فهرست
بهائيت چيست؟
ادعاى ظهور امام دوازدهم
قرآن و بهائيت:
بررسى كتب بهائيت:
ايدئولوژى بهائيت
ايدئولوژى شيخيه
پيرامون اصول عقايد شيخيه:
ايدئولوژى بابيه
پيرامون اصول عقايد بابيان
ايدئولوژى ازليه و بهائيه
كنشگران بهائيت
كنشگران شيخيه:
علل گرايش پيروان به بهائيگرى
بهائى گرى در مشروطه
بهائى گرى در عصر پهلوى
انجمن حجتيه و بهائيان:
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
سخنرانی استاد رائفی پور در پردیس کرج
تاریخ : 90/4/31
موضوع : نقد بهائیت
موضوعات مطرح شده :
تاریخچه بهائیت
بابیت
معرفی محمدعلی باب
ادعای خدائی محمد علی باب
و....
لینک دانلود تصویری
قسمت اول
قسمت دوم
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
(بسم الله الرحمن الرحیم)
فایل صوتی سخنرانی استاد رائفی پور با موضوع بهاییت و صهیونیسم
- مکان : یزد
- زمان : ۹۱/۲/۱۸
- (صوتی)
لینک غیرمستقیم/ دریافت
لینک غیرمستقیم/ دریافت
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
شاید بد نباشد بدانید که تقریبا تمامی راه آهن ها و بندر های اسراییل را دولت آلمان بابت غرامت هولوکاست احداث کرده
بسیاری از شهر ها و شهرک های صهیونیستی و واحد های مسکونی آن بابت غرامت هولوکاست توسط دولت آلمان احداث شده
خیلی از کشتی های تجاری و نظامی آلمان به نفع اسراییل بابت هولوکاست مصادره شد
هواپیما های باقی مانده آلمان از جنگ جهانی دوم تقریبا همگی به نفع اسراییل مصادره شد و بعدا نیز تعداد هواپیما های بیشتری نیز اسراییل تقریبا به زور از آلمان گرفت
زیردریایی هایی نیز همین سرنوشت را داشتند
خون بهای 6 میلیون نفر به نرخ روز به اسراییل پرداخت شد
دستمزد چندین میلیون نفر/ساعت بابت کارهایی که اسرا در زمان جنگ جهانی دوم در اردوگاههای آلمان نازی کار کردند به اسراییل پرداخت شد
حدود 3.500.000 نفر فقط یهودی تحت عنوان بازمانده هولوکاست تا آخر عمر از آلمان مستمری دریافت می کنند (که الان هم ادامه دارد)
همه ساله مقداری پول بابت این که اسراییل از یهودی ها حمایت می کند به این رژیم پرداخت می شود
دولت آلمان موظف است هر ساله میزان خاصی از بودجه اسراییل را تامین نماید
دولت آلمان موظف است میزانی (گاها تا 90 درصد) بودجه سازمان های یهودی را تامین نماید
دولت آلمان موظف است بابت تسلی درد هایی که در زمان جنگ جهانی دوم به وجود آمده به اسراییل غرامت پرداخت نماید
تمامی طلاهایی که در زمان تصرف آلمان به دست متفقین از بانکهای آلمان سرقت شده و عموما به بانکهای متفقین خصوصا امریکا برده شده بود بابت هولوکاست به دولت اسراییل داده شد
هر شمش طلایی که در بازار های جهانی رویش علامت عقاب نازی و صلیب شکسته مشاهده شد فورا توقیف و بابت هولوکاست به دولت اسراییل داده شد
تمامی حساب های شرکت های آلمانی از قبیل پورشه ، میسر اشمیت ، فولکس واگن و ... در بانکهای سوییس مسدود شده و موجودی آن به اسراییل داده شد
رؤسای شرکتهای آلمانی در 1944 بدین نتیجه رسیدند که احتمالا کشور آنان این جنگ را خواهد باخت و آلمان پس از جنگ برای بازسازی به سرمایه احتیاج دارد.آنان تصمیم گرفتند این سرمایه را در یک حساب مشترک در یک بانک سوییس نگاه دارند تا آلمان پس از جنگ بتواند از آن استفاده کند و ساخته شود ...... سرمایه مزبور به دست اسراییل مصادره شد
تمامی موجودی حسابهای بانکی افرادی که در جنگ جهانی دوم کشته شدند اعم از آلمانی و ایتالیایی و انگلیسی و روسی و ... همگی بابت هولوکاست به دولت اسراییل تحویل داده شد
و از همه جالب تر کشور هایی مانند : شوروی ، امریکا ، انگلیس ، فرانسه ، ایتالیا ، اتریش ، بلژیک ، هلند ، ... موظفند سالانه بابات هولوکاست میزانی غرامت بپردازند!!!!! شاید بپرسید چرا؟ به این دلیل که این جنایت مقابل چشمان آنها اتفاق افتاده و آنان نظاره گر بودند و به یهودی ها کمک نکرده اند!!!!!!!!!!!!!
حالا به اینها جمع بزنید غراماتی که آلمان بابت آغاز کردن جنگ و کل جنگ جهانی دوم می پردازد که بیشترش را اسراییل دریافت می کند
لازم به ذکر است غرامات جنگ جهانی اول در سال 2010 به پایان رسید...خدا می داند چند سال دیگر باید غرامات بابت جنگ جهانی دوم به امثال اسراییل پرداخت شود
نقطه قوت اسراییل این است! یک دروغ بزرگ به نام هولوکاست!
جنگ جهانی دوم حقیقتا بزرگترین رویارویی ملل مختلف بر علیه استکبار جهان بود
مردم حق طلب جهان از هر رنگ و نژاد و با هر نیت و ایدئولوژی ای دست به دست هم دادند تا ریشه مستکبرانی چون انگلیس و شوروی را بخشکانند ولی...
شد آنچه شد
در ذیل عکسهایی از لشکرهای آذری و گرجی و ترکمن و قزاق که به ارتش آلمان پیوستند تا شوروی را شکست داده و ملتشان را از دست شوروی نجات داده و برای ملت هاشان استقلال به ارمغان بیاورند
معنی عبارت روی آرم:
BİZ ALLA Bilen=ما خدا شناسیم
این عبارت می تواند از جمله اسنادی باشد که مخالفت آذری ها و ترک های ساکن شوروی با کمونیسم ضد دین را ثابت کند
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
در این دین به قدری تنوع ،پراکندگی و گوناگونی وجود دارد که به سختی میتوان رشتهی وحدت بین مظاهر مختلف آن را پیدا کرد. این پراکندگی در تمام جنبههای نظری و اعتقادی و همچنین جنبههای عملی و اجتماعی این دین کاملا مشهود است. به طوری که فرقهای از هندوها برای نجات از چرخهی تولد و مرگهای مکرر(1) از تمام لذتهای دنیوی دست میکشند و این را بهترین راه برای عدم تعلق به دنیا و درنتیجه نجات میدانند. از طرفی فرقهی دیگری آزادی در بهرهمندی از لذتهای حسی را بهترین راه رهایی میدانند.
مذاهب اصلی هندو
با این همه مذاهب اصلی هندو سه فرقهی زیر است:
1- مذهب ویشنویی
2- مذهب شیوه ای
3- مذهب شاکته ای
اصول اعتقادی مشترک بین فرقهها زیاد نیست. مثلا آموزهی سمساره(2) ، مفهوم کرمه(3) و اصل حجیت ودهها تقریبا از مشترکات مذاهب هندویی هست اما موارد غیرمشترک بیشتر از مشترک هاست.
مبحث منجی در بسیاری از مذاهب هندو وجود دارد اما در مذهب ویشنویی بسیار جدی و اساسی هست. به همین دلیل ما هم آموزه منجی موعود در این مذهب را بررسی میکنیم.
پی نوشتها:
1- ادیان هند همگی به تناسخ اعتقاد دارند و رنج زندگیهای پیدرپی را معضل اساسی بشر میدانند و در جستجوی رهایی از این گرفتاری هستند.
2- همان آموزهی تناسخ است.
3- کرمه یعنی اعمال فرد در این زندگی که تعیین کننده چگونگی زندگی بعدی است.
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان

به متن زير توجه كنيد
http://www.ipetitions.com/ petition/stop-violence- against-muslim-minority-in- myanmar/
بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام و احترام
پخش صوتي با تاخير سخنراني استاد رائفي پور به مناسبت عيد سعيد غدير خم در مشهد
شما ميتونيد از طريق پلير زير فايل هاي صوتي رو گوش كنيد.فايلها در زير پلير ليست خواهد شد.
لينك دانلود نرم افزار اجرايي روي كامپيوتر:
http://199.201.124.194/raefi.exe
لينك اجرايي براي گوشي موبايل:
mms://199.201.124.194/raefi
دوستاني كه به دليل هاي مختلف امكان دانلود نرم افزار ها را ندارند و تمايل به انلاين گوش دادن دارن
به ادرس زير مراجعه كنند
http://www.qm313.com/live.html
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
..اما ارتباط آن با نظم نوین جهانی چیست؟
باید بگم در لایه های ایلومیناتی و در رتبه های بالای هرم آن ، هر چیزی باید محرمانه بماند.. فرزندان ایلومیناتی بخوبی از وجود نیبیرو با خبرند. و سعی دارند با تغییرات روی نمادهای خود ، آنرا منتسب به خودشان سازند. برای محققان جهان کاملا روشن گشته که از بیش از یک قرن پیش تمامی وقایع حال حاضر جهان اعم از پیشرفتها و جنگها بخوبی پیش بینی شده است . همین بیانگر قدرت و استعداد شیطان در بوجود آوردن وقایع و حکایت از پیچیدگیهای حوادث پیش رو دارد. پروژه نیبیرو یک پروژه محرمانه است که تا زمان خودش باید در تاریکی بماند.
آلبرت پایک به عنوان رهبر ایلومینای و دارای رتبه 33 که بالاترین رتبه در هرم فراماسونری است شناخته میشود . او در نامه ای که در سال 1871 به مازینی نوشت وقوع سه جنگ جهانی رو به دقت پیش بینی کرده بود.
او در بوستون ایالت ماساچوست بدنیا آمد. او فرزند سارا و بن آندروز بود . اجداد او جان پایک ، بنیانگزار وود بریج در نیوجرسی بود. وی تا 15 سالگی در Newburyport و Framingham ..درس خواند . در ماه اوت سال 1825 ، او وارد دانشگاه هاروارد شد و اندکی بعد به کار تدریس پرداخت ولی او در سال 1871 نامه ای به مازینی فرماندار وقت نوشت و پیش بینی سه جنگ جهانی را کرد که عینا اتفاق افتاد.. رابرت پایک دارای رتبه 33 در طبقه بندی فراماسونری و به عقیده محققان بنیانگزار نظم نوین جهانی است . پیش بینی های او بسیار تکان دهنده و طبق جزئیات به وقوع پیوستند.
http://en.wikipedia.org/wiki/Albert_Pike
پیش بینی او را باهم میخوانیم :
جنگ جهانی اول : این جنگ به منظوره قدرت تزارها خواهد بود و تبدیل به اتحاد بین کمونیست ها به منظور سرنگونی طبقه روشنفکر خواهد شد. این جنگ بین دولت های بریتانیا و آلمان صورت خواهد گرفت که هدف نهایی آن تضعیف مذهب خواهد بود و در نهایت کمونیسم پیروز خواهد شد.
جنگ جهانی دوم : با بهره گیری از اختلاف بین فاشیست و صهیونیست انجام خواهد گرفت. در این جنگ صهیونیسم سیاسی ، نازیسم را از بین خواهد برد که بعد از آن نیاز خواهد بود به تشکیل کشوری بنام اسرائیل در فلسطین. در این جنگ از وجود کمونیسم برای متعادل ساختن مسیحیت در کشورهای اروپای شرقی همچون چک اسلواکی استفاده خواهد شد. تا زمانی که تحولات عمده و غیر منتظره ای واقع شود.
جنگ جهانی سوم : این جنگ بین روشنفکران صهیونیست و رهبران جهان اسلام در خواهد گرفت. نظر پایک در این رابطه این است که این جنگ باید با بهره گیری از اختلافات ریشه دار بین بین مسلمانان جهان و صهیونیست ها آغاز گردد . نتیجتا باعث خستگی جسمی ، روحی ، معنوی و نیز سقوط اقتصادی و نیز اختلاف بین مسلمانان خواهد انجامید. (از بین رفتن اسلام)
نکته دیگری که باید بدانیم اینست که فتح و نابودی توامان با هم صورت خواهد گرفت. تحولات ناگهانی به وضوح خود را نشان خواهند داد و این دوران را باید عصر ِ خونینترین و وحشتناکترین وقایع تاریخ بشر دانست. عصری که تمام مردم جهان رو برای مقابله با یک اقلیت کم تحریک میکنند. اما در نهایت نوری سراسر جهان رو فرا خواهد گرفت که همه مردم رو بر ضد ادیان متحد خواهد ساخت (نور شیطان) این همان حقیقت فتح و نابودی است.
دیگه دوستان باید اطمینان پیدا کرده باشند که بزودی جنگ صورت خواهد گرفت. و همه آنچه در سالهای اخیر شنیده اید به وقوع خواهند پیوست .. حتی اگر مطابق میل ما نباشد.. در مقالات آینده به مطالب مهم دیگری در این باره خواهیم پرداخت.. نکته مهم دیگر اینکه این نمادها در حقیقت ارتباطی به شیطان ندارند از جمله نماد هوروس و عقاب دوسر یا نماد فروهر و اژدهای آتشین و ستاره داود .... بلکه فراماسون با زیرکی توانسته این نمادها رو به خودش منتسب کنه..
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
خورشید شکفته در غدیر است علی
باران بهار در کویر است علی
بر مسند عاشقی شهی بی همتاست
بر ملک محمدی امیر است علی
عید کمال دین، سالروز اتمام نعمت
هنگامه اعلان وصایت و ولایت امیر المومنین علیه السلام
بر شیعیان و پیروان ولایت خجسته باد
گروه گزارش ویژه مشرق ؛ سیاست خارجی آمریکا بر این اساس استوار بوده که در صورت اقتضای منافعش با تمام توان از حق حاکمیت ملتها، جداییطلبی، استقلالخواهی و تجزیه کشورها حمایت نماید. مقامات این کشور بارها با توسل بر حق تعیین سرنوشت انسانها و در راستای پیشبرد اهداف سیاست خارجی خود خواهان اعطای حق استقلال به ساکنین کشورهای مختلف بودهاند. اما وضعیت وحدت ملی در داخل خود ایالات متحده آمریکا چگونه است؟ آیا ایالتهای این کشور که برخی به عنوان جمهوریهای مستقل وارد این کشور شدهاند میتوانند در صورت خواست مردم از این اتحاد بیرون آیند؟ جنگ داخلی آمریکا نشان داد که جواب این سؤال یک "نه" خونبار خواهد بود. رویهای که آن زمان و به لطف پیروزی نظامی و نه حقوقی بنیان نهاده شد هماکنون نیز جاری است و خروج ایالتها به هیچ وجه مورد پذیرش قرار نمیگیرد. در گزارش حاضر سعی میشود، خوانندگان با جنبشهای جدایطلبی امریکا و نظر افکار عمومی در مورد آنها آشنا گردند.
آیا ستارهها در حال فرار از پرچم ایالات متحده آمریکا هستند؟
الغای بردگی، تجزیه آمریکا و جنگ داخلی
انتخاب آبراهام لینکلن و آغاز تجزیه
انتخاب آبراهام لینکلن جمهوریخواه و طرفدار الغای بردگی به عنوان رئیسجمهوری در آمریکا در سال 1860 باعث گردید ایالت کارولینای جنوبی از ایالات متحده جدا گردد. در حقیقت این ایالت مدتها به دنبال بهانهای بود تا جنوب علیه شمال ضدبردهداری متحد گردد. البته اینکه چرا شمال آمریکا با اتخاذ چنین ژست انساندوستانهای در صدد الغای بردگی بود خود بحث دیگری است. زمانی که نتایج انتخابات قطعی گردید، کارولینای شمالی طی میثاقنامهای اعلام داشت، "بدین وسیله، اتحاد بین کارولینای شمالی و دیگر ایالتها تحت عنوان "ایالات متحده آمریکا" فسخ میگردد."
با برگزیده شدن آبراهام لینکلن به ریاست جمهوری آمریکا، کارولینای جنوبی اعلام اسقلال کرد
(لینکلن در کنار نیروهای ائتلاف شمال طی جنگهای داخلی آمریکا)
در 1 فوریه 1861، شش ایالت جنوبی دیگر اعلام استقلال نمودند. در 7 فوریه، هفت ایالت مذکور با تصویب یک قانون اساسی، ایالتهای کنفدرال آمریکا را تشکیل دادند. در این زمان بقیه ایالتها هنور در ایالات متحده قرار داشتند. لینکلن در 4 مارس 1861 و پس از ادای سوگند اعلام داشت که جدایی این ایالتها را به رسمیت نمیشناسد و بار دیگر خواهان برقراری اتحاد شد. اما در 12 آوریل نیروهای ائتلاف جنوب به سربازان ایالات متحده که حاضر به تخلیه پادگان سامتر (Fort Sumter)، در چارلستون، کارولینای جنوبی نشده بودند حمله برده و بدین ترتیب جنگ داخلی آمریکا آغاز گردید.
جفرسون دیویس، رئیسجمهور منتخب ایالتهایی که مستقل شده بودند و اعضای کابینه وی
11 ایالت از آمریکا جدا میشوند
7 ایالت مستقل آمریکا بلافاصله جفرسون دیویس (Jefferson Davis)، سناتور سابق، را به عنوان رئیس جمهور ایالات کنفدرال آمریکا انتخاب نمودند. پس از حادثه پادگان سامتر ایالات ویرجینیا، آرکانزاس، تنسی و کارولینای شمالی نیز به سرعت اعلام استقلال نموده و به دولت کنفدرال پیوستند. در این میان، چندین ایالت دیگر که به عنوان ایالات مرزی شناخته میشوند اگرچه در برخی حوزهها با جنوب همرأی بودند اما به ایلات متحده وفادار ماندند. البته تعداد زیادی از ساکنین این ایالتها در دوران جنگ داخلی به ارتش جنوب پیوستند.
هر دو طرف به امید پیروزی وارد جنگ شدند. در حوزه منابع مادی، نیروهای شمال از توفق سرنوشتسازی بهره میبردند. بیست و دو ایالت با جمعیتی بالغ بر 22 میلیون نفر در برابر 11 ایالت با جمعیت 9 میلیونی صف کشیده بودند. برتری صنعتی شمال حتی برتر از برتری جمعیتی آن بود. خطوط راهآهن در شمال نیز سامان یافتهتر از جنوب بوده و بدین ترتیب ارسال نیرو با سرعت بیشتری انجام میگرفت. جنوب نیز دارای مزایایی بود. نیروهای جنوبی در داخل قلمرو خود دفاع میکردند و از سازمان نظامی منسجمتری نی برخوردار بودند.[1]
در این جنگ که تا سال 1985 به طول انجامید در حدود 450 هزار نفر کشته و 335 هزار نفر نیز خمی شدند تا تبدیل به دومین جنگ پرتلفات تاریخ آمریکا تاکنون گردد. جنگ داخلی آمریکا بالاخره با پیروزی نیروهای شمال و اعاده اتحادیه پایان یافت.[2]
مخالفت لینکلن با استقلال ایالتهای جنوبی آمریکا جنگ داخلی آمریکا را در پی داشت
در این جنگ قریب به 780 هزار آمریکایی کشته و زخمی شدند
وضعیت حقوقی:
آیا ایالتها یا مناطق آمریکا میتوانند از این کشور جدا گردند؟
حقوقدانان هم موافق و هم مخالف حق جداییطلبی ایالتها هستند. همین امر نشان میدهد که مباحثهای مشروع را میتوان در این مورد آغاز نمود. متمم دهم قدرتی را که به ایالات متحده تفویض نشده است برای ایالتها یا مردم محفوظ میدارد مگر اینکه ایالتها به صورت مشخصی از اعمال این قدرت ممنوع شده باشند.
در قانون اساسی آمریکا، جداییطلبی نه مجاز شمرده میشود و نه ممنوع است
در حقیقت قانون اساسی چیزی در مورد جدایی بیان نمیکند. در گذشته نیز هنگامی که ایالتهای جنوبی در حال جدایی بودند کنگره با تصویب متممی جداییطلبی را ممنوع ساخت – این امر نشان میدهد که کنگره دارای صلاحیت اعطای جدایی نیز است. سه ایالت از 13 ایالتی که در ابتدا ایالات متحده را تشکیل دادند (رودآیلند، نیویورک و ویرجینیا) در زمان پیوستن به این اتحادیه حق انحصاری خود برای جدایی را محفوظ نگه داشتند و از آنجایی که این حق از آن زمان تاکنون مورد مخالفت قرار نگرفته بنابراین میتوان آن را به سایر ایالتها نیز تعمیم داد. در قرن 19، قبل از اینکه کارولینای جنوبی آغاز گر زنجیره جداییطلبی شود، هفت ایالت (کنتاکی، پنسیلوانیا، جرجیا، کارولینای جنوبی، ویسکونسین، ماساچوست و ورمونت) قوانینی برای الغای اختیارات واشنگتن تصویب نمودند. این امر هیچ واکنشی از جانب واشنگتن در پی نداشت.
ایالتهای ویرجینیا، رودآیلند، نیویورک از ابتدای تشکیل ایالات متحده از حق جداییطلبی برخوردارند
البته دولت لینکلن طوری رفتار نمود که گویی جداییطلبی غیرقانونی است و پیروزی سپاهیان وی در جنگ به صورت عملی نشان داد که اگر ایالتها به دنبال جدایطلبی باشند مجازات خواهند شد.[3] قانون نانوشتهای که تاکنون ادامه داشته است.
دادگاه عالی آمریکا نیز جداییطلبی را غیرقانونی اعلام نموده اما در عین حال بیان داشته که انقلاب و یا توافق ایالتها میتواند منجر به جدایی گردد.[4]
تحرکات جداییطلبانه از دهه 80 تاکنون
جدایی ایالتی:
برخی ایالتهای در سه دهه اخیر فعالیتهایی انجام دادهاند که به منزله تحرکات جداییطلبانه میتوان قلمداد نمود. در ادامه به لیست این نوع فعالیتها اشاره میگردد:
آلاسکا: در نوامبر 2006، دادگاه عالی آلاسکا در پرونده "کولهاس علیه ایالت" اعلام نمود که جدایی غیرقانونی است و اجازه نداد تا با برگزاری یک همهپرسی در میان مردم این ایالت جداییطلبی از آمریکا به رأی گذارده شود. "حزب استقلال آلاسکا" یکی از نیروهای فعال در این حوزه محسوب میگردد.
جداییطلبی کالیفرنیا: برخی گروههای مردمی فعال در این ایالت خواهان استقلال آن از ایالات متحده هستند. آنها یک نشست در حمایت از جداییطلبی در 15 آوریل 2010 برگزار نمودند تا در مورد پیشبرد هدف خود به بحث و گفتگو بنشینند. برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد این جنبش به اینجا (http://zocalopublicsquare.org/) مراجعه نمایید.
جرجیا: در 1 آوریل 2009، سنای ایالتی جرجیا قطعنامه 1-43 را تصویب نمود که بر اساس آن ایالتها میتوانستند از اجرای قوانین فدرال سرباز زنند. در این قطعنامه همچنین اعلام شده بود که اگر کنگره برخی اقدامات به مانند محدود ساختن تسلیحات یا مهمات را اجراء نماید، دولت ایالات متحده دیگر وجود نخواهد داشت.[5]
هاوایی: "جنبش خودمختاری هاوایی" دارای برخی گروههای فعال است که تاکنون توانستهاند امتیازاتی را از ایالت هاوایی کسب نمایند. برای مثال در مارس 2011، عبارت "معاهده الحاق" از یک تندیس حذف گردید.[6]
با تصمیم دادگاه عالی آمریکا برای رسیدگی به پرونده "ناحیه کلمبیا علیه هلر" (District of Columbia v. Heller) در اواخر سال 2007، در اوایل سال 2008 جنبشی در مونتانا آغاز گردید و حداقل 60 مقام منتخب این ایالت اعلام کردند که اگر "متمم دوم" طوری تفسیر گردد که حقوق افراد را محدود نماید، جدایی احتمالی از آمریکا مورد بحث قرار خواهد گرفت.[7]
تجمع طرفداران جدایی هاوایی
کارولینای جنوبی: در ماه می 2010 گروهی با عنوان "جمهوری سوم پالمتو" (Third Palmetto Republic) در کارولینای جنوبی اعلام موجودیت نمود. عنوان این گروه اشاره به این واقعیت بود که ایالت مذکور دو بار تاکنون اعلام استقلال کرده است: یک بار در سال 1776 و بار دیگر در سال 1860. این گروه به مانند گروه "جمهوری دوم ورمونت" بوده و اعلام داشته که هدفش استقلال و آزادی کارولینای جنوبی و عدم ورود به هر سیستم فدرال دیگر است.
جنبش جداییطلبی تگزاس: گروه "جمهوری تگزاس" فعالیتهای مجادلهبرانگیز خود را در اواخر دهه 1980 آغاز نمود.[8] این گروه هنوز به فعالیتهای خود ادامه میدهد. در سال 2009، ریک پری (Rick Perry)، فرماندار تگزاس، در یکی از نشستهای حزب جمهوریخواه مسأله جدایی را مطرح نموده و اعلام داشت: "تگزاس مکانی منحصر بفرد است. وقتی در سال 1845 وارد ایالات متحده شدیم، یکی از مسائل این بود که هرگاه بخواهیم میتوانیم از آن خارج شویم ... امیدوارم که آمریکا و بالاخص واشنگتن بدین مسأله توجه داشته باشند. ... اگر واشنگتن به تحقیر مردم آمریکا ادامه دهد چه کسی میداند که در آینده چه چیزی ممکن است رخ دهد."[9]
ورمونت: "جمهوری دوم ورمونت" که در سال 2003 تأسیس گردید، شبکهای متشکل از چندین گروه است که خود را به عنوان شبکه "شهروندان غیرخشونتطلب" و نیز یک اتاق فکر مخالف با استبداد آمریکای شرکتی و دولت ایالات متحده معرفی مینماید. این شبکه سعی دارد از طرق صلحآمیز ایالت ورمونت را بار دیگر مستقل ساخته و در نهایت ایالات متحده را تجزیه نماید.[10] این گروه همکاری نزدیکی با "مؤسسه میدلبوری" دارد که در سال 2004 و پس از برگزاری نشستی در ایالت ورمونت تأسیس شد. در 28 اکتبر 2005، فعالین این جنبش "کنفرانس استقلال ورمونت" را برگذار نمودند، "اولین گردهمایی ایالتی در مورد جدایی از ایالت متحده پس از اینکه کارولینای شمالی در 20 می 1861 تصمیم به استقلال گرفت." این فعالین همچنین در نشستهای جدایطلبانه ملی که در سالهای 2006 و 2007 توسط مؤسسه میدلبوری برگزار شدند نیز شرکت نمودند. در این نشستها دهها گروه از سراسر آمریکا حضور یافتند.[11]
پرچم "جمهوری دوم ورمونت" یکی از فعالترین گروههای استقلالطلب آمریکا
جمهوری لاکوتا: برخی از ساکنین لاکوتا در مونتانا، ویومنگ (Wyoming)، نبراسکا، داکوتای شمالی و داکوتای جنوبی یک جمهوری تشکیل دادند تا استقلال ملتی را بدست آورند که همیشه دارای حاکمیت ملی بوده و به میل خود به ایالات متحده نپیوسته است؛ بنابراین آنها در حقیقت خود را جداییطلب نمیدانند.[12]
جدایی منطقهای
کاسکادیا (Cascadia): تاکنون تلاشهای مکرری صورت گرفته تا یک جمهوری دموکراتیک منطقهای به نام کاسکادیا در منطقه شمال غربی آمریکا تشکیل شود. هسته اصلی کاسکادیا با جدایی ایالتهای واشنگتن، اورگون و استان بریتیشکلمبیا تشکیل میگردد، در حالیکه برخی حامیان جنبش از پیوستن بخشهایی از شمال کالیفرنیا، جنوب آلاسکا، آیداهو و مونتانا نیز حمایت میکنند تا مرزهای کاسکادیا بر اساس مرزهای زیستمحیطی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی تعریف گردند.[13]
نمایش پرچم کاسکادیا توسط تماشاچیان آمریکایی فوتبال
- جبهه شمال غربی: این جبهه یک جنبش تجزیهطلبانه است که خواستار تشکیل یک جمهوری مستقل ملی در ایالتهای شمال غربی یعنی واشنگتن، اورگون و ایداهو و نز مونتانای غربی است.[14]
- ایالت جفرسون: ایالت جفرسون نام یک جنبش در و اطراف یرکا (Yreka)، کالیفرنیا، است که هدفش جدایی از ایالات متحده و تشکیل یک دولت مستقل است. ایالت جفرسون شامل تمام 20 کانتی اورگون و کالیفرنیا خواهد بود.
- اتحادیه جنوب: این گروه سعی دارد "یک جمهوری مستقل و آزاد در جنوب آمریکا تشکیل دهد." این جمهوری مرکب از ایالتهایی خواهد بود که طی جنگهای داخلی آمریکا ایالات کنفدرال را تشکیل میدادند. برخی این جنبش را با عنوان نئوکنفدرال مورد اشاره قرار میدهند.[15]
تجمع طرفداران اتحادیه جنوب
جدایی قلمرو:
پورتوریکو: جنبش استقلال پورتوریکو در شورش تاینو (Taíno) در سال 1511 ریشه دارد. این جنبش سعی دارد تا جزیره پورتوریکو خودمختاری بدست آورد.
نظرسنجیها چه میگویند؟
تقریبا نیمی از جوانان آمریکایی و نیز نژاد غیرانگلوساکسون، جداییطلبی را حق ایالتها میدادند
بر اساس نظرسنجی مؤسسه میدلبوری و شرکت نظرسنجی زوگبی (Middlebury Institute/Zogby International) در حدود 22 درصد از افراد بالغ در آمریکا معتقدند که هر ایالت یا منطقهای میتواند "به صورت صلحآمیز از آمریکا جدا شده و تبدیل به یک جمهوری مستقل گردد."
جدول موافقین و مخالفین حق جداییطلبی در آمریکا
ارقام ارائه شده در میان بازههای مختلف سنی تقریبا یکسان بود اماحمایت از حق جدایطلبی ایالتهای آمریکایی در میان جوانان 18 تا 24 ساله قویتر و در حدود 40 درصد بود. این امر نشان میدهد که نسل جدید تمایل بیشتری به جنبشهای جداییطلبی در آمریکا و نیز اعطای حق جداییطلبی به ایالتها و یا مناطق داخل ایالات متحده آمریکا دارند.[16]
بررسی نژادی نظرسنجی نشان میدهد که بیشترین نژادهای طرفدار اعطای حق جداییطلبی به ایالتها را اسپانیاییزبانها (43٪) و آمریکایی-آفریقاییها (40 ٪) تشکیل میدهند. در میان سفیدپوستها تنها 17 درصد اعلام داشتند که ایالتها و یا مناطق حق جداییطلبی صلحآمیز را دارند. این در حالی است که تقریبا نیمی از شرکت کنندگان معتقد بودند سیستم سیاسی و انتخاباتی دو حزبی برای اداره جامعه آمریکایی دیگر کارآمدی لازم را ندارند.
جدول موافقین و مخالفین سیستم سیاسی کنونی آمریکا
طی این نظرسنجی، 35 درصد از جوانان زیر 30 سال آمریکایی و 33 درصد از آفریقایی-آمریکاییها اعلام نمودهاند که از تلاشها برای جدایی ایالت و یا منطقه محل سکونتشان از ایالات متحده آمریکا حمایت خواهند نمود. [17]
روند رو به رشد حامیان حق جداییطلبی ایالتها
بر اساس نظرسنجی انجام گرفته توسط مؤسسه راسموسن (Rasmussen) که در سال 2012 انجام گرفته، در حدود یکچهارم مردم آمریکا معتقد هستند که ایالتها میتوانند از آمریکا جدا شوند. به گفته اسکات راسموسن (Scott Rasmussen)، مؤسس و رئیس موسسه "گزارشهای راسموسن"، "گزارشهای اخیر نشان میدهند که آمریکاییها نگرانیهایی جدی و فزاینده در مورد دولت فدرال دارند."
مؤسسه راسموسن: تعداد حامیان حق جداییطلبی ایالتها نسبت به سال 2010 رشدی 60 درصدی داشته است
راسموسن در مصاحبه با شبکه خبری سیانبیسی افزود: "ما شاهدیم که مردم از جهات مختلفی در مورد دولت فدرال نگرانی دارند. 51 درصد مردم معتقدند که دولت فدرال تهدیدی برای آزادیهای آنها است."[18] در سال 2010، زمانی که راسموسن این نظرسنجی را برای اولین بار انجام داد در حدود 14 درصد با حق جداییطلبی ایالتها موافق بودند. سال بعد این رقم به 21 درصد رسیده و در سال 2012، 24 درصد موافق حق ایالتها برای جداییطلبی هستند. بر اساس نظرسنجی، "تنها 34 درصد افراد بالغ ساکن در آمریکا دولت را حامی و حافظ حقوق فردی میدانند."[19]
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان