلم شده باشد».
همان گونه که اشاره شد، شاید یکی از حکمتهای این میراث داری، این است که پیروان تمامی ادیان، با دیدن میراث پیامبر خود، به حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ایمان آورند و نیز اهداف حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و قیام ایشان، در برگیرندة تمامی اهداف پیامبران بزرگ است. از این رو در آن هنگامه عظیم، آن حضرت با در اختیار گرفتن میراث پیامبران بزرگ، هدف خود را ـ که در واقع هدف جمیع آنان بوده است ـ تحقق میبخشد.
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
یکی از خصوصیات و ویژگی های تشکیلات فراماسونری،نو به نو شدن در هر زمان و منحرف نمودن اذهان از سازمان اصلی شمار می آید
این ویژگی تقریبا از همان دوران نخست شکل گیری این تشکیلات مخوف صهیونی در عملکردها و تحرکات آن ، بارز و مشخص بود. مثلا درحالی که اساس تشکیلات فراماسونری از همان نخستین سالهای اولیه هزاره دوم میلادی و پس از اولین جنگ های صلیبی توسط فرقه موسوم به شوالیه های معبد شکل گرفت و به تدریج در سراسر اروپا گسترش پیدا کرد اما در تواریخ رسمی، تاریخ شکل گیری نخستین لژهای ماسونی را مربوط به قرن هجدهم و تشکیلات بنایان آزاد و اشخاصی مانند دژاگولیه دانستند.
یا تا همین اواخر شرکت این تشکیلات را در انقلاب های فرانسه و آمریکا انکار می کردند و یا نفوذ سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی آن را در مراکز قدرت منکر می شدند.
به عنوان مثل تا سالیان دراز، حضور اعضای لژهای مختلف ماسونی در نهادهای قدرت دوران قاجار و پهلوی تکذیب می شد و اصلا وجود چنان تشکیلاتی را افسانه جلوه می دادند. اما مسائل مختلف و افشاگری برخی روحانیون و نویسندگان مبارز در سطح داخل و خارج باعث برافتادن پرده های راز و رمز این تشکیلات مخوف در همان سالها گردید.
تشکیلات فراماسونری معمولا در شرایطی که به تدریج پرده از رازهایش بر می افتد ، شروع به پوست اندازی و نو به نو شدن می نماید و خود طی برنامه هایی سیستماتیک شروع به افشاگری علیه سازمان قبلی که از حیض انتفاع افتاده و به اصطلاح دیگر سوخته به حساب می آید، می کند. این مسئله در طی دهه ۱۳۴۰ شمسی مقارن با دهه ۶۰ میلادی نیز اتفاق افتاد. در طی این سالها ناگهان ۳ جلد کتاب توسط اسماعیل رایین درباره تشکیلات فراماسونری ایران و لژهای مختلف و اعضای آن تحت عنوان ” فراموشخانه و فراماسونری در ایران ” به چاپ رسید . این اتفاق که برای نخستین بار در ایران رخ می داد، آن هم در شرایطی که مراکز سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور در تیول تشکیلات فراماسونری بود، رویداد حیرت آوری می نمایاند.
اما بعدا مشخص شد که در آن سالها ، تشکیلات فراماسونری در ایران مشغول به اصطلاح پوست اندازی بوده و لژهای مختلف را در یک سازمان بزرگ تحت عنوان لژ بزرگ ایران متشکل می کرده که در راس آن شریف امامی ( یکی از معدود ماسون های درجه ۳۳ ) حضور داشته است. سالها بعد که خاطرات اسداله علم (وزیر دربار شاه) انتشار یافت ، روشن شد که اساسا هزینه و امکانات انتشار کتاب های ۳ جلدی اسماعیل رایین توسط ساواک تامین شده بوده است.
