خوشبختانه از مقاله قبلی استقبال بسیار خوبی شد و بازنشر زیادی داشت از همه دوستان سپاسگذاریم اما در این مطلب که جزو مطالب خارج از اصل موضوع سایت میباشد درباره اثبات تعداد ائمه در قرآن بحث میشود که امیدواریم در نهایت تعقل این مطلب را تا آخر مطالعه فرمایید…
به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) – ابنا – «دکتر مجدی وهبه الشافعی» با استفاده از آیات کلام الله مجید، تعداد ائمه(ع) را به اثبات رسانده است.
بر اساس این گزارش وی ثابت کرده است که امامان برحق از امیرالمومنین علی(ع) شروع شده و به قائم آل محمد(عج) پایان می پذیرد و تعداد امامان را ۱۲ نفر اعلام می کند.
در این مطلب که از سوی یک مجله خبری مصر منتشر شده، آمده است: «شکی نیست که هر تعداد از آیات قرآن دلیل خاصی دارد مثلا کلمه “یوم” (به معنی روز) که در قرآن ۳۶۵بار تکرار شده است نشاندهنده تعداد روزها در یک سال و همچنین کلمه”شهر” (به معنی ماه) که ۱۲ بار آمده به معنای وجود ۱۲ ماه در طول یک سال است».
در ادامه آمده است: «کلماتی که از ماده “الامامة” گرفته شده اند نیز ۱۲ بار در قرآن آمده اند که به معنای ۱۲ امامی است که بر اساس روایتی که از پیامبر نقل شده است از امام علی(ع) وامام حسن(ع) و امام حسین(ع) آغاز شده و ۹ فرزند امام سوم شیعیان را شامل می شود».
در ادامه این مطلب ۱۲ آیه قرآنی که ماده “امام و امامت” در آن ذکر شده است را می آورد که عبارتند از:
۱- سورة البقرة، الآیة ۱۲۴: {وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِین}.
۲- سورة التوبة، الآیة ۱۲: {وَإِن نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ}.
۳- سورة هود، الآیة۱۷: {أَفَمَن کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إَمَاماً وَرَحْمَةً أُوْلَـئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَن یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلاَ تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِّنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ وَلَـکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یُؤْمِنُونَ }.
۴- سورة الاسراء، الآیة۷۰: {یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُوْلَـئِکَ یَقْرَؤُونَ کِتَابَهُمْ وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلا}.
۵- سورة الانبیاء، الآیة ۷۲: {وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِین}.
۶- سورة القصص، الآیة ۵: {وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الاَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِین}.
۷- سورة الحجر، الآیة ۷۹: {فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِینٍ }.
۸- سورة السجدة، الآیة ۲۴: {وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُون}.
۹- سورة یس، الآیة ۱۲: {إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَى وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ }.
۱۰- سورة القصص، الآیة ۴۱: {وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ لا یُنصَرُون}.
۱۱- سورة الفرقان، الآیة ۷۴: {وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً}.
۱۲- سورة الأحقاف، الآیة ۱۲: {وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَاماً وَرَحْمَةً وَهَذَا کِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَاناً عَرَبِیّاً لِّیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِینَ}.
مشمولان حدیث کساء
یکی از مواردی که مورد شبهه برخی از علمای معاند سلفی است، تعداد افراد مشمول حدیث کساء است و آنان ـ بر خلاف اکثریت علمای شیعه و سنی ـ معتقدند که برخی از زنان پیامبر هم شامل این حدیث و متعاقب آن آیه تطهیر می شوند.
اما این خطیب مسجد الازهر با ذکر ”حدیث کساء”که در کتاب صحاح اهل سنت وجود دارد و از “ام سلمة”به نقل از پیامبر گرامی(ص) آمده، ثابت می کند که فقط ۵ تن آل عبا مشمول این حدیث و آیه تطهیر هستند. او می نویسد: ماده کساء نیز ۵ بار در قرآن آمده است که در ذیل می آید:
۱- سورة البقرة، الآیة ۲۳۳: {وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن یُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاَ تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَهَا لاَ تُضَآرَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِکَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِّنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا وَإِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُواْ أَوْلاَدَکُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِذَا سَلَّمْتُم مَّا آتَیْتُم بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیر}.
۲- سورة البقرة، الآیة ۲۵۹: {أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ یُحْیِـی هَـَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ کَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْماً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیر}.
۳- سورة المائدة، الآیة ۸۹: {لاَ یُؤَاخِذُکُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمَانِکُمْ وَلَـکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا عَقَّدتُّمُ الأَیْمَانَ فَکَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاکِینَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَّمْ یَجِدْ فَصِیَامُ ثَلاَثَةِ أَیَّامٍ ذَلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمَانِکُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَاحْفَظُواْ أَیْمَانَکُمْ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون}.
۴- سورة المؤمنون، الآیة ۱۴: {ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِین}.
۵- سورة النساء، الآیة ۵: {وَلاَ تُؤْتُواْ السُّفَهَاء أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفا}.
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
مجموعه مستند فاز۳ در بیست قسمت تولید وتکثیر شده است. پس از مجموعه « ظهور» این اثر پرده از جنایاتی برمیدارد که سران « صلیب و صهیون» به صورت برنامه ریزی شده و به منظور دستیابی به حکومت جهانی در حق ساکنان مظلوم ومستضعف جهان روا میدارند. فاز۳- جهان را آنجنان که هست می نمایاند نه آنچنان که از دید ما مخفی نگه داشته شده است…
مستند بسیار زیبا و پرمحتوایی هست که اگر از سرعت اینترنت کافی برخوردار نیستید میتوانید از فروشگاه زیر خریداری کنید
در ضمن فعلا از این لینک ها موقتا دانلود کنید به زودی بر روی سرور های دیگر نیز لینک برای دانلود قرار خواهیم داد…
برای دریافت کاور این مستند اینجا کلیک کنید
- فاز ۳، قسمت اول
- فاز ۳، قسمت دوم
- فاز ۳، قسمت سوم
- فاز ۳، قسمت چهارم
- فاز ۳، قسمت پنجم
- فاز ۳، قسمت ششم
- فاز ۳، قسمت هفتم
- فاز ۳، قسمت هشتم
- فاز ۳، قسمت نهم
- فاز ۳، قسمت دهم
- فاز ۳، قسمت یازدهم
- فاز ۳، قسمت دوازدهم
- فاز ۳، قسمت سیزدهم
- فاز ۳، قسمت چهاردهم
- فاز ۳، قسمت پانزدهم
- فاز ۳، قسمت شانزدهم
- فاز ۳، قسمت هفدهم
- فاز ۳، قسمت هجدهم
- فاز ۳، قسمت نوزدهم
- فاز ۳، قسمت بیستم
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
دانلود مستند بسیار زیبا و جامع ” راز آرماگدون ” که مربوط به مسائلی از قبیل فراماسونری و جوامع مخفی میباشد که توصیه میکنیم این مستند را ببنید…البته این مستند را به دلیل استقبال زیاد از مستند های از این دست در سایت قرار داده ایم…
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
- قسمت لینک کمکی
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
در این پست شمارا با صاحب رسانه های جهان آشنا خواهیم کرد . صاحب شبکه فارسی وان و انواع کانال های معروف که در ادامه مطلب به آنها اشاره شده…اطلاعاتی جالب درباره وی گفته شده که حتما مطالعه بفرمایید…
روبرت، روپرت، رابرت، مردوخ، مرداخ، مرداک و یا هر چیز دیگری، نامش را هر طور میخواهید تلفط کنید، اصل داستان فرقی نمیکند؛ او هر وقت که بخواهد روی جریان رسانهای جهان تأثیر میگذارد…
حتی لازم نیست از دور هم دستی بر آتش داشته باشید، یک حساب سرانگشتی نشان میدهد راهاندازی شبکهای ماهوارهای مثل فارسیوان آنقدر پول میخواهد که از عهده هر کسی برنیاید. راستی چه کسی حاضر است این همه پول هزینه کند و برای ایرانیان، یک شبکه ماهوارهای راه بیندازد که دیگر مجبور نباشند برای خواندن زیرنویس فیلمها به زحمت بیفتند! اگر تا حالا گربهای برای رضای خدا موش گرفته، «رابرت مرداک» هم همینجوری و برای پر کردن اوقات فراغت فارسیزبانهای دنیا، شبکهاش را راه انداخته. این گزارش، مرور زندگی مالک فارسیوان و صدها رسانه دیگر دنیاست برای اینکه بدانیم او چطور از یک روزنامه معمولی در استرالیا به یکی از قدرتهای رسانهای جهان تبدیل شده و اینکه اصلا چرا فارسیوان؟!
درباره آدمهای معروف همیشه داستانهایی نقل میشود که الزاما واقعی نیستند، گاهی پیازداغ داستان زندگی این آدمها بیشتر و بیشتر میشود تا با جذابیت فوقالعادهای نقل شوند. درباره مرداک میگویند وقتی چند سال قبل بهشدت بیمار شد، برخی رسانهها به نقل از یکی از پزشکانش نوشتند که حتی احتمال مرگ او هم وجود دارد. هنوز خبر احتمال مرگ مرداک به اندازه کافی منتشر نشده بود که قیمتها در بازار بورس انگلستان تغییر کرد و این هیچ دلیلی نداشت جز احتمال مرگ یک آدم خیلی خیلی پولدار. این ماجرا حتی اگر واقعیت نداشته باشد، باز چیزی از قدرت مرداک کم نمیکند، برای نشان دادن نفوذ او در دنیا به اندازه کافی نشانه هست. اما واقعا این رابرت مرداک کیست؟!
جادوی سرب
آقای کیث مرداک و خانم الیزابت جوی گرین سال ۱۹۲۸ میلادی با هم ازدواج کردند. آنها صاحب ۴ فرزند شدند: ۳ دختر و یک پسر که سال ۱۹۳۱ به دنیا آمد و اسمش را رابرت گذاشتند.
پدر خانواده، روزنامهنگار کهنهکاری بود که تجربه سالها خبرنگاری برای بخش سیاسی روزنامه «عصر ملبورن» استرالیا را داشت. «مرداک» پدر که در تأسیس انجمن روزنامهنگاران استرالیا مشارکت کرده بود، سال ۱۹۳۳ سردبیر روزنامه سیدنی مورنینگ هرالد (Sydny Morning Herald) و بعدها مدیر گروه روزنامهای هرالد اندویکلی تایمز (Herasd &weeklg Tims) استرالیا شد.
رابرت در سن ۱۰ سالگی با اصرار مادر به مدرسه «گیلانگ گرامر» فرستاده شد، ولی هرگز از تحصیل در این مدرسه راضی نبود.
او هرطور بود، دوره ۷ ساله مدرسه را طی کرد و البته در این مدت، بیشتر، روزنامهنگاری و حال و هوای چاپخانه، او را جادو کرده بود. رابرت نوجوان در مدرسه، مجلهای به نام«ایف» راه انداخت و این آغاز راهی بود که کمتر از ۶۰ سال بعد به راهاندازی بیش از ۵۰ روزنامه ختم شد. او که به بوی تند جوهر، صدای مهیب دستگاههای چاپ و فضای سنگنین محل کار پدرش عادت کرده بود، بعدها جایی در مرور خاطرات دوران کودکی اینطور گفت: «زندگی یک ناشر بهترین نوع زندگی در سراسر جهان است. وقتی بچهها در معرض آن قرار بگیرند، بدون شک قادر نخواهند بود در مقابل جذابیتهایش مقاومت کنند.»
رابرت هم نتوانست در برابر جذابیتهای روزنامهنگاری مقاوت کند و اولین کار جدی خود در حرفه روزنامهنگاری را در حین تحصیل در «دانشگاه آکسفورد» و در روزنامه «دیلی اکسپرس» در شهر لندن از سال ۱۹۵۰ شروع کرد. ۲ سال بعد و در ماه اکتبر اما پدرش مرد و تنها پسر خانواده، تحصیل در آکسفورد را موقتا نیمهکاره رها کرد و به استرالیا برگشت تا بهعنوان ارثیه پدری، چرخ روزنامه «آدلاید نیوز» را بچرخاند. رابرت برای اداره روزنامه از همان ابتدا به شیوه خودش عمل میکرد و معتقد بود: «اگر شما میخواهید دستی در دنیای نشر و ارتباطات داشته باشید، باید فقط آدم خودتان بوده و متکی به هیچکس دیگر نباشید و اجازه ندهید که عمل براساس روابط دوستانه، شما را وامدار دیگران کند.» این تئوری اساس زندگی او را شکل میداد و البته انگار خیلی هم تئوری بدی نبود، چون او توانست کمتر از ۲ سال بعد مالک همه بخشهای روزنامه شود و بلافاصله بخشی از روزنامه «سیدنی قبل» را هم بخرد. زمان زیادی طول نکشید که هر دو روزنامه کوچک به سوددهی رسیدند. آن روزها مرداک جوان فقط ۲۳ سالش بود…
ورود به امپراتوری
سال ۱۹۵۸ را باید سال طلایی زندگی مرداک دانست. او سرمایهگذاری اندکی در روزنامه «ساندی تایمز» کرد و خیلی زود با سودی که به دست آورد، فهمید باید تا میتواند روزنامه بخرد! از این به بعد، هر روز باید منتظر خبری جدید از فعالیتهای رسانهای او بود. سال ۱۹۶۰ NSW یک روزنامه حومه شهری و همچنین Daily Miror در سیدنی و Truth در ملبورن را خرید. دو سال بعد هم تصمیم گرفت خودش را به روزنامهها محدود نکند و به این ترتیب ۲۵ درصد سهام ایستگاه شبکه ۹ استرالیا در سیدنی و ملبورن و ایستگاه تلویزیونی Wollangong را به نام خودش سند زد.
۴ سال بعد یعنی در ۱۹۶۴ اولین روزنامه ملی استرالیا به نام TneAustralian را تأسیس و منتشر کرد و طی مدت کوتاهی روزنامههایش، استرالیا را تحت سلطه خود گرفتند.
او که حالا چندین و چند روزنامه و شبکه تلویزیونی داشت، تصمیم گرفت چندتایی هم شرکت انتشاراتی داشته باشد و این کار را با خرید ۲۴ درصد شرکت انتشاراتی Wellington که بعدها منتقل و به بزرگترین شرکت رسانهای «زلاندنو» تبدیل شد، آغاز کرد. هنوز جوهر قرارداد این خرید خشک نشده بود که توانست سهامش را تا ۴۹ درصد برساند.
بهعنوان یک آمریکایی
تحصیل در آکسفورد و آمریکا کار خودش را کرد. او که در سالهای دهه ۱۹۵۰ دیدارهای منظمی از آمریکا داشت، با آگاهی و دید ویژهای نسبت به آمریکا بزرگ شده بود و زمانی که در آکسفورد به تحصیل اشتغال داشت، با پیچیدگیهای «جنگ سرد» دستوپنجه نرم کرد. تا اینکه خیلی زود اعلام کرد زمان آن رسیده که موقعیت آمریکا را بهعنوان یک قدرت فائقه جهانی بهرسمیت بشناسیم. او بهزودی دلباخته آمریکا به ویژه شهر «نیویورک» شد.
مرداک دنبال جای پایی در بازار رسانهای آمریکا بود و واقعا چه کاری بهتر از خرید SanAntonioNews در سال ۱۹۷۳ میتوانست چنین کمکی به او بکند.
در همین سالها بود که The news of the world و روزنامه سان The Sun را به دست گرفت. این دو روزنامه، پایههای مطبوعات تابلوئید انگلیس محسوب میشوند. اما مرداک بیش از انگلستان دلباخته آمریکا بود و چشم به رسانههایش داشت. برای همین هر طور بود، نیویورک پست (News York Post) و نیویورک مگزین (New York Magazin) را تصاحب کرد. او فقط برای News York Post مبلغ ۳۰ میلیون دلار و برای مجلههای Newyork و Village Voice و New west حاضر شد مبلغ ۲۶ میلیون دلار بپردازد و میلیونها دلار صرف خرید چندین نشریه دیگر کرد. مرداک پس از این، دامنه کارهای مطبوعاتیاش را بهسمت آمریکا کشاند و سهام زیادی از چندین روزنامه آمریکایی را خریداری کرد. در اوایل ۱۹۸۰ بود که تصمیم گرفت به حضور خود در آمریکا ثبات بیشتری ببخشد. برای همین شرکت نیوز کورپروشین (News Corporation) را راه انداخت و از همان زمان بیشتر بهعنوان مدیر این شرکت پرآوازه معرفی میشود. در طول مدت کوتاهی «نیوز کورپورشین» به یکی از سودآورترین شرکتهای جهانی تبدیل شد؛ بهطوری که تنها در سال ۲۰۰۲ مجموع درآمدهای آن به ۱۷ میلیارد دلار رسید.
مرداک سال ۱۹۸۵ تابعیت آمریکایی کسب کرد تا آزادی عمل بیشتری داشته باشد. در نتیجه خیلی زود توانست Herald American و چندین روزنامه پرتیراژ در شیکاگو را هم بخرد.
اما وقتی مرداک همه حواسش به خریداری و تصاحب رسانههای آمریکا بود، آیا میتوانست از انگلستان غافل شود. البته که این اتفاق نیفتاد و سال ۱۹۸۱ تایمز The Times و ساندی تایمز Sunday Times را بهعنوان روزنامههای مرجع انگلستان خرید و این آغاز دور جدید سلطه او بر رسانههای انگلیس بود.
مرداک خیلی زود یاد گرفت که باید چطور کار کند تا همه نسخههای روزنامههایش فروش بروند و آموخت که برای مدیریت رسانههای خود از تمام ضربهها استفاده کند. او در مدت کوتاهی توانست روزنامه «سان» را به یک نشریه جنجالی تبدیل کند. بدین ترتیب که بهطور مرتب «صفحه سوم» روزنامه را به عکسهایی از زنان زیبا اختصاص میداد. از اینجا بود که دیگر همه دنیا او را بهعنوان یک صاحبرسانه شناختند.
مهمترین اقدام مرداک راهاندازی شبکه تلویزیونی Fox در آمریکا بود. در اوایل دهه ۱۹۹۰ اقدام به توسعه امپراتوری رسانهای خود در انگلستان و آسیا کرد و چندین شبکه ماهوارهای را خرید یا تأسیس کرد. مرداک مبلغ ۲۲۵ میلیون دلار برای خرید ۶۳ درصد از STAR TV و یک میلیارد دلار برای حق پخش فوتبال از شبکه Fox پرداخت کرد و در سال ۱۹۹۳ خدمات اینترنت Del Phi را نیز صاحب شد.
با اینحال، کمتر کسی از فهرست دقیق رسانهها و داراییهای او خبر دارد. از سال ۲۰۰۰ تاکنون او تا دلتان بخواهد، روزنامه و رادیو و تلویزیون ماهوارهای و کابلی خریده و فروخته که البته یکی از مهمترین همه آنها، خرید ۹ درصد از کانال ۱۰ رژیم صهیونیستی است و همچنین خرید جنجالی یک شرکت در سال ۲۰۰۷. او در سن ۷۶ سالگی ۵ میلیارد دلار به مالکان «داو جونز» داد و این یکی را هم به فهرست اموالش اضافه کرد. مدیریت ۱۰۵ ساله خانواده بن کرافت بر داو جونز با پیشنهاد ولخرجانه مرداک به پایان رسید و به این ترتیب، تنها رقیب گروه رسانهای رویترز هم در اختیار مرداک قرار گرفت.
در همه این سالها مهمترین راز موفیقت مرداک این بود: روزنامهها و شبکههای ورشکسته را بخر، جریانسازی کن و آنها را هرطور شده، درست و حسابی بفروش! لطفا حواستان بهعبارت «هرطور شده» باشد تا بعد…
این سالها
حاصل اینهمه تجربه و خرید و فروش در تمام این سالها این است که مرداک دیگر بیشتر از هر چیزی به شبکههای ماهوارهای در سرتاسر دنیا فکر میکند. بر اساس آخرین آمار که البته خیلی هم به روز نیستند، او الان صاحب ۱۷۵ روزنامه، و ۶۰ شبکه تلویزیونی با ۱۳ زبان مختلف است و شبکههای او بیش از هر چیزی برای جوانها برنامهریزی میکنند. کسی درباره ثروت او اطلاع دقیقی ندارد. براساس طبقهبندی نشریه (Forbes) از ۴۰۰ آمریکایی پولدار در سال ۲۰۰۶، رابرت مرداک در رده ۳۲ است. اطلاعات موجود درباره نوع عملکرد، ثروت کنونی و حتی وضعیت خانوادگیاش تا حدی ضد و نقیض بوده و عمدتا در پردهای از ابهام قرار دارند. برای نمونه در حالیکه او در ردیف ثروتمندترین مردان جهان قرار دارد، اعداد و ارقامی که از میزان ثروتش ذکر میشوند کاملا متفاوت است. چراکه عدهای میزان سهام مرداک در هر یک از شرکتهای مطرح را در افت و خیز دائمی میدانند که البته خود این نیز میتواند از شگردهای حرفهای او باشد. فراموش نکنید که فقط روزنامه سان ۵ میلیون نسخه در روز میفروشد…
نفوذ یک پولدار
یک نفر با این همه پول و رسانه چقدر میتواند نفوذ داشته باشد؟! چند داستان از ماجراهای واقعی زندگی مرداک را بخوانید:
۱- سال ۱۹۸۶ مرداک انتشار الکترونیکی روزنامههای خود را در انگلیس، آمریکا و استرالیا آغاز کرد. این اقدام در انگلیس باعث شد تا ۶۰۰۰ کارمند رسانههای انگلیسی از کار اخراج شوند و این موضوع بهانهای برای شورش سندیکاها بود که تا مدتی لندن را با بحران سیاسی مواجه کرد و بهطور جدی محبوبیت مارگات تاچر نخستوزیر وقت را کاهش داد. این ماجرا به پرونده وایپنگ معروف است.
۲- آنطور که نیویورک تایمز گزارش داده در پاییز سال ۲۰۰۳، قانونی در کنگره به تصویب رسید که براساس آن، مالکیت شرکتها بر تلویزیونهای محلی که در ۳۵ درصد از منازل آمریکاییها قابلدریافت است، محدود میشد. ایستگاه فاکس متعلق به مرداک تقریبا در ۳۹ درصد خانهها قابلدریافت بود و این میتوانست برای آن مشکلساز شود. اما مرداک با استفاده از لابیهای قویای که داشت، رایزنیهایش را آغاز کرد تا در پایان با حمایت کاخ سفید در جلسهای که در یک نیمه شب برگزار شد، رهبران کنگره را راضی کرد که درصد به ۳۹ تغییر پیدا کند.
۳- مجله نیویورکر هم مدتی قبل در ویژهنامهای درباره مرداک نوشت که چگونه وی در انتخابات شهرداری نیویورک در سال ۱۹۷۷ با حمایت از نامزدی که در نظرسنجیها شکست خورده اعلام شده بود، نقش تعیین کنندهای را در انتخاب شهردار نیویورک ایفا کرد. «اد کوچ» که تا سال ۱۹۸۹ شهردار نیویورک ماند، گفته بود: حمایت «نیویورک پست» نتیجه رقابت انتخاباتی مرا تغییر داد و من بدون مرداک پیروز نمیشدم. نیویورکر یادآوری میکند که چطور نخستوزیر آینده انگلیس از سال ۱۹۹۵، ۱۴ هزار کیلومتر را برای شرکت در یکی از نشستهای نیوزکورپوریشن طی و نظر مرداک را به خود جلب کرده بود.
۴- در استرالیا و در سال ۱۹۷۲ بعد از موافقت ویتلم رهبر حزب کارگر استرالیا مبنی بر اتخاذ یک سیاست حامی اسراییل، همه رسانههای مرداک برای موفقیت «ویتلم» به کار افتادند. اما مدتی بعد «ویتلم» پسر حرف گوشکنی نبود و با خلف وعده و فتح باب مذاکره با اعراب از اعطای امتیاز بهرهبرداری معدن به «هری اوپنهایمر» رئیس شرکت عظیم «انگلو – آمریکن» و «کارتل طلا» و «الماس دیبرس» خودداری کرد. مرداک هم با همان ابزاری که «ویتلم» را به قدرت رسانده بود او را از قدرت برکنار کرد و «باب هاوک» یکی از طرفداران سرسخت صهیونیسم را جایگزینش کرد.
او چطور فکر میکند؟
پول و نفوذ مرداک زمینه را برای اثرگذاری او در جریانهای مختلف اقتصادی و البته سیاسی فراهم کرده. اما او چگونه فکر میکند، با چه کسی موافق و با چه کسی مخالف است. واقعیت این است که مرداک هیچجور خاصی فکر نمیکند و تقریبا طرفدار هیچکسی نیست. مروری بر روابط او با چهرههای مختلف نشان میدهد که او همیشه جایی میایستد که باد بهنفع یکی از صدها شبکهاش بوزد.
مرداک در آمریکا بهعنوان کسی شناخته شده که با راهاندازی فاکس نیوز، کفه را به نفع رسانههای محافظهکار، سنگینتر کرد. اما بسیار دیده شده که در راستای منافع تجاری، حاضر است از ایدئولوژی محافظهکارانهاش هم دست بکشد. نشریات وابسته به مرداک در انگلیس، حامیان جدی سیاستهای محافظهکارانه مارگارت تاچر و جان میجر جانشین وی بودند. او در جریان انتخابات پیشین ریاستجمهوری ایالات متحده برای انتخاب دوباره هیلاری کلینتون نامزد دموکراتها در سنای آمریکا از طریق «نیویورک پست» بار دیگر همه را شگفتزده کرد. در یک نمونه دیگر هنگامی که در یک نظرسنجی، احتمال موفقیت «نیل کینوک» در برابر «تونی بلر» در انتخابات رهبری حزب کارگر زیاد بود، روزنامه «سان» در صفحه اولش نوشت: «اگر «کینوک» در انتخابات پیروز شود، انگلیس به یک ویرانه تبدیل میشود.» در سال ۱۹۹۷ نیز روزنامههای مرداک نقش مهمی در پیروزی «بلر» و حزب کارگر در انتخابات این کشور داشتند. بلر هم البته پس از به قدرت رسیدن با «رومانو پرودی» نخستوزیر ایتالیا تماس گرفت و از او خواست تا در راستای توسعه فعالیتهای شرکت«نیوز کورپوریشن» متعلق به مرداک در اروپا تلاش کند و به این ترتیب با حامی انتخاباتیاش تسویهحساب کرد.
اما رابطه او با حزب کارگر و «تونی بلر» در سال ۲۰۰۳ رو به سردی گذاشت. مرداک به «بلر» خاطرنشان کرد که بیشتر از این نمیتواند روی این دوستی حساب کند. او مخالفتش با قانون اساسی اتحادیه اروپا را اعلام کرد و و آن را مایه نابودی حاکمیت اقتصادی انگلیس دانست. این در شرایطی بود که «تونی بلر» یکی از موافقان قانون اساسی اتحادیه اروپا به شمار میرفت. با وجود این، به دلایلی در سال ۲۰۰۴ اعلام کرد که این قانون را به همهپرسی میگذارد. برخی معتقدند که دلیل اتخاذ این تصمیم پیغام مرداک بوده که اگر همهپرسی انجام نشود، مبارزات گستردهای را بر ضد حزب کارگر در انتخابات بعدی انجام خواهد داد.
رابرت مرداک با همه این احوال اما همیشه به یک چیز وفادار بوده: صهیونیسم!
او یک یهودی است
«من یک مسیحی ارتدوکس هستم» این را خود مرداک گفته و البته کیست که نداند او یک یهودی و حتی یک یهودی متعصب است. برای بررسی این موضوع باید از دوران نوجوانیاش شروع کرد؛ جاییکه او تصمیم گرفت برای نام فامیلیاش از عنوان «مرداک» که از نام اول پدربزرگ مادریاش گرفته است و ریشه یهودی دارد استفاده کند.
او البته و خیلی زود به این نتیجه رسید که بهتر است یهودی بودنش را جار نزند و حتی پنهان کند، این یک قاعده مرسوم در بین یهودیهای پرنفوذ است که دین خودشان را کتمان میکنند و برای این کار هم همیشه دلایلی وجود داشته.
رابرت مرداک در مورد خودش گفته: «روزنامهها درباره تولد دوباره من بهعنوان یک مسیحی و کاتولیک چیزهایی مینویسند. واقعیت این است که من مانند یک مسیحی عبادت میکنم و گاهی به کلیسای کاتولیک میروم، زیرا همسرم یک کاتولیک است، اما من بهطور رسمی تغییر مذهب ندادهام و یک فرزند مذهبی شدید نیستم.»
«ریگ وارن» روحانی مسیحی هم میگوید: «رابرت مرداک یک مسیحی متولد شده و من پیشوای روحانی او محسوب میشوم.»
با این حال بهجز اصل و نسب خانوادگی، ملاحظات غیرقابلانکاری برای صهیونیست بودن مرداک وجود دارد. حمایتهای بیدریغ و سخاوتمندانه او از صهیونیسم باعث شده که خیلیها ادعای مسیحی بودنش را جدی نگیرند.
جورج پتاکی، فرماندار نیویورک، یکبار گفته بود هیچ روزنامهای در ایالات متحده بیش از نیویورک پست (متعلق به مرداک) حامی و پشتیبان اسراییل نیست. علاوهبراین، مرداک عضو فعال بسیاری از سازمانهای صهیونیستی از جمله لیگ ضد افترا، اتحادیه استیناف یهودی و موزه یهود در نیویورک، مرکز یادبود کورههای آدمسوزی است. وی در برخی از آنها همچون اتحادیه استیناف یهود، موفق به کسب جایزه بشردوست سال از دست افرادی مثل هنری کیسینجر یهودی شده است. او همزمان آشکارا از شاخه صهیونیست «راست افراطی» صهیونیستی و افرادی مانند «بنیامین نتانیاهو» و «آریل شارون» حمایت میکند.
او در مراسم جمعآوری کمک مالی برای موزه یهود – مرکز یادبود قربانیان کورههای آدمسوزی- ، در ۲۹آوریل ۲۰۰۱گفته بود: «من همیشه به آینده اسراییل معتقد بوده و از اهداف جامعه بینالملل یهود طرفداری کردهام.»
مرداک، حتی مدتی قبل با به مزایده گذاشتن کارت دعوت یک مراسم ناهار در نیویورک که خودش میزبان آن خواهد بود، اعلام کرد قصد دارد برای دانشگاهی در بیتالمقدس کمک جمعآوری کند. این کار با انتشار یک آگهی در سایت eBay و با قیمت پایه ۲۵ هزار دلار به مزایده گذاشته شد. مرداک وعده داد هر کسی که این مزایده را ببرد، میتواند با چهار نفر از دوستانش در ستاد مرکزی شرکت خبری، مهمان او باشد.
اما چرا او باید یهودی بودنش را کتمان کند؟ برای این کار دلایل مهمی وجود دارد که اولین آنها یک استراتژی قدیمی صهیونیستهاست که بر اساس آن، افرادی را انتخاب میکنند تا با بودجه صهیونیستها ولی به نام شخصی افراد، رسانههای گروهی جهان را به زیر سیطره صهیونیسم بکشانند. این افراد، صهیونیست بودنشان را کتمان میکنند تا بهعنوان افرادی بیطرف و غیرمتعصب تبلیغات مؤثرتری داشته باشند.
دلیل دیگر باز هم به منفعتطلبی او برمیگردد. مرداک ادای یک مسیحی ارتدوکس را درمیآورد و گاهگاهی به کلسیا میرود و دعای مسیحی میخواند و در رسانهها و مجامع عمومی، خود را یک مسیحی معرفی میکند تا جلبنظر اکثریت مسیحی آمریکا آسانتر باشد.
او چه میخواهد؟
یک نفر مگر چقدر پول میخواهد؟ این همه پول به چه کار یک نفر میتواند بیاید؟ رابرت مرداک حالا با این همه ثروت به چیزی غیر از پول فکر میکند. او میخواهد سبک زندگی مردم دنیا هرچه بیشتر جوری باشد که رسانههایش تبلیغ میکنند، بیش از ۱۳۰ روزنامه او در دنیا که محتوای خیلی از آنها با تمرکز بر ۳ موضوع روابط نامشروع جنسی، حوادث و ورزش به سمت ادبیات عامهپسند و مبتذل سوق داده شده است. شبکههای تلویزیونی بیشمار مرداک هدف اصلی خود را جوانان قرار دادهاند و به همین دلیل روی مسائل جنسیتی، روابط آزاد اجتماعی، سرگرمی و ورزش تأکید ویژهای دارند. او حالا آنقدر نفوذ دارد که حتی انگلیسیها را هم نگران کرده. BBC که از پول دریافتی از بینندگان داخلی و بودجه دولتی تغذیه می شود، در برابر شبکه ثروتمندی مانند SKY که سود آن تنها در چهار ماهه نخست سال ۲۰۰۳، دو برابر کل بودجه سالانه BBC در سال پیش اعلام شده، هیچ بختی برای رقابت ندارد.
منتقدان و روشنفکران انگلیسی که میدانند مرداک برای پول بیشتر و تسلط گستردهتر بر رسانهها از هیچ کاری فروگذار نمی کند، همچنان نگران اقدامات او هستند. او سراغ هر قومی و فرهنگی با نسخه مخصوصی میرود. همه اینها برای این بود که بدانید چه کسی و چرا برای ترویج فارسیوان تلاش میکند، یک یهودی پولدار که فرکانس شبکههایش تقریبا همه جا هستند…
ازدواج اول و ازدواجهای بعدی
مرداک سال ۱۹۵۶ با «پاتریشیا بوکر» ازدواج کرد و از او دارای یک فرزند دختر شد اما این ازدواج دیری نپایید و در سال ۱۹۶۰ به طلاق کشیده شد. این اولین ازدواج رابرت بود ولی هرگز آخرین آن نبود. او یکبار دیگر در سال ۱۹۶۷ با «آناماریا تورف» ازدواج کرد و از او دارای یک دختر و ۲ پسر شد و این بار هم در سال ۱۹۹۹ از همسرش جدا شد. طلاق «تورف» به یکی از پرسروصداترین طلاقها تبدیل شد، زیرا او بیشترین مقدار دارایی و اموال به میزان ۷/۱ میلیارد دلار بهصورت املاک و ۱۱۰ میلیون دلار پول نقد را از طلاق خود به دست آورد. مرداک ۲ هفته بعد از این ماجرا در سن ۶۹ سالگی با سومین همسر خود یعنی «وندی دنگ» ۳۱ ساله و اهل چین که معاون مدیر استار تی وی بود ازدواج کرد که از وی دارای ۳ فرزند است. رابرت و وندی هنوز از هم جدا نشدهاند و یا اگر این اتفاق افتاده، دستکم کسی خبر ندارد…
دوستان مرداک
با چه کسانی دوست است؟
آریل شارون
او با «آریل شارون» دوستی خوبی داشت و در هنگام رقابت بین شارون و نتانیاهو برای رهبری حزب لیکود در سپتامبر ۲۰۰۵ بهشدت از او حمایت کرد و حتی در جریان سفر شارون به آمریکا در ژوئن همان سال برایش ترتیب یک ضیافت شام را داد و به دفاع از دیدگاههای او پرداخت.
سام کلی، روزنامهنگار کهنهکار امور خاورمیانه در نشریه تایمز با اشاره به دوستی نزدیک این دو نفر چنین نوشته: «دوستی مرداک با نخستوزیر اسراییل موجب شده بود که کارمندان عالیرتبه در روزنامه، شمارههای مهم نشریه را بازنویسی کنند.
مدیران اجرایی مرداک از این که مبادا کاری کنند که باعث ناخشنودی او شود، وحشت دارند. »
تونی بلر
دوستی این دو اگر چه قدمت دارد اما دوام نداشت. مرداک که از بلر در انتخابات حزب کارگر دفاع کرده بود، ناگهان روابط خود را با او قطع کرد و مدتی بعد در آگوست ۲۰۰۸ به سمت دیوید کامرون نامزد حزب محافظه کار و رقیب گوردون براون گرایش پیدا کرد.
لری سیلوراستین
۵۰ روز قبل از حملات ۱۱ سپتامبر با حمایت مرداک، سیلوراستین اجاره ۹۹ ساله مرکز تجارت جهانی و برجهای جهانی را بهدست میآورد.
با انفجار برجهای جهانی، ساختمانها تخریب میشوند. سیلوراستین حق بازسازی مجدد بناها را بهدست آورده و اجازه دارد مساحت مکان تجاری را تا ۳۰ درصد افزایش دهد. ضمن اینکه سیلوراستین به دلیل خسارت تخریب مرکز تجارت جهانی و درآمدهای پیشبینی شده آن، ۲/۷ میلیارد دلار از بیمه ادعای خسارت میکند. این خسارت بهخاطر اموالی است که او با پیشپرداختی به مبلغ ۱۰۰ میلیون دلار وجه قرضی از مرداک، اجاره کرده بود. برای همین است که حادثه ۱۱ سپتامبر بیش از اندازه مشکوک بهنظر میرسد.
رابرت مورگنتو
مورگنتو رییس موزه یهود و یکی از نزدیک ترین دوستان مرداک است. او زمانی که طرح گسترش موزه یهود و مرکز یادبود کورههای آدمسوزی را آغاز کرد، برای جلب کمک سراغ مرداک رفت و این پاسخ را شنید: «من از شما حمایت خواهم کرد، مادامی که آن را زیر ۱۱۰ طبقه اداره کنید.» این یعنی حاضر است تا هزینه ۱۱۰ طبقه برای موزه یهود را پرداخت کند.
دیگران
مرداک زمانی با «مارگارت تاچر» روابط خوبی داشت و میخواست در کنار «رونالد ریگان» در واشنگتن باشد، برای همین روابطش با کاخ سفید را مستحکمتر کرد. او حتی در ضیافت شام ریگان شرکت و بعد از آن نیز روابط دوستانهای با «ریچارد نیکسون» برقرار کرد.
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
همانطور که در مقاله پیشین اشاره شد، امروزه افکار و برنامه ریزی رهبران تئوصوفی نقشه ی راه نظم نوین جهانی است و چیزی که هم اکنون به صورت گسترده و از طرق مختلف، حتی در پوشش مبارزه با نظم نوین جهانی ترویج می شود، عقاید “تئوصوفی”۱ و “جنبش عصر جدید”۲ است…..
به طور خلاصه عقاید تئوصوفی و جنبش عصر جدید به قرار زیر است:
ستاره شناسی، طالع بینی و اعتقاد به دوری بودن تاریخ در ارتباط با صورت های فلکی زودیاک، ارتباط با موجودات ماروائی (ارواح و اجنه) برای کسب دانش (مکاتب اسرارآمیز)، اعتقاد به توانایی انسان در رسیدن به مقام خدایی، نهان پیشگی، اعتقاد به برپایی جهان تک حکومتی در آستانه عصر برج دلو
تئوصوفی، جنبش عصر جدید و فراماسونری سازمان هایی در هم تنیده هستند و عقایدی که در زیر توضیح داده خواهد شد از تعالیم اصلی هر سه این گروه هاست. به طور مثال بسیاری از ماسون ها مانند فیلسوف-ماسون درجه ۳۳، منلی پی هال عضو جامعه تئوصوفی بوده و هستند و حتی در دوره ای ریاست جامعه تئوصوفی در دست “آنی بیسانت”۳ مارکسیست، ماسون و موسس جامعه بین المللی “کمک ماسونری”۴ بوده است. آنی بیسانت همچنین با برپایی لژ های ماسونری در سرار جهان به جامعه تئوصوفی خدمات بزرگی انجام داده است.
هلنا پترونا بلاواتسکی۵ و جامعه تئوصوفی۶
بدرستی می توان بنیانگذار جنبش عصر جدید را موسس جامعه تئوصوفی، هلنا پرونا بلاواتسکی دانست. بلاواتسکی متولد ۱۸۳۱ از همان آغازین دوران زندگی اش بسیار به موضوعات ماورائی و اسرار آمیز علاقه داشت، لذا در ۱۷ سالگی سفر ۱۰ ساله ای را به نقاط مختلف جهان (آمریکا جنوبی، مصر، کانادا، فرانسه، یونان، مکزیک، تبت، هند، آلمان و انگلیس) جهت مطالعه سنت های مذهبی آن ها آغاز کرد و با راهنمایی موجودات ماورائی که او در این سفر با آن ها ارتباط برقرار کرده بود، با کوله باری از تعالیم اسرارآمیز به نیویورک رفت تا درسال ۱۸۷۵ سازمانی با نام جامعه تئوصوفی تاسیس کند.
افکار و نظریات او که از طریق کتاب ها و مجله اش با نام “مجله لوسیفر” انتشار یافت، اصول و عقاید جنبش عصر جدید را شکل داد. با گذشت زمان، روز به روز بر شدت محبوبیت جامعه او افزوده شد و چهره های شاخص از سرار جهان به آن پیوستند که در بین آن ها اسامی کسانی چون: توماس ادیسون، الویس پریسلی، ماهاتما گاندی، آرتور کانن دویل و جیمز جویس دیده می شود.
عقاید بلاواتسکی و به طبع آن جنبش عصر جدید
چنانچه در حین مطالعه، این عقاید به نظر شما آشنا آمد تعجب نکنید زیرا امروزه این عقاید به صورت گسترده از طریق رسانه ها و سیستم های آموزشی جهان در حال تعلیم است.
اعتقاد به زودیاک، دوری بودن تاریخ و ظهور معلم جهانی در هر برج از زودیاک
بلاواتسکی معتقد بود تاریخ پایان ندارد بلکه به صورت دوری است و هر دور در ارتباط با یکی از صورت های فلکی (برج) زودیاک۷ است و معلم جهانی مختص به خود را دارد.
« تئوصوفیست ها در هر رتبه ای – که برخی از آن ها معنای پنهان آواتار ها۸، ماشیح ها، سوشیانس ها و عیسی های مورد انتظار جهانیان را دریافته اند – می دانند که پایان جهان وجود ندارد، بلکه این اعصار هستند که تکمیل می شوند، یعنی پایان یک دور که هم اکنون به سرعت نزدیک می شود. … مانند دوره ی مسیحا … کسی که با برج حوت مرتبط بود … این یک دوره است، تاریخ است و خیلی طولانی نیست اما بسیار نهانی است، ۲۱۵۵ سال خورشیدی طول می کشد … در ۲۴۱۰ و ۲۵۵ سال پیش از میلاد مسیح نیز رخ داد، همان زمانی که نقطه اعتدالین وارد نشان [زودیاک] قوچ شد و سپس به حوت وارد شد. و در آینده ای نزدیک وارد نشان دلو می شود، آن هنگام خصوصیات روحی بشریت شروع به تغییر بزرگی می کند و ما باید کارهای روحی زیادی انجام دهیم.»
هلنا بلاواتسکی – لوسیفر: نشریه تئوصوفی۹
به اعتقاد بلاواتسکی حضرت مسیح (ع) تنها نماینده ی عصر برج حوت۱۰ و تعلیم یافته مکاتب اسرار آمیز از طریق استادان و معلمان بوده است و با ورود به عصر “برج دلو”۱۱ اتوپیای نظام واحد جهانی به همراه “معلم جهانی”۱۲ مختص آن عصر ظهور خواهد کرد. بلاواتسکی همچنین در کتاب “آیزیس فاش شد”۱۳ شرح می دهد که داستان حضرت عیسی (ع) در سنت های باستانی مختلف جهان وجود داشته است و همه آن ها نماد “خدای خورشید”۱۴ بوده اند.
بلاواتسکی در کتاب “کلید تئوصوفی”۱۵ اهداف اصلی جامعه خود را چنین بیان می کند:
- تشکیل انجمن برادری جهانی بدون تفاوت در نژاد، رنگ و کیش
- ترویج مطالعه ادیان مختلف جهان
- تحقیق در مورد اسرار نهان طبیعت
جا به جا کردن شیطان با خداوند، خوب دانستن شیطان و شر دانستن خدا
هلنا بلاواتسکی – تعالیم سری۱۸
«لقب شیطان به راستی متعلق به اولین و خشن ترین دشمن تمام خدایان دیگر، یهو۱۹ است… نه به ماری که تنها از سر همدردی و حکمت سخن گفت. … امروز اثبات شده است که شیطان، اژدهای قرمز سوزان، رب تابان، لوسیفر یا حامل نور در درون ماست، در ذهن ماست، وسوسه گر ماست، منجی ماست، رهایی بخش هوش ما از حیوانیت خالص است.»
هلنا بلاواتسکی – تعالیم سری۲۰دیوید اسپنگلر۲۱ یکی از رهبران جنبش عصر جدید می گوید:
« نور حقیقی لوسیفر از راه اندوه، تاریکی و عدم پذیرش، قابل مشاهده نیست. نور حقیقی این موجود عظیم تنها هنگامی قابل مشاهده است که چشمان خود شخص بتواند نور مسیح، نور خورشید درون خود را ببیند. لوسیفر در درون همه ماست تا ما را به تمامیت رهنمون کند. در حالی که ما به سمت عصر جدید که عصر تمامیت است حرکت می کنیم هر یک از ما به نقطه ای خواهد رسید که من آن را ورود به مکتب لوسیفر می نامم. مسیر ویژه ای که هر کسی باید از آن عبور کند تا به وجود نور درونش و به کامل و تمام بودن خود پی ببرد. لوسیفر می آید تا آخرین هدیه اش، تمامیت را به ما ببخشد، اگر ما آن را بپذیریم آنگاه او آزاد خواهد بود و ما نیز آزاد می شویم. این ورود به متکب لوسیفر است. این نقطه ایست که بسیاری هم اکنون و در آینده با آن روبرو خواهند شد. زیرا این آیین ورود به عصر جدید است. آیینی برای عبور از گذشته و ورود به شرایطی جدید است.»
دیوید اسپنگلر – تفکری بر مسیح۲۲
ارتباط با موجودات ماورایی، اجنه و ارواح برای کسب دانش (مکاتب اسرارآمیز) به اصطلاح “انتقال از ارواح”۲۳
در تئوصوفی، جنبش عصر جدید و فراماسونری به وجود گروهی از مردان و زنان بسیار تکامل یافته اعتقاد دارند و آن ها را سران حکمت ( سلسله سران روحانی یا سران عروج کرده) می نامند و ادعا می کنند بودا، کریشنا، عیسی (ع) و حضرت محمد (ص) از سران حکمت بوده اند و موجودی به نام “مایتریا”۲۴ از تمام آن ها برتر و رهبر آن هاست که خود او تحت فرمان “سانات کومرا”۲۵ قرار دارد.
تئوصوفیست طرفدار عصر جدید، دن رود یار۲۶ توضیح می دهد که سانات کومرا طبق تعالیم نهان پیشگان، همان شیطان است:
«شیطان تغییر یافته لغت سانات کومرا است و در فلسفه نهان پیشگان هند، موجودی شبیه به پریمیسیوس۲۷ است که به انسان آتش خودآگاهی، استقلال و فردیت بخشید.»
دن رودیار – جادوی آهنگ و هنر موسیقی۲۸
آن ها اعتقاد دارند این سران حکمت، دست مخفی راهنمای انسان در مسیر تکامل بوده اند و مایتریا همان ماشیح یهودیان، مسیح مسیحیان، پنجمین بودای بوداییان، کریشنای هندو ها و امام مهدی (عج) مسلمانان است که همگی منتظرش هستند و او هم اکنون در زمین حضور دارد و در وقت مناسب در اجتماع ظاهرخواهد شد. بزرگترین مبلغ مایتریا نقاشی انگلیسی به نام “بنجامین کرام”۲۹ است. او بعد از اینکه به گفته خود با مایتریا ارتباط برقرار کرد، در سال ۱۹۸۲ شروع به چاپ آگهی های تمام صفحه در ۲۲ روزنامه در سراسر جهان کرد که در آن نوشته بود:
« نقشه چیست؟ آن نقشه عبارتست از برپایی حکومتی جهانی و یک دین نوین جهانی به رهبری مایتریا.»
اگر فکر می کنید بنجامین کرام تنها دچار اشتباه در تشخیص شده و هدفش خیر است به این سخنان او توجه کنید:
« برای بسیاری در حال حاضر، این هوشیاری که عبارتست از شناخت سطحی بالاتر از آگاهی که در اختیار کسانی است که در حال تشکیل حکومت معنوی خود هستند، استادان آیین های ورودی جهان. وجود آن ها نخستین بار توسط اچ.پی بلاواتسکی، کمک-موسس جامعه تئوصوفی در سال ۱۸۷۵ آشکار شد. جزئیات بیشتر درباره ارتباط با این سران و اقدامات آن ها توسط آلیس بیلی در سال های ۱۹۱۹ تا ۱۹۴۹ ارائه شد. او در کتاب “عمومی سازی سلسله سران”۳۰ طرح این مردان روشنی یافته را برای بازگشت و انجام اقدامات فیزیکی فاش کرد و من نیز اضافه می کنم، این نقشه آغاز شده است.»
بنجامین کرام – ظهور مجدد مسیح و سران حکمت۳۱
بنجامین کرام جهت تبلیغ آمدن مایتریا موسسه “اشتراک بین المللی”۳۲ و یک سایت اینترنتی تاسیس کرده است و مرتبا به نقاط مختلف جهان سفر می کند تا با برگزاری جلساتی، از مایتریا برای مردم مطلب انتقال دهد. جلساتی که گفته می شود سیاستمدارانی چون میخائیل گورباچوف و جورج بوش در آن شرکت کرده اند.
همانطور که اشاره شد ارتباط با موجودات ماورایی از کارهای اصلی این فرقه است. شخص بلاواتسکی کتاب “تعالیم سری”۳۳ را با راهنمایی یکی از سران روحانی به نام “کوت هومی” نوشته است.
آلیس بیلی۳۴ یکی دیگر از رهبران تاثیر گذار تئوصوفی، به گفته خود با انتقال از موجود ماورائی تبتی به نام “دجوال کول”۳۵، ۲۴ جلد کتاب نوشته است. نمونه هایی از این دست در تئوصوفی، جنبش عصر جدید و فراماسونری فراوان یافت می شود.
تناسخ و تکامل، امکان خدا شدن انسان، یکی بودن خدا، انسان و طبیعت
یکی از اصول فکری تئوصوفی و جنبش عصر جدید نظریه تکامل است. در حقیقت نخستین کسی که نظری تکامل را مطرح کرد چارلز داروین نبود و طبق انجیل مسیحیان، نخستین نفر شیطان بود که در باغ عدن به آدم و حوا گفت: «اگر از آن سیب بخوری، خدا خواهی شد». ایده تکامل از زمان های باستان جزء تعالیم اصلی نهان پیشگان بوده است. در واقع تئوری داروین تنها تلاشی برای پوشاندن لباس علمی به آن ایده بود و البته موفق شد آن را در دنیا فراگیر کند.
تلاش های فراوانی جهت یافتن شواهدی برای اثبات نظریه تکامل انجام گرفت که یکی از تاثیر گذارترین آن ها، یافته ها و در واقع جعلیاتی بود که توسط کشیشی عضو جامعه یسوعیون۳۶ به نام پیتر تیلارد دی شاردان۳۷ انجام پذیرفت. اقدامات و نظریات شاردان تاثیر بسزایی در پذیرش نظریه تکامل توسط کلیسای کاتولیک داشت. پاپ ژان پل در سال ۱۹۸۶ با تاثیر از نظریات شاردان و بر اساس سند “واتیکان ۲″ “روز جهانی دعا برای صلح”۳۸ را سازماندهی کرد. هدف اصلی این مراسم که مشابه آن در سال های بعد نیز تکرار شد، اتحاد ادیان بود و طی آن از نمایندگان ادیان آسمانی و مشرک دعوت به عمل آمده بود و حتی شخص پاپ آیین پرستش خدایان ادیان مشرک را به جا آورد.
این اقدامات تیلارد باعث محبوبیت چهره او در بین طرفداران جنبش عصر جدید شد تا جایی که برخی به او لقب پدر عصر جدید دادند.
تیلارد در رابطه با منجی متحد کننده ادیان می گوید:
« من اعتقاد دارم آن منجی که همه بدون شک منتظرش هستیم، یک منجی جهانی خواهد بود و آن منجی، مسیح تکامل است. به نظر من همگرایی ادیان حول یک منجی جهانی که اصول تمام آن ها را ارضاء کند، تنها راه تغییر جهان است و تنها از این طریق دین آینده قابل دست یافتن است.»
براد استایگر۳۹، طرفدار جنبش عصر جدید در کتاب “برادری”۴۰ بیان می کند انسان در دین جدید در می یابد که خداست و این مقصود ادیان باستانی بوده است:
« بسیاری متقاعد شده اند که عصر برج دلو، منادی دینی جدید است. حتی در آن دیگر کلمه دین به کار نخواهد رفت. در آن زمان از مسئله اصلی درک واقعی تری خواهیم داشت و شخص از سطح اعتقاد به یک چیز کامل تر شده، به یک چیز تبدیل می شود و آنچه را که ادیان باستانی سعی داشتند بیان کنند، در خواهد یافت: آرام شوید و دریابید که خدا هستید. در واقع این دین بزرگ جدید است و در آن همه و هر کسی در خواهد یافت که خداست.»
مفهوم پیوسته و مترادف با تکامل و البته از اصول تئوصوفی، مفهوم تناسخ و زندگی ابدی روح در بدن های مختلف است. بنابر عقاید تئوصوفی، انسان بوسیله شیطان قدرت تفکر پیدا کرد و می تواند با تکامل و تصرف طبیعت و جهان به خدا تبدیل شود. ویلمهرست۴۱ فراماسون نیز هدف ماسونری را ساختن انسان-خدا تعریف می کند و می گوید:
« نقطه اوج در لژ، بیانگر نهایت سطح آگاهی ممکن برای ماست که وقتی استعداد هایمان را به حد کمال رشد دهیم، بی نهایت خواهد بود. انسان که از زمین زاده شد و در قلمرو طبیت رشد کرد تا به سطح عقلگرایی کنونی رسید، باید تکامل خود را تا رسیدن به سطح خدایی ادامه دهد و سطح آگاهی اش را با آگاهی محیط بر عالم یکی کند. این هدف نهایی تمام آیین های ورودی بوده و هست.»
ویلمهرست – مفهوم فراماسونری۴۲
حتما مطلع هستید که با وجود رد شدن نظریه تکامل با شواهد متعدد، همچنان این نظریه پایه بسیاری از علوم قرار داد و توسط سیستم های آموزشی سراسر جهان تعلیم داده می شود.
ضرورت تشکیل نظم نوین جهانی در آستانه عصر جدید و آماده سازی مردم برای قبول آن
یکی از رهبران برجسته و تاثیر گذار تئوصوفی آلیس بیلی۴۳ متولد ۱۸۸۰ بود. طرح او برای برپایی نظام نوین جهانی در عصر جدید و دین واحد آن، امروزه توسط صاحبان قدرت و رسانه به کار گرفته شده و به صورت گسترده در حال اجراست. طبق طرح او برای دستیابی به جهان تک حکومتی با دینی واحد، بایستی به جهانیان تئوصوفی و فراماسونری آموزش داده شود. او در کتاب “عمومی سازی سلسله مراتب سران”۴۴ برای نبرد اندیشه ها در آینده اینگونه برنامه ریزی می کند:
«جنگ بزرگی در دنیای افکار با سلاح اندیشه به راه خواهد افتاد. این جنگ شامل حوزه احساسی که به خاطر تعصبات آرمانگرایانه به وجود می آید نیز خواهد بود. این تعصبات طبیعی علیه ظهور دین جهانی و نهان پیشگی خواهد جنگید. … نباید فراموش شود که تنها کارآموزان و شاگردان نهان پیشگان، هسته اصلی دین جهانی را تشکیل خواهند داد.
بنابر این بدون شک، در حال حاضر آشنا سازی عموم مردم با ماهیت تعالیم اسرار آمیز از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. … هنگامی که آن سرور همراه پیروان و شاگردانش بیاید، ما باید برای تازه واردان، تعالیم اسرار آمیز را ترمیم کرده و معانی زود فهمی از آن ارائه کنیم.»
آلیس بیلی – عمومی سازی سلسله مراتب سران
به عقیده نهان پیشگان، تعالیم و مکتب اسرار آمیز که از شیطان به انسان رسیده، در دست فیلسوفان باستان بوده است اما به گونه ای از میان رفته و این وظیفه نهان پیشگان است تا سنت های باستانی را جستجو و حقایق نهان آن را کشف کنند و بوسیله آن حکمت ها، مشکلات جهان را برطرف کنند.
آلیس بیلی معتقد بود فراماسونی محل خوبی برای تربیت نهان پیشگان ماهر آینده جهت اهداف تئوصوفی است:
«جنبش ماسونری در حالی که می تواند از سیاست و اجتماع دور بماند و در وضعیت انفعال کنونی باقی بماند، به این نیاز خواهد رسید که می تواند و باید قدرت را بدست گیرد. آن [ماسونری[ نگهبان قانون است. آن خانه تعالیم اسرارآمیز و محل ورود [به مکتب] است. در نماد های آن آیین خدایی موجود است و راه رستگاری بصورت مصور در بطن اعمال آن محفوظ است. راه خدایی در معابد آن نشان داده شده و تحت چشم جهان بین کارها به پیش می رود. آن چیزی بیش از یک سازمان نهان پیشگی است که قابل درک باشد و آموزشگاه حرفه ای نهان پیشگان ماهر و تازه وارد خواهد بود.»
آلیس بیلی – عمومی سازی سلسله مراتب سران
بیلی همچنین بیان می کند که فراماسونری و نهان پیشگی، دین عصر جدید است که باید به مردم آموزش داده شود و چون هرکسی وارد انجمن های ماسونری و یا آیین های مذهبی نمی شود، باید از طریق سیستم آموزشی تعلیم آن ها را انجام داد:
« سه محل اصلی آماده سازی مردم برای عصر جدید را می توان کلیسا، انجمن های برادری ماسونری و حوزه آموزش دانست. … سرور والا از طریق برنامه های آموزشی در جهان به دنبال عامه مردم هوشمندی می گردد که از طریق آیین ها و نمادگرایی مانند ماسونری و یا از طریق مذهب و مراسم های مذهبی مانند کلیسا قابل دسترس نیستند.»
آلیس بیلی – عمومی سازی سلسله مراتب سران
همانطور که پیش تر اشاره شد آلیس بیلی در سال ۱۹۱۹ با موجودی تبتی به نام “دجوال کول” ارتباط برقرار کرد و تا سال ۱۹۴۹، ۲۴ جلد کتاب نوشت. او برای انتشار آثارش و همچنین آثار بلاواتسکی و جامعه تئوصوفی، “انتشارات لوسیفر” را تاسیس کرد که بعدا به خاطر صراحت زیاد، نامش را به “تراستِ لوشیس”۴۵ تغییر داد. تراست لوشیس به یکی از سازمان های اصلی عصر جدید بدل شد و هم اکنون نیز در حال فعالیت است. تراست لوشیس مستقیما وابسته به سازمان ملل متحد است و در آن به عنوان یک NGO، فعالیت های مختلفی از جمله انتشار آثار سازمان ملل را انجام می دهد. بدون شک سازمان ملل متحد یکی از مروجین و مجریان اصلی تئوصوفی و جنبش عصر جدید است.
رابرت مولر یکی از شاگردان آلیس بیلی که بمدت ۴۰ سال عضو دبیرخانه سازمان ملل بوده است می گوید:
«ما باید با آخرین شتاب ممکن به سمت جهان تک حکومتی، دین واحد جهانی تحت یک رهبر جهانی حرکت کنیم.»
رابرت مولر همچنین برای عمل به طرح استادش در نقاط مختلف جهان و با تایید سازمان ملل مدارسی را تاسیس می کند که به گفته خود او تعالیم آن مدارس بر اساس کتاب های آلیس بیلی است.
بد نیست نظر مبلغ اصلی رهبر جهانی نهان پیشگان (مایتریا)، بنجامین کرام را نیز درباره دین عصر جدید بدانیم:
«دین عصر جدید تعالیم خود را از طریق سازمان هایی چون فراماسونری بیان خواهد کرد. هسته مکاتب اسرار آمیز در فراماسونری گنجانده شده است.»
لزوم نابودی افراد ناسازگار با نظم نوین جهانی
حال باید دید جنبش عصر جدید چه برنامه ای برای کسانی دین جدید را نپذیرند و وارد مکاتب اسرار آمیز نشوند دارد. آیا آن ها طبق شعارهای به ظاهر صلح جویانه خود مانند تشکیل انجمن برادری جهانی، با مخالفاشنان مدارا خواهند کرد ؟ مطمئنا خیر، آلیس بیلی معتقد است نابودی موانعی که در سر راه هدف قرار بگیرد، عمل بدی نیست و بسیار مطلوب نیز هست:
« نگذارید فراموش شود که زندگی، هدف و مقصد از پیش تعیین شده آن در الویت است و زمانی که ثابت شد عاملی در راه رسیدن به هدف، ناقص عمل می کند یا با حالت مریض و لنگ لنگان پیش می رود، حذف آن عامل از نقطه نظر سران روحانی یک مصیبت نیست. مرگ مصیبیتی هراسناک نیست. در حقیقت عمل نابودگر، عملی خشن و نامطلوب نیست. مجوز این نابودگری توسط محافظان نقشه صادر شده است تا شر به خیر تبدیل شود.»
آلیس بیلی – “آموزش در عصر جدید”۴۶
باربا مکارکس هوبارد۴۷ یکی از رهبران جنبش عصر جدید در این رابطه چنین می گوید:
« در بین طیف های مختلف مردم تنها یک چهارم بالار رفتن را انتخاب می کنند .. و یک چهارم در برابر این انتخاب مقاومت می کنند. آن ها به زندگی با تکامل مداوم علاقه ای ندارند. حال که ما در حال انتقال از سطح انسان مخلوق به سطح انسان کمک-خالق هستیم، آن یک چهارم خرابکار باید از جامعه حذف شود، خوشبختانه شما عزیزان محبوب من، مسئول این کار نخواهید بود. ما مسئول هستیم. ما مسئول اجرای پروسه گزینش خدا برای سیاره زمین هستیم. او انتخاب می کند و ما نابود می کنیم. ما سواران” اسب سفید”۴۸ آخرالزمان، مرگ هستیم.»
باربارا مارکس هوبارد – “همکاری در آفرینش”۴۹
هوبارد همچنین در کتاب “تولدت مبارک سیاره زمین”۵۰ می نویسد:
« پایان این دور از دوره تکامل فرا خواهد رسید. همه آنچه ما می دانیم انتخاب است و تمام کاری که باید انجام دهیم انتخاب کردن است. همه کسانی که انتخاب می کنند تا به مسیح ذاتی خود تبدیل شوند، از درون راهنمایی خواهند شد تا چگونه عمل کنند. همه کسانی که تکامل را انتخاب نکنند، خواهند مرد. در آن وقت دوره کودکستان در زمین به پایان می رسد.»
باربارا مارکس هوبارد – تولدت مبارک سیاره زمین
رابرت مولر طرفدار جنبش عصر جدید و فعال سازمان ملل متحد که پیش تر به او اشاره شد، می گوید:
«من در تعجبم که چرا تا بحال کسی به فکر ساختن زمینی پیشرفته نیافتاده است، سازمانی که در رقابت با ازدیاد جمعیت، پا در کفش “زمین مادر”۵۱ کند و هر زمان از تعداد انسان ها یا مصرف کنندگان کم شود غرق در شادمانی گردد. باید برای افراد، حوادث یا موسساتی که بتوانند از جمعیت انسان ها یا مصرف کنندگان منابع زمین بکاهند، جایزه در نظر گرفت. و نخستین جایزه را باید به سازمان ملل متحد داد که با برگزاری کنفرانس های کنترل جمعیت و برنامه های ضد افزایش جمعیت، در سال های ۱۹۵۲ تا ۲۰۰۰، از تولد ۲ بیلیون و ۲۰۰ میلیون نفر جلوگیری کرد.»
رابرت مولر – “ایده ها و آرزو ها برای جهانی بهتر”۵۲
نظم نوین جهانی و دروغ ۲۰۱۲
حتما همه شما نظریات مختلف درباره وقوع اتفاقی غیر مترقبه در سال ۲۰۱۲ را شندیده اید. نظریاتی که طی سال های اخیر بشدت در حال تبلیغ است و در دو دسته قرار می گیرد. دسته اول که غالب این نظریات را شکل می دهند، پیش بینی نابودی زمین بر اثر حادثه ای طبیعی بر اثر عواملی مانند: قرار گرفتن خورشید در مرکز کهکشان راه شیری، در یک خط قرار گرفتن سیارات منظومه شمسی، جابه جا شدن قطب شمال و جنوب زمین، انفجاری بزرگ در خورشید، برخورد یک شهاب سنگ یا سیاره نیبیرو به زمین و از همه معروف تر پیش بینی تقویم مایان ها از پایان یافتن تاریخ در ۲۰۱۲ است.
جالب این است که پیش بینی شده است تمام این اتفاقات قرار است دقیقا در سال ۲۰۱۲ و حتی در روز ۱۲ دسامبر اتفاق بیافتد که بیشتر شبیه به یک لطیفه می ماند. محققانی که به درستی در این زمینه تحقیق کرده اند برای هیچ کدام از این ادعاها شاهدی نیافتده اند، حتی در فرهنگ مایان ها هیچ اشاره ای به پایان تاریخ در سال ۲۰۱۲ پیدا نشده است و تقویم آن ها تنها بر اساس محاسبه و مشاهده دوره چرخش ستارگان با مشاهده از روی زمین ساخته شده است. علاوه بر این که انجام چنین محاسباتی بسیار قبل تر از آن ها در یونان انجام شده بود، دوره چرخش ستارگان تنها یک خصوصیت بصری است و تنها برای کسی که از زمین آن را مشاهده می کند مصداق دارد و بیرون از سیاره زمین هیچ ویژگی خاصی ندارد.
دسته دیگری از نظریات که غالبا توسط طرفداران جنبش عصر جدید تبیلغ می شود بیان می کنند که در سال ۲۰۱۲ به واسطه قرار گیری زمین در موقیت خاصی نسبت به ستارگان، انرژی خاصی از ستارگان به زمین می رسد و بگونه ای (که خودشان نیز نمی دانند چگونه) باعث جهش و افزایش ناگهانی سطح آگاهی و هوشیاری مردم جهان می شود. که البته این نظر را تنها کسانی بدون دلیل قبول می کنند که پیرو آن ها باشند. دقت کنید که این ایده با افزایش دانش مردم در آخرالزمان که در روایات ما آمده است تفاوت دارد، آن ها علت این جهش را انرژی روحانی ساتع شده از ستاره ها می دانند.
حال چرا این دروغ ها به صورت گسترده در حال تبلیغ است؟ زیرا صاحبان قدرت و طرفداران عصر جدید عقیده دارند در سال ۲۰۱۲ به عصر برج دلو وارد می شوند و در نتیجه باید مردم را از طریق پروپاگاندای تبلیغاتی آماده اهداف خود کنند.
مایکل پی مائو۵۳ از طرفداران عصر جدید می گوید:
«۲۰۱۲ آنچنانکه پیش بینی شده است، پایان دنیا نیست، بلکه آغاز عصری طلایی، عصر برج دلو است که در حدود سال ۲۰۱۲ آغاز می شود.»
مایکل پی مائو – پیشگویی ها در نیایش های ژرمانوس۵۴
دکتر کریستوفر پپلر۵۵ عقیده جنبش عصر جدید درباره سال ۲۰۱۲ را چنین توضیح می دهد:
« آن ها معتقدند عصری که در حدود سال ۲۰۱۲ فرا خواهد رسید، عصر برج دلو خواهد بود. آن ها می گویند این عصر، عصر روشن شدن اندیشه ها و اتحاد جهانی است، جهان پس-مسیحیت.»
کریستوفر پپلر – مکاشفات در ستاره ها۵۶
موسس گروه ماسونی “باشگاه رم”۵۷ ، اروین لاسلو۵۸ به همراه شاگرد جیدو کریشنامورتی۵۹ (تئوصوفیت مشهور)، دیپاک چوپرا۶۰ و میخائیل گورباچف۶۱ کتاب “۲۰۱۲ انتقال جهان”۶۲ را نوشته و در آن نظریات ۲۰۱۲ را ترویج کرده اند. لاسلو همچنین یک سایت۶۳ و سازمان مشابه دیگری با نام “باشگاه بوداپست”۶۴ تاسیس کرده است که نظریات ۲۰۱۲ و عقیده تکامل انسان در جنبش عصر جدید را تبلیغ و ترویج می کنند. از اعضای این باشگاه می توان رابرت مولر، عضو سابق دبیرخانه سازمان ملل و باربارا مارکس هوبارد را نام برد که می گوید:
«ما در حال طرح ریزی برای ۲۰۱۲ بودیم و آن طرح هم اکنون در حال اجراست.»
نکته جالب توجه دیگر، وضعیت جنبش های مردمی ضد نظم نوین در غرب است. از یک طرف محققان دارای اعتقادات مسیحی مانند: ولیام کوپر و فریتز اسپرینگ مایر و … هر یک بگونه ای (ترور، رندانی شدن و …) ساکت شده اند و از طرف دیگر برخی رهبران جنبش های مردمی مانند: دیوید آیک، مایکل تساریون، جوردن مکسول، دیوید ویلکاک و … آزادنه و بدون هیچ مشکلی در حال ادامه کار خود هستند و در کنار متهم کردن و بعضا افشا کردن سران جوامع مخفی، همان افکار و نظریات تئوصوفی (و جنبش عصر جدید) و اتوپیای آن (همان نظم نوین جهانی) را ترویج و تبیلغ می کنند.
جمع بندی:
همانطور که مشاهده کردید آموزش فراماسونری و نهان پیشگی در دستور خود برگزیدگان صاحب قدرت قرار دارد و به راحتی می توانید ترویج آن را در رسانه های گوناگون (فیلم های سینمایی، بازی و …) مشاهده کنید. جای تعجب نیست که اکثر محصولات تولید شده در رابطه با فراماسونری در قالب معمایی و رمز آلود ساخته شده اند و در پوشش افشاسازی جوامع مخفی، مخاطب را با انبوهی از نماد ها، عقاید و سنتهای شرک آمیز نهان پیشگان باستان، بمباران می کنند و به این طریق به او نهان پیشگی را آموزش می دهند. بسیاری از مردم عادی در غرب که مخالف نظم نوین جهانی هستند پیرو رهبرانی شده اند که خود در ظاهرِ مبارزه با این جریان، همان عقاید فراماسونری را به آن ها تلقین کرده و در حقیقت مردم ساده را در جبهه نظم نوین جهانی قرار داده اند. ما نیز باید بسیار مراقب باشیم که فریب این به ظاهر افشاسازی ها و نسخه های بدلی را نخورده و از جبهه حق و یاری مهدی موعود (عج) خارج نشویم.
اصلاحیه: در قسمت مربوط به ۲۰۱۲ تاریخ ۱۲ دسامبر به اشتباه ۱۲ سپتامبر نوشته شده بود، که تصحیح می گردد.
پایان قسمت دوم و آخر-با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
در سال های اخیر روز به روز شاهد شدت یافتن تولید آثاری با مضمون فراماسونری و جوامع مخفی بوده ایم. و حتی در برخی از این آثار با قرار دادن این جوامع در هسته داستان، بگونه ای به آن پرداخته اند که گویی تولید کنندگان این آثار ضد نظم نوین جهانی و در حال افشا سازی آن ها هستند. دو اثر شاخصی که انگیزه من برای تحقیق در این زمینه شد دو بازی “کیش اساسین” ۱ و “معبر”۲ بود، اما این دو تنها نمونه ای از این آثار هستند و رسانه های غربی و حتی برخی افراد به ظاهر ضد نظم نوین، که در غرب رهبری جنبش های مردمی را به دست گرفته اند، طبق یک نقشه و طرح در حال فعالیت هستند…
توجه: دوستانی که تمایل به مطالعه این مقاله دارند توصیه میکنیم چنانچه اطلاعات کافی در زمینه فراماسونری ندارند، ،مقاله جامع (فراماسونری، دجال آخرالزمان) را مطالعه کنند تا زمینه ای باشد برای درک بهتر مقالات ارائه شده.
این مقاله در دو بخش تنظیم شده است، در بخش اول به بررسی خط فکری این آثار پرداخته می شود، که اگر با دقت مطالعه شود، هدف پنهان این آثار برای شما آشکار خواهد شد. اما در بخش دوم برای ذکر نمونه، ۲ بازی “کیش اساسین” ۳ و “معبر”۴ طبق این یافته بررسی می شود.
نظم نوین جهانی چیست؟
حتما همه شما با نظم نوین جهانی آشنا هستید، گروهی از صاحبان قدرت اقتصادی، نظامی، سیاسی و رسانه ای سالهاست تحت پوشش جوامع مخفی مانند فراماسونری، ایلومناتی و … برای ایجاد یک نظام جدید و جهان تک حکومتی برنامه ریزی و تلاش کرده و می کنند. اما آرزوی برپایی نظم نوین جهانی قدمتی بسیار بیشتر از تشکیل این جوامع مخفی دارد. برای این که متوجه سخن بنده شوید به این بخش از سخنرانی جورج بوش در سخنرانی افتتحایه ریاست جمهوری اش در سال ۲۰۰۵ توجه کنید:
«هنگامی که بنیانگذارن کشور ما، نظم نوین اعصار را اعلان کردند، بر اساس یک آرزوی باستانی عمل کردند که بایستی محقق شود.»
این آرزو که هزاران سال است نزد نهان پیشه گان حفظ شده، برپایی مجدد امپراطوری آتلانتیس، حکومت فیلسوفان برگزیده است که از آن با عنوان “کار بزرگ” یاد می کنند.
«دموکراسی جهانی، آرزوی سری فلاسفه بزرگ باستان بوده است. آن ها هزاران سال پیش از کلومبوس از وجود نیمکره غربی ما آگاه بوده اند و آن را به عنوان مکان امپراطوری فیلسوفان انتخاب کردند. … طرح هوشمندانه مردم باستان تا به امروز باقی مانده است و اجرای آن ادامه خواهد داشت تا “کار بزرگ” محقق شود.»
منلی پی هال۵ – “تقدیر سری آمریکا”
منلی پی هال فیلسوف-ماسون درجه ۳۳ و بگفته آن ها بزرگترین فیلسوف ماسونری، در جایی دیگر می گوید:
«آتلانتیس جدید ترسیم حکومتی ایده آل در زمین است و روزی را پیشگویی می کند که از میان بشر سازمانی گسترده از فیلسوفان برگزیده برخواهد خواست. انجمنی متشکل از افراد روشنی یافته که هم پیمان شده اند تا بدنبال کشف قوانین زندگی و اسرار گیتی بگردند. … عصر حدود و مرزها به پایان رسیده است و ما در حال نزدیک شدن به عصری باشکوه هستیم که در آن دیگر ملیت ها وجود نخواهد داشت، مرزهای نژادی و طبقاتی حذف می شوند و تمام زمین تحت فرمان یک نظام، یک حکومت و یک مجموعه اجرایی قرار می گیرد.»
در مورد این ” عصر جدید” در قسمت دوم از بخش اول توضیح خواهم داد اما قبل از آن باید مفهوم آتلانتیس را که برای نهان پیشگان و مکاتب اسرار آمیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است، شناسایی کنیم.
آتلانتیس: اتوپیای نهان پیشگان
قدیمیترین نوشته موجود درباره آتلانتیس متعلق به افلاطون۶ فیلسوف یونان باستان است. در ۲۵۰۰ سال پیش افلاطون رساله ای با نام کریتیاس۷ نوشت و در آن داستان سفر شاعر و قانون گذار یونان باستان “سالون”۸ را بازگو می کند. سالون برای کسب دانش و معرفت به مصر سفر می کند و در آنجا با یک روحانی مصری ملاقات می کند که برای او امپراطوری باشکوه آتلانتیس را توصیف می کند.
منلی پی هال در این رابطه می نویسد:
«در توصیف افلاطون از آتلانتیس، اتحادیه ای از ۱۰ فرمانروای کریم بر ملل پایین تر حکمرانی می کردند و با هم عهد بسته بودند تا از قانون الهی امپراطوری پاینده خود پیروی کنند. آن (آتلانتیس) دموکراسی فیلسوفان بود که در آن هر کسی حق داشت از طریق خود تأدیبی و خود شکوفایی به مقام حکیمی برسد. از داستان اینطور برداشت می شود که آن ۱۰ فرمانروای کریم، فیلسوف بوده اند.»
منلی پی هال – تقدیر سری آمریکا۹
بر اساس داستان ها ساکنین آتلانتیس دارای تمدن بسیار پیشرفته بودند، در فراوانی نعمت و شادمانی زندگی می کردند، هر کاری را به سرعت انجام می دادند، در یک لحظه از جایی به جایی دیگر سفر می کردند، دارای دانش و حکمت بودند و با سفر به نقاط مختلف جهان آن را به انسان ها منتقل می کردند و در هرجا وارد می شدند تمدن ایجاد می کردند و بناها و معابد بزرگ می ساختند. اما بعد از یک دوره طلایی دست به فساد زدند و به همین خاطر بوسیله یک طوفان بزرگ در آب غرق و نابود شدند.
ایگناتیوس دانللی۱۰ در کتابش با نام “آتلانتیس، جهان پیش از طوفان”۱۱ می نویسد:
«داستان طوفان نوح به روشنی اشاره به ویرانی آتلانتیس است و با بسیاری از خصوصیات آتلانتیسِ توصیف شده توسط افلاطون مطابقت دارد. مردمی که در آنجا از بین رفته اند در سرور، شادمانی و به نوعی در معصومیت زندگی می کردند. آن ها بسیار قدرتمند شدند، اما دست به تباه کاری زدند و بوسیله آب نابود شدند.»
حتما متوجه شباهت این داستان با داستان حضرت آدم و حوا در باغ عدن شده اید، کمی جلوتر خواهید دید که نهان پیشگان با همین دید به آتلانتیس نگاه می کنند. آتلانتیس و برپایی مجدد آن از زمان باستان مورد توجه نهان پیشگان بوده و داستان ها و اساطیر زیادی بر اساس آن ساخته اند.
ایگناتیوس دانللی با بررسی افسانه آتلانتیس و فرهنگ های باستانی نتیجه می گیرد که المپیوس۱۲ ، هسپرادیس۱۳ ، اسگارد۱۴ ، الیشان۱۵ باغ عدن و سرزمین های بهشت گونه دیگر، همان آتلانتیس در فرهنگ های یونان، فنیقیه، اسکاندیناوی و … است و ۱۲ خدای یونان و روم باستان، زئوس۱۶ (ژوپیتر۱۷)، هرا۱۸ (جونو۱۹)، پوزئیدون۲۰ (نبتون۲۱)، دمتر۲۲ (سیریس۲۳)، آپولو۲۴ ، آرتمیس۲۵ (دایانا۲۶)، هفائستوس۲۷ (والکان۲۸)، پالاس آتنا۲۹ (مینروا۳۰)، آرس۳۱ (مارس۳۲)، آفرودیته۳۳ (ونوس۳۴)، هرمس۳۵ (مرکوری۳۶) و هستیا۳۷ (وستا۳۸)، شخصیت های ساخته شده بر اساس پادشاهان، ملکه ها یا قهرمانان آتلانتیس بوده اند.
چنانچه هر یک از مکتاب اسرار آمیز را بررسی کنیم، ریشه تمام آن ها را در آتلانتیس می یابیم. به عنوان نمونه، دکترین اصلی این مکاتب هرمتیک۳۹ است و بر اساس عقاید آن ها خنون۴۰ اولین پادشاه آتلانتیس، اولین تعلیم دهنده مکاتب اسرار آمیز است که در یونان باستان هرمس، در روم باستان مرکوری و در مصر باستان است۴۱ نامیده می شود. البته خنون یا ادریس (ع) پدربزرگ حضرت نوح (ع) اینگونه نبوده است، اما نهان پیشگان شخصیت او را تحریف کرده و به صورت دلخواه خود درآوردند.
برای اینکه دریابیم منظور از مکاتب اسرار آمیز، حکمت و عرفان مورد نظر آن ها چیست، بهتر است تعریفی از آن داشته باشیم:
آلبرت مکی۴۲ ، ماسون درجه ۳۳ در دایره المعارف فراماسونری۴۳ خود اینگونه توضیح می دهد:
«هر یک از خدایان مشرکان (علاوه بر نوع عمومی و آشکار) یک آیین پرستش مخصوص به خود داشتند که هیچکس از آن اطلاع نداشت مگر کسانی که از آیین های آزمایشی که آن را “آیین ورودی”۴۴ می نامیدند عبور کرده باشد، آن آیین سری پرستش، مکتب اسرار آمیز نامیده شد.»
همچنین منلی پی هال در کتاب “معارف باستانی از پیروان خود چه می خواهد” می نویسد:
«در گذشته های دور خدایان با انسان ها همراه شدند و از میان آن ها عاقل ترین و راست ترین را برگزیدند و کلید معارف خود که دانش خیر و شر بود را در دستان این فرزندان هدف و روشنی یافته باقی گذاشتند. این روشنی یافتگان بنیانگذار چیزی شدند که ما آن را با عنوان مکاتب اسرار آمیز می شناسیم.»
البته می دانید که منظور منلی پی هال از خدایان، شیطان است و اشاره او به داستان حضرت آدم و حوا در باغ عدن و فریب آن ها توسط شیطان است. طبق اعتقاد آن ها شیطان با دادن سیب، به آن دو دانش و حکمت عطا کرده و آن ها را از بند جهل رهایی بخشیده است.
۲ داستان دیگر مشابه آتلانتیس نیز قابل ذکر است که بسیار بر نهان پیشگان تاثیر گذار بوده است.
وریل-یا۴۵
داستان تمدن وریل-یا و ابزار قدرتمند آن ها نیز بر جوامع نهان پیشه بسیار تاثیر گذار بوده است. بولور لیتون۴۶ در سال ۱۸۷۱ کتابی با نام “نژاد آینده”۴۷ (که بعدا با عنوان “وریل- نیروی نژاد آینده”۴۸ به چاپ رسید) نوشت و در آن داستان جهانگردی ثروتمند را بازگو می کند که در حین سفرش تصادفا به تمدنی از موجودات فرشته گون در زیر زمین برمی خورد. این موجودات خود را وریل-یا می نامیدند و از بازماندگان نژاد تمدن پیش از طوفان بودند که در شبکه ای از تونل های زیر زمینی سکونت می کردند. تمدن اتوپیایی آن ها از تمام تمدن های روز زمین بسیار پیشرفته تر بود و آن ها دارای توانای روحی بالا و تله پاتی بودند. وریل-یا از تکنولوژی خاصی برای حفاظت از خود استفاده می کردند که در همه چیز نفوذ می کرد و آن را “وریل”۴۹ می نامیدند. منبعی از انرژی که صاحب آن با انجام تمرینات تمرکزی و کنترل اراده به سطحی می رسیدکه قدرت آن را در اختیار خود می گرفت و با آن قدرت می توانست هر چیز یا موجودی را شفا دهد یا تغییر دهد و یا نابود کند. مثلا چند بچه از وریل-یا توانستند با عصای قدرت یافته توسط نیروی وریل ۲۲ میلیون انسان وحشی را نابود کنند، وریل-یا روبوت هایی را به خدمت خود گرفته بودند و می توانستند با بال هایی که از وریل نیرو گرفته بود پرواز کنند. قهرمان داستان بر اساس شواهد زبان شناسی پی می برد که وریل-یا از بازماندگان نژاد آریا هستند. ساکنین وریل-یا با مشکل کمبود فضا مواجه شده بودند و تصمیم داشتند به سطح زمین بیایند و در صورت لزوم انسان ها را نیز نابود کنند.
البته نیروی وریل از زمان باستان میان نهان پیشگان از جمله ماسون ها با اسامی گوناگون شناخته می شده است و لیتون که خود یک رز-صلیبی بود تنها آن را با توجه به شرایط زمانی بازگویی کرد.
« در طبیعت نیرویی بسیار قوی وجود دارد که اگر کسی آن را بدست بیاورد و بداند چگونه باید از آن استفاده کرد می تواند انقلابی برپا کند و چهره زمین را دگرگون کند.»
آلبرت پایک۵۰ ، ماسون درجه ۳۳
اما همه به دید یک داستان تخیلی به این رمان نگاه نمی کردند و آن را حقیقت می پنداشتند. “جامعه مخفی وریل”۵۱ یا لژ لومینوس۵۲ بر اساس همین رمان در آلمان (پیش از به قدرت رسیدن نازی ها) تشکیل شد که یکی از اعضای این لژ آدولف هیتلر بود. هدف این انجمن جتسجوی ریشه نژاد آریا و انجام تمرینات تمرکزی برای دستیابی به نیروی وریل بود. حتی هیتلر هیئتی را برای این کار به تبت فرستادند. بعدها برخی ادعا کردند که هیتلر توانسته بود به نیروی وریل دست پیدا کند و قدرت تلقین غیر عادی ای پیدا کرده بود و یا این که آن ها توانسته بودند با نیروی وریل یک بشقاب پرنده بسازند.
یکی دیگر از کسانی که مجذوب رمان لیتون شد، موسس جامعه تئو صوفی۵۳ ، هلنا بلاواتسکی۵۴ بود و با تاثیر از آن، کتابی با عنوان “تعالیم سری”۵۵ نوشت که در آن با معرفی ۷ نژاد اصلی بیان کرد: نژادی که هزاران سال پیش، طی قرن ها تکامل، بسیار پیشرفته و به نژاد برتر تبدیل شد و تمدن آتلانتیس را برپا کرد، نژاد آریا بوده است. و ما نیز می توانیم مانند آن ها تکامل پیدا کنیم و به انسان های خداگونه (یا خود خدا) تبدیل شویم.
این تفکر بلاواتسکی مورد پذیرش نازی ها قرار گرفت و یکی از اصول فکری آن ها در راه اندازی جنگ دوم جهانی شد. همچنین فرضیه “زمین میان تهی”۵۶ و آگارتا۵۷ نیز بر اساس این داستان مطرح شده است.
زکریا سچین۵۸ و آنوناکی۵۹
در سال ۱۹۷۶ زکریا سچین یک یهودی روسی با ادعای توانایی ترجمه الواح سومری کتابی با نام “سیاره ۱۲ ام”۶۰ نوشت. او در این کتاب بیان می کند که میلیون ها سال پیش، نژادی بسیار پیشرفته به نام آنوناکی از سیاره نیبیرو بدنبال منابع طبیعی به زمین آمدند و برای سهولت در انجام کارها با دستکاری ژنتیکی در گونه انسان های اولیه، گونه انسان های هوشمند امروزی را به وجود آوردند. آن ها با وسایل نقلیه هوایی به نقاط مختلف جهان رفته و تمدن ها و بناهای بسیار پیشرفته ای ساختند، اما با پیش آمد حوادثی ویرانگر به نیبیرو بازگشتند. و شاید در آینده برای برپایی مجدد حکومتشان به زمین باز گردند.
البته با بررسی هایی که روی نظریات و شواهد سچین انجام شد معلوم شد او این نظریات را با ترجمه الواح سومری بدست نیاورده بلکه آن ها را جعل کرده است. با این وجود داستان زکریا سچین هنوز مورد استناد و تبلیغ بسیاری از طرفداران جنبش عصر جدید قرار می گیرد.
حال که با افسانه های آتلانتیس و تاثیر آن بر جوامع نهان پیشه از زمان باستان تا کنون آشنا شدید، به ارتباط آتلانتیس و نظم نوین جهانی باز می گردیم.
فرانسیس بیکن و نظم نوین جهانی
سال ها پس از آتلانتیسِ افلاطون، فرانسیس بیکنِ رز-صلیبی، کتاب آتلانتیس جدید (که یک سال پس از مرگش منتشر شد) را نوشت. بیکن معتقد بود قاره آمریکا مکان واقعی آتلانتیس بوده است و انسان باید برای رهایی از رنج رانده شدن از باغ عدن از طریق کسب دانش، خود بهشت را روی زمین بسازد، کاری که او آن را “کار شش روزه” می نامید. نگاه او به دانش، رسیدن به حقیقت نبود و عقیده داشت: “دانش، قدرت است”. او همچنین خود را “منادی عصر جدید”۶۱ می نامید.
«آتلانتیس کبیر (که شما آن را آمریکا می خوانید) که شما تنها خاطره ای از آن دارید و یا اصلا هیچ نمی دانید، اما ما دانش بسیاری از آن داریم.»
فرانسیس بیکن – آتلانتیس جدید
بیکن تشکیل آمریکا را بهترین موقعیت برای تحقق آرزویش شناخت و از همان آغاز تشکیل، آن را رهبری کرد.
«طرح انگلیس ها [اعزام هئیت از کشور های مختلف برای بهره برداری] تحت هدایت فرانسیس بیکن انجام شد و نبوغ او بود که باعث هدفمند شدن اقدامات شد. بیکن دریافت که این سرزمین محیط مناسبی برای تحقق آرزوی بزرگش، تشکیل امپراطوری فیلسوفان است.»
حتما می دانید که از کارهای اصلی نهان پیشگان ارتباط با موجودات ماورایی است و در این مورد الهام بخش بیکن در کارهایش پالاس آتنا و آپولو، دو خدای یونان باستان بوده است.
با توجه به زمینه سازی فکری فرانسیس بیکن برای تشکیل آمریکا و همچنین طراحی و رهبری اقدامات جهت اجرای آن، می توان او را بنیانگذار اصلی و حقیقی آمریکا دانست.
قسمت دوم از بخش اول مقاله درباره جامعه تئو صوفی، “جنبش عصر جدید”۶۲ و ارتباط آن با نظم نوین جهانی است. افکار و نظریات رهبران تئوصوفیست ها، نقشه راه نظم نوین جهانی در حال حاضر است.
پایان قسمت اول-با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
از دوستان خواهشمندیم که این مقاله که برای اتمام آن زحمت زیادی کشیده شده است را در وب خود قرار دهند…در قسمت دوم مقاله که پایان این مقاله است ادامه سوال عجیبی است که یک پیرمرد از الکس جونز(Alex Jones) میپرسد که آیا در سال ۱۹۱۳ در این کلوب بوده است یا خیر..؟ که برای دانستن
مسلما من که ۲۷ سال داشتم نمیتوانستم در ۱۹۱۳ آنجا بوده باشم و او هم خوب میدانست که من از قدیمیها نیستم. واضح بود که او قصد آزمودن مرا دارد بنابراین با خونسردی پاسخ دادم : «بله، من با هیل بیلی ها هستم»
توضیح اینکه باشگاه بوهمین کلوب شامل ۹۵ کلوب مجزا است با پایگاههای متفاوت و عمارتهای کلبه مانند مجزا در داخل صخره ها که هرکدام اسم به خصوص و اعضای به خصوصی را دارا میباشند. ممتازترین باشگاه بر اساس اخبار محلی، شامل اعضایی همچون هنری کسینجر و پل ولکر میشود و همچنین مسئولین سابق دولت فدرال و سایر رؤسای نظم نوین جهانی.
کمپ هیل بیلی گروهی است که بوش پدر و پسر از اعضای آن هستند در کنار بسیاری از افراد برجسته دیگر در صنعت، بانکداری، رسانه و دولت ایالات متحده. پس از آن پیرمرد لبخندی زد و گفت : «بسیار خوب، روز خوشی داشته باشید.» سپس از همان راهی که آمده بود برگشت.
در عکس زیر نام بوش را در اعضای این کلوب مشاهده میکنید
بعد از رفتن او، من به مایک گفتم که بهتر است مکانمان را تغییر داده و جایی در جنگل برای اختفا پیدا کنیم. بنابراین به گذرگاه برگشتیم و چشم انداز قبلی را رها کردیم، تقریبا در میانه های گذرگاه متوجه دو نفر با کت شلوار مشکی و عینک دودی شدیم که ما را تعقیب میکنند. من تصمیم گرفتم که سرعتم را کم کنم.
آن دو نفر که مسلما گارد امنیتی به خصوصی بودند، مثلا یک سازمان اطلاعاتی یا بادیگارد شخصی، به طرف ما آمده و اسامی ما را سوال کردند. من و مایک هم اسامی جعلیمان را تحویلشان داده و گفتیم که از اعضای هیل بیلی هستیم.
آنها گفتند : «سخت نگیرید، عصبی نشوید و لذت ببرید» که این دستورالعمل بعداً به کارمان آمد. تا اینجا، ما دوبار با آنها روبرو شدیم و مورد تعقیب قرار گرفتیم. من به مایک گفتم باید یک جای شلوغ پیدا کنیم که تعداد زیادی از اعضای بوهمین در آنجا جمع شده باشند.
بنابراین ما وارد چندین کلوب شدیم و توسط اکثر آنها شناخته شدیم، وارد کلوبها میشدیم و مشروب میخوردیم، چون اکثرا مدام در حال نوشیدن بودند و به ماهم در برخی کلوبها مشروب تعارف میشد(قابل ذکر کا الکس به نظر از روی اجبار و عادی جلوه دادن شرایط مجبور بنوشیدن شده بود. به راهمان ادامه دادیم و وارد یک مکان آماده شده برای مهمانی در فضای آزاد شدیم.جایی که صدها میز برای جشن و عیاشی چیده شده بود.
من به مایک گفتم بهتر است از جاده بالا رفته و خودمان را به ساختمانهای بزرگتری که در بالای تپه قرار داشت برسانیم. حدود ۲۰ دقیقه طول کشید تا مسیر جاده را تا تنها تپه هایی که پیاده میشد رفت، طی کنیم. زمانیکه خدمتکاران از ما میپرسیدند چرا از ماشین استفاده نمیکنید ما جواب میدادیم که قصد پیاده روی و نرمش داریم که با واکنش مشکوک آنان همراه بود.
ما فهمیدیم که در ارتفاعات تپه بسیاری از ساختمانهای کلبه مانند متروک گشته اند، که محوطه اطراف آنها بسیار بزرگ بود. بعد از آن ما وارد وب کمپ شدیم، و سعی کردیم راحت باشیم. (کمپها اسامی مختلفی داشتند از جمله : پسران گمشده، رستاخیز، اژدها و غیره) ما این یک ساعت را مشغول محیا شدن و آماده کردن دوربینهای مخفی و جاسازی آنها بودیم.
با گذشت زمان هوا رو به تاریکی میرفت و تا غروب آفتاب چیزی نمانده بود. صدای موزیک و آواز عجیبی از پایین گذرگاه به گوش میرسید. بنابراین ما به گذرگاه برگشتیم، در مسیر بازگشتمان ما شاهد هزاران نفر بودیم که پای درختان بلند چوب قرمز در حال مستی مشغول نواختن و خواندن بودند.
هزاران نفر در ساحل شرقی شروع به تجمع کردند، خدمتکاران خصوصی (که برخلاف خدمتکاران بوهمین گروو، تماما لباس سرخ برتن داشته و به آنها اجازه حضور در مراسم داده نشده بود) شروع به چیدن صندلی ها برای اربابان سالخورده خود کردند.
حالا دیگر خورشید کاملا در پشت تپه محو شده بود. هوا کاملا تاریک بود به طوریکه حتی مشاهده آنسوی آب نیز امکانپذیر نبود. خفاشها در حال پرواز بودند و مه غلیظی به طور طبیعی سطح دریاچه را فراگرفته بود. (در کالیفرنیای شمالی مه گرفتگی متداول است)
به نظرم اگر قرار بود خون آشام هایی در آمریکای شمالی زندگی کند مسلماً منطقه سونوما را انتخاب میکرد. مثل خانه اشباح بود. موهای گردنم از ترس سیخ شده بود.
سپس ۳۰ نفر کشیش با ردای مشکی به طور غیرمنتظره ای از میان جنگل بیرون آمدند، روی صورتشان نقش مرگ بود. با یک مرد دیگر که مثل ملک الموت لباس پوشیده بود و ارابه ای را میکشید که یک نفر در آن به بند کشیده شده بود. سپس ما متوجه چیزی که طی روز دیده بودیم شدیم. پرده های سیاه بزرگی بیرون جنگل در قسمت غربی ساحل افراشته شده بود (ما در سمت شرق بودیم، و حدود ۷۰ متر با آن نقطه فاصله داشتیم) آنها خیمه ها را برافراشته و ارابه در پشت آن کشیده میشد.
سپس صدای فریاد شنیده شد : «او را دوباره بسوزانید! او مستحق چیزی است که دریافت میکند.» درحاشیه، لازم است علت اینکه چرا من قادر به مشاهده کشیشان سیاهپوش، صورتهای مرده شان، و فرد به بند کشیده شده پشت ارابه بودم را بیان کنم و آن به این علت بود که همگی مشعل حمل میکردند. محوطه به خوبی توسط مشعلهایی که ۳۰ کشیش در جلوی ارابه و ۳۰ کشیش در پشت آن حمل میکردند روشن شده بود.
همه چیز مثل یک رمان تخیلی بود، به طوریکه من هرلحظه انتظار دیدن یک اژدها را داشتم. اسکلتهای بزرگی از نورافکنها آویزان شده بود. همینطور جغدهای شیطانی با چشمانی درخشان (و حجم زیادی دکوراسیون مرتبط با مرگ) که حالا در آن هوای نیمه روشن با نورافکنهای عظیم قابل رؤیت بود.
شرکت کنندگان در جشن شروع به حرکت کردند و به سمت دریاچه به راه افتادند. ماهم تصمیم گرفتیم با آنها تا هرجا رفتند همراه شویم. آنها داشتند به سمت شرق جزیره ای میرفتند که در حدود ۱۰۰ متری شمال دریاچه قرار داشت و مجسمه و قتلگاه آنجا قرار گرفته بود.
زمانیکه در حال گذر از اطراف دریاچه بودیم، تنها سیاهپوستی که در این جریان مشاهده کردیم، و هیکل بزرگی هم داشت، من و مایک را دید که با عجله حرکت میکردیم تا با جمعیت باشیم. (ما میخواستیم محل مناسبی در شرق ساحل پیدا کنیم تا شاهد مراسم اندوه سوزی باشیم – تا اینجا تمامی شایعاتی که شنیده بودیم درست بود.)
او گفت : خودتان را به دردسر نیندازید، سخت نگیرید! مسئولیت جهان از دوش شما برداشته شده! نیازی نیست که اینقدر با عجله حرکت کنید» او سپس دو طرح تمام رنگی به ما داد، روی کاور آن، مولوخ جغد بزرگ نشان داده شده بود با یک جسد شعله ور در پایین آن،بعلاوه یک جن کوچک با حروف اختصاری P J که به سرعت از جنازه فردی در حال بالا رفتن بود و گوشه پایین سمت چپ آن قرار داشت (میتوانید آن را در مستند Dark Secrets : Inside Bohemian Grove مشاهده کنید.)
احتمالاً در میان گزارشات من مهمترین بخش مراسم چیزی بود که اول از همه اتفاق افتاد. ارابه پشت چادرهایی که بیرون جنگل برافراشته شده بود رفت و آنجا توقف کرد درحالیکه هیچ چیز مشخص نبود و حدود ۱۰ دقیقه هیچ اتفاقی نیفتاد.
البته دقیقاً به جز فریادهای منزجر کننده پیرمردی که میگفت : «این درست است! این حرامزاده را بسوزانید! بکشیدش! لیاقتش همین است!» تمام چیزی که میشد شنید پچ پچ ها و لب زدنهای آنها بود که همینطور ادامه داشت.
حالا در سمت غرب ساحل (ما در سمت شرق بودیم با حدود ۵۰-۶۰ متر فاصله) در سمت مقابل، حدود ۱۰۰ متری شمال، مجسمه قرار داشت و در تاریکی قرار گرفته، هیچ کس هم توجهی به آن نداشت. همگی محو تماشای هر آنچه که در آنطرف آب در پشت پرده ها برای آن فرد به بند کشیده شده اتفاق میفتاد بودند.
ما واقعاً نمیدانیم که آیا این فقط یک مراسم نمایشی بود، یا اینکه حقیقت داشت (تقریباً مانند مراسم فرقه جمجمه و استخوان که شاهد عینی در نیویورک فیلمبرداری کرده بود. آنها ادعا کردند که فیلم انها را در حال سربریدن آدمکهای نمایشی مراسم نشان میداده) آیا این مراسم صرفاً نمایشی است؟ معلوم نیست.
ما همه حواسمان به آنچه در آنطرف دریاچه رخ میداد بود. ناگهان جغد بزرگ با نور فراوانی روشن شد و حدود ۱۰۰ کشیش یا بیشتر پدیدار گشتند. آنها ردای مشکی، سرخ و سبز به تن داشتند. اکثر آنها مشکی بودند. بعضی از آنها سرخ و تعدادی هم سبز و نقره ای.
سپس کشیش اعظم وارد شد. کسی که تمام طلسمهای مرگ را دارا بود (کسی که در داخل فرقه، در گذشته مرده بود شاید ارواح آنها بوسیله جغد بزرگ طلسم شده و به آنجا بازگردانده شده بود.) او حدود ۱۲ دقیقه به عبادت جغد پرداخت و در مورد «بابل و صور نیک» صحبت کرد.
میدانم که همه ی اینها چقدر ممکن است عجیب به نظر بیاید، امّا به خاطر داشته باشید که اینها تماماً در فیلم من تحت عنوان Dark Secrets : Inside Bohemian Grove موجود است. این مستند به طور گسترده در بریتانیا منتشر شده و احتمالاً در ایالات متحده هم همینطور، مگر اینکه توقیف شده باشد.)…لینک فیلم با حجم مناسب در در آخر مقاله قرار دارد…
پس کشیش در باره«بابل و صور نیک» صحبت کرد. میدانیم که تنها یک جغد بزرگ و«صور نیک» وجود دارد، اگر انجیل را خوانده باشید، یا هر سند تاریخی دیگری، میدانید که در سرزمینهای بابل و کنعان کودکان را در پیشگاه الهه جغد مولوخ، میسوزاندند.
ناگهان به خودم آمدم (برای مدت مختصری توجهمان به پشت خیمه ها در آنسوی ساحل جلب شد و باعث شد که از جغد منحرف شویم. بعد از آن روی جغد و کشیش توی جزیره تمرکز کردیم) در ساحل غربی که ذکر شد، یک قایق قدیمی رودخانه ای وجود داشت و شخصیتی ازرائیل مانند که ارابه را حرکت میداد، با قایق از آب عبور کرد. در حالیکه آن فرد دست و پا بسته به حالت تعظیم درآمده بود.
او آن فرد را نزد کشیش اعظم برد که در پای جغد منتظر بود، در پایین پله هانورانی که جغد روی آنها قرار داشت. سپس در یک صحنه بسیار خوفناک دو کشیش سیاهپوش قربانی را برگرفتند و آن را به پیشگاه جغد بردند…قربانی برای نجات جانش التماس میکرد و صدای او از طریق بلندگو به گوش میرسید. امّا آنها درخواست او را نپذیرفتند. آنها او را به درون قتلگاه بردند. این خواسته جغد بزرگ بود که او را بسوزانند. (او را اندوه مهارشده مینامیدند) مثل کسی بود که توی پارچه سیاهی پیچیده باشند. در سمت بالای قتلگاه یک چراغ سنگی قرار داشت که آنرا مشعل جاویدان مینامیدند. کشیش اعظم مشعل خاموشی را برداشت و با مشعل جاویدان روشن کرد.
آن فرد دوباره جهت بخشایش التماس کرد، سپس کشیش اعظم پایین رفت، (البته به سختی، چون کشیش اعظم به قدری پیر بود که حتی به سختی راه میرفت) و هیزمها را آتش زد. سپس گفت که قصد دارد علائم را از بقایای باقی مانده بخواند. یک سنّت بسیار وحشتناک و مرموز. این دیگر شیطان ساخته ی دست هالیوود با پیژامه قرمز نیست، این یک سنّت وحشتناک بابلی است و حقیقت محض است.
جسد همچنان از درد فریاد میکشید. ناگهان تمام آن صلیبهای کوچکی که در طول ساحل دیده بودیم در آتش افکنده شدند، بنابراین من داشتم اثر نقاش قرون وسطی هیرونیموس بوش را با نام مناظر جهنم به عینه مشاهده میکردم : صلیبهای فلزی سوخته، کشیشهایی با ردای سرخ و سیاه و کشیش اعظم با ردای نقره ای و شنل قرمز، جسد سوخته ای که از درد فریاد میکشید، یک جغد عظیم الجثه با شاخهای بزرگ، رهبران، بانکداران، اصحاب رسانه و آموزش جهان در این مراسم گرد آمده بودند. این نهایت جنون بود.
بالاخره مراسم تمام شد و پیرمردها به سمت سالن بزرگی که در پس درختان بزرگ قرار داشت بازگشتند. من و مایک هم به سرعت آنها را دنبال کردیم در حالیکه خیلی سریع راه میرفتیم. ما به هنگام ترک آنجا با هیچ مشکلی مواجه نشدیم. ما درست از مقابل محافظان عبور کردیم و از جاده اصلی خارج شدیم، جاده بوهمین اونو
خروج از بوهمین بسیار راحتتر از ورود به آن است. چون بسیاری از رهبران جهان که اشاره شد آنجارا به مقصد شهر کوچک مونت ریو ترک میکنند. آنها به مشروب فروشیها میروند تا توسط فاحشه هایی که از سراسر جهان آنجا را پر کرده سرویس دهی شوند.
در پایین جاده خبرنگاران انگلیسی منتظر ما بودند. آنها از ما میپرسیدند : «گرفتید؟ گرفتید؟» یکی از تهیه کنندگان، جان سرجنت، گفت : «تو موفق شدی الکس! تو ماهیت بوهمین گروو را بوضوح آشکار ساختی!»
در آخر هم عکسی که به طور مخفی از صبحانه بعد از شب مراسم گرفته شده است ، که تعدادی از اعضا معروف نظیر رونالد ریگان در سمت چپ در آن حضور دارند که واقعا از شاد بودنشانشان در برابر این همه ظلم ناراحت کننده است…
این داستان مطالب ناگفته بسیاری دارد که مجالی برای آن نیست، من تصمیم گرفتم از این گزارش یک رونوشت در سایت خودم قرار دهم … شما واقعاً باید مستند این ماجرا را ببینید، یا لااقل عکسها و صحنه هایی که از فیلم گرفته شده. به طرح سوختن جسد هم نگاهی بیندازید و داستانهای رسانه های معتبر را درباره تاریخچه فرقه بخوانید. آنوقت به صحّت ماجرا پی خواهید برد.
شما واقعاً باید اینها را ببینید چون یک هفته پس از خروج من از بوهمین گروو، گروهی با شبکه فعال بوهمین تماس گرفتند (یک گروه معترض به بوهمین گروو، به فساد اخلاقی، تبعیض طبقه ممتاز، و عدم اجازه ورود زنان – چراکه گروو کاملا مردانه است) با خبرگزاریهای متعددی تماس گرفتند، من ده تماس ناخوانده از رسانه های ساحل غربی آمریکا داشتم.
من اطلاعاتم را به آنها دادم، و ما کلیپها را در سایت قرار دادیم. آنها گفتند که نفوذ ما و آنچه بوسیله دوربین هایمان گرفتیم یک ماجرای بزرگ خواهد بود. و پس از آن دیگر هرگز چیزی از آنها نشنیدیم.
این قدرت گروو را نشان میدهد. تنها جایی که موفق شدیم اطلاعاتمان را درباره بوهمین گروو منتشر کنیم بوسیله یک رادیوی ایالتی بود و از طریق اینترنت. و حالا در بریتانیا. خوشبختانه آنها موفق شدند با بر روی آنتن بردن این اسناد روی کانال ۴ U.K بالاخره آن را به طور گسترده ای منتشر کنند و این ماجرای حقیقی به رسانه های معتبر آمریکا هم راه خواهد یافت. این خبر عظیمی است. من صدها مصاحبه رادیوئی در این باره داشتم و اگر رسانه ای مایل به مصاحبه با من باشد من خوشحال خواهم شد که این خبر را پخش کنم. برای هرکس که پیام مرا میشنود : لطفاً مستند Dark Secrets : Inside Bohemian Grove را ببینید…
دانلود کلیپ فیلم برداری شده از مراسم که توسط الکس انجام شده است( این کلیپ برای چند دهه پیش است که الکس در دوران جوانی آن را فیلم برداری کرده است)… لینکی که در این سایت قرار دارد از حجم کم و کوتاه وبرای سهولت در دانلود است اما اگر دوستانی به صورت کامل همراه با کیفیت بالا میخواهند به این سایت مراجعه کنند…
در اینجا الکس به همکاران و افرادآگاه پیامی میدهد که باید مورد توجه قرار گیرد : من شما را تشویق میکنم که کلپیهای غیر تجاری صرفاً با اهداف آموزشی تهیه کنید و مردمی را که میشناسید بیدار کنید.در واقع منظر الکس به طور واضح این است که برای بیداری و روشن فکری واقعی مردم تلاش کنید…
الکس : این ماجرا حقیقتاً زندگی مرا دگرگون ساخت. وارد شدن و مشاهده این وقایع در مقابل افرادی که معتقدند اینها فقط انجمنهای ساده دوستی و برادری هستند.این آدمها با کسی شوخی ندارند. این ماجرایی است که واجب است برای مردم گفته شود و پایگاههای آنها قصد توقیف آنرا دارند. لطفاً این داستان را در تمام جهان به گوش مردم برسانید….
این پایان ماجرای الکس جونز در بوهمیان گرو (bohemian grove) بود اما الکس با این سختی بهاین گروه ۱۰۰% شیطانی وارد شد تا بتواند پرده ای دیگر از بی حیایی این گروه ها بردارد و راهی دیگر برای آزاد سازی مردم باز کند امیدواریم که با ظهور امام زمان تمامی آزادی خواهان جهان به آرزوی خود برسند…
پایان قسمت دوم و آخر-با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
این مقاله درباره الکس جونز (Alex Jones) همان محقق و پیگیر مسائل ایلومناتی و فراماسون و نظم نوین جهانی(New World order) است…البته این فرد مستند های زیادی ساخته است اما دراین مقاله درباره مهمترین فیلم وی یعنی Bohemian Grove صحبت میکنیم…
اما خیلی از دوستان درباره Bohemian Grove چیزی نمیدانند که یک توضیحی مختر خواهیم داد :
از سال ۱۸۷۳ تا کنون اعضای برگزیده بوهمیان کلاب (کلوپ بوهمیان) جلسات مخفی و سری خود را در جنگلهای باستانی “رد وود” در شمال کالیفرنیا برگزار کرده اند … از اعضای سابق این کلوپ مخوف می توان به روسای جمهور آمریکا مانند رونالد ریگان – ریچارد نیکسون و ژنرال آیزنهاور اشاره کرد…
مراسم شیطان پرستی و قربانی انسان در “بوهمیان گراو” توسط محققی به نام ” الکس جونز” افشا گردید و او موفق شد از مراسم آنها فیلم مستندی تهیه کند که در قسمت دوم مقاله قرار خواهیم داد…
مدارک نشان دهنده این است که رابطه بسیار نزدیکی بین اعضای بوهمیان گراو و گروه موسوم به “رهبران مخفی جهانی” وجود دارد. این فرقه به طور علنی به بت پرستی و قربانی انسان برای بتی غول آسا می پردازند که سمبول جنیانی مانند آمون – استولاس و آندراس می باشد. نام و تصویر جنیان
جرج بوش رییس جمهور کنونی آمریکا و تمام رییس جمهوران سابق و معاونین و ژنرالهای ارتش آمریکا همچنین سایر کشورها مانند انگلستان و استرالیا…همگی اعضای این گروه بوده و هستند و جالب اینکه این مسئله را با افتخار خاصی در مجامع خود ابراز می کنند . البته جزییات تشریفات آنها مخفی و دور از دید عامه مردم است ولی شرکت در کمپهای تابستانی و مراسم این گروه در اخبار انعکاس داده می شود بدون آنکه کسی بداند دقیقا چه اتفاقی در پشت درهای بسته این سازمان عظیم جهانی می افتد!
مطلب زیر برگرفته از مقاله مفصلی نوشته ” سوزان بوهان” و بر اساس مستندات الکس جونز می باشد:
” در تابستان هر سال مردانی مانند جرج بوش – هنری کیسینجر و شهرداران و فرمانداران ایالات در مراسمی به نام ” روح بوهمیا ” شرکت می کنند.
این مراسم که از سال ۱۸۷۲ در سن فرانسیسکو برگزار می شود شامل بخشهای مختلفی است که اولین آنها ” سوزاندن رنجها” نام دارد…همه ساله در این همایش مخفیانه سخنرانیهایی انجام می شود که محتوای آن از مردم پنهان شده است و مردم آمریکا نسبت به این گروه و فعالیتهای آن بدبین شده اند چرا که هیچ اطلاعات درستی در این زمینه به آنها داده نشده است”…
در ۲آگوست ۱۹۸۲ مقاله ای در روزنامه “نیوز ویک” چنین گزارش داد:
سطح بالاترین کمپ تابستانی دنیا – بوهمیان گراو – هم اکنون در حال جلسه است. مساحت ۲۷۰۰ هکتاری این کمپ که به شدت مورد محافظت قرار دارد خاستگاه تمام روسای جمهور آمریکا است…گروهی که به خاطر قدرت زیاد و تشریفات مخفی اش شک همگان را برانگیخته است….مهمترین اتفاق در این جلسات “سخنرانی کنار دریاچه” نام دارد که در این سخنرانی ها غالبا تصمیمات جدید و جدی در مورد سیاست و اقتصاد گرفته می شود.
تصویری از مراسم بوهمیان گراو چاپ شده در سال ۱۹۱۵در مجلهNational Geographic
آنتونی سوتن سردبیر ماهنامه “نامه ققنوس ” در سال ۱۹۹۶ در مقاله ای مفصل که خلاصه آن اینجا آورده شده چنین نوشت :
تا چند ماه پیش فکر می کردیم که “بوهمیان گراو” جایگاه سیاستمداران بزرگ واشینگتن است و به مدارکی که خلاف آن را ثابت می کرد اهمیتی ندادیم … اما مقاله جدیدی از “اوبراین ” و “فیلیپس” تحت عنوان ” دگرگونی آمریکا ” دید ما را نسبت به این گروه و فعالیتهایش عوض کرده است ، بنا به گزارشهای موثق به غیر از مشروبخواری و استفاده از مواد مخدر با گرایشهای هم جنس بازانه فعالیتهایی همچون آدم ربایی- تجاوز – بچه بازی و قربانی های خونین هم در “بوهماین گراو” صورت می گیرد که البته بازپرسی های پلیس در سال ۱۹۴۷ متوقف گشت.
دهها سال است که شایعاتی مبنی بر اتفاقات عجیب در بوهمیا گراو(Bohemian Grove) همه جا پخش شده است ، منابع دقیقتری خبر از مراسم “درودی” می دهند…مراسمی که در آن مردان با رداهای قرمز به رژه در مقابل بت بزرگ جغد شکلی می پردازند که آن را بت بزرگ ملوخ (moloch) می نامند…پایان مراسم با تپه ای از لاشه های قربانی شده مردانی که خود را خدمتکار بت بزرگ می دانند همراه می شود…
منشاء فرقه های “ملوکی یا ملوخی” و “درودی” و “کنعانی” : تمام این مکاتب بر پایه قربانی انسان بنا شده اند در گزارشات قرن ۲۰ از فعالیتهای این فرقه ها حداقل تشریفات شامل آشامیدن خون – قربانی کودکان -وحشیگری و ستایش ویرانی بوده است.بنابر این “بوهمیان گراو” یک کمپ تابستانی برای بازی تنیس و شنا کردن نیست بلکه متعلق به خونریزی و قربانی است…
یکی از معروفترین کارهای الکس جونز ۳۶ ساله را که مستند فریب اباما است را برای شما عزیزان قرار داده ایم که میتوانید از لینک زیر با کیفیت بالا دریافت کنید در این مستند تمام دروغ های اباما را برملا میکند البته استقبال از این مستند به قدری زیاد بوده که جزو بیشترین ویدئوهای دیده شده در یوتیوب بوده است…
لینک صفحه حاوی فیلم و زیر تویس فارسی
یک توضیح مختصر و کوتاه درباره این ماجرای الکس جونز ، الکس جونز در ۲۷ سالگی بر طبق شایعاتی که میشنود درباره یک مکان که هرساله در آن مراسمی صورت میگیرد و در آن قربانی میدهند برای خدایان خود و همه سران معروف کشورها در آن حضور دارند ، این فرد به طوری واقعا حیرت انگیز وارد این مکان میشود و از آن مکان فیلم برداری میکند که واقعا دیدنی است…اکنون با این توضیح مختراصل ماجرا را از زبان وی خواهیم شنید با کمی توضیخات دیگر…
در ماه جولای سال ۲۰۰۰ فیلمساز مستند به نام Alex Jones به عنوان اولین نفری که توانسته به Bohemian Grove نفوذ کند موفق شد از فعالیتهای مخفی عجیب انجام شده توسط اعضاء کلوپ موسوم به Elite یا نخبگان (که همگی مذکر می باشند) فیلم برداری نموده و مستندی تحت عنوان حاکمان سری جهان (The secret rulers of the world) را در انگلستان ، ایرلند و اسکاتلند از طریق Uk Channel به نمایش در آورد…
Alex Jones به مدت پنج ساعت درون محوطه ۲۷۰۰ جریبی Bohemian Grove بوده و در اینباره می گوید : خدا را شکر می کنم که توانستم هر طور شده از تمام مراسم فیلم برداری کنم ، در غیر اینصورت محال بود کسی حرفهایم را باور کند…چرا که این ماجرا به حدی عجیب و وحشتناک است که حتی من با و جودی که با چشمان خودم شاهد این ماجرا بوده ام به سختی می توانم چیزی که دیده ام را باور کنم…در واقع بیش از ۱۲۸ سال است که تعدادی از شخصیتهای برجسته از جمله رهبران برخی کشورهای جهان هر ساله در ماه جولای به Sonoma County کالیفرنیا سفر می کنند…مدتی طولانی بود که شایعات متفاوتی در مطبوعات محلی مبنی بر فعالیتهای مخفی منتشر می شد و چیزی که بین تمام این شایعات مشترک بود به نوعی دلالت بر حضور افرادی با ردای سیاه و قرمز رنگ در کنار مجسمه بزرگ جغد و همراه با قربانی کردن انسان بود…الکس که در آن زمان میزبان یک برنامه رادیویی بود ، پس از شنیدن این شایعات تصمیم گرفت تحقیق نموده و صحت آنها را بررسی کند…چیزی که از ابتدا باعث تعجب او شد این بود که عناوین رسانه های متعددی از جمله Parade Magazine,Associated Press,Reuters,Sacramento Bee,Washington Times…سفر عده ای از رهبران جهان را که در ماه جولای هر سال به تپه هایی در شمال کالیفرنیا انجام می شد را تایید می کردند وحتی عکسهایی هم از مجسمه عظیم سنگی جغد و مردان پوشیده در ردای سرخ و سیاه قرار میدادند…
الکس می گوید: بسیار عصبانی شدم از اینکه در طی بیش از ۵۰ سال همواره شایعاتی از این دست درباره Bohemian Grove وجود داشته و رسانه ها هرگز به طور جدی با آن برخورد نکرده اند ، چیزی که بیش از هر چیز باعث کنجکاوی الکس شد تلاش سرویسهای امنیتی برای محافظت از اسرارGrove بود…بنابراین او به همراه اعضاء دیگر تیم (Violet Nichols,Mike Hanson) به همراه دوربینهای مخفی به قصد بر ملا کردن راز Bohemian Grove از شهر Austin به راه افتادند…آنها از Austin به Texas و سپس به San Francisco رفتند و با مستندسازان British Film makers(احتمالا این عنوان شرکت فیلم سازی بوده) ملاقات کردند و پیش از وارد شدن به محوطه Grove به مدت سه روز به بررسی وضعیت آن منطقه و دیگر مسائل پرداختند….
در پانزده جولای سال ۲۰۰۰ الکس جونز به همراه Mike Hanson مجهز به دو دوربین ویدیویی مخفی و تحت عنوان اعضای کلوپ موفق شدند تا راز Bohemian Grove را کشف و افشا کنند.
حال سوالی که مطرح می شود این است که : آنها چگونه وارد محوطه Grove شدند؟
پاسخ سوال شما و بسیاری پرسشهای دیگر را می توان در محتوای مصاحبه با Alex Jones که به طور کامل جزییات ماجرا را شرح داده می توان یافت.در اینجا ماجرا را از زبان الکس می خوانید…کلوپ Bohemian Grove در بین تپه های بلند و پرتگاههای با عمق حدود ۳۰۰-۴۰۰ فوت قرار گرفته است ، کلوپ شامل اتاقهای بزرگ به شکل خوابگاه از جنس الوارهای جنگلی می باشد (مانند تصویر پایین) که در میان دیواره های دره های تنگ قرار گرفته و تنها یک راه ورودی در سمت شمال محوطه وجود دارد، جاده ای به نام Bohemian Avenue یا خیابان Bohemian …
تمام محوطه کلوپ بوسیله حصار سیمی کوتاه احاطه شده هر چند با توجه به ویزگیهای آن منطقه(تپه های بلند و دره های عمیق به طوری که تنها یک مکان مشخص قابل رفت و آمد با ماشین و یا پیاده وجود دارد) وجود حصار چندان لازم به نظر نمی رسد ، در واقع محوطه Bohemian عملا و به طور طبیعی در میان دیواره تپه ها محصور شده است.
پس از اینکه به نزدیکی کلوپ رسیدیم خود را در میان انبوهی از چوبها حدود ۱۰۰ یارد به فاصله ورودی اصلی یافتیم وقتی به حصار سیمی نزدیک شدیم در حقیقت در چیزی شبیه به خندق گیر افتادیم ، تمام ناحیه ممتد با مسیر جاده در پایه دیواره پرتگاه را سیل گرفته بود.
بنابراین به سختی خود را از میان باتلاق با پریدن از روی شاخه های شکسته درختان بیرون کشیدیم بعد از اینکه با کمک ریشه های درختان خود را از خاکریز شیبدار بالا کشیدیم به یک پارکینگ بزرگ رسیدیم که صدها ماشین(مرسدس بنز- فورد و…)را در خود جای داده بود ، تعدادی از خادمین کلوپ را دیدیم که از وسایل نقلیه بیرون می آمدند به فاصله حدود ۱۰۰ یارد از میان درختان گذشتیم و پارکینگ بزرگتری دیدیم پر از ماشینهای بسیار مدل بالا که در واقع متعلق به ۲۰۰۰ عضو کلوپ Bohemian بود…
از آنجاییکه ما از طریق پارکینگ خدمه کلوپ به محوطه وارد شده بودیم به این ترتیب از دو ایستگاه بازرسی اول جان سالم به در بردیم چون ایستگاه های بازرسی اصلی در داخل محوطه Bohemian Grove قرار دارند و ما از یک راه فرعی به طور مخفیانه وارد شدیم…در حقیقت یک ایستگاه بازرسی (یک اتاقک بزرگ پر از گاردهای امنیتی) در میانه راه جاده بود بعلاوه در چپ و راست جاده هم اتاقکهای کوچکتر بازرسی که تا حدودی شبیه ایستگاههای بازرسی آلمانی در جنگهای قدیم بودند…
من به Mike پیشنهاد کردم سوار یکی از کامیون های روباز بزرگ با صندلی های انباشته که از آن مرحله یعنی پارکینگ برای بردن اعضاء و خادمین به محل اصلی استفاده می شد وارد شویم بنابراین در پارکینگ اعضا کلوپ منتظر یکی از آن کامیونها ماندیم.پس از آنکه کامیون آمد در حالی که سعی می کردیم کاملا عادی رفتار کنیم سوار کامیون شدیم و همزمان با ما سر و کله دو مرد مسن پیدا شد که آنها هم سوار کامیون شدند به این ترتیب به سمت عمق محوطه اصلی به پیش رفتیم ، سوار شدن بر کامیون تنها راهِ رد شدن از ایستگاه بازرسی اصلی بود…در چند دقیقه اول بر روی کامیون مکالمه جالبی بین دو تن از اعضاء کلوپ در مورد قیمت ردا و لباس های مراسم… صورت گرفت که ما این مکالمه را ضبط کردیم وآنرا در فیلم ویدیوی ضبط شده از مراسم Dark secrets_Inside Bophemian Grove می توانید آنرا بشنوید…البته یک توضیح کوتاه بدم متاسفانه این فایل صوتی پیدا نشد اما اگر پیدا کردیم آن را ترجمه میکنیم و به صورت متنی در سایت قرار خواهیم داد…
اولین برخورد نزدیک ما با اعضاء زمانی که به نزدیکی ایستگاه بازرسی اصلی رسیدیم رخ داد.کامیون یکدفعه ایستاد ، یکی از افراد مسن مو خاکستری نگاهی به راننده کرد و سپس شروع به قدم زدن در پشت کامیون کرد تا به ما رسید و مستقیما در چشمان من و Mike خیره شد ما هر دو سعی کردیم عکس العمل خیلی عادی داشته باسیم در حالیکه واقعا ترسیده بودیم بعد نمی دانم چه اتفاقی افتاد که او گمان کرد ما از مهمانان اعضاء کلوپ هستیم (اعضاء کلوپ اجازه دارند با خود مهمان مورد اعتماد به کلوپ بیاورند) بنابراین سوالی نپرسید ولی سنگینی نگاهِ پر از شک و تردید او همچنان بر ما باقی ماند…بالاخره به عمق محوطه اصلی Bohemian Grove رسیدیم.جاییکه پیش از آن داستانها و شایعات زیادی دربهره اش شنیده بودیم و در آن لحظه به نظر می رسید در آستانه کشف ماجرا هستیم.کامیون چند دقیقه دیگر هم راند و سپس ایستاد و ما پیاده شدیم و حدود ۴۵ دقیقه تا یک ساعت به سمت پایین دره تنگ پیاده روی کردیم تا خود را در میان درختان پوشش دهیم ، آن نقطه در واقع انتهای جاده محسوب می شد جاییکه ماشین ها نمی توانستند جلوتر بروند.
به انتهای دره رسیدیم جاییکه چشم اندازی در بالای یک دره با ۳۰۰ فوت عمق بر روی رودخانه (Russian River) و شهر کوچک Monte Rio در سمت دیگر داشت ، نقشه من این بود که سعی کنیم حتی الامکان کمترین برخورد را با اعضاء کلوپ داشته باشیم تا بتوانیم از تمام مراسم به طور کامل فیلم برداری کنیم.در این لحظه باید به عقب برگردم و بگویم که همینطور که ما به سمت Grove پیاده روی می کردیم به فاصله ۱۰ یارد از مجسمه سنگی ۴۰ فوتی جغد رسیدیم که در سمت شمال دریاچه کوچک واقع شده بود ما تنها ۷ یارد از محراب سیاه که در پای مجسمه بود فاصله داشتیم ، به این ترتیب در این مرحله درستی یکی از شایعات(وجود مجسمه ۴۰ فوتی سنگی جغد) به ما ثابت شد.این عکس که میبینید توسط چند شخص دیگر در روز و به صورت خیلی سری گرفته شده است از نزدیک ترین نمای آن که میتوانید به وضوع محراب را ببینید…
بله یک مجسمه عظیم الجثه جغد آنجا بود و همینطور یک محراب سیاه آنهم حقیقت داشت وقتی بیشتر به عمق Grove پیش رفتیم توانستیم حتی صلیبهای فلزی کوچک را هم که از آب بیرون آمده بودند ببینیم … در اطراف ما کسی دیده نمی شد تا اینکه یکدفعه پیرمردی حدود ۶۰_۷۰ ساله که یونیفورم مخصوص (Sonoma County Sherrif) به تن داشت در مسیر ما ظاهر شد من واقعا نفهمیدم او چطور خودش را به ما رساند چون اصلا متوجه آمدنش نشدیم … سپس بدون مقدمه به من نگاه کرد و گفت : تو در سال ۱۹۱۳ در اینجا بوده ای ؟ تو یکی از افراد قدیمی هستی؟ از شنیدن این سوال اولش شوکه شدم چون در آن زمان(در سال ۲۰۰۰) فقط ۲۷ سال سن داشتم…
اما واقعا چرا پیر مرد یک همچین سوالی از وی پرسید ؟ منظورش از مطرح کردن یک همچین سوالی چه بود؟مگر الکس در آن سال به دنیا آمده بود؟مگر سن و سال الکس به آن سالی که نام برد میخورد که از او میپرسد در سال ۱۹۱۳ تو اینجا بوده ای ؟
اما در آخر هم خوبه به این عکس که مریوط به یک کارتون است و در آن یک نفر را در محرابی که بسیار مانند Bohemian Grove است قربانی میکنند و تیکه های این صحنه از کارتون بسیار شبیه به فیلمی است که الکس از شب مراسم در Bohemian Grove فیلم برداری کرده است که در قسمت دوم این مقاله آن را برای دانلود قرار خواهیم داد…
پایان قسمت اول-با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
مقالات و نظرات بسیاری درباره جمله ای که بر روی دلار نوشته شده است داده اند که تفاوت هایی با هم دارند…در این مقاله که کار دوست خوبم در وب خورشید مغرب است به بررسی این جمله به شکلی دیگر خواهیم پرداخت … البته نظر دادن درباره این مقاله بسیار دشوار است و باید با دقت بسیار نظرات خود را بیان کنیم اما تصمیم گیری درباره این که منظور از جمله ” In God We Trust ” چیست،به عهده شما سروران گرامی قرار خواهیم داد…
آیا این جمله IN GOD WE TRUST “ما به خدا اعتماد داریم” که بر روی یک دلاری آمریکا نقش بسته را تا به حال دیده اید؟
فکر می کنید مربوط به خدای یکتاست؟
همه شما کما بیش به اسرار دلار واقفید و مقالات [۱] خوبی هم دراین باره نوشته شده اما در این مقاله می خواهم به رازی دیگر بر دلار اشاره کنم که تا به حال مورد توجه واقع نشده ….همانطور که می دانید بر روی یک دلاری که واحد پول ایالات متحده است نمادهای مختلفی وجود دارد که همگی آنها ماسون بودن طراحان و سیاستمداران آمریکا را به تصویر می کشد و خودشان نیز از این ابایی ندارند…ما در این مقاله قصد نداریم کلیه نماد ها را بررسی نماییم که اینکار را خیلی از محقیقین خارجی و داخلی انجام داده اند … بلکه فقط به جمله ” ما به خدا اعتماد داریم ” “ IN GOD WE TRUST ” می پردازیم … آنهایی که با اسرار دلار و با تشکیلات فراماسونری آشنایی دارند مطمئن هستند که این جمله مربوط به خدای فراماسون هاست یعنی همان لوسیفر “Lucifer” یا ابلیس که نماد آن بز بافومت[۲] است ، البته برخی نیز معتقدند قرار دادن این جمله در یک دلاری بخاطر جلب آرای عمومی در مقابله با شوروی بعد از جنگ جهانی و شروع جنگ سرد می باشد
اما بعد از خواندن این مقاله حتما نظرتان تغییر می کند … اگر به یک دلاری نگاه کنید عکس جرج واشینگتن از بنیانگذاران انقلاب آمریکا ، اولین رئیس جمهور آمریکا و از فراماسون های برجسته آمریکا را می بینید که نام پایتختشان را نیز به نام او عوض کردند (در ابتدا اسم شهر واشینگنتن را، رم گذاشته بودند همانطور که نیویورک ، نیو آمستردام بود) دقیقاً در پشت این عکس شما جمله “ IN GOD WE TRUST ” را می بینید آنهایی که با نماد شناسی دلار آشنا هستند می دانند که در دلار، تقارن ها و عکس های مقابل و پشت هم ، معنای همدیگر را کامل می کنند اجازه دهید کمی فراتر برویم در داخل گنبدِ ساختمان کنگره آمریکا که کاپیتول[۳] نام دارد نقاشی قابل توجهی وجود دارد که حلقه گمشده این جمله است…
این نقاشی ۴۶۶۴ فوت مربعی که ۱۸۰ فوت از زمین ارتفاع دارد توسط کنستانتینو برومیدی[۴] در سال ۱۸۶۵ تکمیل شد
برومیدی که به میکل آنژ کنگره معروف است همانند همتای خود که مهمترین نقاشی هایش را بر سقف کلیسای سیستین[۵] واتیکان کشید او نیز به مدت ۳ سال تحت نظر پاپ گریگوری شانزدهم در واتیکان مشغول نقاشی بود اما در سال ۱۸۵۲ بزرگترین معبد خدا را به خاطر کار در معبد خدایان ترک گفت و به آمریکا مهاجرت کرد و ۲۵ سال از عمر خود را به نقاشی در معبد جدید یعنی ساختمان کاپیتول صرف نمود
سالن زیرِ گنبد ساختمان کنگره بر اساس یک معبد قدیمی رومی و مربوط به دین مشرکانه روم باستان به نام معبد الهه ویستا [۶]“vesta“طراحی شده بود بسیاری از مشخصه های معبد در این سالن مدور گنجانده شده بود[۷] حتی قبلا وسط این سالن حفره ای بود و در زیر آن (طبقه زیر زمین) آتشدانی وجود داشت تا آتش معبد ویستا مجسم شود ،( آتش آن معبد همیشه روشن بود و عده ای از کشیشه هایی که عضو انجمن مخفی خواهری خاصی بودند مسئول حفاظت از این آتش مقدس بودند تا همیشه روشن بماند ، جالب است که این گروه تنها کشیشه های مؤنث در نظام دینی روم باستان بوده اند)، بعد ها به خاطر اینکه خطر سقوط به طبقه زیر زمین عمارت کنگره وجود داشت روی این حفره را پوشاندند اما هنوز اثر حفره در کف سالن همچنین آتشدان در زیر آن (زیر زمین عمارت کنگره) موجود است…
مهمترین نقاشی برومیدی در ساختمان کنگره ، طرحی است از آبرنگ بروی گچ بر سطح داخلی گنبد کنگره که به ترسیم خدایان یونان اختصاص دارد ، مینروا،ولکان،نپتون،سرس و… در میان آنها تصویر جرج واشینگتن در کنار دیگر خدایان باستانی قرار دارد…
این تصویر ، آپوتئوسیس واشینگتن [۸] نام دارد
آپوتئوسیس “Apotheosis“به معنای دگرگونی الهی[۹] یا به تعبیر دیگر خدا شدن! است همانطور که میدانید فراماسونری مجموع و میراث تمامی ادیان شرک آلود تاریخ می باشد[۱۰] و به این داشته ها از مصر و ایران باستان گرفته تا یونان باستان افتخار می کند …فراماسون ها معتقدند انسان می تواند به مرتبه خدایی برسد البته این تفکرشان ناشی از ضعف شناخت مقام خداوند است اما بر اساس اعتقادات شرک آمیز فراماسونری که از شبه ادیان غیر توحیدی اخذ شده انسان ها اگر به دانش ها و رازهای باستانی و جادوگری دست یابند می توانند کارهای خارق العاده انجام دهند یعنی کاری که انسان های دیگر نمی تواند انجام دهند پس این افراد که توانایی های فوق بشری پیدا می کنند خدا میشوند! با این توضیح تصویر آپوتئوسیس واشینگتن راحت تر فهمیده می شود…
پس، از منظر فراماسون ها ، جرج واشینگتن که از مؤسسان فراماسونری ، انقلاب و حکومت آمریکا و اولین رئیس جمهورِ اولین حکومت ماسونی جهان است در صف خدایان قرار گرفته و قابل پرستش! است …در این سالن در گذشته مجسمه جرج واشینگتن با سینه لخت وجود داشت که هیئت و ژست زئوس خدای خدایان یونان باستان در معبد خدایان را گرفته بود، یک شمشیر در دست چپش بود و دست راستش با انگشت اشاره و شست باز به بالا رفته بود، نماد خدا در تلقی شرک آمیزشان،(البته مجسمه بوفومت یا همان شیطان نیز در این حالت است!) که بعدها آن را از این سالن بیرون بردند…
به یک دلاری برگردیم در وسط آن عکس واشینگتن و پشت دلار دقیقا بالای سر واشینگتن عبارت “ IN GOD WE TRUST “”ما به خدا اعتماد داریم” حک شده است
با توجه به اینکه در یک دلاری تصویر های متقابل مکمل همدیگرند[۱۱] ، می توان نتیجه گرفت که خدای ادعایی آنها که به آن معتقدند جرج واشینگتن است و به راهی که او در آمریکا آغاز نموده که همانا مقدمه جهان تک حکومتی سکولار است[۱۲]، اعتماد و اطمینان دارند و خود را ادامه دهندگان این راه شیطانی میدانند. این راه ،جهانی را ترسیم می نماید که شیطان بر آن حاکم است و خدایی وجود ندارد… چه روزگار غریبی است ، روزگاری است که شیاطین و دجال ها گستاخانه طغیان نموده اند، اگر چشم هایتان را بگشایید و نگاهی به جهان بیاندازید، آخرالزمان را به تمامه خواهید دید، فراگیری کفر، ظلم و فساد را، آری جهان دیگر گنجایش بیش از این را ندارد؟خداوندا وقت آن نرسیده که آقایمان را بنمایانی؟ اما در این هیاهو بوی ظهور بمشام میرسد …مهدی جان ما چشم امیدمان به راه است و با تمام وجودمان مسیر آمدنت را جارو میزنیم، هموار می کنیم تا زود بیایی و مظلومان عالم را از مستکبران شیطان صفت برهانی و حکومت خدا را بر تمامی عرصه عالم بگسترانی….
و نرید ان نمنّ علی الّذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثین[۱۳]
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان
بعد از استقبال خوب از مطلب “سخنرانی استاد رائفی پور در همایش موسسه موعود” بسیاری از عزیزان از ما درخواست سخنرانی بیشتری کردند که تصمیم گرفتیم یکی دیگر از سخنرانی های استاد رائفی پور را در سایت قرار دهیم…در ضمن به زودی در کنار سخنرانی های استاد رائفی پور ، سخنرانی استاد شمس الدین رحمانی که در رابطه با مسائل فراماسونری صحبت های خوبی فرموده اند را برای علاقه مندان قرارخواهیم داد…
از موسسه موعود و دیگر سایت هایی که سخنرانی های قبلی را در وبشان قرار دادند بسیار سپاسگذاریم…اما از دوستان خواهشمندم در پخش کردن این سخنرانی ها بسیار تلاش کنند که بسیاری حرف های ناگفته در این سخنرانی ها زده شده است…
در آخر هم از خود استاد و وب Anti666 به خاطر گرد هم آوری این سخنرانی تشکر میکنیم و یک نکته عرض کنیم که این سخنرانی و تعدادی دیگر با بهترین کیفیت تصویری در مجموعه پک فراماسونری سایت قرار دارد لذا دوستان میتوانند با خرید این پک تمامی این سخنرانی ها را دریافت کنند…
دانلود فایل صوتی : هر قسمت ۶ مگابایت
دانلود فایل تصویری : هر قسمت ۱۷ مگابایت
(ظاهرا مشکلی در فایل تصویری بود به زودی لینک هایش را درست خواهیم کرد)
با تشکر از گروه پژوهشگران جوان