در آن ۳ جلد کتاب اگرچه به درستی سازماندهی، چارتر تشکیلاتی و چگونگی عضویت و اسامی بسیاری از ماسون های ایران چاپ شده بود اما از عملکرد سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی شان و همچنین تاثیر در تصمیم گیری های مراکز قدرت رژیم شاه سخنی به میان نیامده بود . علاوه برآن درباره تشکیلات جدید یعنی لژ بزرگ ایران نیز مطلبی درج نشده بود. ضمن اینکه قدرت این تشکیلات به رخ مردم کشیده شد و به نوعی رعب و وحشت در دل به خصوص طبقه به اصطلاح روشنفکر و شبه روشنفکر ایجاد گردید.
در طی سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، خیلی ها به دنبال همان تشکیلات و سازمانی بودند که با چارتر مشخص در کتاب رایین افشاء شده بود. درحالی که سالها پیش از آن افشاگری، کل تشکیلات به لحاظ سازماندهی و ارتباطات ، اساسا تغییر کرده بود!
سومین مثالی که می توان درباره خود افشاگری های تشکیلات فراماسونری ارائه نمود ، موجی است که از اوایل هزاره سوم و پس از علنی شدن جریان آخرالزمان گرای صلیبی/صهیونی در جهان به راه افتاد و تعداد زیادی مقاله و کتاب در این باب به چاپ رسید و فیلم های متعددی نیز برهمین اساس ساخته و با سر و صدای بسیار برپرده سینماهای جهان نقش بست که مهمترین آنها سه گانه “دن براون” یعنی “رمز داوینچی” ، “فرشتگان و شیاطین” و “سمبل گمشده” بود که دو قسمت اول توسط ران هاوارد کارگردانی شده و طی سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۷ اکران گردید. کار به جایی رسیده که حتی شبکه های تلویزیونی معلوم الحال ماسونی مانند BBC و VOA نیز در فیلم های مستندی به افشای اسرار سازمان فراماسونری می پردازند!
در این کتب و فیلم ها بسیاری از اسرار کهن ماسونی برملا شد و علاوه براینکه به اصطلاح اطلاعات سوخته ماسونی در معرض دید عموم قرار گرفت ، یک نوع قدرت نمایی روانی هم توسط این تشکیلات صورت پذیرفت. این در حالی بود که تشکیلات ماسونی سالها پیش از آن بازهم پوست اندازی کرده و در شکل و شمایل جدید فرقه ها و شبه عرفان ها و صدها و هزاران فرقه به اصطلاح معنویت گرا ظهور یافته بود.
تلاش برخی خبرنگاران و نویسندگان و کارشناسان در ایران و دیگر کشورها موجب شد تا برخی مراکز مهم تصمیم گیری فراماسون ها همچون بیلدربرگ یا کمیته ۳۰۰ در معرض افشاگری قرار گیرند و خیل اسناد و مدارکی که خصوصا در سالهای پس از انقلاب درباره نفوذ و کارنامه سیاه تشکیلات ماسونی در جریان بسیاری از فجایع تاریخی ایران و جهان انتشار یافت، باعث گردید تا این تشکیلات نهان روش، دست به یک موج دیگر خودافشاگری بزند که این بار ظاهر گرایی ، رواج سطحی نگری و دور ساختن افکار عمومی از حوزه های نفوذ تشکیلات فراماسونری (اعم از سیاسی و اقتصادی و نظامی و به خصوص فرهنگی و هنری) در دستور کار قرار گرفت.
به دنبال تولید فیلم هایی مانند”رمز داوینچی”،”فرشتگان و شیاطین”،”گنجینه ملی”و …مجموعه های مستندی نیز تولید شد که اذهان را از شاخص های حضور افکار ماسونی در عرصه های فرهنگی و هنری و علمی به سوی ظواهر و نمادها و برخی اطلاعات سوخته مانند بازخوانی ساختارهای قدیمی این تشکیلات سوق دادند . نمونه فیلم هایی از این نوع را افرادی مانند “دیوید اک” جلوی دوربین برده که با هزینه تشکیلات فراماسونری در سطوح وسیعی نیز در سراسر جهان پخش شد.
متاسفانه افشاگری های انحرافی و فریبنده امثال “دیوید ایک” بر برخی از محققان و افراد و گروههای ضد ماسون در ایران و جهان تاثیر گذارد و آنها را به جای تعمق در تفکرات و شاخص های اندیشه های ماسونی و بررسی نفوذ و رخنه عناصر آن در عرصه های فرهنگی و علمی و طراحی برنامه های سیاسی/اقتصادی برای قبضه نمودن مراکز قدرت ، به افراط در نمادگرایی و سمبلیسم ، اصلی کردن این نمادها و سمبل ها در تحرکات ضد ماسونی بسنده کردند که بعضا این افراط های غیر واقعی به سطح لوث نمودن فعالیت های ضد ماسونی کشیده شد.
از این دست آثار می توان به مجموعه مستند “Arrival” اشاره کرد که با نام “ظهور”در ایران تکثیر و توزیع شده است.در این مجموعه ضمن پرداختن افراطی به نمادها و نشانه های مختلف ماسونی ، از تحلیل اندیشه ها و تفکرات مخرب فراماسونری به شدت پرهیز شده و مخاطب را در سطح یک سری ظواهر نگاه داشته و به وی اجازه نمی دهد که پدیده فراماسونری را در عمق اندیشه و فکر ، بررسی و تحلیل نماید. چنین گرایشی متاسفانه در برخی از سخنرانان داخلی که بعضا در دانشگاهها و مراکز علمی و آکادمیک نیز برنامه دارند ، مشهود است که به دلیل عدم حضور فعال محققان و پژوهشگران معتبر این حوزه در محافل و مجامع علمی ، بعضا بازار داغی هم پیدا کرده اند.
به نظر می آید برای تشخیص چنین جریانی و تلاش جهت تصحیح مسیر فعالیت عناصر یاد شده ، کافی است که به برخی از شاخصه های بارز تشکیلات ، تفکر و اندیشه فراماسونری که اساسا ریشه در تاریخ این تشکیلات داشته و با گذر زمان هم هیچ تغییری نکرده توجه نماییم:
۱ – نمایاندن فراماسونری به عنوان یک ایده و سازمان مستقل سیاسی و فکری و دور ساختن آن از هرگونه شائبه صهیونیستی در حالی که بنا به نوشته ها و اسناد مختلف و کهن صهیونی ، تشکیلات فراماسونری شاخه ای از امپراتوری جهانی صهیونیسم محسوب شده و از دیرباز به عنوان بازوی سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی آن عمل کرده است.
۲ – باستان گرایی مهمترین شاخصه تفکر امروز فراماسونری است. تفکری که از همان زمان ورود نخستین فراماسون ها به این سرزمین ترویجش در دستور کار قرار گرفت. عمده هدف نیز نه احترام و اکرام تاریخ باستان یا گذشته مثلا باشکوه این آب و خاک بلکه تنها و تنها القاء این فریب و نیرنگ تاریخی بود که ایران دارای تاریخ باشکوهی از ۲۵۰۰ سال پیش به این سو بوده ( یعنی بدون تعارف ۵۰۰۰ سال تاریخ مشخص قبل از آن را نادیده گرفتند!) ولی در حمله اعراب ( بخوانید مسلمانان ) نابود شده و از بین رفته است!! در واقع آنچه مراد ماسون ها از این باستان گرایی یا آرکاییسم ( ایران منهای اسلام ) بوده و هست ، جز هجمه علیه تمدن پرشکوه اسلامی و دین خاتم و جلوه های تاریخی و اجتماعی آن نیست. امروز نیز این نوع باستان گرایی به انحاء مختلف در مکتوبات و سخنرانی ها و فیلم های جریان به اصطلاح روشنفکری و همچنین جریان های نوظهورسیاسی فکری به چشم می خورد. جریانی که تاریخ تمدن اسلامی را طی حاکمیت ۱۰ قرنی اش بر دنیای خاموش قرون وسطی و پس از آن و همچنین تاثیر اساسی آن در شکل گیری تمدن امروز بشری را نادیده می گیرد.
۳ – ترویج تفکرات اومانیستی( انسان محوری ) و سکولاریستی ( جدایی دین از زندگی و اجتماع) در اشکال و فرم های مختلف هنری و فکری و اندیشه به نحوی که خدا را از زندگی بشر خارج کرده و به جای آن مسائلی از قبیل اراده انسانی و یا معنویت های غیر الهی را بنشانند. این تفکراتی است که شاخص ترین ماسون های دوران رنسانس تحت عنوان نهضت روشنگری تئوریزه کرده و طی ۳-۴ قرن اخیر در اشکال مختلف ادبی و هنری و علمی به خورد بشریت داده اند. از جمله حضور تعیین کننده این تفکرات صهیونی در دروس و سرفصل های درسی علوم انسانی دانشگاهها یکی از آسیب های جدی جامعه فرهنگی و هنری ما به حساب آمده است.
۴ – ترویج لیبرالیسم به عنوان سیستم سیاسی-اجتماعی منتج از اومانیسم و سکولاریسم.
۵ – ترویج اباحه گری و بی بند و باری و جدی نگرفتن آن در سطح جامعه
۶ – تسامح و تساهل در اصول واحکام دینی مانند حجاب ، روابط زن و مرد و …
۷ – ناکارآمد جلوه دادن قواعد اسلامی در مدیریت جامعه و ارتجاعی نشان دادن و واپس گرا نمایاندن قوانین دینی مانند قصاص ، حضانت ، ارث و …برای مسائل امروز
۸ – نادیده گرفتن ولایت فقیه در تداوم نبوت پیامبران و امامت ائمه اطهار (ع) و به عنوان نیابت امام عصر (عج)
۹ – غربزدگی و خودباختگی نسبت به تجدد و مدرنیسم غرب
۱۰ – تسامح دربرابر فرقه های صهیونی از قبیل بهاییت و وهابیت و همچنین فرقه های نوپدید
متاسفانه نشانه های متعددی را از حضور عناصر فوق در عرصه های فرهنگی و هنری و علمی امروز جامعه اسلامی مان شاهدیم. از تحسین و تجلیل عناصر و عوامل پیشانی سفید ماسون تحت عنوان دانشمند و فیلسوف و متفکر و فرهیخته و …گرفته ( که در نشریات و رسانه های مختلف صورت می گیرد ) تا چاپ مکتوبات و برنامه های دیداری و شنیداری در تضعیف و خدشه دارساختن اصول و احکام و قوانین اسلامی تا محدود ساختن صهیونیسم و تفکرات صهیونی به اسراییل و فلسطین تا پرهیز از تبیین ابعاد شرک آمیز ، نژادپرستانه ، سرمایه سالارانه و سلطه طلبانه اندیشه صهیونیسم و مصادیق آشکار و پنهانش در عرصه های فرهنگی و هنری و علمی و تا …
آنچه بیان شد ، نشان می دهد که تشکیلات فراماسونری در یک سازماندهی نوین ، امروزه ورای نمادسازی و سمبل گرایی در عرصه یک جنگ نرم تمام عیار با تمامیت اسلام درگیر شده و همه نیروهایش را به این میدان فراخوانده است تا دریک درگیری نفس گیر پس از فروپاشی ایدئولوژیک جامعه اسلامی ( همچون تجربه آندلس)، فروپاشی فیزیکال آن را شاهد باشد.
امروز نادیده گرفتن این تهاجم فرهنگی همه جانبه ( که مقام معظم رهبری آن را به طور رسمی از آذرماه ۱۳۶۸ یعنی فقط حدود ۶ ماه پس از آغاز ولایتشان گوشزد کرده و طی این ۲۲ سال در هر فرصت و در بسیاری از بیاناتشان مراحل مختلف آن را تبیین نموده و ضرورت مقابله برنامه ریزی شده را یادآور شده اند) جز تاثیر اندیشه های ماسونی نیست ، اندیشه ای که تمامی طرح و برنامه های فوق را جز توهمی بیش ندانسته و تحت تاثیر القائات صهیونیست هایی مانند کارل پوپر و دانیل پایپز (که توهم توطئه را تئوریزه نمود ) آن را حاصل خیالات و تصورات کهنه شده محسوب می کنند.
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
برای ارایه ی پاسخی جامع به این پرسش بخشی ازکتاب «رهبری برفرازقرون» (۱)را نقل می کنیم:
وقتی آن حضرت خود را برای یک دگرگونی اجتماعی آماده ساخته چه چیز مانع شده است که در دوره ی غیبت صغری یا سال های پس ازآن به میدان بیاید و غیبت طولانی نسازد ؛ با توجه به این که درآن زمان ، زمینه و شرایط کارهای اجتماعی واصلاحی بسیارآسان بوده است؟
آن حضرت به واسطه ی رابطه ی مستقیمی که بر اثر برنامه ریزی های خاص در زمان غیبت صغری با مردم داشت ، این امکان را یافته بود که یاران خود را گرد آورد و با قدرت ، کار خود را شروع کند. قدرت های حاکم آن زمان نیز به این مرتبه از توان و نیروی دهشتناک که انسان امروزه بر اثر پیشرفت علم و صنعت به آن دست یافته است ، نرسیده بود.
جواب این است که هرکاری برای تغییرساختار جامعه به وقوع پیوندد ؛ موفقیت آن بستگی به یک سلسله شرایط و زمینه های خارجی دارد و تا همه آن شرایط کاملاً تحقق نیابد امکان رسیدن به هدف وجود ندارد.
البته آن تغییرات اجتماعی که سرچشمه ای الهی دادازنظرپیام،ربطی به عواملی خارجی(مانندوضعیت سیاسی- اجتماعی جامعه، واقعیت های بین المللی، توانایی های مردم و…)ندارد؛ زیراپیامی که زیربنای این تغییرات است، الهی وآسمانی است وشرایط خارجی درآن مؤثرنیست ولی ازجنبه ی اجرایی به شرایط بیرونی متکی است وموفقیت وزمان انجام آن بستگی به آن داردودرست به همین جهت بوده است که آسمان درانتظارماند تا پنج قرن ازجاهلیت بگذرد وآن وقت آخرین پیام خودرابه واسطه ی حضرت محمد(صلی الله علیه وآله)فرستاد؛ وباآن که جهان دردوران فترت نیازشدیدبه پیامبرداشت ولی به خاطروابستگی اجرایی به شرایط خارجی درآن تأخیرشد.برخی ازعوامل خارجی که اجرای اصلاحات به آن نیازداردعبارت است ازفضای مناسب وجوعمومی برای تغییرات مورد نظر و برخی جزییات است که جنبش انقلابی درپیچ وخم – های باریک آن رامی طلبد.
برای نمونه، انقلابی که «لنین»در روسیه باموفقیت رهبری کرد به عامل مهمی مانند جنگ جهانی اول وسست شدن پایه ی امپراطوری تزار وابسته بود که در ایجاد فضای مناسب برای انقلات سهم بسزایی داشت وعوامل جزیی و محدود دیگری نیز درآن مؤثر بود مانند این که «لنین»توانست به سلامت وارد روسیه شود و انقلاب را رهبری کندکه اگرهرحادثه ای باعث تأخیر ورود او شده بود؛ احتمال داشت انقلاب نتواندبه این سرعت حاکم شود.
آری ، سنت تغییر ناپذیر الهی بر این است که اجر او ایجاد تغییرات اصلاحی بستگی به عوامل خارجی ، فضای مناسب وجو عمومی داشته باشد و به همین جهت بوده است که اسلام پس از یک دوره طولانی و پس از چندین قرن ، ظهورکرد.
پس با این که خدای بزرگ ، توانایی دارد همه مشکلات وسختی ها را برای پیام رسانی های آسمانی ، هموار و به وسیله ی اعجاز فضای مناسب ایجادکند ، این روش را انتخاب نکرده است ؛ زیرا امتحان و ابتلا و رنجی که مایه ی تکامل انسان می شود در صورتی تحقق می یابدکه تحولات ، طبیعی و مطابق با شرایط خارجی باشد.البته این مانع نیست که خداوند در برخی جزییات دخالت کند ، جزییاتی که در اصل فضای مناسب مؤثر نیست ولی گاهی برای ایجاد تحرک لازم است ؛ مانندکمک ها و توجهات غیبی که خداوند در لحظه های حساس و بسیار دشوار به اولیای خود می کند ؛ چنان که ، آتش نمرود برای ابراهیم گلستان می شود و دست آن یهودی پیمان شکن که شمشیر بر روی پیامبر(صلی الله علیه وآله)کشید ازحرکت می افتد و یا تند باد شدیدی که چادرهای کافران ومشرکان رازمانی ه درجنگ خندق ،مدینه رامحاصره داشتندازریشه درمی آوردوترس ووحشت رادردل های آنان می افکند.
ولی همه این ها ازجزییات فراتر نمی رود و در زمانی که زمینه و شرایط برای اصلاحات عمومی کاملاً آماده است کمک های فوریتی ، صورت طبیعی به خود می گیرد و با واقعیت های خارجی مطابقت می کند.
ما واقعیت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)را با این دید بررسی می کنیم تا دریابیم که انقلاب او از نظر اجرا همانند همه انقلاب ها به زمینه های عینی وخارجی بستگی دارد و بایستی فضای مناسب موجود باشد. از این رو طبیعی است که منتظرآن شرایط باشیم. همه می دانندکه حضرت مهدی(عج) کارش محدود به یک منطقه و یک بخش ازجهان است و بایستی همه بشریت را از تاریکی ستم به روشنایی عدل ، رهنمون گردد . برای اجرای چنین تحول بزرگی تنها وجود داشت . پس از این تحول بزرگ ، فضای مناسب جهانی می طلبد که همه ی زمینه های خارجی لازم برای انقلاب عمومی وآن وجود داشته باشد.
عامل اساسی در ایجاد این فضای مناسب و پذیرش پیام جدید عدالت ازطرف مردم همانا احساس پوکی و پوچی است که انسان متمدن آن روز خواهدکرد و منشأ این احساس ، تجربه های مختلف بشری از تمدن است؛ تمدنی که جنبه های منفی آن پشت او را خم می کند و به آنجا می رسد که می فهمد شدیداً نیاز به کمک دارد واز عمق جان ، توجه خود را به عالم غیب یا منبعی مجهول ، معطوف می دارد.
امّا از نظر پیشرفت های مادی می توانیم بگوییم درآینده شرایط برای رساندن پیام به جهانیان بهتر ازگذشته است ؛ زیرا بخش های مختلف دنیا به هم نزدیک می شوند ، مردم می توانند با هم ارتباط برقرارکنند و وسایلی که یک سازمان مرکزی برای آگاه سازی ملت ها ازرسالت جدید بدان نیاز دارد، دردسترس می باشد.
امّا این که هر چه بیشتردر ظهورآن حضرت تأخیر بیفتد ، ابزار وآلات جنگی پیشرفته ترخواهد شد، درست است ولی ابزار و آلات مادی برای کسانی که روحیه ی خود را باخته اند و از درون پیوسیده اند به چه کار می آید ؟ چه بسا در طول تاریخ که کاخ یک تمدن بزرگ با اولین تلنگر فرو ریخته است چرا ؟ برای این که چنین بنایی در واقع از قبل فرو ریخته بوده است و هیچ گونه پشتوانه وتکیه گاهی نداشته است.
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان